< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

پنجمین مسئله از مسائل شش‌گانه‌ای که مرحوم محقق در پایان مقصد ثانی ذکر فرمودند این است که ارث زوج و زوجه با سایر وراث فرق می‌کند. زوج و زوجه یک پیوند نسبی طولی دارند، یک پیوند نسبی عرضی دارند. از آن جهت که پیوند طولی نسبی یا پیوند عرضی دارند پدر هستند یا مادر هستند، پسر هستند یا دختر هستند، جد یا خواهر و برادرند، عمو یا عمه‌اند، دایی یا خاله‌اند. در هر طبقه از طبقات سه‌گانه نسب قرار بگیرند سهمشان مشخص است. اگر گفتند نصف یعنی نصف عین و منفعت، اگر گفتند ثلث یعنی ثلث عین و منفعت چه عمه چه عمو، چه دایی چه خاله، چه برادر چه خواهر. در هیچ قسمتی از اقسام سه‌گانه نسبی، بین زمین و غیر زمین فرقی نیست، آنچه میت گذاشت اینها ارث می‌برند. در مقدار نسبت تفاوت دارند، یکی مثلاً ثلث است، یکی ربع است، یکی نصف است، یکی کمتر، یکی بیشتر اما در مورد ارث هیچ فرقی نیست که مثلاً برادر از زمین ارث ببرد، خواهر نبرد یا عمو از زمین ارث ببرد، عمه نبرد یا دایی از زمین ارث ببرد و خاله نبرد، بین زن و مرد در هیچ بخشی از بخش‌های سه‌گانه نسب، فرقی نیست.

لکن عنوان زوجه و زوجیت که سبب است نه نسب، این بینشان فرق است. همین زوج و زوجه که در طبقات سه‌گانه نسب قرار دارند هیچ فرقی بینشان نیست اما نسبت به هم که زوج و زوجه‌اند فرق است. آن فرق عبارت از این است که زوج از عین و منفعت ارث می‌برد، درباره زوجه اختلاف است، آراء گوناگونی است، مخصوصاً اختلافی بین عامه و خاصه است که آیا از زمین هم ارث می‌برد یا نه؟ اگر از زمین ارث برد آیا از متن زمین ارث می‌برد یا زمین را باید قیمت کنند و به او بدهند و همچنین از باغ و عقار و مساکن آیا از غیر منقول اعم از زمین و بناء ارث می‌برند یا نه؟ اگر ارث می‌برند از متنش ارث می‌برند یا باید تقویم کرد و قیمتش را به آنها داد؟

این آرائی است که ذکر کردند، یک بار هم بخوانیم تا آن فرع به ذهن بیاید، آن وقت خطوط کلی فقهی‌اش بیان می‌شود «إذا کان للزوجة من المیت ولد» اگر میت ولد دارد اینها ثمن می‌برند و اگر نداشته باشد ربع می‌برند این زوجه از این میت فرزند داشته باشد یا نه خود این میت فرزند داشته باشد - اما این زوجه اگر از همسر قبلی فرزند داشت آن دخیل نیست – «إذا کان للزوجة من المیت ولد ورثت من جمیع ما ترک» این ارث می‌برد «و لو لم یکن لم ترث من الأرض شیئا» اگر فرزندی از او نداشته باشد، از زمین ارث نمی‌برد ولی اگر فرزند داشته باشد از زمین ارث می‌برد «و أعطیت حصتها‌ من قیمة الآلات و الأبنیة» از متن زمین ارث نمی‌برد و اما از ارزش بناهایی که روی زمین است ارث می‌برد. این فتوای ایشان است که نقل کردند، بعد می‌فرماید «القول الأول أظهر». قول دیگر این است که «و قیل لا تمنع إلا من الدور و المساکن» از اینها ممنوع است و از غیر اینها ممنوع نیست «و خرج المرتضی» این تخریجی که می‌گویند یعنی اجتهاد کرده، فتوا داده، فتوا را خارج کرده از نصوص «رحمه الله قولا ثالثا» آن قول سوم چیست؟ این است که این‌طور نیست که زن به‌طور کلی از زمین محروم باشد «و هو تقویم الأرض» زمین را قیمت می‌کنند «و تسلیم حصتها من القیمة» قیمت را می‌دهند، پس از زمین ارث می‌برد منتها از منافع زمین ارث می‌برد نه از منافع به معنای میوه زمین و محصول زمین! از قیمت زمین.

مرحوم محقق می‌فرماید: «و القول الأول أظهر»[1] که در بحث دیروز اشاره شد، راز أظهر بودن در برابر أشهر در برابر أحوط چیست؟ عمده آن است که مطابق نصوص قرآنی هیچ فرقی بین زن و مرد در مسئله ارث نیست البته مقدار سهم فرق می‌کند اما مورد ارث چه زمین چه غیر زمین، چه منقول چه غیر منقول فرق نمی‌کند، این ظاهر آیه است اما روایات فراوانی فرق گذاشته بین زن و مرد در اینکه از زمین ارث نمی‌برد، از منقول ارث می‌برد و مانند آن.

ما هستیم و یک سلسله عمومات که هم روایات به این صورت آمده است هم آیات نورانی که اصل اوّلی این است که زن و مرد در ارث بردن گرچه سهمشان متفاوت است ولی از متن مال ارث می‌برند چه منقول چه غیر منقول. دو طایفه از نصوص است که مخصص این است، این دو طایفه تقریباً مباین‌اند اگر اینها عام و خاص بودند یک نزاع داخلی - همان انقلاب نسبت - بین خود این مخصص‌ها است، اینها را حل می‌کنند، عصاره این را با آن عام می‌سنجند و تخصیص یا تقیید می‌شود اما اگر اینها متباین بودند، محذور اولی دارد، شما به چه چیزی می‌خواهید تمسک کنید؟ به عام بخواهید تمسک کنید، نمی‌شود، برای اینکه اینها چون مخصص‌اند اینها شبهه مصداقیه خود عام‌اند. آنجا که گفتند تمسک به عام در شبهه مصداقیه است این است که مصداق عام بودنش قطعی باشد، شبهه مصداقیه خاص است مثلاً گفتند «أکرم العلماء» بعد گفتند «الا الفساق» ما نمی‌دانیم این شخص فاسق است یا فاسق نیست! ولی عالم بودن او قطعی است این شبهه مصداقیه عام نیست، شبهه مصداقیه خاص است، اینجا تمسک به عام در شبهه مصداقیه خاص اشکالی ندارد اما اگر شک کردیم که عالم است یا نیست، این شبهه مصداقیه خود عام است.

در اینجا چون متباینان‌اند و بیانگر آن عام‌اند ما به هر کدام از اینها بخواهیم تمسک کنیم، دیگری مانع است، در این‌گونه از موارد تمسک به عام هم مشکل است، این است که باید راه‌حلی پیدا کنیم. در این راه‌حل آیا یکی از نظر سند درست است یا نه؟ بر فرض از نظر سند درست باشد، صادر شده باشد، جهت سند، جهت صدور یعنی تقیه و غیر تقیه محفوظ است یا نه؟ بعد برسد به بخش سوم که دلالت است در بخش‌های وسطی که اینها تقیةً صادر شده است، اینها مشکل جدی دارند چون آنها می‌گویند زوجه و زوج از تمام ماترک میت ارث می‌برند چه زمین چه غیر زمین، پس آن روایتی که دارد از زمین هم ارث می‌برد، می‌شود مطابق با آنها، آن روایتی که می‌گوید از زمین ارث نمی‌برد می‌شود مطابق با فتوای خاصه.

بنابراین مشکل اساسی در این بخش جهت صدور است. ابن جنید مخالف جدی است که می‌گوید هیچ فرقی ندارند می‌گویند که چون سابقه تفکر اهل تسنن داشت آنها هم معتقدند که زن و مرد در ارث بردن هیچ فرقی ندارند در منقول و غیر منقول ارث می‌برند، این همین‌طور فتوا می‌دهد.

این بزرگان می‌گویند قبل از ابن جنید فتوا این بود که زن‌ها از زمین ارث نمی‌برند، بعد از ابن جنید باز هم فتوای خاصه و علما این است که از زمین ارث نمی‌برد، این مشکل تفکر قبلی داشت چون قبلاً با اهل سنت هم‌فکر بود، این بود که فتوا داد زن و مرد هر دو از زمین ارث می‌برند هیچ فرقی بینشان نیست، مطابق همان روش آنهاست. بنابراین ما هستیم و روایات ما که اگر روایتی به صورت شفاف و روشن ثابت کرد که زمین مورد ارث زن نیست و روایتی هم ثابت کرد که زمین مورد ارث زن است این دو تا روایت یکی مخالف است یکی موافق، این را ما عرضه می‌کنیم با عمومات آیه هم هر دو هماهنگ‌اند اما به ما فرمودند که «خذ ما خالف العامه»[2] در ارزیابی بررسی تقدیم احد الخبرین بر خبر دیگر، اگر مخالف قرآن نبود موافق قرآن بود «خذ ما خالف العامه». اینجا که بررسی می‌کنیم می‌بینیم که با عمومات قرآن هماهنگ‌اند اما یکی موافق است با عامه یکی مخالف است با عامه، معلوم می‌شود جهت صدور مشکل دارد. این است که راه‌حل این روایات این است، آقایان هم همین راه را طی کردند لذا فرمودند «و القول الأول أظهر».

بخشی از این روایات را می‌خوانیم این راه‌حلش است پس بنابراین«فتحصل ان هاهنا امورا الأول» عمومات قرآن و عمومات روایات، بین زن و مرد فرقی نمی‌گذارد. امر ثانی: روایات دو طایفه است یک طایفه می‌گوید که زن‌ها فقط از منقول ارث می‌برند یک طایفه دارد که از منقول و غیر منقول ارث نمی‌برند، اینها معارض هم‌اند و روایاتی که می‌گوید زن‌ها مطلقا ارث می‌برند مطابق با عمومات‌اند چه اینکه این روایات، مخصص آنها هستند. درون مخصص‌ها این مشکل است، ما چه کار بکنیم که مشکل مخصص‌ها را حل کنیم بعد مخصص‌ها را با عام بسنجیم؟ به ما گفتند اگر دو سه روایتی معارض هم بود اول بر قرآن کریم عرضه کنید اگر مطابق با قرآن بود، بر قوم عرضه کنید، اگر مخالف با قوم بود، آن را بگیرید این معلوم می‌شود که جهت صدور ندارد. این راه‌حل است.

این نکته را هم درباره عظمت قرآن عرض کنیم که خدا یک حرف ابدی زد، فرمود این کتاب ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‌﴾[3] این حرف ابدی است؛ هیچ کس نیامده بگوید حرف من ابدی است و هیچ راه بطلان ندارد. هر کس آمده گفته که پیشرفت‌ها، تغیّرات، حرکت‌ها، تحولات زیاد است، ممکن است آیندگان بیایند اظهار نظر کنند اما اینکه می‌گوید ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‌﴾ نه در عصر او نه بعد از او «إلی یوم القیامة» این کتاب تغییر‌پذیر نیست، معلوم می‌شود این «حق لا ریب فیه» نمی‌شود چیزی را کم کرد بگوییم این مال عصر فلان است، این مال عصر فلان است، از این قبیل نیست. البته احکام جزئیه ممکن است عصری باشد که خودشان دستور دادند اما متون کلی قرآن، فتوای قرآن، روش اصلی قرآن این ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‌﴾؛ نسخ‌پذیر نیست، تغییرپذیر نیست، تحول‌پذیر نیست، این‌چنین است.

حالا که این‌طور است خدای سبحان می‌داند این کتاب تغییرپذیر نیست، روایات ما چند طایفه است: به ما فرمودند که هر چه که از ما رسید بر قرآن کریم عرضه کنید چون به نام خدا کسی نمی‌تواند حرف بزند اما به نام ما جعل می‌کنند؛ فرمود ولو سند قطعی باشد شما عرضه کنید، ممکن است که ما قطعاً گفته باشیم اما کجا گفتیم؟ در چه حالتی گفتیم؟ این است که خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد علامه طباطبایی را که الآن سالگرد ایشان است، آن هفت جلد تفسیر روایی را مرقوم فرمودند. من یادم هست وقتی به قم آمدیم سال 32 یا 33 یا سال 34 بود، مرحوم الهی قمشه‌ای هم به قم مشرف شدند و ما از این دو بزرگوار برای ناهار دعوت کردیم – در همان مدرسه حجتیه حجره داشتیم - هم حکیم الهی(رضوان الله علیه) هم مرحوم علامه طباطبایی اینها ظهر تشریف آوردند بعضی از دوستان هم بودند. آنجا مرحوم علامه طباطبایی به ایشان می‌فرمود من وقتی که در تبریز بودم با بحار مأنوس بودم تقریباً جُلّ لولا الکل بحار را دیدم! خیلی کار است. آن وقت بعضی ها که نقدی در روایات داشتند این باعث شد که آن تفسیر روایی هفت جلدی را مرقوم فرمودند. از آنجا دیدند که در خود روایات، ائمه(علیهم السلام) فرمودند آنچه از ما رسیده است بر قرآن عرضه کنید ولو مقطوع هم باشد، این یک طایفه از نصوص است که روایت اگر قطعی الصدور هم باشد بر قرآن عرضه کنید چون به نام ما جعل می‌کنند ما هم در بعضی از موارد تقیه می‌کنیم می‌گوییم اما به نام قرآن کسی جعل نمی‌کند.

بنابراین اگر روایتی قطعی الصدور بود ممکن است جهت صدورش مشکل داشته باشد، قطعی الصدور است اما جهت صدورش که قطعی نیست. آن وقت، یک وقت است که کسی خدمت خود امام نشسته است دو به دو سؤال می‌کنند، این قرآن ناطق است، اینجا عرضه بر قرآن ندارد. زراره خدمت حضرت نشسته است و سؤال می‌کند، این خبر هست، دستور هست اما این از قرآن ناطق سؤال می‌کند، این برود بر قرآن تطبیق کند که نیست، این هم صدورش درست است هم جهت صدورش درست است، اینها را نگفتند بر قرآن عرضه کنید اما روایاتی که به ما رسیده است ما می‌دانیم امام فرمود ولی جهت صدورش را نمی‌دانیم؛ در آن مجلس که بود و که نبود! اگر ندانیم که جهت صدورش تقیه بود یا غیر تقیه، اینجا جا برای قرآن کریم است لذا ایشان گفتند ما اصلی داشته باشیم محفوظ و مصون که این قرآن با خود قرآن تفسیر بشود که اگر خواستیم میزانی داشته باشیم همه روایات را بسنجیم بتوانیم این شده المیزان. این است که آنجا فرمودند که من تقریباً جل لولا الکل بحار را دیدم در طی این چند سال، به مرحوم حکیم الهی قمشه‌ای می‌فرمودند، لذا آن تفسیر دوره روایی چند جلدی را مرقوم فرمودند.

به هر تقدیر این کتاب «مما لا ریب فیه» است ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‌﴾ این است منتها روایاتی که هست که ثقلین هماهنگ هم‌اند اگر چیزی را واقعاً امام فرموده باشد، این قرآن ناطق است و نیازی به عرضه نیست مثل اصحابی که خدمت خود حضرت نشسته‌اند، اما آنجا که در جلسات عمومی نشسته‌اند احتمال تقیه فراوان است.

بخشی از روایات را امروز نگاه می‌کنیم. مثلاً در باب هفتم روایت اول که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ (وَ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد این است که «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ یَرِثُ مِنْ دَار امْرَأَتِهِ أَوْ أَرْضِهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً أَوْ یَکُونُ (فِی) ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْمَرْأَةِ فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً» او در ذهنش این بود که زن از زمین ارث نمی‌برد، مرد از زمین ارث می‌برد یا نمی‌برد محل بحث بود! از حضرت سؤال کرد همان‌طوری که زن از زمین ارث نمی‌برد، مرد هم از زمین ارث نمی‌برد یا نه، مرد ارث می‌برد؟ «هَلْ یَرِثُ مِنْ دَار امْرَأَتِهِ أَوْ أَرْضِهَا» همسرش مُرد، خانه‌ای هم دارد آیا شوهر از خانه همسر یا زمینی که مال همسر بود « مِنَ التُّرْبَةِ» از خاک چیزی ارث می‌برد «شَیْئاً أَوْ یَکُونُ (فِی) ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْمَرْأَةِ» همان‌طوری که زوجه از زمین زوج ارث نمی‌برد، زوج از زمین زوجه ارث می‌برد یا نه؟ «فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً» حضرت فرمود: نه «یَرِثُهَا وَ تَرِثُهُ (مِنْ) کُلِّ شَیْ‌ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ»[4] زن از تمام ماترک شوهرش ارث می‌برد، شوهر هم از تمام ماترک زن ارث می‌برد. این مطابق با آیات است ولی ملاحظه بفرمایید که همین را مرحوم شیخ طوسی خودش نقل کرده است «حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی التَّقِیَّةِ وَ حَمَلَهُ أَیْضاً هُوَ وَ الصَّدُوقُ وَ غَیْرُهُمَا عَلَی مَا إِذَا کَانَ لِلْمَرْأَةِ وَلَدٌ»[5] آن آقایانی که می‌گفتند زن مطلقا ارث نمی‌برد این روایت را حمل کردند بر تقیه.

این در باب هفت بود اما در باب شش روایاتش این است روایت اولی که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) با سند معتبر از امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرده است این است که «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الْفُرُشِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ وَ تُقَوَّمُ النِّقْضُ وَ الْأَبْوَابُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ»[6] از آن غیر منقول ارث نمی‌برد منتها آنها را تقویم می‌کنند سهمش را ارث می‌برد، از زمین چیزی نام نبرده است.

روایت سوم این باب که باز مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از وجود مبارک امام صادق با آن سند خاص خود نقل کرد این است که «سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ قَالَ لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ» طوب به آجر مسی می‌گفتند «لَهُنَّ قِیمَةُ الطُّوبِ وَ الْبِنَاءِ وَ الْخَشَبِ وَ الْقَصَبِ فَأَمَّا الْأَرْضُ وَ الْعَقَارَاتُ فَلَا مِیرَاثَ لَهُن‌ فِیهِ» از غیر منقول ارث نمی‌برند، از آنها ارث می‌برند «قَالَ قُلْتُ: فَالْبَنَاتُ» دخترها چه؟ «قَالَ الْبَنَاتُ لَهُنَّ نَصِیبُهُنَّ (مِنْهُ) قَالَ قُلْتُ: کَیْفَ صَارَ ذَا وَ لِهَذِهِ الثُّمُنُ وَ لِهَذِهِ الرُّبُعُ مُسَمًّی قَالَ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا صَارَ هَذَا کَذَا لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَیَجِی‌ءَ زَوْجُهَا أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِینَ فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ»[7] گاهی حکمت ارث را می‌گویند، گفتند این زن بودن دخیل است، زن در قبال مرد یا زوجه بودن در قبال زوج دخیل است؟ دخترهاش چطور؟ فرمود نه، دختر مثل پسر است از منقول و غیر منقول ارث می‌برد، حالا سهمش کمتر است حرف دیگری است که قبلاً بارها ما نمونه‌هایش را دیدیم که گاهی سهم دختر دو برابر پسر است. نوه پسری اگر دختر باشد نوه دختری اگر پسر باشد چون کل واحد سهم «من یتقرب» را می‌برند این نوه پسری که دختر است دو برابر آن پسر ارث می‌برد این‌طور نیست در همه موارد سهم زن کمتر باشد منتها اینجا که سؤال کردند حضرت فرمود که زوجه از زمین ارث نمی‌برد عرض کرد دخترها چطور؟ فرمود نه، دختر مثل پسر از زمین ارث می‌برد. عرض کرد چرا؟ فرمود: دخترها، بچه‌های اینها هستند، زمین هم داشته باشند با هم زندگی ‌می‌کنند این زن بیگانه است پس‌فردا شوهر می‌کند جای دیگر می‌رود، آن وقت بساط خانوادگی به هم می‌خورد. معلوم می‌شود که این‌گونه از حِکَم هم در شریعت راه پیدا کرده است.

می‌گوید که «البنات» چطور؟ دخترها چطور؟ «قَالَ الْبَنَاتُ لَهُنَّ نَصِیبُهُنَّ (مِنْهُ) قَالَ» بله دخترها مثل پسرها سهم می‌برند. «قُلْتُ: کَیْفَ صَارَ ذَا» هر دو زن هستند «وَ لِهَذِهِ الثُّمُنُ وَ لِهَذِهِ الرُّبُعُ مُسَمًّی قَالَ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ» این زن که «لَیْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ» از راه نسب که ارث نمی‌برد. آن دختر از راه نسب ارث می‌برد، این از راه سبب ارث می‌برد. «وَ إِنَّمَا هِیَ دَخِیلٌ عَلَیْهِمْ» از جای دیگر آمده است با نسب که ارتباط ندارد «إِنَّمَا صَارَ هَذَا کَذَا لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ» حالا اگر زمین و خانه را داشته باشد، شوهر جدید می‌کند آن وقت بیگانه می‌آید، در خانه و بساط زندگی اینها به هم می‌خورد «فَیَجِی‌ءَ زَوْجُهَا» این زوج دوم «أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِینَ فَیُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِینَ فِی عَقَارِهِمْ» لذا شارع مقدس فرمود زن از زمین ارث نمی‌برد.

حالا چون روز چهارشنبه است مقداری هم درباره مسائل دیگر بحث کنیم.

حالا چون ارث است گفتند که «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء»[8] این در حقیقت گرچه جمله خبریه است اما معمولاً می‌گویند به داعی انشاء است یعنی «ایها العلماء» بکوشید که از انبیاء ارث ببرید «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» و ارث طبقاتی دارد. در بحث‌های قبل ملاحظه فرمودید که در ارث مال جابه جا نمی‌شود بلکه مالک جابه جا می‌شود، در بیع و امثال بیع، مال به جای مال قرار می‌گیرد ولی در ارث مالک به جای مالک می‌نشیند بدون اینکه مال منتقل بشود، در حقیقت «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» بازگشتش به این است که علمای دین به جای پیغمبر می‌نشینند چون هر وارثی به جای مورث می‌نشیند، اصلاً ارث معنایش همین است حالا چه ارث مالی باشد چه ارث معنوی باشد. ارث این است که مالک به جای مالک می‌نشیند نه مال به جای مال بنشیند. در بیع و امثال بیع، مبیع به جای ثمن می‌نشیند ثمن به جای مبیع می‌نشیند در اجاره مال به جای منفعت می‌نشیند و مانند آن ولی در ارث مالک به جای مالک می‌نشیند این معنی ارث است، چه ارث مادی چه ارث معنوی. وقتی گفتند «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء»، یعنی علم آنها به علما می‌رسد، برای اینکه علما به جای آنها می‌نشینند. آن وقت آدم باید خیلی مواظب باشد، اگر وارث شد مواظب است اما تا وارث بشود مشکل است. پس «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» این است که اگر إن‌شاءالله اینها وارث آنها بودند به جای آنها می‌نشینند نه اینکه مقام آنها به اینها برسد منتها در ارث مال شرطش موت مورث است تا مورث نمیرد چیزی به وارث نمی‌رسد اما در مسئله «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» تا وارث نمیرد چیزی به او نمی‌رسد. اگر وارث مرده «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا»[9] [10] بله این جا دارد که جای پیغمبر بنشیند.

«فهاهنا امران» امر اول این است که حقیقة الإرث ما هی؟ ارث چیست؟ ارث این است که وارث به جای مورث بنشیند نه اینکه مال به جای مال بنشیند اصلاً ارث معنایش همین است این امر اول است؛ امر ثانی این است که بین ارث مادی و ارث معنوی فرق چیست؟ کسی می‌خواهد از پدر خودش خانه را ارث ببرد، کسی می‌خواهد از امام خودش آن مقام علمی را و نیابت را و اجتهاد را و امثال ذلک را ارث ببرد، جمعش چیست؟ سخن از هبه نیست، سخن از این است که این وارث می خواهد به جای مورث بنشیند، چگونه به جای او بنشیند؟ گفتند در ارث مال شرطش این است که مورث بمیرد به وارث می‌رسد، در ارث مقام شرطش این است که وارث بمیرد به جای مورث بنشیند این «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا» راجع به این بخش است.

وقتی که کسی «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا» شد یقیناً ورثه انبیاء می‌شود اینکه حرفی در آن نیست. بنابراین شرط اولش این است، شرط اول در ارث بردن علما از انبیا این است که «مُوتُوا قَبْلَ‌ أَنْ تَمُوتُوا» و این راه است.

حالا این ایام هم متعلق به وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) بود. وجود مبارک حضرت مثل ائمه دیگر نور بود، کلماتش نور بود و امثال ذلک اینها سرجایش محفوظ است اما این از بیانات نورانی امام عسکری(سلام الله علیه) است که به همین میراث می‌خورد «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ‌»[11] سخن از بهشت و اینها نیست، اینها را به خیلی از مؤمنین می‌دهند اما لقاء الله را به چه کسی می‌دهند؟ فرمود: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ» یک سفر است این اصل کلی است. سفر اگر نزدیک باشد زاد و راحله و اینها نمی‌خواهد اما اگر طولانی باشد هم زاد مفصل می‌خواهد هم راحله، آدم که پیاده نمی‌تواند سفر طولانی را طی کند. حضرت فرمود این سفر یک راحله می‌خواهد، راحله این سفر نماز شب است «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ»، این امتطاء مصدر باب افتعال است «امتطء الفرس» یعنی «أخذه مطیة» مطیه یعنی مَرکَب راهوار. «إمتطء الفرس» یعنی مَرکب راهواری انتخاب کرد مرکب راهرو که دیگر در راه نمی‌ماند. این نماز شب مَرکب خوبی است، شما امتطاء کنید «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ» «صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo