< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

ارث انساب سه مرتبه داشت، مرتبه أولی أبوان بودند با أولاد و مرتبه ثانیه أجداد بودند با إخوه و أخوات، مرتبه سوم أعمام و أخوال، عمات و خالات بودند. گرچه حکم عموها و دایی‌ها و همچنین عمه‌ها و خاله‌ها فرق می‌کند، لکن تقریباً همان نسبتی که بین عمه‌ها و عموها هست، مشابه آن نسبت بین خاله‌ها و دایی‌ها هست.

در جریان أعمام و عمات اگر یک عمه یا یک عمو منفرداً بودند، اینها وارث بالأصل‌اند «فالمال کله له» اگر دو نفر یا چند نفر بودند مال بین اینها تقسیم می‌شود. لکن در تقسیم، اگر اینها صنف واحد بودند یعنی همه‌شان عمو بودند یا همه‌شان عمه بودند، مال «علی السواء» بین اینها توزیع می‌شود. اگر برخی‌ عمو بودند برخی عمه، مال براساس ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾[1] بین اینها توزیع می‌شود.

اینها چهار صورت داشت: یا همه‌شان أبی‌اند یا همه‌شان أمی‌اند یا همه‌شان أبوینی‌اند، - این سه صورت - یا مختلط هستند. آن سه صورت حکمش روشن است که همه‌شان أبی باشند یا أمی باشند یا أبوینی، اما این صورت چهارم که أبوینی باشند و أبی و أمی، با بودِ أبوینی، أبی ارث نمی‌برد و فقط أبوینی و أمی ارث می‌برند و توزیع هم ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾ است.

اینها سه دلیل برایش ذکر کردند: یکی اجماع بود، یکی قاعده «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ» بود، یکی هم ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[2] [3] بود. این اجماع ظاهراً مدرکی است برای اینکه با بودن آیه و آن قاعده، احتمال تعبد محض بعید است. آن قاعده هم پیام جدیدی ندارد، مستفاد از همان آیه است، یعنی «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ» همان تبیین ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است. پس دلیل عمده همان آیه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است. همین مراحلی که درباره أعمام و عمات بیان شد، درباره أخوال و خالات هم هست. آنها هم چهار قسم‌اند: یا یک نفرند یا دو نفرند یا بیش از دو نفر. اگر یک نفر بودند که «فالمال کلّه له» اگر دو نفر یا بیشتر بودند که مال «کله بینهم» تقسیم می‌شود. اگر همه‌شان مذکر بودند «علی السواء» است اگر همه‌شان مؤنث بودند «علی السواء» است، اگر بعضی‌ها مذکر بودند بعضی مؤنث - اینجا نظیر أعمام و عمات نیست که به صورت شفاف بتوانند فتوا بدهند که ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾ - چون «من یتقرب بالأم»اند گفتند اگر بعضی‌ها مذکر بودند و بعضی‌ها مؤنث «علی السواء» باید تقسیم بشود، چون احتمال تقسیم «علی السواء» است و دلیل خیلی شفاف نیست، بعضی‌ها فتوا به تصالح دادند و گفتند أولی در این است که در اینجا صلح بکنند.

عقد صلح برای همین است که گاهی شیء مجهول است و معلوم است که مجهول است، هیچ راهی هم ندارند و صلح می‌کنند و نمی‌شود صلح را به هم زد اما بعضی از جاها که مجهول باشد و با مجهولیت اقدام بکنند، می‌شود غرر و معامله باطل است، نه اینکه معامله خیاری است. یک وقت است که انسان مغبون می‌شود، چون علم ندارد اقدام می‌کند، پس معامله حدوثاً صحیح است و خیاری منعقد می‌شود. یک وقت است که نه، به هر جهت غرر است و روی خطر دارد اقدام می‌کند و قمارگونه دارد داد و ستد می‌کند، این معامله باطل است؛ حالا یا «نَهَی رَسُولُ اللَّهِ عَنْ بَیْعِ المُضطَرّ وَ عَنْ بَیْعِ الْغَرَرِ»[4] خصوصاً وارد شده یا «نَهَی النبی عَنْ الْغَرَرِ» به صورت مطلق وارد شده، «علی أی حال» غرر باعث بطلان آن معامله است.

اما همین غرر که انسان نمی‌داند چه خبر است و حق با کیست؟ در عقد صلح ممضاست، چرا؟ برای اینکه می‌دانند که اختلافی هست یا مدعی اختلاف‌اند. آن که مدعی اختلاف است ولی می‌گوید که ما نمی‌دانیم چقدر است، این بالاخره مدعی غرر است و چون در این‌گونه از موارد خیلی شفاف نیست، عقد صلح است.

پس گاهی موضوعاً مسئله عقد صلح مطرح است، گاهی «علاجاً للحکم» فقیه این کار را می‌کند. همان‌طوری که تقیه دو قسم است جریان غرر هم دو قسم است. یک وقت است، شخص در مورد عمل تقیه می‌کند که گاهی صحیح است، گاهی صحیح نیست. آیا دوباره باید اعاده بکند یا اعاده نکند، این تقیه در مورد عمل است که اگر شما در محیط بیگانه مبتلا شدید، مثلاً ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ﴾[5] ، ﴿إِلَی الْمَرافِقِ﴾ را آن طور که نزد آنها معهود است عمل کنید. این تقیه مکلّف است در مقام عمل. آیا این تقیه مجزی است یا نه؟ اگر شخص فرصت کرد باید اعاده کند یا نه؟ جای بحث است.

اما یک وقت تقیه در مقام فتوا است یعنی فقیه تقیه می‌کند. فقیه که تقیه می‌کند، اگر گفت این کار را انجام بده، این هیچ ارزشی ندارد، چون تقیةً گفته است. سؤال کردند در محفلی که ما چگونه وضو بگیریم؟ فرمود این‌طور وضو بگیرید! این تقیه فقیه است در مقام فتوا که چون چاره ای ندارد، این طور فتوا داد، این ارزش ندارد. اینکه می‌گویند این روایت حمل بر تقیه است، یعنی دور بیندازید اما عملی که شخص روی تقیه کرده است صحیح است یعنی شخص در جایی که برای او خطر داشت، آن‌طور وضو گرفت، وضوی او صحیح هم هست و نه اعاده دارد و نه قضا.

همه روایت‌هایی که تقیةً صادر شده، مطروح است و دور می اندازند. بین فتوای در مقام تقیه با تقیه در مقام عمل خیلی فرق است. تقیه مقلّد در مقام عمل «حکم الله الواقعی الثانوی» است نه اعاده دارد نه قضا، مثل تیمم. تیمم «حکم الله الواقعی» است، منتها «حکم الله الواقعی اضطراری» است که نه اعاده دارد و نه قضا. اگر کسی دستش زخم است تیمم می‌کند تیمم «حکم الله الواقعی الاضطراری» است نه قضا دارد نه اعاده اما تقیه فقیه در مقام فتوا «حکم الله» نیست.

در جریان صلح هیچ چاره نیست، یا دعوا و منازعه همین‌طور باید ادامه داشته باشد، یا بالاخره باید بخشوده بشود، اگر با همان مقدار جهل معامله بکنند، غرر می‌شود، لذا این مقدار غرری که در صلح و امثال صلح معفو است، در بیع و امثال بیع معفو نیست. اگر بداند که غرر است و باطل و اگر نداند که خیار غبن دارد اما در مسئله صلح، اصلاً صلح را برای همین گذاشتند که مشکل را حل کند.

این که در این مسئله‌ای که همه‌شان متقرب بالأم‌اند گفتند صلح بکنند برای همین است، اگر کار درباره خود شخص باشد، می تواند احتیاط بکند - فتوای به احتیاط درباره شخصِ واحد است - اما در نزاع و دعوا فتوا به احتیاط که مشکل را حل نمی‌کند. اینها اصلاً دعوا دارند، شما می‌خواهید بگویید احتیاط کنید یعنی چه!؟ لذا گفتند تصالح کنند.

همین تربیع که درباره عمات هست همین تربیع درباره أخوال و خالات است یعنی یک خال یا خاله، دو یا بیشتر، یا همه‌شان یکسان‌اند و أمی‌اند، یا همه‌شان یکسان‌اند أبی‌اند، یا مختلط‌اند أبوینی و أمی‌اند. این احکامی که درباره أعمام و عمات هست درباره أخوال و خالات هم هست. آن سه برهانی که در مسئله أعمام و عمات هست، آن سه برهان درباره أخوال و خالات هم هست و تحلیلی که این سه برهان به یک برهان برمی‌گردد، همان‌طوری که درباره عموها و عمه‌ها بود، درباره أخوال و خالات هم هست.

حالا عمده آن است که اگر جمع شد بین أعمام و أخوال چگونه است؟ اگر أعمام و أخوال جمع شدند، چون دایی و خاله به میت از راه مادر نزدیک‌اند، ثلث بین اینها توزیع می‌شود، و ثلثان برای أعمام و عمات است. چون عموها «من یتقرب بالأب»اند، سهم برادر را می‌برند یعنی دو برابر می‌برند، و خاله‌ها و دایی‌ها چون «متقرب بالأم»اند سهم «من یتقرب» را می‌برند. «فهاهنا امران»: یکی درجات ورثه است یکی مقدار ارث است. در مقدار ارث گفتند هر کسی سهم «من یتقرب» را می‌برد. آنها که از راه مادر به میت مرتبط‌اند سهم مادری را می‌برند. آنهایی که از راه پدر به میت مرتبط‌اند سهم پدری را می‌برند.

بنابراین عموها و عمه‌ها که «من یتقرب إلی الأب»اند سهم أب را می‌برند و «من یتقرب إلی الأم» سهم أم را می‌برند. گاهی می‌شود که زن دو برابر مرد ببرد، یعنی اگر ما یک دایی داشتیم که این دایی جزء ورثه بود، یک عمه داشتیم که عمه هم جزء ورثه بود، این عمه چون «متقرب إلی المیت من قِبَل الأب» است دو برابر می‌برد و آن دایی چون «متقرب إلی المیت من قِبَل الأم» یک برابر می‌برد.

چندین مورد ما در اسلام داریم که زن دو برابر مرد ارث می‌برد. نوه‌ها هم همین‌طور‌ند. نوه دختری یک برابر می‌برد ولو پسر باشد، نوه پسری دو برابر می‌برد ولو دختر باشد، ما خیلی از موارد داریم که در اسلام زن دو برابر مرد ارث می‌برد. اینجا هم از همان قبیل است که دایی که «من یتقرب إلی الأم» است سهم مادری را می‌برد یعنی یک سوم است و عمه که «متقرب إلی المیت من قِبل الأب» است دو برابرمی‌برد یعنی دو سوم، او می‌برد.

آنچه مرحوم محقق فرمودند روایاتش را هم مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده‌اند. در وسائل، جلد 26، صفحه 182، باب سیزده این است: «بَابُ أَنَّ مَنْ تَقَرَّبَ بِالْأَبَوَیْنِ مِنَ الْإِخْوَةِ یَمْنَعُ مَنْ تَقَرَّبَ بِالْأَبِ وَ کَذَا أَوْلَادُهُمْ‌» این در باب «من یتقرب» است. در باب اینکه أعمام و عمات وقتی جمع شدند چه می‌شود؟ صفحه 186 «بَابُ أَنَّهُ إِذَا اجْتَمَعَ الْأَعْمَامُ وَ الْأَخْوَالُ فَلِلْأَعْمَامِ الثُّلُثَانِ» چون سهم «من یتقرب» را می‌برند «وَ لَوْ وَاحِداً» دو سوم برای اوست «وَ یَرِثُونَ بِالتَّفَاضُلِ» خودشان بین خودشان تقسیم می‌کنند. «وَ لِلْأَخْوَالِ الثُّلُثُ وَ لَوْ وَاحِداً بِالسَّوِیَّةِ» است. اینها سهم مادر را می‌برند و یک سوم و ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾ نیست. این روایت را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ» یعنی لیث مرادی نقل می کند که «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شَیْ‌ءٍ مِنَ الْفَرَائِضِ» من یک مقدار درباره مسائل ارث از حضرت سؤال کردم، حضرت فرمود حالا کتاب حضرت امیر را ما به شما نشان می‌دهیم. «فَقَالَ لِی أَ لَا أُخْرِجُ لَکَ کِتَابَ عَلِیٍّ ع» این معلوم می‌شود که این نسخه خطی، امانتی بود پیش خاندان عصمت و طهارت که علنی نمی‌کردند «فَقُلْتُ کِتَابُ عَلِیٍّ ع»؟ این أبی بصیر سالیان متمادی در خدمت حضرت بود، گفت کتابی از حضرت علی به شما رسیده است؟ «فَقُلْتُ کِتَابُ عَلِیٍّ ع لَمْ یُدَرَّس؟» معلوم می‌شود که این حوزه امام صادق علیه السلام حوزه درسی بود و کتاب داشتند منتها آن حوزه درسی رسمی به آن صورت که در حوزه‌ها هست آن‌طور نبود، ولی بالاخره دو نفر سه نفر، یک کتاب درسی بود. فرمود بله کتاب علی پیش ما هست «فَقَالَ إِنَّ کِتَابَ عَلِیٍّ ع» درسی نیست که ما پیش همه قرار بدهیم. بعد آن کتاب را درآورد و به ما نشان داد «فَإِذَا‌ کِتَابٌ جَلِیلٌ وَ إِذَا فِیهِ رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَکَ عَمَّهُ وَ خَالَه» حضرت فرمود در آنجا نوشته است که «لِلْعَمِّ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالِ الثُّلُثُ»[6] عمو سهم برادر را می‌برد، دایی سهم خواهر را می‌برد.

روایت دومی که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «فِی عَمَّةٍ وَ خَالَةٍ» حالا آن در باب عمو و دایی بود، این درباره عمه و خاله است. حضرت فرمود: «الثُّلُثُ وَ الثُّلُثَانِ یَعْنِی لِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُثُ»[7] چون سهم «من یتقرب» را می‌برند. همین روایت به سند دیگر هم نقل شده است.

روایت سوم که باز مرحوم کلینی نقل کرده است از ابی بصیر از وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) فرمود: «فِی رَجُلٍ تَرَکَ عَمَّتَهُ وَ خَالَتَهُ قَالَ لِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُثُ»[8] این را مرحوم شیخ با سند دیگر نقل کرد.

مرحوم کلینی روایت چهارمی که نقل کرد از محمد بن مسلم این بود که می‌گوید: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُل‌ یَمُوتُ وَ یَتْرُکُ خَالَهُ وَ خَالَتَهُ وَ عَمَّهُ وَ عَمَّتَهُ وَ ابْنَهُ وَ ابْنَتَهُ وَ أَخَاهُ وَ أُخْتَهُ قَالَ کُلُّ هَؤُلَاءِ یَرِثُونَ وَ یَحُوزُونَ» همه‌شان وارث هستند اما نه اینکه در عرض هم ارث ببرند «فَإِذَا اجْتَمَعَتِ الْعَمَّةُ وَ الْخَالَةُ، فَلِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُثُ»[9] نه اینکه با بودنِ پسر و دختر، آنها ارث ببرند. فرمود همه اینها ورثه هستند، آن وقت حکم تفصیلی‌اش را مشخص کرده، یکی از بخش‌های تفصیلی این است که اگر عمه و خاله جمع شدند، عمه دو برابر می‌برد خاله یکی.

روایت پنجم این باب که باز مرحوم کلینی از امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ وَ تَرَکَ عَمَّتَهُ وَ خَالَتَهُ فَلِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُثُ»[10] این روایت را هم مرحوم شیخ طوسی با سند دیگری نقل کرد.

روایت ششمی که مرحوم کلینی نقل کرده است از امام صادق(سلام الله علیه) این است که «إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع» آنهایی که جزء خواص بودند گاهی خودِ کتاب را به آنها نشان می‌داد اگر مثلاً جلسه عمومی بود و صلاح نبود، کتاب را نشان نمی‌داد و می‌فرمود در کتاب علی(سلام الله علیه) این‌طور نوشته‌ است. «أَنَّ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ وَ الْخَالَةَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمّ» آن وقت این حاکم بر آن ادله است، آن وقت ثلثان و ثلث از اینجا در می‌آید. پس گاهی خود حکم را ذکر می‌کند و می‌فرماید که عمه دو برابر، خاله یک برابر. گاهی توسعه موضوع می‌دهد و می‌گوید این به منزله اوست. «أَنَّ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَب وَ الْخَالَةَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمّ وَ بِنْتَ الْأَخِ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ قَالَ وَ کُلُّ ذِی رَحِمٍ (فَهُوَ) بِمَنْزِلَةِ الرَّحِمِ الَّذِی یُجَرُّ بِهِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ وَارِثٌ أَقْرَبَ إِلَی الْمَیِّتِ مِنْهُ فَیَحْجُبَهُ»[11] با بودن عمو، عموزاده‌ها ارث نمی‌برند، عمه‌زاده‌ها ارث نمی‌برند.

روایت هفتمی که مرحوم کلینی از سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ از وجود مبارک امام صادق علیه السلام نقل می‌کند این است «کَانَ عَلِیٌّ ع یَجْعَلُ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ وَ الْخَالَةَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمِّ» این فعل رسمی و سیره حضرت است، می‌شود حجت. آن وقت «وَ ابْنَ الْأَخِ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ» در صورتی که أخ نباشد. «قَالَ وَ کُلُّ ذِی رَحِمٍ لَمْ یُسْتَحَقَّ لَهُ فَرِیضَةٌ فَهُوَ عَلَی هَذَا النَّحْوِ».

یک وقت است که فردی طبق آیه یازده و دوازده و 176 سوره مبارکه «نساء» فرضش مشخص شد حکمش مشخص است اما اگر وارثی اصل وارث بودن او تثبیت شده است سهمی برای او نیامد، چون ما وارث طبقه اول نداریم که سهم او نیامده باشد، این وارثان طبقه اول سهمشان مشخص است. وارثان طبقه دوم هم بعضی سهمشان مشخص است. آن وارثی که سهمش مشخص نشد طبقه سوم است. اگر وارثی در کتاب و سنت نام او برده شد سهم او مشخص نشد، قاعده کلی این است که سهم «من یتقرب» را می‌برد. دارد که «إِذَا کَانَ وَارِثٌ مِمَّنْ لَهُ فَرِیضَةٌ فَهُوَ أَحَقُّ بِالْمَالِ»[12] .

روایت هشتم این باب که این مکاتبه است و معلوم نیست که کیست این است که «کَتَبْتُ إِلَیْهِ رَجُلٌ تَرَکَ عَمّاً وَ خَالًا َأَجَابَ الثُّلُثَانِ لِلْعَمِّ وَ الثُّلُثُ لِلْخَالِ»[13] .

روایت نهم این باب هم که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است فرمود: «فِی عَمٍّ وَ عَمَّةٍ قَالَ لِلْعَمِّ الثُّلُثَانِ وَ لِلْعَمَّةِ الثُّلُثُ»[14] تا آخر. آن وقت روایت‌های بعدی هم همین است.

این فرع أعمام و عمات، أخوال و خالات ظاهراً پایان رسید. دلیل معتبری هم که هست همان ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ است و این تنزیل حاکم بر همه ادله است که هر کسی سهم «من یتقرب» را می‌برد.

حالا چون روز چهارشنبه است ایام میلاد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام صادق(سلام الله علیهما) است این روایت طولانی را نقل کنیم. شما این کلمات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که ملاحظه بفرمایید قسمت مهمّش مربوط به سفارش‌های به قرآن است. در احکام فقهی هست اما نه به آن اندازه. در احکام اخلاقی هست مثلاً فلان اخلاق را داشته باشید، فلان کار را داشته باشید، اما آن اندازه که به قرآن سفارش شده به هیچ چیزی سفارش نشده است. چه‌طور قرآن بخوانید، چقدر قرآن بخوانید، در چه حالت قرآن بخوانید، بخش وسیعی از فرمایشات حضرت در کلمات قصار مربوط به همین سفارش به قرآن است.

بخش دیگری بیان سوره‌های قرآن است که این سوره چه خصوصیتی دارد. از سوره مبارکه «حمد» تا «و الناس» درباره تمام اینها از حضرت روایت است که فلان سوره این خاصیت را دارد، فلان سوره این خاصیت را دارد تا می‌رسد به معوّذتین.

«فهاهنا امورا ثلاثة» یکی اینکه از بیرون درباره قرآن نظر می‌دهد که قرآن بخوانید، قرآن را این‌طور بخوانید! یکی از درون درباره قرآن نظر می دهد، از سوره مبارکه «فاتحه» تا معوّذتین اینها حکمشان چیست، اثرشان چیست، خاصیتشان چیست. یکی هم باز از درون درباره قرآن نظر می دهد، فلان آیه اثرش چیست فلان آیه اثرش چیست مثل اینکه حضرت مأموریت رسمی‌اش نشر قرآن است. روایت‌های اخلاقی و یا دعا، آن‌طور که خودشان نشان بدهد و پررنگ باشد در فرمایشات حضرت نیست. آنکه خیلی پررنگ است درباره قرآن کریم است.

در سوره مبارکه «واقعه» آنجا دارد که ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾،[15] این قرآن را جز افراد پاک نمی‌توانند دست بزنند. حالا این ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ ضمیر ﴿لا یمسه﴾ به قرآن برمی‌گردد که دور است یا به کتاب مکنون برمی‌گردد که نزدیک است، آیا می‌شود به این آیه استدلال کرد که اگر کسی بی‌وضو دست به قرآن بزند معصیت کرده است یا نه؟ به ادله دیگر باید تمسک بکند؟ این ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، قدر متیقّن این است که این به اقرب برمی‌گردد ضمیر ﴿لا یمسه﴾ به کتاب مکنون برمی‌گردد یعنی آن کتاب مکنون جایی است که فقط افراد مطهر مثل اهل بیت که مطهر هستند دسترسی به آن دارند. این کاری به حکم فقهی ندارد.

اثبات اینکه به آیات قرآن بدون وضو نمی‌شود دست زد، با این آیه مشکل است، برای اینکه روشن نیست این ضمیر به قرآن برمی‌گردد یا به کتاب مکنون! اگر به کتاب مکنون برگشت «کما هو الظاهر» چون اقرب است، این ناظر به آیه تطهیر است اهل بیت که مطهر هستند به کتاب مکنون دسترسی دارند و افراد دیگر دسترسی ندارند اما اگر به قرآن برگردد بله، معنایش این است که کسی به قرآن بدون وضو نمی‌تواند دست بزند.

بر اساس فقه کسی که وضو ندارد بدون وضو می‌تواند قرآن بخواند، این حرفی در آن نیست اما وجود مبارک حضرت دارد که «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن‌»[16] گرچه مسئله سواک مطرح است یعنی مسئله مسواک، اما مسواک دهان را پاک نمی‌کند دندان را پاک می‌کند. این کاری به دهان ندارد. فرمود دهان را پاک کنید نه دندان را. دهان که پاک می‌شود البته دندان و لثه و زبان و همه پاک می‌شود. فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَکُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن‌» حداقل این است که کسی که نماز می‌خواند قرآن می‌خواند «حمد» و سوره قرآن است. این قرآن از این دهان باید بیرون بیاید. همان‌طوری که ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ دست زدن بدون طهارت روا نیست، تلفظ هم بدون طهارت روا نیست. فرمود دهان را پاک کنید، برای اینکه قرآن می‌خواهد از اینجا عبور کند. اگر شما بخواهید نماز بخوانید، «حمد» و سوره و امثال ذلک، یا در غیر حالت نماز، بخواهید قرآن بخوانید باید از دهان استفاده کنید.

غرض این است که شما فحصی بکنید ببینید آن اندازه که از حضرت روایات درباره قرآن رسیده است درباره مسائل اخلاقی و فقه و اینها رسیده است یا نه؟ آنکه پیغمبر عهده‌دار آن شد به‌طور تفصیل، به آن اندازه که درباره عظمت قرآن و ترغیب به قرآن و تشویق به قرآن است جای دیگر به ما نرسیده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo