< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

مسئله پنجم از مسائل شش‌گانه‌ای که مرحوم محقق(رضوان الله علیه) در مقصد ثانی عنوان فرمودند این است، فرمودند: «الخامسة إذا کان للزوجة من المیت ولد» اگر زوجه، فرزند داشته باشد از این شوهری که مُرد - و اگر فرزند داشته باشد از شوهر دیگر، آن داخل در این حکم نیست - «إذا کان للزوجة من المیت ولد ورثت من جمیع ما ترک‌» این فرع اول است.

یک وقت است که زوجه فرزند ندارد، یک وقت فرزند دارد منتها از زوج دیگر است، این دو فرض خارج است. یک وقت فرزند دارد از این زوجی که مرده است، در این حال این زن، چون فرزند هست، یک هشتم از جمیع ماترک این میت ارث می‌برد، چه منقول چه غیر منقول. «إذا کان للزوجة من المیت ولد» این فرزند چه دختر باشد چه پسر، اگر زوجه از این زوج که مُرد، فرزند داشته باشد، یک هشتمی که ارث می‌برد اعم از منقول و غیر منقول است - و اگر فرزند نداشته باشد حکم دیگری است که در همین فرع ذکر می‌کنند - «ورثت من جمیع ماترک» در این صورت زن از جمیع ماترک میت ارث می‌برد چه منقول چه غیر منقول، چون فرزند دارد از خودش «و لو لم یکن» اگر از او فرزندی نباشد - خواه از زوج دیگر فرزند داشته باشد یا نداشته باشد - «لم ترث من الأرض شیئا» از زمین ارث نمی‌برد، از ماسوای زمین ارث می‌برد. ماسوای زمین اعم از بنا و عقار و امثال ذلک است تنها منقول نیست از خود زمین ارث نمی‌برد، خانه زمین نیست، مغازه زمین نیست، بناهای دیگر زمین نیستند، از آنها ارث می‌برد. از آنها هم باید تأمل بشود که از عین آنها ارث می‌برد یا از قیمت آنها ارث می‌برد.

پس فرع اول این شد که اگر مرد بمیرد و از این زن فرزند داشته باشد، این زن از جمیع ماترک میت ارث می‌برد چه منقول و چه غیر منقول و اگر از این زن فرزند نداشته باشد - فرزند دارد ولی از این زن نیست - «لم ترث من الأرض شیئا» معیار منقول و غیر منقول نیست، معیار زمین و غیر زمین است. وقتی که از زمین ارث نمی‌برد چیزهایی که روی زمین است، آن هم قابل نقل نیست ناچار که باید آنها را تهیه کنند و قیمت کنند و قیمتش را بدهند «و أعطیت حصتها‌ من قیمة الآلات و الأبنیة» از امور منقول هم که ارث می‌برد. این قول اول است.

«و قیل لا تمنع إلا من الدور و المساکن» در این صورت، تنها از خانه و مسکن ارث نمی‌برد، این چنین نیست که از مطلق زمین ارث نبرد، ممکن است باغ باشد، از باغ ارث می‌برد، از عقار ارث می‌برد، از مزرعه ارث می‌برد، از مرتع ارث می‌برد، از خانه و مسکن ارث نمی‌برد. این قول دوم است.

«و خرج المرتضی رحمه الله قولا ثالثا» تخریج کرده، فتوا داده، خروجی فتوای سید مرتضی این است که «و هو تقویم الأرض» این‌طور نیست که اصلاً از زمین ارث نبرد، از قیمت زمین ارث می‌برد، زمین را قیمت می‌کنند و یک هشتم قیمت زمین را به او می‌دهند «و تسلیم حصتها من القیمة»پس اینها اقوال در مسئله است.

 

مرحوم محقق بعد از نقل این سه قول می‌فرماید: «و القول الأول أظهر»[1] نه أشهر، نه أقوی، نه أحوط! یک وقت است که در برابر نقل قول دیگری است و قول دیگر مشهور باشد این را می‌گویند أشهر. یک وقت است که نه، از نظر قدرت استدلال است می‌گویند این أقوی است. یک وقت از نظر جمع بین حقوق است که رعایت احتیاط می‌شود می‌گویند این أحوط است. یک وقت بر اساس استظهار از نصوص است می‌گویند این أظهر است. این رعایت‌ها را مرحوم محقق در متن شرایع دارد. می‌فرماید این أظهر است یعنی در جمع‌بندی نصوص و استظهار از این نصوص این قول که قول اول بود أظهر است یعنی اگر شوهر از همین زن فرزند داشت این از منقول و غیر منقول، از زمین و غیر زمین ارث می‌برد بالقول المطلق مثل سایر ورثه و اگر نبود که قیمت آنها را ارث می‌برد، از زمین ارث نمی‌برد. این عصاره ترجمه‌گونه متن فتوای مرحوم محقق بود.

اما «و الذی ینبغی أن یقال» در هر مسئله اول باید آن اصل اساسی و رکن اولی تأسیس بشود که اگر ما موارد شبهه داشتیم یک جا به نص خاص برنخوردیم، یک جا به دلیل مخصوص برنخوردیم به این اصل مراجعه کنیم. در طلیعه بحث میراث، آیات نورانی سوره مبارکه «نساء» که به منزله تأسیس اصل بود، آنجا قرائت شد، تفسیر شد، از تفسیر آیه یازده و آیه دوازده و آیه 176 برآمد که زن و مرد در ارث‌بری یکسان هستند، منقول و غیر منقول ندارد، ارض و غیر ارض ندارد، هیچ فرقی بین زمین و غیر زمین نگذاشتند.

مستحضرید که در معاملات، ثمن به جای مثمن می‌نشیند، مثمن به جای ثمن می‌نشیند، این در مبادلات ملکی است ولی در ارث، مالک به جای مالک می‌نشیند نه مال به جای مال. مالی به جای مال نمی‌نشیند، نقل و انتقال مالی نیست که مالی منتقل بشود در برابر مال. در ارث نقل و انتقال مالک‌ها است یعنی وارث به جای مورث می‌نشیند، کجا باید بنشیند؟ هر جایی که مورث می‌نشست این می‌نشیند. مورث روی زمین و غیر زمین سلطه داشت، این هم روی زمین و غیر زمین سلطه دارد که مالک به جای مالک می‌نشیند نه مِلک به جای ملک بنشیند. ظاهر آیات یازده و دوازده و امثال ذلک این است که مرد از جمیع ما ترکته الزوجه ارث می‌برد، زن از جمیع ما ترکه الزوج ارث می‌برد منتها مقدار ارث فرق می‌کند، حد اعلای ارث زن ربع است بعد ثمن، حد اعلای ارث مرد نصف است بعد ربع، در میراث فرق نمی‌کند، در سهم الإرث فرق می‌کند.این اصل اوّلی است.

اگر کسی بخواهد بگوید که زن از زمین ارث ندارد باید دلیل متقن داشته باشد. از قدما ابن جنید مطابق همین آیات قرآن فتوا داده است[2] ، بسیاری از اهل سنت هم مطابق همین آیات فتوا می‌دهند.

اگر روایتی از اهل بیت(علیهم السلام) برسد که مطابق با ظاهر قرآن باشد می‌گویند حمل بر تقیه شد، چون طبق روایات دیگر، سهم زن و مرد فرق می‌کند. پس اگر روایتی مطابق با ظاهر قرآن بود خلافاً لفتوای اهل بیت و وفاقاً لأهل عامه این‌طوری فتوا دادند وگرنه روایاتی که از خود ائمه(علیهم السلام) رسیده است این است که زن در بعضی از شرایط از زمین ارث نمی‌برد، از غیر منقول ارث نمی‌برد

برای اینکه ثابت بشود که آیا شهرت است یا نه؟ اجماع است یا نه؟ اثبات این نسبت به عصر اول آسان نیست، برای اینکه آن عصرهایی که تألیف شده، کتاب دارند، می‌شود از کتاب اینها فتوای اینها را به دست آورد، بعضی نظرشان این است که ما فتوای فقهاء را از کتاب‌های اینها به دست می‌آوریم ولی تنها کافی نیست بزرگان فقهی ما بعضی‌ها فقیه‌اند کتاب دارند بعضی هم راوی‌اند و محدّث‌اند؛ زراره، محمد بن مسلم، حمران بن اعین، اینها کتاب فقهی ندارند، شما فتوای اینها را از کجا به دست می‌آورید؟!

نظرشان این است که ما از فقهای صدر اول، فتوای اینها را از روایت اینها به دست می‌آوریم. همین که این آقا این روایت را نقل کرد معلوم می‌شود که فتوایش همین است، چون آن روزها روایات متعارض و اقوال متعدد نبود، فتوای زراره را ما از روایتش به دست می‌آوریم، فتوای محمد بن مسلم را از روایتش به دست می‌آوریم اما فتوای شیخ طوسی، ابن ادریس و امثال اینها را از کتابشان به دست می‌آوریم. اگر ما بخواهیم ادعا کنیم که در صدر اسلام و در فلان مقطع تاریخی، فقها این چنین می‌گفتند، اگر آن فقیه کتاب فقهی داشت که مراجعه می‌کنیم، اگر نداشت از روایت او فتوای او را می‌فهمیم چون در آن روزگار فتوای این بزرگان متن روایات بود.

بنابراین اگر ما بخواهیم اقوال را به دست بیاوریم راهش این است. ابن جنید چون سابقه فکر دیگر داشت مطابق با اهل سنت فتوا می‌دهد ولی قبل از ابن جنید و بعد از ابن جنید، گفتند که این‌طور نیست اگر زن بخواهد ارث ببرد، از جمیع ماترک ارث نمی‌برد از منقول ارث می‌برد از غیر منقول _فهی محل بحث_ یا اصلاً ارث نمی‌برد یا از قیمتش ارث می‌برد.

بنابراین اجماع محققی نیست که ما مطابق آن اجماع محقق، طرح کنیم، شهرت تامه‌ای نیست که ما بخواهیم به آن شهرت نظر کنیم. بر فرض هم اتفاقی باشد، اجماعش مدرکی است فضلاً از این شهرت. با بودنِ آیات که به آن استدلال می‌کنند، با بودن روایات فراوان که به آن استدلال می‌کنند، بعید است که ما یک اجماع تعبدی داشته باشیم یا شهرتی داشته باشیم که کار اجماع را بکند، این نیست. پس ما هستیم و آن اصل اوّلیِ مستفاد از آیات و روایاتی که شرح آن آیات است. بسیاری از این بزرگان در کتاب‌های تفسیری‌شان حرف جدیدی نیاوردند، از امین الاسلام نقل می‌کنند از غیر امین الاسلام، کسانی که در این سطح‌اند نقل می‌کنند، معلوم می‌شود که فتوای اینها مطابق با ظاهر آیه است چون اگر مخالف بودند می‌گفتند تفسیرش در فقه می‌آید یا مثلاً اشاره‌ای بکنند. از این بزرگواران هم نمی‌شود استفاده کرد که نظر ایشان این است که زن از غیر منقول ارث نمی‌برد، برای اینکه اینها هم همین آیات را معنا کردند و ظاهرش را گرفتند ظاهرش اینکه ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَک‌﴾[3] یعنی همه ماترک. نصف آنچه را که ترک کردید این مرد می‌برد چه منقول، چه غیر منقول، یا ربع را می برد چه منقول چه غیر منقول. پس بنابراین ربع و ثمن هم همین‌طور است چه منقول چه غیر منقول. اگر بخواهیم فتوا بدهیم که فرق است بین منقول و غیر منقول، نص خاص بدون معارض می‌خواهد.

روایتی که ما در بحث دیروز آوردیم بخوانیم آن روایت به موقع بود منتها مسیر بحث عوض شد. آن روایتی که ما دیروز از کتاب نکاح چند سطر از آن خواندیم این «وقع فی محله» برای اینکه در صدر این روایت دارد که این نابالغ‌ها وقتی بالغ شدند خیار دارند و این یکی از اقوال مسئله است.

وسائل جلد بیستم صفحه 278 روایت نُه باب شش از ابواب عقد نکاح این بود: مرحوم کلینی نقل می کند «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ بُرَیْدٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع مَتَی یَجُوزُ لِلْأَبِ أَنْ یُزَوِّجَ ابْنَتَهُ وَ لَا یَسْتَأْمِرَهَا» کی می‌تواند دخترش را به عقد کسی در بیاورد و تحصیل رضایت او لازم نیست، لازم نیست امر او را، رضایت او را، نظر او را بخواهد؟ «قَالَ إِذَا جَازَتْ تِسْعَ سِنِینَ» قبل از تسع سنین که مشکل داشت وقتی که از نُه سالگی گذشت پدر می‌تواند او را به عقد کسی در بیاورد «فَإِنْ زَوَّجَهَا قَبْلَ بُلُوغِ التِّسْعِ سِنِینَ کَانَ الْخِیَارُ لَهَا» او ولایت دارد چرا خیار برای او باشد؟ بعد از بلوغ ممکن است که کسی بگوید که خیار دارد اما قبل از بلوغ چرا؟ این معلوم می‌شود که ولایت ندارد و معلوم می‌شود که فضولی است یا نه، لازم است. اصل عقد را می‌تواند به هم بزند برای اینکه این عقد فضولی است یا نه، عقد را از جهت اینکه لازم نیست و خیاری است می‌تواند به هم بزند؟

«کَانَ الْخِیَارُ لَهَا إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِینَ قُلْتُ فَإِنْ زَوَّجَهَا أَبُوهَا وَ لَمْ تَبْلُغْ تِسْعَ سِنِینَ فَبَلَغَهَا ذَلِکَ فَسَکَتَتْ وَ لَمْ تَأَبَّ ذَلِکَ أَ یَجُوزُ عَلَیْهَا قَالَ لَیْسَ یَجُوزُ عَلَیْهَا رِضًی فِی نَفْسِهَا وَ لَا یَجُوزُ لَهَا تَأَبٍّ وَ لَا سَخَطٌ فِی نَفْسِهَا حَتَّی تَسْتَکْمِلَ تِسْعَ سِنِینَ وَ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِینَ جَازَ لَهَا الْقَوْلُ فِی نَفْسِهَا بِالرِّضَا» اگر گفتند خیار دارد معلوم می‌شود عقد فضولی است. اگر یک وقت به مادون مهر المثل یا مادون الکفو به عقد آنها در بیاورند بله، این وقتی که بالغ شد خیار فسخ دارد یا عقد لازم نیست، عقد جایز است اما اگر همه این ارکان درست است باز می‌گویند خیار دارد یعنی چه؟ یعنی عقد فضولی است. اینکه دیروز آوردیم بخوانیم برای همین تکه بود. البته بحث دیروز که پایان رسید و گذشت.

عمده آن است که ما فتوای این بزرگوارها را از همین روایات بدست می‌آوریم لکن نیازی به آن تحقیق ندارد همین تحقیق فقهی شاید این نتیجه را بدهد که زن از بدنه زمین ارث نمی‌برد حالا از قیمتش ارث می‌برد یا نه؟ آن قابل بحث است. در مرحله اول این ثابت می‌شود.

روایت‌های این باب هم متعدد است وسائل جلد بیست و ششم باب ششم از ابواب میراث ازواج صفحه 205 روایت اول را که مرحوم کلینی نقل کرد این است: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهما السلام» نه (علیه السلام)! درباره سایر ائمه مثلا وقتی گفتیم «عن الصادق»، علیه السلام است اما وقتی گفتیم «عن ابی جعفر» به دو امام اشاره کردیم یعنی پدر امام جعفر صادق؛ روایت این است که «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا مِنَ الْقُرَی وَ الدُّورِ وَ السِّلَاحِ وَ الدَّوَابِّ شَیْئاً»، «أَنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَرِثُ مِمَّا تَرَکَ زَوْجُهَا» از این امور «شَیْئاً وَ تَرِثُ مِنَ الْمَالِ وَ الْفُرُشِ وَ الثِّیَابِ وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ مِمَّا تَرَکَ» از غیر منقول که ارث نمی‌برد، از منقول آن چیزهایی که مربوط به سلاح نظامی و امثال نظامی است هم ارث نمی‌برد، از مال و فرش و ثیاب و متاع البیت و اینها ارث می‌برد. بقیه چه؟ فرمود: «وَ تُقَوَّمُ النِّقْضُ وَ الْأَبْوَابُ وَ الْجُذُوعُ وَ الْقَصَبُ فَتُعْطَی حَقَّهَا مِنْهُ» آنها که مال هستند ولی غیر منقول‌اند، آنها تقویم می‌شود زمین نه! آنها تقویم می‌شود قیمتش را به این زن می‌دهند. این یک بیان است.

یکی هم روایت چهار این باب است یعنی صفحه 207 آن را هم از «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهما السلام» نقل کردند که «قَالَ: النِّسَاءُ لَا یَرِثْنَ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً»[4] این حداکثر تخصیصی که می‌زند نسبت به غیر منقول است بقیه اطلاق یا عموم آیات سرجایش محفوظ است.

ولی از آن طرف زوج از جمیع ما ترکته الزوجه ارث می‌برد. در صفحه 212 روایت یک باب هفت، مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ (وَ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ یَرِثُ مِنْ دَار امْرَأَتِهِ أَوْ أَرْضِهَا مِنَ التُّرْبَةِ شَیْئاً» چون این فکر بود این سؤال بود که زن از ماترک شوهر، از زمینش ارث نمی‌برد، این زمینه سؤال را فراهم کرد که از حضرت سؤال بکنند که همان‌طوری که زن از زمین و غیر منقول ارث نمی‌برد مرد هم همین‌طور است که از غیر منقول ارث نمی‌برد؟ «أَوْ یَکُونُ (فِی) ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْمَرْأَةِ» یا ارث می‌برد یا به منزله اوست که «فَلَا یَرِثُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً» مرد هم حکم زن را دارد یا نه؟ «فَقَالَ یَرِثُهَا» یک «وَ تَرِثُهُ» دو «(مِنْ) کُلِّ شَیْ‌ءٍ تَرَکَ وَ تَرَکَتْ»[5] بله مرد حکم زن را دارد اما زن از همه ارث می‌برد این مطابق با قرآن است. این شخص خیال کرد طبق فتوایی که بعضی داده بودند این مسلّم است که زن از همه ماترک شوهر ارث نمی‌برد! سؤال می‌کند که آیا شوهر هم همین‌طور است؟ حضرت فرمود نه، زن و مرد همه از یکدیگر ارث می‌برند، هر چه هست ارث می‌برند. این‌طور نیست که زن از منقول ارث ببرد، از غیر منقول ارث نبرد «فَقَالَ یَرِثُهَا» یعنی این شوهر از زن ارث می‌برد، «وَ تَرِثُهُ» یعنی این زن از شوهرش ارث می‌برد، آن اولی شوهر از این ارث می‌برد، دومی زن از شوهر ارث می‌برد «(مِنْ) کُلِّ شَیْ‌ءٍ تَرَکَ» آن زوج «وَ تَرَکَتْ» این زوجه.

حالا این روایت را که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد مرحوم صدوق هم نقل کرد. این بزرگوارها فرمودند که این حمل بر تقیه است، با اینکه مطابق با قرآن است! معلوم می‌شود جهت صدور بر ظهور مقدم است. یک وقت می خواهند جمع دلالی بکنند از سنخ عام و خاص است و مطلق و مقید است و ظاهر و اظهر است و امثال ذلک، یک وقت به جهت صدور کار دارند از نظر جهت صدور چون عامه قائل‌اند به اینکه زن و مرد در ارث‌بری از منقول و غیر منقول یکسان هستند، می‌فرمایند این حمل بر تقیه است. «حَمَلَهُ الشَّیْخُ» یعنی شیخ طوسی «عَلَی التَّقِیَّةِ وَ حَمَلَهُ أَیْضاً هُوَ وَ الصَّدُوقُ وَ غَیْرُهُمَا عَلَی مَا إِذَا کَانَ لِلْمَرْأَةِ وَلَدٌ» بعضی گفتند اگر این زن فرزند داشته باشد از همین شوهر نه از شوهر دیگر «مِن جمیع ما ترکه» ارث می‌برد. پس یا از عموم و اطلاق آن کاستند یا در جهت صدور آن تصرف کردند. اگر در جهت صدور تصرف کردند حمل بر تقیه می‌کنند؛ اگر در اطلاق یا عموم تصرف کرده باشند حمل می‌کنند بر جایی که این زن از این شوهر فرزند داشته باشد، اگر نداشته باشد بله، از غیر منقول ارث نمی‌برد «وَ یُمْکِنُ حَمْلُهُ عَلَی رِضَا الْوَارِثِ إِعْطَاءَ الْعَیْنِ فِیمَا عَدَا الْأَرْضَ وَ بِإِعْطَاءِ الْعَیْنِ أَوِ الْقِیمَةِ مِنَ الْأَرْضِ»[6] این یک جمع تبرعی است این روایت را حمل می‌کنیم به جایی که بقیه ورثه از سهم خودشان می‌گذرند اینکه جمع فقهی نیست. این خیلی بعید است این جمع دلالی و جمع روایی و امثال ذلک نیست.

حالا امروز چون از یک جهت روز وفات فاطمه معصومه(سلام الله علیها) است به همین مقدار اکتفا کنیم گرچه به اندازه کافی بحث شد. ولی یک بیان از این ذوات مقدس نقل کنیم که اینها واقعاً نسبت به ما حق حیات دارند. یک وقت است که می‌گوییم اینها امام هستند و به ما دستور دادند ما را هدایت کردند، آن سرجایش محفوظ است امامزاده‌اند اما این ذوات قدسی در این محدوده ایران نسبت به ما در واقع حق حیات دارند چون مستحضرید ایران را عمر فتح کرد، اهل بیت که فتح نکردند و تمام این فرمانداران و فرماندهان و سرداران و اینها همه از قبیله تیم و عدی بودند از بنی‌هاشم نبودند. اجداد ما ایرانی‌ها اصلاً غدیر را نشناختند و نمی‌شناختند. چه می‌دانستند که غدیر چیست؟! آن روز که رسانه‌ای نبود دستگاهی نبود تبلیغات نبود کسی نمی‌شناخت. عمر را دیدند که آمده ایران را فتح کرد و سرداران و سرلشکران و فرماندهان همه از تیم و عدی بودند. این بیچاره‌ها چه کار می کردند؟ نشناخته بودند نشنیده بودند!

من یادم است تقریباً همان سال‌های قبل از سی وارد تهران شدیم، 71 سال قبل ما وارد تهران شدیم. تهران شیعه‌اش شیعه خاص است. ما همه شهرها رسممان این است که محرّم تاسوعا و عاشورا دسته‌روی داریم اما نوزده و 21 ماه مبارک رمضان معمولا دسته‌روی نیست در مساجد عزاداری می‌کنند. ما آن سال‌ها نماز جماعت را می‌رفتیم خدمت مرحوم آقای خوانساری. یک روز 21 ماه مبارک رمضان بود رفتیم نماز جماعت مرحوم آقای خوانساری و برگشتیم دیدیم از بازار تهران، البته بازار بسته بود، از بازار تهران هیئتی درآمدند، پیرمرد هفتاد ساله دسته‌روی کردند چطور ضجّه می‌زدند! این را ما فقط در تهران دیدیم و کسانی که در تهران زندگی کردند می‌دانند در بسیاری از محلّات امامزاده است امامزاده صالح، امامزاده یحیی، اینها چگونه شد؟

به برکت امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) وقتی آمدند، وجود مبارک فاطمه معصومه و احمد بن موسی در شیراز اینها ممتاز بودند، وزنه‌ای در ایران پیدا شد. به برکت اینها حضرت عبدالعظیم حسنی آمد او سید فاضلی بود تنها سید مقدس نبود، فاضل و ملّا بود. این آمد و گفت و گفت، مهد تهران را عوض کرد تهران را مهد تشیع کرد. این سادات آمدند، امامزاده‌ها آمدند فتنه سقیفه را گفتند و گفتند، مهد شیعه شد.

بنابراین کسی که به حرم مشرف می‌شود و فاطمه معصومه و اینها را زیارت می‌کند تنها برای بهشت رفتن نیست، اینها ما را زنده کردند، اینها ما را آدم کردند، اگر نبود ما این نبودیم. یک وقت آدم می‌رود جایی زیارت می‌کند که ثواب ببرد، آن سرجایش محفوظ است اما آدم وقتی بداند حرم می‌رود کجا رفته است، اینها چه حقی نسبت به ما دارند، اگر آدم بداند که اینها ما را آدم کردند، طور دیگری زیارت می‌کند.

تا عصر صفویه فلان استان مشکل داشت! اگر خدای ناکرده اینها نیامده بودند، اجداد ما چه می‌دانستند؟! بنابراین اینها معلم ما هستند، استاد ما هستند، چیزهایی گفتند بله آنها سرجایش محفوظ است اما اینها نسبت به ما حق حیات دارند اینها ما را زنده کردند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo