< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

مرحوم محقق شرایع را به چند نظر و همچنین به چند مقصد تقسیم کرد، یعنی بحث‌های موجبات ارث، بحث‌های موانع ارث، بحث‌های وارثان نسبی، بحث‌های وارثان سببی و سایر فروع مربوط به این عناوین را در آن انظار و مقاصد قبلی گذراندند. نظر سوم در لواحق است، نظیر ولد ملاعنه و امثال ذلک که آنها بحث مستقیمی با ارث ندارند ولی بالاخره ارتباطشان هم با ارث هست هم با مَحرمیت هست هم با نکاح هست و مانند آن.

قذف از گناهان بزرگ است و حد دارد ولی اگر زوج و زوجه نسبت به یکدیگر این قذف را به عمل آوردند، این لعان دارد، اگر آن پنج لعنی که طرفین باید داشته باشند انجام دادند که آن حد ساقط است وگرنه حد جاری می‌شود. در جریان لعان که اگر خدای ناکرده زوجی، زوجه‌اش را متّهم کند به اینکه آلوده است، این چند بار خودش باید لعن بکند، لعن پنجم طور دیگری است، چند بار او هم باید لعن بکند، لعن پنجم طور دیگری است. حالا بحثش را کتاب طلاق به عهده دارد که گذشت.

اگر لعان حاصل شد و محکمه شرع حکم بکند که این جداست دیگر طلاق نمی‌خواهد و حکم خاص خودش را دارد؛ دیگر «طلّقتُ» و امثال ذلک لازم نیست. این مثل وفات است همان‌طور که وفات، صیغه طلاق را لازم ندارد این هم صیغه طلاق را لازم ندارد منتها باید در محکمه حاکم شرع باشد. اگر لعان حاصل شد این ولد می‌شود ولد لعان، وقتی ولد لعان شد، تمام آن حرمت‌ها، یک، و تمام محرمیت‌ها، دو، کاملاً منتفی می‌شوند و بیگانه خواهند شد.

اینها را در مسئله ارث ذکر کردند که اگر قبلاً نکاح با او حرام بود الآن حرام نیست، قبلاً این مَحرم بود الآن محرم نیست، اینها جزء احکام نکاح است که مبسوطاً خودشان به عهده دارند. جریان ارث را هم نکاح به عهده ندارد، لذا این به قسمت فقه ارث می‌افتد که اینجا باید ذکر بکنند. اگر حاکم شرع حکم کرد، چون اگر حکم حاکم شرع باشد هم موت ثابت می‌شود مثل کسی که چند سال غائب بود و بعد همسرش به محکمه مراجعه کرد و بگوید که شوهر من چند سال غائب است این بعد از چهار سال که صبر کردند و به اطراف فرستادند و پیدا نشد، این حکم موت را ثابت می‌کند همین که حکم موت را ثابت کرد این عدّه وفات را می‌گیرد، حالا ولو واقعاً آن زوج زنده باشد و اصلاً خبر ندارند، ولی این احکام شرعی ظاهری جای آن احکام واقعی را می‌گیرد، مثل استصحاب طهارت که جای طهارت واقعی را می‌گیرد تا کشف خلاف نشده و مانند آن، این هم همین‌طور است، این به حکم ظاهری حاکم شرع، حکم موت را دارد این به منزله میت است، آن وقت همسرش عدّه وفات نگه می‌دارد.

در جریان ولد لعان هم این همسرش عدّه طلاق را به عهده دارد که این را نکاح به عهده دارد اما در جریان ارث همان‌طوری که حرمت نکاح در کتاب نکاح منتفی شد و مَحرمیت در کتاب نکاح منتفی شد، چون اگر فرزند باشد هم نکاح با او حرام است، هم این می‌شود مَحرم، ارث را هم کتاب فقه ارث به عهده دارد که ارث منتفی است. منتفی بودن ارث در اضلاع سه‌گانه فقط در یک ضلع است این بچه که به دنیا آمده، یک برادر یا خواهر ابوینی دارد، - یعنی فرض این است - یک برادر یا خواهر أبی دارد، یک برادر یا خواهر أمی. این فرض است و از این فروض سه‌گانه بیرون نیست.

اگر لعان حاصل شد ارتباط نسبی این بچه با برادر یا خواهر أبی کاملاً منتفی است اما ارتباطش با برادر یا خواهر أبوینی یا برادر یا خواهر أمی سرجایش محفوظ است برای اینکه بخش أم محفوظ است، چون بخش مادر محفوظ است برادر یا خواهری که به بخش أم مرتبط است، حرمت نکاحش محفوظ است، مَحرمیتش محفوظ است، هم ارثش محفوظ است لذا این شخص با دو گروه ارتباط ارثی دارد، هم از آنها ارث می‌برد، هم آنها از این ارث می‌برند یعنی برادر و خواهر ابوینی و همچنین برادر یا خواهر أمی محض از او ارث می‌برند، این هم از آنها ارث می‌برد، چه اینکه مادر او هم از آنها ارث می‌برد، فرزند او هم که بالاخره اگر بعد ازدواج کرد و فرزندی به بار آورد ارث می‌برد. چرا؟ برای اینکه لعان محدوده‌اش مشخص است، ارتباط او را با پدر قطع می‌کند، چون ارتباط او را با پدر قطع می‌کند، هیچ وجهی ندارد که با مادر یا خواهر و برادرهای مادری یا ابوینی ارتباطشان در این عناوین سه‌گانه، حرمت نکاح، محرمیت، ارث قطع بشود.

این را مرحوم محقق به این صورت ذکر کردند که «یرث ولد الملاعنة» را، چه کسی ارث می‌برد؟ «ولده و أمه» بچه‌های او از او ارث می‌برند، مادر او از او ارث می‌برد، چون لعان کاری به آینده ندارد گذشته را، ارتباطش را با پدر قطع می‌کند، نسبت به آینده کاری ندارد، لذا از ولد ملاعنه فرزندان او کاملاً ارث می‌برند، یک، مادر او هم کاملاً ارث می‌برد، دو، برادر و خواهر مادری و ابوینی و همچنین أمی محض هم ارث می‌برند. «یرث ولد الملاعنة و ولده» که آینده اوست «و أمه» منتها اگر او مُرد، مادر یک سوم می‌برد و بقیه مال فرزندان اوست چون پدر که ارث نمی‌برد. «للذکر سهمان و للأنثی سهم» بچه‌های او هم برابر بچه‌های معمول ارث می‌برند که ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾[1] .

حالا اگر این ولد ملاعنه فرزند نداشت «و لو لم یکن ولد کان المال لأمه» مال برای مادر اوست. به چه مناسبت؟ چرا همه مال را ببرد؟ می‌گویند بله، همه مال را می‌برند اما «لا بالإرث» نصیبش مشخص نیست، آن سهم خودش را که یک ششم است یا یک سوم است می‌برد، بقیه را «بالرد» می‌برد. «کان المال لأمه الثلث بالتسمیة» که ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُث‌﴾[2] در قرآن یک سوم برای اوست اما «و الباقی بالرد» براساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[3] [4] درست است که مادر او، از راه سبب از پدرش ارث می‌بُرد اگر لعان نبود، ولی از پسرش به نسب ارث می‌برد نه از راه سبب، از راه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ ارث می‌برد.

در جریان زوج و زوجه این احتمال هست که اگر احدهما بمیرد فقط دیگری بماند و دیگری سهم الإرث خودش را می‌برد، بقیه «للإمام» است چرا؟ چون این شخص که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ نیست، پس آیه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ شامل زوجین نمی‌شود سهم او هم که بیش از ربع و ثمن نمی‌شود، فرض الله آن مشخص است، بقیه می‌شود «لا وارث له». درباره زوج نص خاص داریم که اگر زوجه مُرد، زوج سهم خودش را می‌برد بالفرض، بقیه بالرد است[5] ، چون او بالاخره باید عهده‌دار عائله باشد، ولی درباره زوجه گفته شد به اینکه بقیه «للإمام» است[6] ، چون «من لا وارث له»[7] است و دلیل بر رد هم نداریم. این عناوین یکی پس از دیگری باید ثابت شود.

حالا به روایاتش برسیم، ببینیم که بقیه فرع را می‌رسیم بخوانیم یا نه؛ مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در همین جلد 26 وسائل ابواب ملاعنه صفحه 259، آنجا این روایاتش را نقل کردند، باب اولش این است: «بَابُ أَنَّ الْأَبَ لَا یَرِثُهُ» برای اینکه به لعان رابطه‌اش را قطع کرد، هم رابطه نکاحی‌اش را قطع کرد «فی حرمة النکاح» یک «فی المَحرمیة» دو، هم رابطه ارثی‌اش را قطع کرد «بَابُ أَنَّ الْأَبَ لَا یَرِثُهُ وَ لَا مَنْ یَتَقَرَّبُ بِهِ» آنچه که از راه پدر به او مرتبط‌اند، چه برادران أبی محض و چه خواهران أبی محض، چه عمو و عمه که اینها فقط از راه پدر به او مرتبط‌اند، کلاً رابطه قطع است، رابطه حرمت نکاح، رابطه محرمیت، رابطه ارث، همه اینها قطع است «وَ لَا مَنْ یَتَقَرَّبُ بِهِ بَلْ مِیرَاثُهُ لِأُمِّهِ» أم از دو نظر: یا برادر أمی یا خواهر أمی محض، یک، برادر أبوینی یا خواهر أبوینی، دو، آنجا که مادر دخیل است رابطه‌شان محفوظ است.

 

پرسش: ... یک نوعی مجازات برای پدر است؟

پاسخ: بله، بالاخره می‌خواهد اساس خانواده روی طهارت باشد، چون نهاد خانواده واقعا سهم تعیین کننده در جامعه دارد. صله رحم را واجب کردند در همین محدوده، بعد فرمود لعن خدا بر ﴿یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَل﴾[8] ، وقتی این‌طور خدای سبحان روی صله رحم تکیه می‌کند که اگر کسی عمداً و بدون عذر صله رحم را ترک بکند خدا لعنت می‌کند، معلوم می‌شود که می‌خواهد این پیوند محفوظ باشد.

 

«وَ مَنْ یَتَقَرَّبُ بِهَا مِنَ الْأَخْوَالِ وَ الْإِخْوَةِ وَ غَیْرِهِمْ وَ لِأَوْلَادِهِ وَ نَحْوِهِمْ‌» اینها همه‌شان رابطه‌شان از راه مادر باشد محفوظ است، از راه پدر باشد قطع می‌شود.

روایت اول را مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ» این «علی بن ابراهیم» و پدرش که هر دو قمی بودند سهم زیادی در نقل روایات داشتند، اینها توفیقات فراوانی داشتند «فِی حَدِیثٍ قَالَ: وَ إِنْ لَاعَنَ» اگر مرد لعان کرد «لَمْ تَحِلَّ لَهُ» این زوجه برای او«أَبَداً» حرمت ابدی پیدا می‌کند. «وَ إِنْ قَذَفَ رَجُلٌ امْرَأَتَهُ کَانَ عَلَیْهِ الْحَدُّ» مگر اینکه لعان بکند و با لعان، حد را از خود سلب بکند «وَ إِنْ مَاتَ وَلَدُهُ وَرِثَهُ أَخْوَالُهُ»[9] بستگان مادری ارث می‌برند نه بستگان پدری، چون از راه پدر او لعن شده است.

روایت دومی که مرحوم کلینی «عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» نقل کرد این است که «أَنَّ مِیرَاثَ وَلَدِ الْمُلَاعَنَةِ لِأُمِّهِ» و جمیع بستگان طولی و عرضی مادر، طولی یعنی دایی و خاله، عرضی هم برادران و خواهران أمی یا أبوینی «فَإِنْ لَمْ تَکُنْ أُمُّهُ حَیَّةً فَلِأَقْرَبِ النَّاسِ إِلَی أُمِّهِ» چه کسانی هستند؟ «أَخْوَالِهِ»[10] دایی‌ها و خاله‌ها هستند.

این روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده است، مرحوم صدوق هم نقل کرده است، منتها خدا غریق رحمت کند صاحب وسائل را، احتیاط می‌کند اگر روایتی از دو طریق یا سه طریق نقل شده این را نقل می‌کند که اگر کسی مشکلی در سند اولی داشت، به سند دومی یا سومی مشکلشان ممکن است رفع بشود، لذا سندی که صدوق نقل می‌کند یا شیخ طوسی نقل می‌کند، این را جداگانه ایشان نقل می‌کند. این روایت را می‌فرماید که صدوق با سند خاص خودش نقل کرد، یک، مرحوم شیخ طوسی با سند مخصوص خودش نقل کرد، این دو.

روایت سوم این باب که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ» این سیف بحثی داشت که از راه دیگری تأمین شد «عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ إِذَا مَاتَ ابْنُ الْمُلَاعَنَةِ» اگر فرزند لعان مُرد «وَ لَهُ إِخْوَةٌ قُسِمَ مَالُهُ عَلَی سِهَامِ اللَّهِ»[11] این إخوه حتماً آن یک قسم را شامل نمی‌شود، دو قسم را شامل می‌شود، إخوه پدری محض، کسی که برادر پدری بود هیچ سهمی ندارد اما برادر أبوینی و برادر أمی سهم دارند. این روایت مرحوم کلینی را مرحوم صدوق هم نقل کرد. بعد می‌فرماید صدوق که این را نقل کرد یک توضیحی هم دارد «حَمَلَهُ الصَّدُوقُ وَ غَیْرُهُ عَلَی الْإِخْوَةِ لِلْأَبَوَیْنِ أَوْ لِلْأُمِّ» روشن است، «أو» لازم نیست این دو گروه لازم است، آنهایی که برادران أبوینی‌اند چون سهمی دارند از راه مادر به او ارتباط دارند و ارتباط قطع نشده است، یا برادران أمی محض‌اند رابطه‌شان قطع نشده است «دُونَ الْإِخْوَةِ مِنَ الْأَبِ وَحْدَهُ» آنهایی که برادر أبی محض‌اند «فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ»[12] این را مرحوم شیخ طوسی هم با سند خاص خودشان نقل کردند. خدا غریق رحمت کند صاحب وسائل را!

«عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ» این را مرحوم کلینی نقل کرد «عَنْ‌ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ فِی اللِّعَانِ قَالَ: فَسَأَلْتُهُ مَنْ یَرِثُ الْوَلَدَ» حالا که رابطه ‌این با پدر قطع شد چه کسی از او ارث می‌برد؟ «قَالَ أُمُّهُ فَقُلْتُ أَ رَأَیْتَ إِنْ مَاتَتِ الْأُمُّ» اگر مادر بمیرد چه کسی ارث می‌برد؟ فرمود: «فَوَرِثَهَا الْغُلَامُ» مادر که بمیرد، این بچه از او ارث می‌برد چون رابطه مادر با فرزند محفوظ است از دو طرف «ثُمَّ مَاتَ الْغُلَامُ بَعْدُ مَنْ یَرِثُهُ فَقَالَ أَخْوَالُهُ»[13] بستگان مادری، یعنی دایی او و خاله او.

حالا چند تا روایت است که بقیه را إن‌شاءالله فردا می‌خوانیم. امروز چون روز چهارشنبه است بحثی هم از نظر روایی داشته باشیم.

این حرف ناصوابی که برخی متأسفانه از زبانشان درآمده، اینها باید بدانند بعضی از امور جزء روایت واحد باشد و مثلاً شیعه این‌طور گفته باشد از این قبیل نیست این طهارت اهل بیت، آیه تطهیر آمده این را گفته است، به هر چیزی که دست می‌زنید یا زیارت یا دعا «الأصلاب الشامخه و الأرحام المطهرة»[14] اینها یکی دو تا نیست.

از طرفی هم این خاندان کریم‌اند، بزرگ‌اند، دستور دادند همیشه، از وجود مبارک پیغمبر است که اگر شما جنگ کردید، پیروز شدید، احترام افراد را به حسب شخصیت‌ها حفظ کنید «أَکْرِمُوا کَرِیمَ کُل قَوْمٍ»[15] بالاخره شما مسلط شدید، همه را یک چوب نرانید، کافر است، باشد، اگر بر کفار مسلط شدید آن بزرگانشان را در یک حد، آن کوچک‌ها را در یک حد احترام کنید؛ «أَکْرِمُوا کَرِیمَ کل قَوْمٍ» لذا گفتند آنچه مربوط به دودمان سلطنت است را اینجا بیاورید. نه اینکه معاذالله بخواهند عیاشی کنند، می‌گویند ما می‌توانیم حرمت اینها را حفظ کنیم. بله، اینها بنده هستند اما ما می‌توانیم حریم اینها را حفظ کنیم.

شما می‌دانید چیزهایی است که اصلاً هیچ جا سابقه نداشت نه الآن سابق دارد نه قبلاً. ما در مدینه اسیر نداشتیم این سوره مبارکه «انسان» که ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‌ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً﴾[16] این اسیر چه کسی بود؟ در مدینه که ما اسیر نداشتیم. آن هم آن افطاریه، آن هم آن روزه! حالا اطعام مسکین و یتیم، قابل توجیه است اما اطعام اسیر یعنی چه؟ این در جنگ بدر و امثال بدر آمده پیغمبر را بکشد! برای چه آمده اینجا؟ این در جنگ بدر و امثال بدر اسیر شد و مسلمان‌ها هم اینها را در مسجد یا در اطراف مسجد نگه می‌داشتند، بعد هم دستگاهی نبود که مسلمان‌ها بودجه‌ای داشته باشند، اینها را اداره کنند، اینها هم گاهی تکدّی می‌کردند. این اسیر وقتی می‌آید درِ خانه اهل بیت، آنها هم روزه دارند، این اسیرِ کافری که آمده برای کشتن پیغمبر - اولین دشمنی که آنها داشتند پیغمبر بود، هدف اصلی‌شان حضرت بود - علی بن ابی طالب و اهل بیت(علیهم السلام) دارند به این فرد از افطاری خودشان می‌دهند!

معلوم می‌شود که اینها کریمانه زندگی می‌کنند! دستور این است که آنها که اسیر کردید از خانواده های سلاطین و اینها را اینجا بیاورید امام فرمود نزد ما بیاورید! این یک ادب انسانی است

در بحث صفایای ملوک چرا می‌گویند مال امام است؟ امام می‌فرماید ما بهتر می‌توانیم حفظ کنیم. اگر از آنها کسی را اسیر آوردید این جزء انفال می‌شود و قبل از تقسیم خمس باید اینجا بیاورید. یک کسی بود با سلطنت زندگی می‌کرد بالاخره خواستید بکشید بکشید، اما حالا این‌طور نیست که حریم اشخاص محفوظ نباشد حرمت اشخاص محفوظ نباشد!

در همین جلد پانزدهم دارد که اگر شخصیتی را اسیر کردید، اینها را اینجا بیاورید. اگر جریان شهربانو و امثال ذلک با آن نقلی که درست شد آوردند خدمت وجود مبارک اهل بیت، به دستور آنها بود برای اینکه اینها می‌توانند این را حفظ کنند. آن هم عقد کجا، دخالت آن بنده خدا کجا! فرمودند: «الأصلاب الشامخه و الأرحام المطهرة» یکی دو تا نیست، در ادعیه هست، در زیارات هست؛ آیه تطهیر است و امثال ذلک.

بنابراین بهترین راه این است که اینها حریم این ذوات قدسی را کاملاً رعایت بکنند و ما همیشه محتاج به وحدت هستیم مخصوصاً در این امور.

اما بحثی مربوط به صحیفه سجادیه است. دعاها محور اصلی‌شان طلب مغفرت و آمرزش و امثال ذلک است اما صحیفه سجادیه یک کتاب علمی است، یک کتاب درسی است. ببینید در عین حال که طلب مغفرت و امثال ذلک می‌خواهد، راه ذکر می‌کند، دلیل ذکر می‌کند، حقیقت را بیان می‌کند. الآن مثلاً پیش ما انسان، فصل اخیرش ناطق است «جوهر جسم نام حساس متحرک بالإرادة ناطق» این ناطق را ما فصل اخیر می‌دانیم، اما در دعای نورانی امام سجاد، ناطق فصل اخیر نیست، حامد فصل اخیر است ،یعنی اگر انسان ناطق بود ولی خدا را حمد نکرد، انسان نیست، حضرت که نمی‌خواهد به کسی اهانت کند و بد بگوید! می‌گوید اگر کسی نداند این نعمت از کیست و این نعمت را بجا صرف نکند و لساناً نگوید «الحمد لله رب العالمین» او «حیوان ناطق» است بله «حیوان ناطق» است! انسان نیست، چون فصل اخیر انسان، حامد بودن و حمید بودن است.

این را در دعای اول ذکر می‌کنند، در دعای اول که دعای حمد است، می‌فرماید که «بسم الله الرحمن الرحیم»، «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَی مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی» اگر خدا این‌طور تبیین نکرده بود ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه‌﴾[17] و امثال ذلک، مردم در نعمت خدا تصرف می‌کردند «مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ» او را حمد نمی‌کردند «وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوه» پس چه می‌شد؟ «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ» اگر امتی، جامعه‌ای نعمت‌ها را صرف بکنند و خدا را حمد نکنند «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا﴾[18] » این دعای مصطلح نیست عقلی است. شما در کتاب دعا و اینها، این مطالب را نمی‌خوانید. می‌گوید اگر کسی حیوان ناطق بود، نعمت‌های الهی را صرف کرد اما نگفت «الحمد لله رب العالمین» معتقد نبود که از کجا آمده و چگونه باید صرف بکند، انسان نیست. او ناطق است ، اما انسان نیست!

آیا این دعاست؟ «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ﴾» این یک مطلب.

مطلب دیگر این است که انسان به غیر خدا محتاج نیست! این یعنی چه؟ بالاخره زندگی ما، همه اش به ارتباط با هم وابسته است، بشر با یکدیگر رابطه دارد، این کار او را انجام می‌دهد، او بنّای این است، آن بزاز این است. می‌فرماید خدا چیزی به ما فهماند، و راه را هم بست، یعنی گفت شما به غیر خدا محتاج نیستید! آن هم که کار شما را انجام می‌دهد به اذن من انجام می‌دهد از خودش نیست.

در طرف مقابل یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه دارد، طرف مقابلش این است که اگر نیازمندی به طرف ما آمد که مسکین است فرمود: «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»[19] این نیازمندی که آمده به طرف ما، این را حواست جمع باشد، خدا به او آدرس داده است، هیچ کسی به او نگفت «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» این کسانی که نهج البلاغه موضوعی نوشتند خیال کردند که این «رسول الله» همان رسول الله است گفتند که از القاب مبارک پیغمبر «المسکین» است! از این قبیل نیست! «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» این «المسکین» را وجود مبارک حضرت فرمود که این را خدا آدرس داده و گفت برو نزد فلان کس. چه کسی راهنمایی می‌کند؟ این در نهج البلاغه است. پس انسان واقعاً به غیر خدا محتاج نیست، این [غیر خدا] یک مأمور الهی است، اگر کسی مأمور الهی بود، موظف بود، دارد وظیفه خودش را انجام می‌دهد، او می‌شود رافع حاجت ما، یا او می‌شود مجرای رزق. فرمود «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ»، ما می‌فهمیم که او «رب کل شیء»[20] است از چه راه؟ «وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ حَمْداً» بعد به این جمله می‌رسد: «وَ أَجْرَی عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَةَ بِالْمَلَکَةِ عَلَی جَمِیعِ الْخَلْقِ وَ أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَیْهِ» فرمود تمام درها بسته است هیچ جا خبری نیست بیخود خودتان را هدر ندهید. شما محتاج هستید بله درست است، می‌خواهید حاجتتان را برآورده کنید بله، ولی همه راه‌ها بسته است، لذا بهترین راه آدم این است که در موقع نیاز با او گفتگو بکند، که کدام در باز است که من بروم؟! بالاخره دری را باز کردی «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَیْهِ» با او گفتگو کنید که خدایا! در کجاست؟ بالاخره دری داری! به زید مأموریت می‌دهی، به عمرو مأموریت می‌دهی، به بکر مأموریت می‌دهی، آنجا درِ توست، آنجا را به من بگو؛ یک در را که یقیناً باز کردی، ممکن نیست که تمام درها را بسته باشی، آن دری که باز کردی فعلاً زید است یا عمرو است کجاست بگو تا من بروم!

این است که به آدم الهام می‌شود که کجا برود، این است که زود کار حل می‌شود. «أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَیْهِ، فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَی نُؤَدِّی شُکْرَهُ! لَا، مَتَی» هیچ وقت نمی‌توانیم، برای اینکه تمام کارها به دست خودش است. می‌خواهد آبروی ما محفوظ باشد و ما را به غیر خودش تکیه ندهد، همه جا را بسته، آنجا را باز کرده و فرمود آنجا بفرمایید!

می‌بینید که این دعا با دعاهای دیگر خیلی فرق می‌کند. این حکمت است، این معرفت است، این اخلاق است، این فقه است، این حقوق است. این است که انس با این کتاب شریف، لازم است.


[14] مصباح المتهجد، ج2، ص721.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo