< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

آخرین بخشی که مربوط به ارث ولاء بود ولای امامت است که امام وارث «من لا وارث له»[1] است، این نه تنها قاعده فقهی است که در کلمات فقهاء(رضوان الله علیهم) مطرح است بلکه در روایات هم کاملاً این مطلب استفاده می‌شود که امام وارث «من لا وارث له» است. بعضی از مطالب در یک جای خاصی تثبیت شده است و بعضی در ابواب متفرقه است، این قاعده‌ امام «وارث من لا وارث له» است یا مسئول و ملجأ کسی است که پناهگاهی ندارد این از ابواب متفرقه استفاده می‌شود. گذشته از آن مسائل ملکوتی که دعای امام مستجاب می‌شود یا مثلاً در مواقع حساس وقوف عرفه و امثال ذلک شما آنجا حضور داشته باشید برای اینکه دعای شما به برکت دعای امام مستجاب است، گذشته از آن مقامات، در مسائل عادی هم همین‌طور است.

برای بررسی این مطلب که این یک قاعده کلی است که امام وارث «من لا وارث له» است، یک؛ و هر کار زمین مانده‌ای در اختیار اوست، دو؛ نه تنها کار زمین مانده، کاری که نگذارد زمین بماند، سه؛ این یک فحص بالغه‌ای می‌خواهد. مسئله امام وارث «من لا وارث له» است کار زمین‌مانده را در نظر دارد این شاید جزء امور حسبه باشد، حالا وقتی که امام نیست ما چه کنیم؟ اما بعضی از مسائل کاری است که نمی‌گذارد زمین بماند، اگر آن برنامه طوری است که نمی‌گذارد زمین بماند، این به حکومت برمی‌گردد.

بنابراین این مسئله ارث، کار زمین‌مانده است که امام دارد این بار را برمی‌دارد. مشابه این روایاتی است که در باب کتاب دین است که اگر کسی بدهکار بود و نتوانست بدهد امام پرداخت می‌کند، این کار زمین مانده را امام به عهده می‌گیرد. اما بعضی از بخش‌هاست که نمی‌گذارد که کار زمین بماند بلکه امام به عهده می‌گیرد، آن مهم است. اگر کسی خواست استدلال کند به اینکه اسلام حکومتی دارد رهبری دارد، به مسئله ارث و مسئله دین و امثال ذلک بعید است که بتواند استدلال کند، برای اینکه این کار زمین‌مانده را او به عهده می‌گیرد، این امور حسبه است.

بنابراین چندین طایفه روایات است که مسئولیت‌های امام و کارهای امام را مشخص می‌کند. یکی ولای امامت است در مسئله ارث که بعضی از روایات آن خوانده شد بعضی از روایات آنها را به خواست خدا باید بخوانیم[2] . یکی هم روایات مسئله دین است که اگر کسی بدهکار بود در اثر تحریم یا گرانی یا علل و عوامل دیگر، حوادثی پیش آمد که نتوانست دین را بدهد امام می‌فرماید که دینش به عهده من است[3] ، یعنی این کار زمین‌مانده را امام بگیرد کارهای حسبی. هم در باب عتق این روایات هست[4] هم در باب دین این روایات هست هم درباره ارث این روایات هست هم در باب دیگری که مثلاً کسی مرده بالاخره نماز میت به اذن ولی باید باشد این کار زمین مانده است حالا چه کسی اجازه بدهد؟ این کارهای زمین مانده را امام یا کسی که به جای امام می‌نشیند به عهده می‌گیرد.

 

پرسش: دفع دشمنان و این طور موارد . . .

پاسخ: دفاع هم همین‌طور است آن تقریباً شبیه آن است که نگذارد زمین بماند.

 

پرسش: . . .

پاسخ: آن دفاع کلاً حکمش از مسئله جهاد جداست، لذا جهاد بر یک عده خاص واجب است اما دفاع این چنین نیست.

 

پرسش: ...حضرت زین العابدین علیه السلام در واقعه حرّه خودشان از مدینه خارج شدند، دستور دفاعی هم ندادند

پاسخ: چون مقدور نبود، چون کربلا را دیدند، چون از نزدیک دیدند که هیچ فایده‌ای ندارد.

 

پرسش: ... می‌گوید که امام حسین نمی‌دانست که مقدور نیست اما امام سجاد می‌دانست که مقدور نیست!

پاسخ: نه معاذالله، این اصول ما این نقص را دارد که حتماً باید جبران بشود بارها عرض شد که اگر این فرمایش مرحوم کاشف الغطاء که در کشف الغطاء فرمود این به اصول می‌آمد ما نه مشکل کتاب شهید جاوید داشتیم، نه خطرات شهید جاوید داشتیم، نه فسادهای شهید جاوید را داشتیم، اینها هم طلبه بودند، درس خوان بودند بیچاره‌ها، بالاخره شیعه بودند، منتها می‌گفتند چگونه می‌شود که آدم بداند که او را می‌کشند این‌طور و زن و بچه‌اش را ببرد؟ این متوجه نبود که راز کجاست!

 

این کتاب کشف الغطاء را که ما قبل گرفته بودیم الآن من مراجعه می‌کنم می‌بینیم این تاریخ‌هایش مال پنجاه سال قبل است - از بس صاحب جواهر از ایشان به عظمت تعریف کرد - ما این کتاب را کتاب‌ بالینی قرار دادیم، کتاب بالینی یعنی کتاب همراه ما، کتاب درسی نبود کتابی بود که مرتّب می‌خواندیم، نه به درس ما مربوط بود نه به بحث ما، از بس این کتاب سنگین است این یک دوره فقه است اما اصول دین دارد، اصول فقه دارد، فقه قوی دارد.

حالا از مرحوم خواجه به عنوان سلطان المحققین یاد می‌کنند برای اینکه او واقعاً سلطان بود، تشیع را در برابر مغول حفظ کرد. اولین بار ما از استادمان مرحوم فاضل تونی شنیدیم، گفت: خواجه مسیر فکری‌اش را از فلسفه به کلام منتقل کرد تا تشیع را حفظ کند، این را مرحوم فاضل مکرر در درس می‌گفت. الآن خواجه را جزء متکلمین می‌شناسند! این را مکرر در مکرر مرحوم فاضل تونی می‌گفت خواجه چنین آدمی است که مسیرش را از فلسفه به کلام آورد چون در بحث‌های فلسفی امامت کلی جا دارد اما امامت جزئی که «من هو» در بحث‌های فلسفی جا ندارد.

 

پرسش: ...

پاسخ: وقتی وارد شد هم مفوّضه را اصلاح کرد هم اشعری را اصلاح کرد، این تجرید را برای همین جهت نوشت. در فلسفه نبوت خاصه هم جا ندارد که مثلاً چه کسی پیغمبر است؟ فلسفه مثل این کارخانه‌هایی است که شمش طلا تولید می‌کنند، انگشتر و گوشواره و اینها کار کارخانه‌های شمشی نیست، فلسفه کارش شمشی است، شمش طلا تولید می کند اما حالا کجا انگشتر است، کجا گوشواره است، کجا گردن‌بند است، کجا مثلاً دست‌بند است اینها کار کلام است لذا نبوت خاصه هم در فلسفه جا ندارد.

 

پرسش: البته کلام هم باید عوض بشود به روش جدلی نباید باشد . . .

پاسخ: چون کلام در جزئیات راه دارد عمده این است اصلاً کلام اصلی آن است اینکه چه کسی پیغمبر است و چه کسی امام است، اینها در فلسفه که جا ندارد. بارها مرحوم فاضل تونی می‌فرمود که خواجه از فلسفه به کلام آمد تا تشیع را ثابت کند؛ این جهانگیرخان قشقایی که بود چگونه اینها را تربیت کرد!

 

مرحوم کاشف الغطاء(رضوان الله تعالی علیه) یک اصول دین مختصری دارد در اولش، بعد یک اصول فقه دارد، بعد فقه قوی. در آن مسئله اصول فقه که چه علمی حجت است چه علمی حجت نیست، گفت علم غیب «مما لا ریب فیه» است این برتر از آن است که آدم آن را در کاربرد اصول فقه و اینها و موارد جزئی بیاورد این مال ملکوت است. علم غیب سند فقهی نیست آن وقت تبیین می‌کند وجود مبارک حضرت امیر به طور یقین می‌دانست که شب نوزدهم چه خبر است اما رفت! وجود مبارک حسن بن علی به طور یقین می‌دانست که چه خبر است وجود مبارک سید الشهداء که قدم به قدم می‌دانست در کربلا چه خبر است جای قبرش کجاست بدنش چگونه است چه کسانی او را می‌کشند همه را در کشف الغطاء گفته است در بحث جلد سوم است ظاهراً.[5]

چرا علم غیب سند فقهی نیست؟ برای اینکه امام الگوست! الگوست یعنی چه؟ یعنی مردم هر کاری که او می‌کند باید ﴿لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[6] او با علم غیب هر جا که خطر شد خودش را حفظ می‌کند، آن وقت ما این طور؟! اینکه نمی‌شود! وقتی الگوست باید مثل ما عمل کند و اصولی‌های ما باید بفهمند که حجیت، ذاتی قطع نیست، چون حجیت یک امر اعتباری است امر اعتباری نمی‌شود ذاتی امر تکوینی باشد. کاشفیت، ذاتی قطع است.

آنچه ذاتی قطع است که قطع یک امر تکوینی است، یک امر تکوینی دیگر است و آن کاشفیت است اما حجیت یک امر اعتباری است به ید مولا است. ذات اقدس اله می‌تواند بگوید که وقتی از راه غیب قطع پیدا کردی این حجت نیست اما نمی‌تواند بگوید که از راه عادی قطع پیدا کردی این حجت نیست، چون این تناقض می‌شود برای اینکه خودش می‌گوید که وقتی علم پیدا کردی عمل کن بعد می‌گوید علم پیدا کردی عمل نکن! این نمی‌شود. حجیت یک امر اعتباری است، یک؛ امر اعتباری را با امر اعتباری می‌سنجند، دو؛ امر اعتباری را با امر تکوینی نمی‌سنجند، سه؛ آنچه لازمه قطع است - قطع یک امر تکوینی است -کاشفیت است نه حجیت، لذا می‌گوید جریان اطفال را می‌دانست، جریان قبر را می‌دانست، جریان قافله را می‌دانست، کربلا چه می‌گذرد، در مکه که بودند در آن جریان یوم ترویه آن خطبه را خواندند می‌دانستند در کربلا چه خبر است، همه اینها را می‌دانست اما این حجت نیست. اگر این حرف‌ها از این فقه‌های قوی به اصول می‌آمد و در کفایه و امثال کفایه تدریس می‌شد شهید جاوید نوشته نمی‌شد. وقتی این حرف‌ها نیاید آن مشکل پیش می‌آید که چگونه می‌شود که آدم یقین داشته باشد زن و بچه‌اش را می‌کشند و شکست می‌خورد و پیروز هم نمی‌شود و برود؟!

بنابراین دفاع یک حرف دیگری است و جهاد یک حرف دیگری است کجا علم حجت است کجا علم حجت نیست یک حرف دیگری است. کارهای زمین مانده مهم نیست بگوییم اینها به عهده امام است اینها حسبه است.

 

پرسش: اگر امور حسبه، دامنه‌اش لحاظ بشود ...

پاسخ: دامنه ندارد، تفکیک یعنی تفکیک! حرف را باید حسابی زد. یک کارهایی است که نگذار زمین بماند، این را امام می‌کند. حالا کار زمین مانده را شما نشد، دیگری می‌گیرد. ما چرا از اول بحث را شُل و نرم بیاییم؟ وقتی برهان با ماست، دلیل با ماست آیات با ماست چرا حساب نشده حرف بزنیم؟ کار زمین مانده را شما نشد، دیگری می‌گیرد، غیر مسلمان هم می‌گیرد مگر غیر مسلمان مرده‌هایشان را دفن نمی‌کنند؟ خدا رحمت کند این آقایانی که مال کمیته امداد بودند اوایل انقلاب می‌آمدند می‌گفتیم که شرق عالم تا غرب، غرب عالم تا شرق همه جا بگردید یک کمیته امداد هست. ما کدام کشور کفری داریم که برای فقرا یک مؤسسه‌ای نیست؟

 

این نیست. آنکه اسلام می‌گوید این است که می‌گوید نگذار، یعنی نگذار کسی فقیر بشود! این حکومت می‌خواهد، مدیریت و فهم و عرضه می‌خواهد، فقیر را کمک بکن را همه می‌کنند، کار زمین مانده را خیلی‌ها به عهده می‌گیرند اینکه هنر نشد، نگذار زمین بماند. آن فریاد حضرت امیر این است که «فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِیٌّ»[7] آن را نگذار فقیر بشود! آن مهم است، حکومت برای آن است که کسی فقیر نشود وگرنه هیچ ممکن نیست از شرق تا غرب عالم جایی داشته باشیم که کمیته امداد نداشته باشد.

کارهای زمین مانده را به امام بدهیم این بیش از حسبه از آن در نمی‌آید، ولایت فقیه از آن در نمی‌آید، هیچ! اما کارهایی که روایات دارد که نگذار زمین بماند این از داخلش ولایت در می‌آید حکومت در می‌آید، نگذار زمین بماند یعنی چه؟ یعنی والیانه این کار را بکن.

پس الآن روایاتی که مربوط به دین است می‌خوانیم اینها مشکل آن ولایت فقیه و حکومت و اینها را اصلاح نمی‌کند می‌گوید هر کسی بدهکار بود نتوانست بدهد امام می‌دهد، درست است اما اینها لوازم بعید و قریب دارد که بی‌تأثیر نیست اما آن جایی که می‌گوید نگذار کسی بدهکار بشود نگذار کسی فقیر بشود این نگذار نگذار، حکومت می‌خواهد.

حالا این روایات که استقصاء می‌شود مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در وسائل جلد هجده صفحه 335 دارد که مرحوم کلینی نقل می کند از «مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ‌ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ ع مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَی نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ کَانَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» تا به اینجا می‌رسد که کسب در راه خدا مثل جهاد «فی سبیل الله» است و اگر «مَاتَ» کسی در این راه بدهکار شد و مُرد و مشکلش را ادا نکرد «فَإِنْ غُلِبَ عَلَیْهِ فَلْیَسْتَدِنْ» قرض بکند و انجام بدهد منتها «عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ ص مَا یَقُوتُ بِهِ عِیَالَهُ» کسی که بخواهد به اندازه هزینه زن و بچه‌اش مال تهیه کند اگر ندارد قرض بکند ادایش به عهده خدا و پیغمبر است «فَإِنْ مَاتَ وَ لَمْ یَقْضِهِ کَانَ عَلَی الْإِمَامِ قَضَاؤُهُ» یعنی این کار زمین مانده را امام بگیرد. «فَإِنْ لَمْ یَقْضِهِ کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ» امام مسئول است و اگر دین یک آدم فقیر بدهکار را ندهد، گناهش به عهده امام است معاذالله! «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها﴾ إِلَی قَوْلِهِ[8] ﴿وَ الْغارِمِینَ﴾[9] » خدا فرمود غارمین. بعد به چه کسی گفت مسئول هستی؟ به پیغمبر فرمود: ﴿خُذ﴾ این ﴿خُذ﴾ یعنی نگذار زمین بماند که بخش دوم بحث ماست. آن بخش اول این است که کارهای زمین مانده را، حسبه را امام به عهده بگیرد، از داخل این حکومت در نمی‌آید، از داخل این ولایت فقیه در نمی‌آید، همه جا همین‌طور است اما نگذار زمین بماند، این حکومت می‌خواهد قدرت می‌خواهد. ﴿خُذ﴾ بگیر! این بگیر یک امر شخصی که نیست کل این جهان اسلام زیر پوشش همین ﴿خُذ﴾ است چرا؟ برای اینکه آن روز که صنعت و اینها نبود یا کشاورزی بود یا دامداری، دامداری هم این أنعام ثلاثه بود و کشاورزی هم آن غلات چندگانه بود ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾؛[10] ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ﴾ آن وقت درباره انعام ثلاثه است و غلات اربعه است و نقدین. کار هزار و دو هزار کارگر یا کارمند نیست. طلاها و نقره‌ها در سراسر این کشور معادنش چقدر است؟ شترها، دامداری‌هایش چقدر است؟ گوسفند و گاو، دامداری‌هایشان چقدر است؟ غلات اربعه جو و گندم و اینها چقدر است؟ این حداقل چند هزار نفر کارمند می‌خواهد. ﴿خُذ﴾ بگیر! بعد چه کار بکن؟ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ﴾ کذا و کذا ﴿وَ الْغارِمینَ﴾ بدهکاری که مقصرانه این کار را نکرده بالاخره روی گرانی یا علل و عوامل دیگر یا بیماری، بدهکار شده تو باید بدهی. این دارد که گناهش به عهده امام است.

پس «هاهنا امران» یک کارهایی زمین مانده است آن حسبه است این را همه جای دنیا دارند. یک کارهایی است که نگذار بماند، نگذار کسی گرسنه بماند، نگذار کسی فقیر بشود، نگذار کسی بدهکار بشود، بگیر بده! این بگیر و بده که کار حسبه‌ای و امثال ذلک نیست. حالا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) و و جریان حرّه و فرستادن مأمور و گرفتن زکوات و اینها شواهد تاریخی است. این نگذار زمین بماند و اگر گذاشتی گناه کردی معاذالله! امام که اهل معصیت نیست ولی مسئله خیلی مهم است.

بنابراین در همین باب کتاب جلد هجده آنجا مثلاً روایت سوم این باب را ملاحظه بفرمایید! دارد که آن شخصی که خدمت حضرت بود گفت من نشسته بودم این آقا از وجود مبارک امام رضا سؤال کرده است که خدا می‌گوید: «﴿وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی‌ مَیْسَرَةٍ﴾[11] أَخْبِرْنِی عَنْ هَذِهِ النَّظِرَةِ» این نظرة یعنی چه؟ حضرت فرمود به او مهلت بدهند «أَخْبِرْنِی عَنْ هَذِهِ النَّظِرَةِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ لَهَا حَدٌّ» تا چه زمانی ما به بدهکار مهلت بدهیم؟ یا اگر بدهکار شدیم تا چه زمانی به ما مهلت بدهند؟ «إِذَا صَارَ هَذَا الْمُعْسِرُ إِلَیْهِ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ یُنْتَظَرَ وَ قَدْ أَخَذَ مَالَ هَذَا الرَّجُلِ وَ أَنْفَقَهُ عَلَی عِیَالِهِ وَ لَیْسَ لَهُ غَلَّةٌ یُنْتَظَرُ إِدْرَاکُهَا» در قرآن فرمود اگر کسی مشکل مالی دارد فقیر است منتظر باشد به او مهلت بدهید. عرض کرد این مال مرا گرفته خرج زن و بچه‌اش کرده تا چه زمانی به او مهلت بدهیم؟ بعضی‌ هستند که کشاورز هستند ما تا پاییز مهلت می‌دهیم بعد درو می‌کنند می‌دهند. بعضی هستند صنعتکار هستند تا مثلاً فلان ماه. اینکه «لَیْسَ لَهُ غَلَّةٌ یُنْتَظَرُ إِدْرَاکُهَا وَ لَا دَیْنٌ یُنْتَظَرُ مَحِلُّهُ» نه از کسی طلب دارد که سررسیدش برسد، نه مال التجاره‌ای در دریا و صحرا دارد که مثلاً برسد «وَ لَا مَالٌ غَائِبٌ یُنْتَظَرُ قُدُومُهُ قَالَ نَعَمْ یُنْتَظَرُ بِقَدْرِ مَا یَنْتَهِی خَبَرُهُ» چه کار بکنیم؟ تا چه زمانی صبر کنیم؟ فرمود این قدر صبر کنید تا گزارش آن به امام برسد. معلوم می‌شود که او نمی‌گذارد زمین بماند. همین که گزارش به امام رسید، امام مسئول است که ادا کند.

 

پرسش: امام رضا(علیه السلام) فرمود. یعنی مورد داشت ...

پاسخ: اصلاً حکم اسلام این است، حالا مأمون‌های هر عصری نمی‌گذارند حرفی دیگر است. قرآن که می‌گوید ﴿وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ﴾ نقشه کشیده برنامه دارد حساب گذاشته، زمان معین کرده زمین معین کرده است همین‌طور روی هوا نگفته است.

 

پرسش: ...

پاسخ: پس حکومت می‌خواهد منتها آنها روی قوانین خودشان زکات و امثال زکات ندارند این قوانین اسلامی است. حکومت، حکومت است، این بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه این است آنها که گفتند «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه‌» حضرت فرمود بله این «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل‌» بله «لا حکم الا الله» اما حکم که مال خداست ولی منظور شما این است که «لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»[12] کسی حق امیر شدن ندارد.

 

پرسش: ...

پاسخ: امیر الهی دارد نمی‌گذارد این‌گونه بشود یعنی حکومت اسلامی این است.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، یکی اینکه اول امام و کسی که منصب امامت دارد، نشد عدول مسلمین، نشد فساق مسلمین. سه مرحله اجماعی است. مراحل سه‌گانه دارد این واجب است، یعنی اگر امام نبود، عدول مسلمین، نشد یک مسلمان فاسق! این حکومت اسلامی است. مثل اینکه نماز میت، آن نشد، یک آقای دیگر.

 

پرسش: روایت امام رضا(علیه السلام) در اینجا می‌گویند که الآن باید ... آن طرف که بحث نظری محض نمی‌کند مشکلی ...

پاسخ: نه، دو تا حرف است آن یک وقت است که غاصب شده است حرفی دیگر است حالا می‌آمدند مخفیانه از امام اجازه می‌گرفتند . ما یک أخذ داریم و یک مأخوذ. آیه سوره مبارکه «نساء» دارد که اگر کسی مراجعه کرد به حکومت، خدا نهی می‌کند که شما به طاغوت مراجعه کنید ﴿یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِه‌﴾[13] مال مسلّم زید را، عمرو گرفته است، این هیچ چاره ندارد به طاغوت مراجعه کرده است، مال مسلّم و طیب و طاهر خودش را می‌خواهد بگیرد، می‌فرماید أخذ حرام است ولو مأخوذ حلال است، فتوا این است! شما رفتی به حکم قاضی طاغوت گرفتید، فتوای فقها هم این است که اگر کسی مال خود را به حکم طاغوت بگیرد این أخذ حرام است مأخوذ حلال است.

 

پرسش: ...

پاسخ: اضطرار حرفی دیگر است.

 

پرسش: ... اخذ هم حلال می‌شود

پاسخ: أخذ حلال نمی‌شود اگر کسی کوتاهی کرده و سقیفه تشکیل داده معصیت کرده است.

 

پرسش: ...

پاسخ: اضطرار اگر شد «رفع» حدیث رفع[14] اضطرار را که می‌آورد آن برداشته شده است، آن که مضطر است این آیه‌ای که ﴿یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ﴾ در حال اضطرار که نیست در حال اختیار است. حالا بیبنید فرمود: «یُنْتَظَرُ بِقَدْرِ مَا یَنْتَهِی خَبَرُهُ إِلَی الْإِمَامِ فَیَقْضِی عَنْهُ مَا عَلَیْهِ مِنَ الدَّیْنِ مِنْ سَهْمِ الْغَارِمِینَ إِذَا کَانَ أَنْفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ کَانَ أَنْفَقَهُ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا شَیْ‌ءَ لَهُ عَلَی الْإِمَامِ» یک وقت کسی میگساری کرده «قُلْتُ فَمَا لِهَذَا الرَّجُلِ الَّذِی ائْتَمَنَهُ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ فِیمَا أَنْفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ أَمْ فِی مَعْصِیَتِهِ قَالَ یَسْعَی لَهُ فِی مَالِهِ فَیَرُدُّهُ عَلَیْهِ وَ هُوَ صَاغِر»[15] فرمود باید تلاش و کوشش بکند دین مردم را بدهد.

 

غرض این است که در بحث حکومت و در بحث ولایت، آن سلسله ادله‌ای که می‌گوید نگذارید زمین بماند، آنها معلوم می‌شود قدرت می‌خواهد و حکومت می‌خواهد ولایت می‌خواهد.

روایت چهارم این باب - گرچه مرسله است - این است که وجود مبارک امام صادق فرمود: «الْإِمَامُ یَقْضِی عَنِ الْمُؤْمِنِینَ الدُّیُونَ مَا خَلَا مُهُورَ النِّسَاءِ»[16] این در باب نکاح هم آمده است حالا بقیه‌اش إن‌شاءالله برای روز بعد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo