< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

در بخش پایانی میراث ولاء، مسئله وارثیت امام مطرح شد که امام وارث «من لا وارث له»[1] است. یک بحث درباره منظور از امام است که مسلّم است که امام معصوم مراد است، یک بحث در حوزه وراثت اوست، یک بحث در حوزه ولایت اوست، یک بحث در این است که آیا این وراثت هم به همان ولایت برمی‌گردد و جزء شؤون آن ولایت است یا نه، حکم دیگری است؟ یک بحث در معارضات این روایات است. روایاتی که دارد انفال مال امام است یا میراث کسی که وارث ندارد مال امام است.

بعد سه طایفه از روایات می‌شوند معارض اینها: یکی اینکه کسی که هیچ وارث ندارد گفتند که مالش رهاست.

سائبة اجوف یایی است نه واوی. «سَیبَ» نظیر «سَوَمَ» یعنی رها. گوسفند سائمة زکات دارد گوسفند معلوفه زکات ندارد یعنی حیوانی که انسان آن را در آخور با علف تغذیه می‌کند، خودش با دست تغذیه می‌کند معلوفه است این زکات ندارد، اما حیوانی که بیرون می‌رود می‌چرد و در بیابان و مرتع می‌چرد سائمة است. عبد سائبة یعنی عبدی که آزاد شد و در تحت سرپرستی هیچ کس نیست. در جریان عبدی که تحت سرپرستی هیچ کس نیست دارد که وارثی ندارد و رها است. اگر امام وارث «من لا وارث له» است هیچ کس ممکن نیست که وارث نداشته باشد.

پس این طایفه از نصوص که درباره عبد سائبه است که مولای سابق چون او را آزاد کرده، الآن ولایی ندارد، خودش هم نسب و سببی ندارد بنابراین وارثی ندارد، این چگونه با روایاتی که دارد امام وارث «من لا وارث له» است جمع می‌شود؟ این یک طایفه است.

طایفه دیگر دارد که اگر کسی مُرد و وارثی نداشت مالش جزء بیت المال مسلمین است. بیت المال کاری با مسئله امامت و مسئله انفال ندارد؛ این با روایاتی که دارد کسی که بمیرد وارثش امام است، هماهنگ نیست! این دو طایفه ناهماهنگی‌شان با اینکه امام وارث «من لا وارث له» است شفاف و روشن است.

طایفه سوم تعارضشان خیلی شفاف و روشن نیست. آن طایفه روایاتش دارد: اگر کسی بمیرد، اموالش جزء انفال به حساب می‌آید. اگر امام وارث اوست جزء انفال نیست، انفال مثل بطون اودیه و قلل جبال و معادن و دریاها و براری و اینها. این آیا جزء انفال محسوب می شود آیا مشمول «ابحنا لشیعتنا»[2] است یا نه؟ قهراً از میراث «من لا وارث له» چیزی به امام نمی‌رسد، برای اینکه یا جزء بیت المال است که از این جمهوری اسلامی در می‌آید نه حکومت اسلامی، و اگر جزء انفال باشد، انفال همان موارد خاصه است فرمودند که «ابحنا لشیعتنا» بنابراین این میراث مال شیعیان می‌شود برای همه است و در هر راه خیری می‌توانند صرف کنند. کسی که خودشان انتخاب کرده‌اند، والی اینهاست، می‌تواند آن را به فقرای شیعه عطا بکند. اینها معارض روایات امام «وارث من لا وارث له» است.

پس چهار طایفه روایات در باب هست: طایفه أولی روایات مهم و حساس و فراوان‌اند که صحیحه در آن هست، موثقه در آن هست، مورد عمل اصحاب هم هست و روی آن هم ادعای اجماع شده است، البته این اجماع معلوم است که مدرکی است ولی همه این خصوصیت‌ها برای این طایفه‌ی عامه است که امام وارث «من لا وارث له» است در قبال این طایفه، آن سه طایفه است: یک طایفه مربوط به سائبه است، یک طایفه مربوط به اینکه، این به بیت‌المال مسلمین می‌رسد، یک طایفه این است که این جزء انفال است ولی جزء انفالی است که «ابحنا لشیعتنا» یا نه، خصیصه دیگری دارد؟ قهراً ما باید بگوییم که روایات انفال این دو دسته است: یک دسته «ابحنا شیعتنا» یک دسته نه.

در بحث روزهای قبل قسمت مهمّ آن روایات طایفه أولی خوانده شد، بقیه آن روایات طایفه أولی خوانده بشود بعد به این سه طایفه بپردازیم، این سه طایفه یک طایفه اصلاً نامی از وارث نمی‌برد می‌گوید که سائبه مالش رهاست، یک طایفه می‌گوید این مال بیت المال مسلمین است این دو طایفه تقریباً می‌توانند معارض محسوب بشوند. یک طایفه می‌گوید که این از انفال است، از انفال است مبهم است، جزء انفالی است که «ابحنا لشیعتنا» یا نه، انفال دو قسم است: یک قسم جزء «ابحنا لشیعتنا» است و یک قسمت نه، در اختیار شخص امام است.

وسائل جلد بیست و ششم صفحه 249 مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل می کند «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ مَاتَ لَا مَوْلَی لَهُ وَ لَا وَرَثَةَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآیَةِ [3] ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ﴾[4] » که این جزء طایفه سومی است که تقریباً می‌تواند معارض باشد و در ردیف این روایات ذکر شده است. طایفه أولی طایفه‌ای بود که اصلاً گفت وارثی ندارد مثل سائبه، با اینکه امام وارث «من لا وارث له» است. طایفه دوم این بود که این بیت‌المال مسلمین است که آنها تعارضشان روشن است. طایفه سوم همین است که این دارد انفال است برای اینکه این روشن نمی‌کند که انفالی است که «ابحنا لشیعتنا» یا نه، انفالی است که ما اباحه نکردیم مخصوص خود ماست؟

پس این روایت و مانند این روایت را نمی‌شود در ادله اینکه امام وارث «من لا وارث له» است شمرد، چون آن طایفه چهارم است سه طایفه دیگر تقریباً معارض‌اند منتها تعارضاتشان بعضی صریح است بعضی ظاهر است بعضی نیم‌ظهور دارد این جزء آن سه طایفه‌ای است که معارض است.

این روایت را عیاشی در تفسیرش هم از«أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ» نقل کرده است.

روایت نهمی که مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد این است که معاویة بن عمار می‌گوید که «سَمِعْتُهُ یَقُولُ مَنْ أُعْتِقَ سَائِبَةً فَلْیَتَوَالَ مَنْ شَاءَ وَ عَلَی مَنْ وَالَی جَرِیرَتُهُ وَ لَهُ مِیرَاثُهُ فَإِنْ سَکَتَ حَتَّی یَمُوتَ أُخِذَ مِیرَاثُهُ فَجُعِلَ فِی بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیّ»؛ اگر امام ولی «من لا ولی له» است وارث «من لا وارث له» است به بیت المال نمی‌رسد به امام می‌رسد. این روایت هم جزء همان طایفه‌ها معارض است که البته در دسته‌بندی‌ها، این سه طایفه‌ای که معارض است جداگانه باید شفاف‌تر روشن بشود، منتها همه را در یک باب نقل کردند.

معاویة بن عمار می‌گوید که من از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) شنیدم که اگر کسی سائبه‌ای را آزاد کند، سائبه همان بنده‌ای است که رهاست، تحت تدبیر مولایی نیست، «سَیَب» یعنی رها نظیر سائمة که در برابر معلوفه است. اگر عبدی این چنین باشد از این به بعد آزاد است «فَلْیَتَوَالَ مَنْ شَاءَ» می‌خواهد تحت ولایت هر کسی در بیاید. ولایی که می‌تواند داشته باشد همین ولای ضامن جریره است ولای دیگر که نمی‌تواند داشته باشد، ولای انتخابی برای او فقط همان ولای ضامن جریره است، اگر ولای ضامن جریره پیدا کرد «وَ عَلَی مَنْ وَالَی جَرِیرَتُهُ» اگر جُرمی مرتکب شد او باید دیه‌اش را بپردازد «وَ لَهُ مِیرَاثُهُ» این ضامن جریره وارث اوست «فَإِنْ سَکَتَ حَتَّی یَمُوتَ» اگر ولای ضامن جریره‌ای پیدا نکرد و تحت ولایت کسی نرفت، همین‌طور آزاد زندگی کرد تا مُرد «أُخِذَ مِیرَاثُهُ فَجُعِلَ فِی بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیّ»[5] تا آخرین لحظه اگر ولی‌ای پیدا نشد، این جزء اموال بیت‌المال مسلمین است. اگر امام وارث «من لا وارث له» است که روایات فراوانی دلالت دارد، این شخص، مولا دارد، ولی دارد، وارث دارد، چرا جزء بیت المال مسلمین قرار بدهد؟! ارجاع بیت مال المسلمین به انفال و از آنجا به امامت برسد مؤونه می‌خواهد، لذا چون این آقایان می‌بینند که این با آن روایات فراوان هماهنگ نیست، مرحوم صاحب وسائل دارد که «هَذَا مَحْمُولٌ عَلَی أَنَّ الْمُرَادَ بِبَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ بَیْتُ مَالِ الْإِمَامِ ع» چرا؟ «لِأَنَّهُ» امام(علیه السلام) «مُتَکَفِّلٌ بِأَحْوَالِهِمْ» مسلمین، یا این‌طور است یا بر تقیه حمل می‌کنیم. این روایت را اگر ما نتوانستیم بگوییم منظور از بیت المال همان انفال است و تحت ولایت امام(سلام الله علیه) است این را حمل بر تقیه می‌کنیم یا در دلالت تصرف می‌کنیم «أَوْ عَلَی التَّقِیَّةِ لِمُوَافَقَتِهِ لِلْعَامَّةِ أَوْ عَلَی التَّفَضُّلِ مِنَ الْإِمَامِ ع» یا بگوییم نه، این مشمول «أبحنا لشیعتنا» است «وَ الْإِذْنِ فِی إِعْطَاءِ مَالِهِ لِلْمُحْتَاجِینَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ»[6] چون خود امام(سلام الله علیه) اذن می‌داد که اموال او را به فقرا عطا بکنند، این یک اذن عام است که این‌گونه از اموال را من به شما اجازه دادم درباره فقرای مسلمین صرف بکنید[7] . این روایت به یکی از این انحا حمل می‌شود که این البته در بخش جمع‌بندی اثر دارد منتها این بزرگواران همه این روایات را در یک باب نقل کردند، مناسب بود که روایاتی که دلالت می‌کند که امام وارث «من لا وارث له» است در یک باب و روایاتی که معارض آن است یا می‌گوید که ولاء هست، ولی‌اش بیت المال مسلمین است، یا می‌گوید هست ولی ولی‌اش انفال است ولی روشن نمی‌کند جزء انفالی است که «ابحنا لشیعتنا» یا انفالی است که تحت تصرف و ولایت امام باقی است، این سه طایفه معارض باید در باب دیگری نقل بشود، اما همه این روایات را مرحوم صاحب وسائل در باب سوم نقل کرده است!

روایت دهم که مرحوم کلینی «عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد این است که «السَّائِبَةُ لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَیْهَا سَبِیلٌ» سائبه یعنی عبدی که آزاد شد و رهاست. یک وقت است که همزمان با آزادی یک پیمان حمایت متقابل می‌بندند که «دمک دمی، حربک حربی، سلمک سلمی» این ضامن جریره می‌شود، این رهای محض و سائبه نیست، دو طرف تحت تعهد متقابل قرار دارند. یک وقت است که عبد آزاد شد و رهاست عبدی که آزاد شد و رهاست نه ولای عتق دارد نه ولای ضامن جریره این عبد را می‌فرماید «السَّائِبَةُ لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَیْهَا سَبِیلٌ فَإِنْ‌ وَالَی أَحَداً» اگر ولای دیگری پیدا کرد این ولاء ولای ضامن جریره است.

 

پرسش: ... اگر عبد آزاد شود مگر موضوع مرتفع نمی شود دیگر از رقیّت خارج می شود ... احکام حر را باید پیدا کند

پاسخ: احکام حر را پیدا می‌کند.

 

پرسش: ...همان قاعده ای که برای سایر افراد است برای این هم ....

پاسخ: افراد دیگر نسبی دارند، حسابی دارند، کتابی دارند، تازه که از بوته به در نیامدند، افراد دیگر بالاخره پدری دارند مادری دارند، اما این پدر و مادر دارد، اما پدر و مادر منقطع‌اند، وارث نیستند، تنها وارث مولای اوست مولای او هم که او را رها کرده است، پس از این به بعد مثل اینکه تازه متولد شده است، این عبد سائبه مثل اینکه تازه متولد شده است حق دارد برای خودش ولی انتخاب بکند، ولی‌ای که او انتخاب می‌کند همان ولای ضامن جریره است، اگر ولای ضامن جریره انتخاب کرد میراثش به او می‌رسد اگر نکرد مال بیت المال است.

 

«فَإِنْ‌ وَالَی أَحَداً فَمِیرَاثُهُ لَهُ وَ جَرِیرَتُهُ عَلَیْهِ» چون ضامن جریره را تازه انتخاب کرد «وَ إِنْ لَمْ یُوَالِ أَحَداً فَهُوَ لِأَقْرَبِ النَّاسِ» از این به بعد آن نسب سرجایش محفوظ است «اقرب الناس لِمَوْلَاهُ الَّذِی أَعْتَقَه»[8] نه «أقرب الناس» خودش «أقرب الناس» به مولای او، مثل طبقات ارث: أبوین و والدین اول، أجداد و إخوه دوم، أعمام و عمات، أخوال و خالات سوم.

اینجا به مولایش که هیچ نمی‌رسد «فَهُوَ لِأَقْرَبِ النَّاسِ لِمَوْلَاهُ الَّذِی أَعْتَقَه» یعنی به نزدیک‌ترین فامیلانی که برای مولای او هست. مولای او فامیلان فراوانی دارد طبقات فراوانی دارد اقربش کسی است که وارث این می‌شود خود مولای او چون قطع رابطه کرد سهمی ندارد. ایشان می‌فرمایند که مرحوم شیخ طوسی گفت این هم معمول اصحاب ما نیست «لِمَا تَقَدَّمَ وَ یَأْتِی وَ یَحْتَمِلُ التَّفَضُّلُ مِنْهُمْ ع»[9] همین سه تا جمعی که در روایت قبلی بود اینجا هم هست: یکی اینکه این معرض عنهای اصحاب است، اصحاب به آنها عمل کردند ادعای اجماع هم روی آنهاست، پس از اینها اعراض کردند یک، دوم اینکه این را حمل کردند بر اینکه جزء انفال است و انفال «ابحنا لشیعتنا» است، سوم هم که مسئله تقیه مطرح است.

روایت یازده این باب که مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ نَافِعٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ» نقل کرده است این است که «قال: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ سَارِقٍ عَدَا عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ- فَعَقَرَهُ وَ غَصَبَ مَالَهُ» راهزنی حمله کرده به یک مسلمان او را از پا درآورده و مالش را غصب کرده است «ثُمَّ إِنَّ السَّارِقَ بَعْدُ تَابَ» بعد از این جنایت توبه کرده است «فَنَظَرَ إِلَی مِثْلِ الْمَالِ الَّذِی کَانَ غَصَبَهُ الرَّجُلُ فَحَمَلَهُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یُرِیدُ أَنْ یَدْفَعَهُ إِلَیْهِ وَ یَتَحَلَّلَ مِنْهُ مِمَّا صَنَعَ بِهِ فَوَجَدَ الرَّجُلَ قَدْ مَاتَ» چون آسیبی به آن شخص رساند، آن شخص یا با آن آسیب مُرد یا نه، به طور طبیعی مُرد این خواست مال جدیدی که پیدا کرده است و این مال جدید مثل آن مال است که از او به غصب گرفته حالا به صاحبش برگرداند - چون اگر کسی مال غیر را تلف بکند مثل یا قیمتش را باید بدهد - اینجا حکمش چیست؟ «فَسَأَلَ مَعَارِفَهُ» کسی که از آشنایان او هستند، معروف‌های او هستند عارفان او هستند «هَلْ تَرَکَ وَارِثاً این شخص مضروب که مال او به قهر گرفته شد وَ قَدْ سَأَلَنِی (عَنْ ذَلِکَ) أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ ذَلِکَ» به حضرت عرض کرد که او از من خواست که از شما بپرسم که حکمش چیست؟ «حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی قَوْلِکَ» تا به فرمایش شما منتهی بشود و عمل بکند.

حضرت فرمود که این شخص می‌گوید که حضرت فرمود: «إِنْ کَانَ الرَّجُلُ الْمَیِّتُ تَوَالَی إِلَی رَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ ضَمِنَ جَرِیرَتَهُ وَ حَدَثَهُ» اگر این شخص از مولای قبلی آزاد شده بود یا نه، اگر بنده نبود با کسی ولاء بست ضامن جریره دارد تعهد متقابل دارد آن والی ولاء ضامن جریره وارث اوست مال را باید به او بدهد«إِنْ کَانَ الرَّجُلُ الْمَیِّتُ تَوَالَی إِلَی رَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ ضَمِنَ جَرِیرَتَهُ وَ حَدَثَهُ» جریره او را و حوادثی که برای او پیش می‌آید چه اینکه متقابلاً او هم ضامن جریره این و حوادثی که بر این پیش می‌آید هست «وَ أَشْهَدَ بِذَلِکَ عَلَی نَفْسِهِ» این «أشهد» برای اثبات کردن است، بسیاری از کارهایی که در دستگاه قضایی جزء پرونده‌های طویل المده است برای اینکه موقع انجام کار و شرکت و داد و ستد، شاهد و سند تنظیم نمی‌شود. اگر از همان اول شاهد و سند و اینها تنظیم بشود مشکل قضایی خیلی کم است پرونده‌ها زودتر حل می‌شود.

 

طولانی‌ترین آیه قرآن در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» است که از آن آیه طولانی‌تر در قرآن نیست و این هم برای تنظیم امور زندگی است که هر چه که شما می‌خرید، می‌فروشید، سند تنظیم بکنید که روشن باشد، «عند الإختلاف» معلوم بشود که شما چه گفتید و او چه گفته است. اگر کسی نمی‌تواند ﴿وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾[10] اگر کسی نتوانست ﴿ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ﴾‌[11] یک مقدار گوشت می‌خرید قدری سیب‌زمینی و پیاز می‌خرید این سند نمی‌خواهد ولی کارهای رسمی‌تان سند داشته باشد. این اشهاد را در اینجا فرمود که ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُم‌﴾[12] اگر نبودند زن‌ها شهادت بدهند.

این بیان نورانی آیه بسیاری از امور را راهگشایی می‌کند. سرّ اینکه واقعاً بعضی از پرونده‌ها مدت‌ها در دستگاه قضا می‌ماند تا شواهد تکمیل بشود برای همین جهت است. این می‌گوید من شاهد دارم تا شاهد را بیاورد طول می‌کشد، می‌گوید من مدرک دارم تا مدرک را بیاورد طول می‌کشد! مطابق همان آیه، این روایات هم صادر شده است.

فرمود: «وَ أَشْهَدَ بِذَلِکَ عَلَی نَفْسِهِ فَإِنَّ مِیرَاثَ الْمَیِّتِ لَهُ» به او باید برسد «وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ لَمْ یَتَوَالَ إِلَی أَحَدٍ حَتَّی مَاتَ فَإِنَّ مِیرَاثَهُ لِإِمَامِ الْمُسْلِمِینَ» این جزء روایاتی است که از طایفه أولاست در قبال آن سه طایفه‌ای که معارض‌اند «فَقُلْتُ لَهُ فَمَا حَالُ الْغَاصِبِ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَی» حالا که مال را داد حکم جزائی‌اش در قیامت چه می‌شود؟ فرمود این دو تا مسئله است: یک مسئله ضمان مالی است و یک مسئله عقوبت است «فَقَالَ إِذَا هُوَ أَوْصَلَ الْمَالَ إِلَی إِمَامِ الْمُسْلِمِینَ فَقَدْ سَلِمَ» این از جهت دین سالم شد « وَ أَمَّا الْجِرَاحَةُ فَإِنَّ الْجُرُوحَ تُقْتَصُّ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَة»[13] یک قصاص نفس است که ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا﴾[14] این قصاص نفس است، یکی قصاص طرف است که ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاص‌﴾[15] در قصاص طرف، این شخص که حالا مُرد، نمی‌تواند قصاص بکند حالا اگر ولی‌ای داشت و عفو کرد حساب دیگری است و اگر نشد، یوم القیامة محاکمه می‌شود.

پس فرمود مسائل مالی با این حل می‌شود اما مسائل جنایی جداگانه در قیامت مطرح خواهد بود.

 

پرسش: در قیامت چه اتفاقی می‌افتد؟

پاسخ: این تنبیه می‌شود.

 

در سوره مبارکه «نساء» دارد که هر وقت این پوست‌ها می‌سوزد پوست جدید می روید چون تمام بدن آن نیروی لامسه را دارد و اما قسمت مهم این قوه لامسه در پوست است این پوست که سوخته شد به آن استخوان رسید، نیروی لمس کمتر می‌شود احساس عذاب کمتر می‌شود فرمود: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذاب‌﴾[16] برای اینکه پوست‌ها عذاب را بیشتر احساس می‌کنند. این در اوایل سوره مبارکه «نساء» است، در قیامت هم همین عذاب است مگر اینکه این شخص عفو کند و بگذرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo