< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

در جریان ارث همان‌طوری که ملاحظه فرمودید یک بحثش مربوط به ارث نسب است، یک بحثش مربوط به ارث سبب است، یک بحثش مربوط به ارث غرقی و امثال ذلک است. در ارث نسب فرمودند به اینکه اینها سه طبقه‌اند، بعضی‌ها عرضی‌اند بعضی طولی، که أبوان‌اند با أولاد طبقه اول‌اند، أجدادند با إخوه و أخوات طبقه دوم‌اند که اینها طولی‌اند. أعمام و أخوال و خالات و عمات طبقه عرضی‌اند ولی از نظر ارث نسبی اینها طبقه سوم‌اند.

در جریان أعمام و عمات - که الآن نوبت به این بخش رسید - اینها با بودِ بعضی از طبقات اول یا دوم، سهمی نمی‌برند، یعنی اگر از أجداد کسی باشد، چون طبقه طولی است یا از إخوه و أخوات کسی باشد که طبقه عرضی هم هستند، نوبت به أعمام و أخوال نمی‌رسد. ولی عمه و خاله، أعمام و أخوال وقتی حضور داشتند و هیچ کس هم نبود غیر از اینها، اینها اگر یک نفر بودند «فالمال کله له» و اگر متعدد بودند، این چهار صورت دارد: یا همه‌شان أبوینی‌اند یا همه‌شان أبی‌اند یا همه‌شان أمی‌اند یا مختلط‌اند.

در آن صور سه‌گانه اول که همه‌شان أبوینی باشند یا أبی باشند یا أمی باشند، اگر همه‌شان یک جنس‌اند، مذکرند مال «علی السواء» تقسیم می‌شود، همه‌شان مؤنث باشند مال «علی السواء» تقسیم می‌شود. مختلط باشند، مذکر و مؤنث، اگر أبوینی باشند ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾[1] اگر أبی باشند باز هم ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾.

اما اگر أمی باشند احتمال تساوی هست گرچه قول به اختلاف هست که ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اما احتمال تساوی هست. اگر ما نص معتبری داشتیم در صورتی که اینها أمی باشند با اختلاف، نحو ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ تقسیم می‌شود «یؤخذ به». اما اگر نص معتبر نداشتیم اصل اوّلی این است که وقتی گفتند این مال برای این چند نفر است یعنی «علی التساوی»، قاعده اوّلی این است، بنای عقلاء این است، ظهور این است اگر بگویند که این مال برای این چند نفر است، دلیل بر تفاوت نباشد ظاهرش این است که «علی التساوی» است.

در آن سه صورت که أبوینی‌اند یا أبی‌اند یا مختلط‌اند آنجا داریم که ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اما اگر همه‌شان أمی بودند چون نصیب «من یتقرب» و أمّشان را می‌برند، آنجا سخن از ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ نیست، متبادر و متفاهم عرفی این است که اگر بگویند این مال برای این چند نفر است، دلیلی هم بر کیفیت توزیع نباشد، ظاهرش تساوی است.

پس «فهاهنا صور اربعة»: یا همه‌شان أبوینی‌اند یا همه‌شان أبی‌اند یا همه‌شان أمی‌اند یا مختلط. اگر همه‌شان أبوینی باشند اگر همه‌شان مذکر باشند تساوی، مؤنث باشند تساوی، مختلط باشند ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ أبی هم همین‌طور است. در أمی این احتمال وجود دارد که اگر مختلط باشند، احتمال تساوی هست.

اما در صورت چهارم که بعضی أبی‌اند و بعضی أمی‌اند، آنجا در بعضی از روایات دارد که اگر مختلط باشند، بعضی ها أبوینی باشند و بعضی أبی و بعضی أمی، مال آن أمی یک ششم است اگر تنها باشد، یا ثلث است و اینها در ثلث شریک‌اند اگر متعدد باشند، بقیه برای أبوینی یا برای أبی است.

اینها ترسیم اولیه این مسئله طبقه سوم از ورثه یعنی أعمام و عمات، أخوال و خالات است.

حالا عبارت مرحوم محقق را در شرایع بخوانیم تا ببینیم که روایات چه مقدار فرمایش ایشان را تأیید می‌کند. «بسم الله الرحمن الرحیم» فرمودند: «المرتبة الثالثة» مرتبه أُولی که أبوان و أولاد بودند، مرتبه ثانیه که أجداد و إخوه هستند، مرتبه ثالثه «الأعمام و الأخوال‌»اند عمو و عمه، دایی و خاله هستند. «العم یرث المال إذا انفرد» اگر یک نفر باشد که تمام مال برای اوست «و کذا العمان و الأعمام» اگر دو نفر باشند، مال برای اینهاست، چند نفر باشند مال برای اینهاست. اگر دو عمو یا چند عمو باشند «و یقتسمون المال بینهم بالسویة» و اگر «و کذا العمة و العمتان و العمات» باشند آنها هم همین‌طور است که اگر یک عمه باشد، تمام مال برای اوست، دو نفر باشند تمام مال تقسیم می‌شود، سه نفر باشند بین همه تقسیم می‌شود «علی السواء» و ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ نیست، چون مذکری در بین اینها نیست.

اما در عموها و عمات «و إن اجتمعوا» یعنی هم عمو بود و هم عمه ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ مرحوم محقق اینجا باید تفصیل بدهند که صورت اول داریم، صورت دوم داریم، صورت سوم داریم، صورت چهارم داریم. اگر همه‌شان مؤنث بودند چه؟ باز هم این‌طور است یا نه، احتمال تساوی هست؟ البته در صورتی که أبوینی باشند یا ابی باشند بله ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اما اگر همه‌شان أمی بودند باز هم این‌چنین است یا احتمال تساوی است؟ «و إن اجتمعوا ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾» ظاهرش این است که تمام این صور چهارگانه را می‌خواهند بگویند؛ چه أبوینی باشند، چه أبی باشند چه أمی باشند اگر مخلوط از مذکر و مؤنث بودند ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾.

«و لو کانوا متفرقین» اگر متفرق بودند یعنی بعضی أبوینی بودند بعضی أبی بودند بعضی هم أمی، به این قرینه معلوم می‌شود که قبلی‌ها متحد بودند نه مختلط «و لو کانوا متفرقین» یعنی اگر عموها و عمه ها متفرق باشند، بعضی أبی باشند بعضی أمی، «فللعمة أو العم من الأم السدس» اگر عمه یا عموی مادری باشد یک ششم می برند «و لما زاد علی الواحد الثلث» اگر دو تا عمه یا دو عموی مادری بودند، ثلث می‌برند، بقیه را دیگری «یستوی فیه الذکر و الأنثی».

صورت چهارم این است که بعضی أبوینی‌اند بعضی أمی، بعضی أبی‌اند بعضی أمی، صورت اختلاط که بعضی أبی‌اند بعضی أمی، صورت چهارم است. صورت اول همه‌شان أبوینی‌اند، صورت دوم همه‌شان أبی‌اند، صورت سوم همه‌شان أمی‌اند، صورت چهارم بعضی أبوینی‌اند و أمی، یا أبی‌اند و أمی. در آن صور، ایشان هم نظر شریفشان این است که ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اما آن جایی که همه‌شان أمی‌اند اینجا احتمال اینکه ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ نباشد و یکسان تقسیم بشود وجود دارد. «و لو کان متفرقین» یعنی بعضی أبوینی‌اند بعضی أمی، یا بعضی أبی‌اند بعضی أمی «فللعمة أو العم» عمه یا عمو که مادری‌اند، یک ششم می‌برند، اگر دو نفر بودند یک سوم می‌برند، بقیه را سایر ورثه می‌برند. اگر ما أبوینی داشتیم و أمی، این أمی اگر یک نفر بود سدس می‌برد، چند نفر بودند ثلث می‌برند، بقیه را آن أبوینی یا أبی می‌برند. «یستوی فیه الذکر و الأنثی» «و الباقی للعم أو العمین أو الأعمام من الأب و الأم» اگر بقیه یا أبی‌اند یا أبی و أمی‌اند، بقیه تقسیم می‌شود؛ آنجایی که همه‌شان امی اند سه حالت دارد: اگر همه‌شان مذکر‌ند «علی السواء» است، همه‌شان مؤنث‌اند «علی السواء» است، اگر مختلط باشند «علی السواء» است و ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ نیست.

آنچه را که بعضی‌ها احتمال می‌دادند و احتمال خلاف هم می‌دادند، مرحوم محقق بالصراحه فتوا می‌دهد که اگر عموها و عمه‌ها أمی محض بودند و مختلط بودند بعضی مذکر و مؤنث بودند، اینجا ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ نیست اینجا «علی السواء» تقسیم می‌شود. پس در صورت اختلاط، أمی‌ها یکسان تقسیم می‌شود، بقیه را أبوینی یا أبی اگر مذکر و مؤنث بودند ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اند. «و الباقی للأم أو العمین أو الأعمام من الأب و الأم بینهم ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾. بعد فرمود اینها خودشان نسبت به أمی مقدم‌اند، این یک؛ در درون‌گروهی هم أبوینی مقدم بر أبی‌اند. «و یسقط» سهم «الأعمام للأب بالأعمام للأب و الأم» یعنی عموهای أبوینی مقدم بر عموی أبی‌اند. «و یقومون مقامهم عند عدمهم»[2] البته اگر أبوینی نباشد أبی محض به جای آنها می‌نشیند. «فتحصل» که با بود أبوینی، أبی سهمی نمی‌برد و اگر نباشد عموی أبی به جای عموی أبوینی سهم می‌برد.

بعضی‌ها هم به آیه استدلال کردند هم به قاعده «الأقرب یمنع الأبعد» استدلال کردند هم بالإجماع. مستحضرید که با بودِ خود آیه و با قاعده «الأقرب یمنع الأبعد» جایی برای اجماع نیست، معلوم است که اجماع مدرکی است. می‌ماند مسئله قاعده، این قاعده هم مستفاد از آیه است، یعنی «الأقرب یمنع الأبعد» یک قاعده‌ای نیست که فقهاء از روایات استفاده کرده باشند از خود آیه کاملاً این معنا برمی‌آید.

مطلب دیگر این است که این آیه‌ای که فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[3] [4] روشن است طبق ادله معتبر و قطعی که این اولویت، اولویت تعیینی است نه تفضیلی، یعنی با بودِ طبقه اول، طبقه دوم اصلاً سهمی نمی‌برد، نه اینکه مستحب است که طبقه اول ببرد نه! سخن از استحباب و امثال ذلک نیست سخن از تعیین است و اولویت، اولویت تعیینی است. اما این اولویت تعیینی که ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ آیا بالکل طبقه بعد محروم می‌شود؟ این می‌شود حجب حرمان، حجاب حرمان، که در مسئله حجب مشخص شد که بعضی‌ها حاجب‌اند به حجاب حرمان و بعضی‌ حاجب‌اند به حجاب نقصان، یعنی آن اوّلی نمی‌گذارد دومی سهم ببرد می‌شود حجاب حرمان، اوّلی نمی‌گذارد، دومی سهم کامل را ببرد می‌شود حجاب نقصان.

مثلاً اگر زن و مرد فرزند داشته باشند سهم کمتر می‌برند، فرزند نداشته باشند سهم بیشتری می‌برند. شوهر وقتی که فرزندی نداشته باشد یک دوم ارث می‌برد، فرزند داشته باشد یک چهارم ارث می‌برد. زن اگر فرزند داشته باشد یک هشتم ارث می‌برد، فرزند نداشته باشد یک چهارم ارث می‌برد. پس فرزند حاجب است به حجاب نقصان، نه حجاب حرمان، اما آن طبقات، حجاب حرمان است.

مسئله زوج و زوجه از سنخ اسباب است نه انساب، رأساً بیرون است کاری به ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ ندارد و آن را نص خاص خارج کرده است. در حجاب حرمان و در حجاب نقصان خود آیه مشخص کرد، فرمود: زن و شوهر اگر فرزند داشته باشند، مرد یک چهارم می‌برد، زن یک هشتم. اگر فرزند نداشته باشند زن یک چهارم می‌برد، مرد یک دوم می‌برد. این ارث سبب است نه نسب که رأساً از باب انساب خارج است، از باب ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ خارج است اینها ارحام نیستند. ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ درباره انساب است، ارث نسبی است، کاری به ارث سببی ندارد، آن را خود قرآن کریم مشخص کرده است.

ولی در آیاتی که مربوط به نسب است و ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ عهده‌دار حکم آن است دو قسم است: یکی اینکه این اولویت در حجب حرمان است یعنی با بودِ این طبقه اصلاً به او نمی‌رسد، یک قسمت حجب نقصان است نه حجب حرمان مثل اینجا، اگر اینها دو نفر بودند ثلث می‌برند، نبود، سدس می‌برد. اگر برادر أبوینی باشد یا أمی باشد یا أبی باشد سهم اینها کمتر است، نباشد سهم اینها بیشتر است، این حجب حرمان نیست حجب نقصان است این در انساب است، یک؛ و نصوص مشخص کرده است، دو.

بنابراین درباره ادله‌ای که به آن استدلال کردند، یکی آیه است و گذشته از آیه، به روایت تمسک کرده‌اند و اجماع، معلوم می‌شود این اجماع مدرکی است، اولاً؛ و روایت هم مستند به این آیه است، ثانیاً. در این قسمت‌های انساب، حرف اول را آیه می‌زند. اما روایات را تبرّکاً مقداری می خوانیم تا فرصت هست.

روایاتی که مربوط به مسئله أعمام و عمات است مقداری از آن در موجبات ارث گذشت به نحو اجمال، یک مقدار خاصی از آن هم مربوط به بحث مرتبه سوم أعمام و عمات است که جداگانه باب خاص خودش را دارد. در خطوط کلی به عنوان موجبات ارث که باب اول است یعنی وسائل، جلد 26، صفحه شصت و سوم که دارد باب موجبات ارث. در آنجا مرحوم کلینی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ» نقل می کند _که غالباً روایاتش معتبر است یا صحیح است یا موثق_ این آیه که فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾[5] فرمود: «إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أُولِی الْأَرْحَامِ فِی الْمَوَارِیثِ وَ لَمْ یَعْنِ أَوْلِیَاءَ النِّعْمَةِ» در صدر اسلام، ارث را به ایمان می‌دادند یعنی وجود مبارک پیغمبر، اگر مسلمانی می‌مُرد، ارث را به بچه‌ی کافرش نمی‌داد، به یکی از برادران ایمانی می‌داد. فرزند چون کافر است به او ارث نمی‌دادند، در صدر اسلام. هیچ کدام از طبقات سه‌گانه، یعنی اولاد و آباء، أجداد و إخوه، أعمام و عمات، هیچ کدام از اینها اگر کافر بودند در صدر اسلام به اینها ارث نمی‌دادند. این یک مرحله بود در صدر اسلام گذشت.

جریان هجرت که پیش آمد ارث را به اهل هجرت می‌دادند که در قرآن کریم به این امور هم اشاره شده است، به ورثه ارث نمی دادند ورثه‌شان همین مهاجرین بودند، یعنی اگر مسلمانی می‌مُرد مال او را بین مهاجرین تقسیم می‌کردند نه بین بچه‌های او، اگر بچه‌های او مسلمان نبودند. این دو مرحله تاریخی است، یک مرحله مال را به مؤمنین می‌دادند، مرحله دیگر چون در مؤمنین هم بعضی مهاجر بودند و بعضی غیر مهاجر، مال و ارث را به اهل هجرت می‌دادند. این دو مقطع تاریخی است.

پس یک مقطع ارث را به مؤمنین می‌دادند، مقطع دوم ارث را به مهاجرین می‌دادند، مقطع سوم که مسلمان شدند و اسلام همه قسمت‌ها را گرفته است، به ورثه مسلمان تقسیم می کردند. الآن هم آن حکم باقی است که اگر معاذالله، بعضی از وابستگان این سه طبقه یعنی طبقه اول و دوم و سوم، از مرتبطین طولی یا عرضی یعنی اولاد و آباء، أجداد و إخوه، أعمام و عمات، اخوال و خالات یکی از اینها کافر باشند به او ارث نمی‌رسد، چه اینکه مرتد بشود هم به او ارث نمی‌رسد.

اینجا روایات دارند توضیح می‌دهند؛ از نظر سبب: اول زوجیت است بعد ولای عتق است بعد ولای ضامن جریره است بعد ولای امامت که امام مرحله چهارم است، ولای ضامن جریره سوم، ولای عتق دوم و زوجیت هم که اول است. این موالی که هست با آن ولای عتق یا ولای ضامن جریره ارتباطی ندارد ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾ این موالی که ما قرار دادیم نه موالی که مولای عتق باشد یا مولای ضامن جریره باشد.

در جاهلیت ارث را به آن پسر بزرگ می‌دادند، این در جاهلیت بود و بقیه ارث را به چه کسی می‌دادند؟ تعهّد متقابل بود به ضامن جریره می دادند. ضامن جریره این است که تعهد می کردند که اگر ما یا شما گرفتار جنگ شدیم شما یاور ما باشید ما یاور شما. ولای عتق این است که بنده آزاد بکند. الآن ضمان جریره این است که «دمک دمی، سلمک سلمی، حربک حربی» این‌طور پیمان می‌بستند اگر کسی با شما در جنگ است با ما در جنگ است با شما مخالف است با ما مخالف است. این‌گونه از پیمان‌ها را که در جاهلیت می‌بستند ارث هم می‌بردند به این می گفتند ولای ضامن جریره که تعهد می‌سپردند امضاء می‌کردند «دمک دمی، حربک حربی» این تعهد ارث‌آور هم بود.

بعد از این آن دو مرحله است که مسئله ایمان است و هجرت است و مرحله چهارم مسئله انساب است که مشخص شده است. این آیه که دارد ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾، این موالی نسبی را می‌خواهد بگوید، نه موالی ضامن عتق بودن یا ضامن جریره بودن و امثال ذلک. فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ قَالَ: إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أُولِی الْأَرْحَامِ» را نه موالی عتقی را و نه موالی ضامن جریره را «وَ لَمْ یَعْنِ أَوْلِیَاءَ النِّعْمَةِ» را، مثل مالک که عتق رقبه دارد «فَأَوْلَاهُمْ بِالْمَیِّتِ أَقْرَبُهُمْ إِلَیْهِ مِنَ الرَّحِمِ الَّتِی تَجُرُّهُ إِلَیْهَا»[6] منظور از این موالی «اولی الارحام» است نه مولایی که عتق کرده باشد آن نیست، نه مولایی که ولاء داشته باشد ولای ضامن جریره، تعهد می‌کند امضاء می‌کند «دمک دمی، سلمک سلمی» اینها در جاهلیت ارث هم می بردند، این از آن قبیل نیست.

در روایت دوم هم همین‌طور است که موالی را توضیح می‌دهند: «ابْنُکَ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ ابْنِکَ وَ ابْنُ ابْنِکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ» یعنی فرزند بلافصل مقدم بر نوه است، یک؛ فرزند مقدم بر برادر است، این دو «قال وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأَبِیکَ» برادر أبوینی مقدم بر برادر أبی است. «وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأُمِّکَ» تا می‌رسد به اینجا، اینها از بحث ما گذشت و قبلاً بحث شده است، اما اینجا فرمود: «وَ ابْنُ أَخِیکَ مِنْ أَبِیکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ قَالَ وَ عَمُّکَ أَخُو أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ»؛ عموی أبوینی مقدم بر عموی أبی است. اینجا محل بحث است «وَ عَمُّکَ» کدام عمو؟ «أَخُو أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ» یعنی عموی أبوینی «أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ» اولاست از عموی أبی «وَ عَمُّکَ أَخُو أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأُمِّهِ» عموی أبی مقدم بر عموی أمی است. پس این سه طبقه در طول هم‌اند اول عموی أبوینی، بعد عموی أبی، بعد عموی أمی.

همچنین «قَالَ وَ ابْنُ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأَبِیهِ» پسرعموی أبوینی مقدم بر پسرعموی أبی است «قَالَ وَ ابْنُ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأُمِّهِ»[7] پسرعموی أبی مقدم است بر پسرعموی أمی. اینجا هم امور ثلاثه است: پسرعموی أبوینی مقدم است، بعد پسرعموی أبی، نسبت مرحله سوم پسرعموی أمی است. هم عموها سه مرحله دارند، هم پسرعموها سه مرحله دارند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo