< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) کتاب فرائض و میراث شرایع را روی چند نظر و چند مقصد سامان بخشیدند. نظر اول در مقدمات بود که چند تا مقدمه ذکر کردند، نظر دوم در مقاصد بود که دو مقصدش به پایان رسید به حمد خدا، مقصد سوم مانده است، نظر سوم در لواحق است لواحق مثل میراث غرقی، آنجا که زلزله‌ای می‌آید خدای ناکرده یا کسانی که در کشتی سوار می‌شوند، یکجا غرق می‌شوند کیفیت توزیع ارثشان چگونه است؟ برای اینکه معلوم نیست سابق کیست لاحق کیست و مانند آن!

مقصد اول در بین مقاصد سه‌گانه مربوط به میراث انساب بود و بعد میراث انساب که تمام شد به میراث اسباب رسیدند. در میراث اسباب سبب زوجیت مقدم بود که ذکر کردند بعد هم مقصد ثالث درباره میراث ولاء است. میراث یا از راه نسب است با آن سه طبقه‌ای که دارد یا از راه سبب است. سبب چهار تا بود: زوجیت است و ولای عتق است و ولای ضامن جریره است و ولای امامت. در جریان اسباب اولین سببی که باعث ارث‌بری است مسئله زوجیت است که تا حدودی پایان پذیرفت. سبب دوم سبب ولاء است.

پایان‌بخش مسئله سبب زوجیت مسئله ارث‌بری زوجه از زمین یا قیمت زمین بود که منتفی بود، از متن ساختمان و باغ و اینها بود که منتفی بود، فقط از قیمت این ساختمان و قیمت درخت‌ها و اینها بهره داشتند. در بحث دیروز این تفکیک ارائه شد که مال میت گاهی در زمان حیات اوست، گاهی با موت مالک می‌شود، گاهی بعد الموت مالک می‌شود. جریان ملک بعد الموت را مثال زدیم مثل این تور ماهیگیری که این صیادها وارد دریا می‌شوند، تور را می‌اندازند بعد از مدتی این تور را می‌گیرند ماهی‌هایش را در می‌آورند. در این اثناء یکی از این صیادها اگر بمیرد آنچه که از این تور درمی‌آید از ماهی‌ها در درجه اول مال آن شخصی است که الآن مرده، بعد به ورثه می‌رسد، نه اینکه مستقیماً مال ورثه باشد.

سرّ این تحلیل فقهی چیست؟ چرا این تلاش و کوشش می‌شود که آیا این ماهی‌ها مستقیماً ملک ورثه است یا می‌آید ملک میت می‌شود و از ملک میت خارج می‌شود؟ تفاوت فقهی‌اش این است که اگر این مال‌ها و درآمدهای ماهی مستقیماً جزء درآمد و کسب این صیادها بشود این خمس دارد چون درآمدشان است اما اگر ملک میت باشد و از ملک میت خارج بشود به آنها برسد ارث می‌شود و خمس ندارد. این تحلیل برای آن بود که آیا اینها بدهکارند بدهکار نیستند؟ روشن بشود که این مال متعلق خمس است یا متعلق خمس نیست؟ تحقیق در مسئله این شد که این مال متعلق خمس نیست برای اینکه این ماهی‌هایی که از تور درمی‌آیند مستقیماً ملک میت می‌شوند از ملک میت به ورثه می‌رسند این می‌شود ارث. اینها سرّ آن تحلیل‌های فقهی است که گاهی آدم خیال می‌کند این دقت‌های فقهی اثرش کجا ظاهر می‌شود. درست است ممکن است در بعضی از موارد فقط دقت فقهی باشد اما در بعضی از موارد آثار فقهی خاص خودش را دارد.

 

فرمایش مرحوم محقق در مقصد ثالث این است که فرمود: «المقصد الثالث فی المیراث بالولاء‌ و هو ثلاثة أقسام‌ الأول ولاء العتق»[1] البته در بین ولاء، این سه قسم است اما در بین اسباب چهار قسم است سبب زوجیت است سبب ولای عتق است ولای ضامن جریره است ولای امامت است. فرمود «الأول ولاء العتق‌ إنما یرث المنعم إذا کان متبرعا و لم یتبرأ من ضمان جریرته و لم یکن للمعتق وارث مناسب».

ولای عتق این است که آن کسی که مولا بود و عبدی را آزاد کرد، این عبد وقتی آزاد شد، مالک می‌شود کسب می‌کند و اگر مُرد این مولا جزء وارثان اوست. این چند شرط دارد: اولین شرط این است که چون ولاء سبب است و مؤخر از نسب است اگر او یک فامیل نسبی داشته باشد در هر طبقه از طبقات طولی، به این سبب نمی‌رسد لذا فرمودند: «و لم یکن للمعتق وارث مناسب» یعنی ارث نسبی ببرد. اگر ارث نسبی بُرد مقدم بر ارث‌های سببی است.

شرط اولش این است که این متبرع باشد یک وقت است به عنوان کفاره دارد آزاد می‌کند یک وقت است که یک حنث نذر بود یا کفاره روزه بود تحریر رقبه و «عتق رقبة» بود. از انسان گاهی به سر تعبیر می‌کنند می‌گویند سرشماری کردند! سرشماری کردن یعنی شخص‌شماری کردن؛ گاهی گردن تعبیر می‌کنند می‌گویند تحریر رقبة، برای اینکه سر اگر نباشد انسان نیست، گردن نباشد انسان نیست سرشماری کردن یا تحریر رقبه گفتن کنایه از کل بدن است برای اینکه اساس بدن به همین رقبه است، اساس بدن به همین سر است. تحریر رقبه یعنی باید یک بنده آزاد بکنند وگرنه رقبه به معنی بنده نیست، رقبه یعنی گردن مثل اینکه سر به معنی شخص نیست سر یعنی سر!

اگر کسی در اثر کفاره یا در اثر نذر حالا یا حنث نذر است یا اصلاً نذر کرده بنده‌ای را آزاد بکند و مانند آن، این متبرع نیست تبرعاً این کار را نکرده است چون تبرّعاً این کار را نکرده است این ارث نمی‌برد، این شرط اول است که متبرع باشد این شخص متبرع نبوده.

شرط دوم آن است که او را رها نکند بگوید برو، چون قبلاً وقتی که تحت ولایت این مولا بود، حساب و کتابی داشت هر کسی به او ستم نمی‌کرد یا او موظف بود که منظماً زندگی کند. این رها شده را می‌گویند سائبه!

این نهایه ابن اثیر قبل از مجمع البحرین مرحوم طریحی ماست مرحوم طریحی که از خاصه است و مجمع البحرین را نوشته، این کتاب لغت نیست کتابی است که کلماتی که در قرآن یا روایت هست و احتیاج به توضیح دارد را بیان کردند، محور اصلی این کتاب شریف مجمع البحرین مرحوم طریحی همان قرآن و روایات است.

قبل از ایشان ابن اثیر نهایه را نوشته، ظاهرا در بعضی از بخشها ابن اثیر گذشته از اینکه سبق زمانی دارد تقدم رتبی هم دارد و مقداری دقیق‌تر است منتها او کاری با روایات ندارد آنچه که در آیات هست و آنچه که در دواوین شعراء و امثال اینها هست را در نظر دارد البته حدیث هم کم و بیش دارد اما توجه تقریباً قابل اعتمادی نسبت به دواوین شعراء و ادبیات دارد.

به هر تقدیر این درباره «سائبه»؛ چون گوسفند یا معلوفه است یا سائمه. سائمه یعنی سائمه، اینجا سائبه است با باء است آنجا میم است. گوسفندها یا معلوفه‌اند در همان طویله‌شان نگاه می‌دارند و دستی علف می‌دهند یا اینها را بیابان‌چر می‌کنند. گوسفندان بیابان‌چر را می‌گویند سائمه با سین، گوسفندانی که در طویله هستند را معلوفه می‌گویند و زکات در سائمه است نه در معلوفه. اینجا معلوفه است در برابر سائمه. سائمه یعنی در بیابان رهاست.

اینجا مضمون الجریره است؛ در مقابل مضمون الجریره سائبه است. سائبه یعنی بیرون رها شده است. مولا این را آزاد کرده و گفت رها هستی و دیگر تحت کفالت و مدیریت ما باشد و مواظب باشیم که کسی به تو آسیب نرساند و یا تو به کسی آسیب نرسانی، اگر جریره‌ای مرتکب شدی ما ضامن هستیم و اینها نیست این سائبه است یعنی رها شده در بیابان در برابر تربیت شده . آنجا که مضمون الجریره باشد آنجا ارث می‌برد آنجا که مضمون الجریره نباشد سائبه باشد او را رها کنند ارث نمی‌برد.

پس چهار تا شرط دارد: اولش این است که این متبرّع باشد، در برابر نذری، کفاره‌ای یا مانند اینها نباشد. دوم اینکه تبرع نکند خود را از جریره او، او را رها نکند که هیچ ارتباطی به من ندارد ارتباط با من قطع است هر حادثه‌ای که پیش آمد خودت مسئول هستی! «و لم یکن یتبرء من ضمان جریرته» سوم اینکه این بنده آزاد شده یک فامیل نسبی نداشته باشد «و لم یکن للمعتق وارث» نه وارث سببی؛ مسابب نه، مناسب! اگر مسابب باشد، سبب دیگری داشته باشد آن هم مثل همین است ولی اگر وارث مناسب داشته باشد او مقدم است و چهارمی‌اش هم این است که او قاتل نباشد. اگر وارث قاتل بود قاتل ارث نمی‌برد.

متفرع بر این مطالب این است که «فلو أعتق فی واجب» اگر مولا بنده‌ای را در امر واجبی مثل کفاره و امثال ذلک آزاد بکند «کالکفارات و النذور» دو قسم است اینجا یعنی نذر کرده که بنده آزاد بکند چون اگر کفاره حنث باشد داخل در کفارات است اگر حنث قسم در موردی کفاره داشت داخل در کفارات است، داخل در نذورات نیست اینجا نذورات یعنی نذر بکند که بنده آزاد بکند «کالکفارات و النذور لم یثبت للمنعم میراث و کذا لو تبرع و اشترط سقوط الضمان» اگر واجب نبود بر او نه کفاره بود نه نذر بود تبرّعاً بنده آزاد کرد ولی این پسامد هم دارد، او را سائبه قرار داد گفت برو هر کاری می‌کنی هیچ ارتباطی با من نداری، تحت کفالت ما نیستی، آسیبی اگر دیدی به خودت مربوط است، آسیب به تو رسید به خودت مربوط است، اگر تبرئه کرد خودش را از ضامن بودن جریره، باز هم ارث نمی‌برد.

حالا این باید بحث بشود که ضمان جریره با ضمان ولای عتق این چگونه جمع می‌شود؟ «و هل یشترط فی سقوطه الإشهاد‌ بالبراءة»[2] که فرع بعدی است.

روایات این مسئله چیست؟ شاهد این مسئله چیست؟ در صفحه 241 روایت دوم این است: «عَلِیُّ بْنُ مُوسَی بْنِ طَاوُسٍ فِی کِتَابِ کَشْفِ الْمَحَجَّةِ لِثَمَرَةِ الْمُهْجَةِ نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الرَّسَائِلِ لِمُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ رَفَعَهُ فِی رِسَالَةٍ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَی ابْنِهِ الْحَسَنِ ع یَقُولُ فِیهَا إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ ص قَالَ: الْوَلَاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ وَ الْوَصِیَّةُ طَوِیلَة»[3] آن وصیت، وصیت طولانی است، اما این دلیل نیست که این ارث می‌برد. این ولاء چگونه است؟ چیست؟ چون وصیت طولانی است در خلال آنها مشخص کرده است که منظور ولای ارث است و شرایطش هم چیست. ولی معتق و شخصی که بنده آزاد کرد این جزء ورثه او حساب می‌شود. قسمت مهم شرایطش در کتاب عتق آمده است.

وسائل جلد 23 صفحه 63 باب 36 از ابواب کتاب العتق. «بَابُ أَنَّ مَنْ أَعْتَقَ وَ جَعَلَ الْمُعْتَقَ سَائِبَةً وَ تَبَرَّأَ مِنْ جَرِیرَتِهِ فَلَا وَلَاءَ لَهُ وَ لَا مِیرَاثَ‌» وقتی ارث می‌برد که اگر آزاد کرد او را رها نکند «وَ تَبَرَّأَ مِنْ جَرِیرَتِهِ» اگر جُرمی مرتکب شد این بگوید که به من چه و تحت کفالت او نباشد، در چنین حالتی آن آزاد کننده ولایی ندارد، دیگر مولای او نیست، تاکنون مولای او بود، الآن مولای او نیست و ارث هم نمی‌برد. مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ إِذَا أُعْتِقَ أَ لَهُ أَنْ یَضَعَ نَفْسَهُ حَیْثُ شَاءَ وَ یَتَوَلَّی مَنْ أَحَبَّ فَقَالَ إِذَا أُعْتِقَ لِلَّهِ فَهُوَ مَوْلًی لِلَّذِی أَعْتَقَهُ» قبلاً مولا بود همه کاره بود، اگر این را «لله» آزاد کرد، مولای او الله است «إِذَا أُعْتِقَ لِلَّهِ فَهُوَ مَوْلًی لِلَّذِی أَعْتَقَهُ فَهُوَ مَوْلًی لِلَّذِی أَعْتَقَهُ» بله الآن آزاد است مولای او الله است اما «وَ إِذَا أُعْتِقَ» یا آن شخص مولا «وَ إِذَا أُعْتِقَ فَجُعِلَ سَائِبَةً فَلَهُ أَنْ یَضَعَ نَفْسَهُ» هر جا خواست این را قرار بدهد «وَ یَتَوَلَّی مَنْ شَاءَ» پس اگر سائبه شد تحت ولایت مولا نیست. حالا این سائبه را و همچنین سائمه را هر دو را ابن اثیر در نهایه ذکر کرد یکی در «سَوَّمَ» یکی در «سَیبَ» هر دو را آنجا مشخص کرده است.

در صفحه 431 از جلد دوم دارد که «قد تکرر فی الحدیث ذکر «السَّائِبَة و السَّوَائِبِ» سائبه و سوائب در روایات آمده است «کان الرجل إذا نذر لقدوم من سفر، أو برء من مرض، أو غیر ذلک قال ناقتی سَائِبَةٌ» نذر می‌کرد سابق در جاهلیت که اگر مشکل من حل بشود من این ناقه را رها کنم«فلا تمنع من ماء و لا مرعی و لا تحلب، و لا ترکب» این شخص دیگر نمی‌گفت که شیر این مال من است یا سواری و مَرکب بودنش برای من است. وقتی سائبه شد هیچ کس جلوی او را نمی‌گیرد این آزاد است «و کان الرجل إذا أعتق عبدا فقال هو سَائِبَةٌ فلا عقل بینهما و لا میراث» میراثی هم ندارند «و أصله من تَسْیِیبِ الدّواب» و این تسییب «و هو إرسالها تذهب و تجی‌ء کیف شاءت» این بیابان‌چر کردن، این حیوان را آزاد کردن و رها کردن، این تسییب کار است، آن فعل مالک را می‌گویند تسییب و این گوسفند را می‌گویند سائبه. این را در باب «سَیبَ» ذکر کردند.

در باب «سَوَم» هم مشابه این را ذکر کردند که قبل از «سَیبَ» باب «سَوَمَ» آمده، این «سوم» در کتاب‌های فقهی بحث زکات خیلی مشخص است که سائمه داریم و معلوفه. در صفحه 426 از جلد دوم دارد که «و فی سَائِمَةِ الغنم زکاة» در معلوفه نیست. «السَّائِمَةُ من الماشیة: الراعیة. یقال سَامَتْ تَسُومُ سَوْماً، و أَسَمْتُهَا أنا» یعنی این را من بیابان‌چر کردم. در معلوفه زکات نیست اما در سائمه زکات است.

غرض این است که این سائبه‌ای که در روایات باب عتق است یعنی رها.

اینها روایات باب کتاب عتق است. در باب عتق چندین باب است که یکی پس از دیگری اینها را ذکر می‌کنند، باب 43 هم این‌طور آمده است صفحه 77، مرحوم شیخ طوسی نقل می کند «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الْأَحْوَصِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ السَّائِبَةِ فَقَالَ انْظُرْ فِی الْقُرْآنِ فَمَا کَانَ فِیهِ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَتِلْکَ یَا عَمَّارُ السَّائِبَةُ الَّتِی لَا وَلَاءَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ عَلَیْهَا إِلَّا اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا کَانَ وَلَاؤُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَهُوَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص» این ولاء عتق ندارد ولی ولاء امامت دارد «فَهُوَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا کَانَ وَلَاؤُهُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّ وَلَاءَهُ لِلْإِمَامِ وَ جِنَایَتَهُ عَلَی الْإِمَامِ وَ مِیرَاثَهُ لَهُ»[4] اگر یک وقت کاری کرد حالا عمدی حساب دیگری دارد خطئاً کاری انجام داد دیه‌اش را امام باید بپردازد این رها نیست این ضامن جریره شدن یعنی این. اگر عمدی باشد که خود شخص مسئول است اگر خطئی باشد این شخصی که ضامن جریره است باید بپردازد و امام ضامن جریره این‌گونه از معتق‌هاست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo