< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در مرتبه‌ ثانیه که مربوط به ارث إخوه و أخوات و همچنین با أجداد و جدات است، گذشته از اینکه خطوط کلی را بیان فرمودند، سه تا مسئله را افاضه کردند و بعد از آن سه مسئله، یک خاتمه‌ای دارند. بخشی از آن خاتمه مربوط به این مسئله است که میراث نسب گرچه به سه مرتبه تقسیم شد: مرتبه آباء و اولاد که مرتبه اول است، مرتبه أجداد و إخوه که مرتبه دوم است، مرتبه أعمام و أخوال که مرتبه سوم است، ولی یک فروع ضمنی را هم به همراه دارند و آن این است که گرچه نسب از نظر طبقه‌بندی به سه قسم تقسیم شد به همین سه قسم یاده شده، یعنی: آباء و اولاد در طبقه اول، أجداد و إخوه در طبقه دوم، أعمام و أخوال در طبقه سوم، ولی یک تقسیم دیگری دارد که اینها دو قسمتی است نه سه قسمتی و آن این است که، نسب یا طولی است یا عرضی، بیش از این دو قسم هم نیست؛ نسب طولی، آباء است و اولاد، یک؛ أجداد «و اِن علوا» دو؛ نسب عرضی که از آن به کلاله یاد می‌شود إخوه و أخوات است از یک سو، أعمام و أخوال است از سوی دیگر؛ هم أعمام و أخوال نسبت عرضی دارند، هم إخوه و أخوات، اما آباء «و إن علوا» أبناء «و إن نزلوا» اینها پیوند طولی دارند نه عرضی.

پس از نظر طبقه‌بندی، نسب سه طبقه است: طبقه أولی آباء و أولاد، طبقه دوم أجداد و إخوه، طبقه سوم أعمام و أخوال. اما از نظر طولی و عرضی دو قسمت دارند نه سه قسمت.

در قسمت‌های طولی بحث‌ها را گذراندند اما در قسمت‌های عرضی که از آنها گاهی به کلاله هم یاد می‌شود یعنی برادر و خواهر و امثال ذلک، حالا یا کلاله أبی‌اند یا کلاله أمی‌اند یا کلاله أبوینی. چهار تا مسئله است که مربوط به کلاله است در این قسمت. اگر کلاله یک نفر بود «فالمال کله له» از راه نسب تمام مال، برای اوست چه خواهر باشد چه برادر، چه أبی باشد چه أمی، چه أبوینی «فالمال کله له» اگر یک نفر باشد. اما سه فرع از فروع دیگر: اگر اینها متعدد بودند و مذکر بودند «فالمال بینهم علی السواء». فرع سوم این است که اینها متعددند و مؤنث‌اند باز هم «المال بینهن علی السواء». فرع چهارم این است که اینها بعضی مذکرند بعضی مؤنث ﴿للذکر مثل حظ الأنثیین﴾[1] .

آن‌طوری که قرآن مسئله ارث را و خطوط کلی‌اش را بیان کرد، جای دیگر این‌طور نبود. درباره‌ صلات که بسیار کوتاه سخن فرمود، اما درباره ارث بسیاری از این مسائل را خود قرآن فرمود. اینکه در بعضی از روایات ما دارد که مسئله‌ فرائض را جز شمشیر چیزی راست نمی‌کند «لَا یَسْتَقِیمُ النَّاسُ عَلَی الْفَرَائِضِ وَ الطَّلَاقِ إِلَّا بِالسَّیْفِ»[2] که چندتا روایت بود که در اوایل خوانده شد برای همین است که اینها صبغه حکومتی دارد و تا یک نظم نظامی در کار نباشد تحمل نمی‌کنند. مسئله مال و مسئله خون جز با شمشیر تنظیم نخواهد شد «لا یستقیم الا بالسیف»

در جریان کلاله که منسوبین عرضی‌اند نه منسوبین طولی، گاهی أمی‌اند گاهی أبی‌اند گاهی أبوینی. أمی را در آیه دوازده سوره مبارکه «نساء» مشخص کرده است، أبوینی یا أبی را در بخش پایانی سوره مبارکه «نساء» مشخص کرده است لذا ما قبل از ورود در بحث روایی، همان‌طوری که در طلیعه امر آیات ارث مطرح شد و خطوط کلی از قرآن کریم استفاده شد مخصوصاً از آیه یازده و دوازده، اینجا هم آیه دوازده سوره «نساء» که مربوط به کلاله است و مربوط به کلاله أمی است و روایاتی که در این بحث ما داریم مربوط به کلاله أمی است، این قرائت شود تا خطوط کلی‌اش به وسیله آیه قرآن روشن شود تا آن فروعات یاد شده از روایات استفاده شود.

در سوره مبارکه «نساء» آیه یازده که بحث‌های قبلی بود و مربوط به بحث فعلی ما نیست این بود «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ﴿یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلَادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ آن‌گاه ﴿فَإِنْ کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ﴾[3] و امثال ذلک. اما آیه دوازده سوره «نساء» یک صدری دارد که مربوط به بحث فعلی ما نیست فرمود: ﴿وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ تا می‌رسد به آن قسمت که مربوط به بحث امروز ماست ﴿وَإِنْ کَانَ رَجُلٌ﴾ این آیه دوازده دو قسمت دارد: یک قسمت مسئله زوجیت است یک قسمت مربوط به کلاله است. این قسمت دوم آیه دوازده سوره مبارکه «نساء» این است که ﴿وَإِنْ کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ﴾ اگر مردی مُرد و وارث او کلاله اوست یعنی وابستگان عرضی او مثل برادر و خواهر، اینها أمی‌اند، حالا اینها سه قسمت‌اند گاهی أبی‌اند گاهی أمی‌اند گاهی أبوینی، اینجا مسئله أمی مطرح است ﴿وَإِنْ کَانَ رَجُلٌ﴾ اگر یک مردی مُرد که ﴿یُورَثُ﴾ این مورّث بود ﴿کَلَالَةً﴾ کلاله از او ارث ببرد، کلاله أمی ﴿أَوِ امْرَأَةٌ﴾ که کلاله داشته باشد کلاله أمی ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ به قرینه آیه پایانی سوره مبارکه «نساء» آنها کلاله أبوینی یا أبی‌اند اینجا کلاله أمی است ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ گرچه این مطلق است اما به ملاحظه آیه پایانی همین سوره آنها یک کلاله‌اند اینها یک کلاله. ﴿فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ کلاله‌ها یک ششم سهم می‌برند ﴿فَإِنْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ چون از راه مادر به میت نزدیک‌اند ثلث را بین اینها تقسیم می‌کنند. این هم سه صورت دارد: اگر همه‌شان مذکرند «علی السواء» همه‌شان مؤنث‌اند «علی السواء» اگر بعضی مذکرند و بعضی مؤنث‌اند این ﴿للذکر مثل حظ الأنثیین﴾ ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَی بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ﴾[4] اهمیت مسئله دین و وصیت - مخصوصاً وصیت - طوری است که در غالب این موارد می‌فرماید که ارث در مرحله سوم قرار دارد، اول مسئله دین است، بعد مسئله ثلث میت است - اگر وصیت کرد -، بعد مسئله ارث که مسئله سوم قرار دارد، چون مستحضرید، دین در ذمه است اگر چنانچه شخص مُرد، هم دین مؤجّل یعنی زمان‌دار، نقد می‌شود، یک؛ هم از ذمه به عین منتقل می‌شود، این دو.

گاهی شخص بدهکار است نسیه است و زمان‌دار است، لکن ثابت شد ورشکست شد، آمده در محکمه، کسی بگوید که من ورشکست شدم این دین نسیه‌ای زمان‌دار او نقد نمی‌شود مگر اینکه وارد محکمه بشود، برای قاضی ثابت شود، قاضی حکم شرعی انشاء بکند بگوید «فلّستُ» اگر گفته «فلّست» حکم تفلیس او را انشاء بکند آن وقت تمام دیونی که در ذمه این شخص است زمان‌دار است همه‌ی دیون مؤجل و زمان‌دار، معجل و نقد می‌شود، آن وقت تقسیم می‌کنند و اگر مُرد دو تا کار می‌شود: یکی اینکه دین‌های تاریخ‌دار و زمان‌دار نقد می‌شود، یک؛ و از ذمه به عین می‌آید چون از این به بعد میت ذمه‌ای ندارد به عین منتقل می‌شود، دو؛ آن وقت عین درگیر است. تا دین ادا نشود اولاً و اگر وصیت کرد ثلث بیرون نیاید ثانیاً، سخن از ارث نیست ثالثاً. لذا این اهمیت این دو مطلب: یکی اینکه دین مقدم بر ارث است، یکی اینکه ثلث مقدم بر ارث است، در بین این امور سه‌گانه اول دین است و بعد ثلث است و بعد ارث. گرچه کلمه «وصیت» از نظر زمانی و لفظی مقدم بر دین است اما مسئله فاء و امثال ذلک نیست که ترتیب را برساند، فقط تقدم ذکری است بدون اینکه فاء و ثم و امثال ذلک باشد.

پس کلاله اگر أمی باشد اگر یک نفر بود «فالمال کله له» اگر چند نفر همه مذکر بودند «علی السواء» اگر همه مؤنث بودند «علی السواء» فرع چهارم این است که اگر مذکر و مؤنث بودند ﴿للذکر مثل حظ الأنثیین﴾ این مال کلاله أمی است که در اینجا ذکر شده است.

اما آن کلاله أبی یا أبوینی در بخش پایانی همین سوره است یعنی آیه 176 همین سوره مبارکه «نساء» است آنجا دارد که ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ﴾ از شما استفتاء می‌کنند، فتوا می‌خواهند، بگو الله فتوا می‌دهد ﴿فِی الْکَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهَا وَلَدٌ﴾ چه برادر بمیرد، چه خواهر بمیرد، نصف را بالفرض می‌برند بقیه ممکن است بالرد باشد ﴿فَإِنْ کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ﴾، ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ﴾[5] دیگه نیست این ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ مال کلاله أمی است. ﴿فَإِنْ کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِنْ کَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾[6] است. از اینکه در آن آیه دوازده سوره «نساء» دارد ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ اینجا حکم دیگری دارد، با قرائن و شواهد دیگر، اینجا کلاله أبی یا أبوینی است و آیه محل بحث یعنی دوازده سوره «نساء» کلاله أمی است.

در خاتمه می‌فرماید به اینکه «خاتمة‌ أولاد الإخوة و الأخوات یقومون مقام آبائهم عند عدمهم» این اصراری است که فقهاء دارند تبعاً للنص است، روایات دو قسمت است: یک قسمت بالصراحه دارد کلاله أمی اگر تنها باشد «فلمال کله له» اگر نه که این اقسام است و اگر تنها باشد تمام مال برای اوست و اگر با جد باشد که با جد تقسیم می‌شود، تقسیم مال بین جد و کلاله در بحث دیروز گذشت. شواهدی هم بود که عده‌ای با بودنِ جد به إبن الأخت یا إبن الأخ ارث نمی‌دهند، به برادرزاده یا خواهرزاده ارث نمی‌دهند.

روایاتی که مربوط به این قسمت است دو طایفه است: یکی اینکه برادرزاده با جد ارث می‌برد، یکی اینکه ارث نمی‌برد. این از سنخ عام و خاص و از سنخ مطلق و مقید و از این سنخ جمع دلالی ندارد چون خود روایات شاهد است بر اینکه این جمع، جمع سندی است. جمع سندی را که خود روایت متعرض می‌شود، معلوم می‌شود که جهت صدور اشکال دارد یعنی تقیه است. روایت خودش عهده‌دار نیست که این سندش ضعیف است یا ضعیف نیست، ولی جهت صدور را خود روایت عهده‌دار است. در اینجا خود روایت دارد که این نامه وقتی به دست شما رسید این را محو کنید یا مثلاً ما نمی‌توانیم علناً بگوییم یا شواهد دیگر که برای تقیه است. آنها به «إبن الأخ» یا «إبن الأخت» به برادرزاده یا خواهرزاده ارث نمی‌دهند با وجود جد. این روایات هم دو طایفه هستند: یک طایفه دارد که ارث می‌برند، یک طایفه هم دارد که ارث نمی‌برند که اینها محمول بر تقیه است و شواهدش هم هست.

پس روایاتی که می‌گویند برادرزاده یا خواهرزاده با بودنِ جد و جدّه ارث نمی‌برند این مربوط به تقیه است. صَرف نظر از آن روایات، اگر جد و جده بود که مال تقسیم می‌شود یعنی جد به منزله یکی از برادرهاست و برادرزاده هم سهم «من یتقرب» را می‌برد، به منزله برادر است و هر کدام «علی السواء» سهم می‌برند. البته برادرزاده برادر نیست ما نص خاص می‌خواهیم اما فرزندزاده فرزند است، در بحث دیروز گذشت که اولاد شامل نوه هم می‌شود منتها حاجب دارد اگر اولاد بلافصل باشد محجوب است، نباشد خود اولاد شامل می‌شود. اما عنوان برادر شامل برادرزاده نمی‌شود، أب شامل جد نمی‌شود، جد یک عنوان خاصی است، برادرزاده یک عنوان خاصی است که نص می‌خواهد و اما نوه نص نمی‌خواهد، اگر فرزند بلافصل نباشد نوه، ولد است اما برادرزاده، برادر نیست، جد، أب نیست، در قسمت طولی یا در قسمت عرضی أب، شامل جد نمی‌شود، برادر، شامل برادرزاده نمی‌شود اما فرزند شامل نوه می‌شود، منتها اگر فرزند بلافصل بود محجوب است.

غرض این است که ما در عناوین گذشته که در بحث دیروز هم اشاره شد عنوان پدر بر جد اطلاق نمی‌شود، عنوان برادر بر برادرزاده اطلاق نمی‌شود اما عنوان ولد بر نوه اطلاق می‌شود، منتها محجوب است با فرزند بلافصل.

اینکه فرمود «خاتمة أولاد الإخوة و الأخوات» اینها «یقومون مقام آبائهم عند عدمهم» سهم «من یتقرب» را می‌برند «و یرث کل واحد منهم نصیب من یتقرب به» هم بعد از آنها ارث می‌برند، هم نصیب خاص ندارند خودشان، سهم «من یتقرب» را می‌برند. «فإن کان واحدا» اگر برادرزاده تنها وارث بود یا خواهرزاده تنها وارث بود «کان النصیب له» کل سهم مال اوست و اگر جماعت بودند آن وقت سه تا مسئله است، سه تا فرع است: «و إن کانوا جماعة اقتسموا ذلک النصیب» را «بینهم بالسویة» در فرع دوم و در فرع سوم. فرع دوم این است که همه‌شان مذکر باشند، فرع سوم این است که همه‌شان مؤنث باشند، در اینجا «إقتسموا ذلک النصیب» را «بالسویة إن کانوا ذکرانا» که فرع دوم است «أو إناثا» که فرع سوم است. اما فرع چهارم «و إن اجتمعوا» که جمع مذکر و مؤنث باشد ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، اما «و إن کانوا أولاد إخوة» این ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ﴾[7] نشان می‌دهد که کلاله مادری است.

حالا روایات مسئله، این روایات را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد 26 صفحه 159 ذکر فرمود چون روایات متعدد است و هیچ معارضی ندارد مگر اینکه در جهت صدور اشکال داشته باشد.

روایت اول را مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» نقل کرد که روایت معتبر است «قَالَ: نَشَرَ (أَبُو جَعْفَرٍ ع)» امام باقر(سلام الله علیه) «نَشَرَ أبُو جَعفَرٍ ع صَحِیفَةً» نامه‌ای را منتشر کرد «فَأَوَّلُ مَا تَلَقَّانِی فِیهَا ابْنُ أَخٍ وَ جَدٌّ الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَانِ» برادرزاده و جد اگر وارث باشند، مال بین اینها «علی السواء» است، این تصریح به خلاف آنهاست که آنها با بودِ جد به برادرزاده ارث نمی‌دهند. «ابْنُ أَخٍ وَ جَدٌّ الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَانِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الْقُضَاةَ عِنْدَنَا لَا یَقْضُونَ لِابْنِ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ بِشَیْ‌ءٍ» محمد بن مسلم عرض کرد که ما در این شهری که زندگی ‌می‌کنیم قاضی‌ها این‌طور حکم نمی‌کنند که برادرزاده با جد، هر دو در یک حدّ باشند در ارث بردن، یک؛ مال هم بینشان «علی السواء» تقسیم شود، دو؛ «إِنَّ الْقُضَاةَ عِنْدَنَا لَا یَقْضُونَ لِابْنِ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ بِشَیْ‌ءٍ» فرمود: «إِنَّ هَذَا الْکِتَابَ» این نامه‌ای که من دادم این «بِخَطِّ عَلِیٍّ ع- وَ إِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص»[8] است این خط من نیست!

این نشان می‌دهد به اینکه اگر یک روایتی دلالت دارد که «إبن الأخ» ارث نمی‌برد محمول بر تقیه است. این شاهد تقیه بودن در خود متن روایات است، هم سائل دارد که قضات ما این‌چنین حکم نمی‌کنند که برادرزاده با بودنِ جد سهم می‌برد و هم اینکه بالصراحه خود روایت دارد که وجود مبارک حضرت امیر هم کاتب وحی بود هم کاتب سنت. هم آیات الهی را که نازل می‌شد حضرت مرقوم می‌فرمود و هم این احکام شرعی کلی را. «إِنَّ هَذَا الْکِتَابَ بِخَطِّ عَلِیٍّ ع- وَ إِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص» است.

روایت دوم که مرحوم کلینی با همان سند «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند این است که «أَنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یُوَرِّثُ ابْنَ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ مِیرَاثَ أَبِیهِ»[9] این «کان» مفید سنت مستمر است این کار را رسماً انجام می‌داد، کارش این بود، وقتی که حضرت به حکومت رسید، وقتی داوری به عهده حضرت بود «کان» سیره مستمرّش این بود که اگر جایی جد باشد با برادرزاده، این برادرزاده و جد را «علی وزان واحد» سهیم در ارث می‌دانستند و ارث می‌دادند، این چنین نیست که با بودنِ جد به برادرزاده چیزی نرسد. برادرزاده در نبودِ برادر به جای برادر می‌نشیند و برادر و جد «علی وزان واحد» سهم می‌برند. وجود مبارک حضرت امیر این‌ طور بود که «أَنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یُوَرِّثُ ابْنَ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ مِیرَاثَ أَبِیهِ» سهم «من یتقرب» را می‌برند این در حقیقت میراث برادر را می‌برد ولی «إبن الأخ» میراث أب را می‌برد یعنی سهم «من یتقرّب» را می‌برد وگرنه ما اینجا «أب» ی نداریم، این میت یا نوه جد است یا عموی این. اینکه فرمود «میراث أبیه» یعنی سهم «من یتقرب» را می‌برد. هم ارث می‌برد، یک؛ هم در مقدار ارث، سهم «من یتقرب» را می‌برد، این دو.

سوم که باز مرحوم کلینی «عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل می کند این است که فرمود: «قَالَ حَدَّثَنِی جَابِرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص» وضع طوری است که امام معصوم، امام پنجم وقتی می‌خواهد یک مطلب شرعی بگوید می‌فرماید که جابر که از اصحاب است این برای من نقل کرده است و پیداست که تقیه است. «جَابِرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص» و جابر هم آدم دروغگویی نیست! این یعنی چه؟ وقتی وجود مبارک امام باقر رحلت کرد، اصحاب آمدند خدمت امام صادق(سلام الله علیه) که تسلیت عرض کنند عرض کردند ما کسی را از دست دادیم که بدون اینکه پیغمبر را ببیند، بدون اینکه در زمان پیغمبر دنیا آمده باشد وقتی می‌فرمود «قال رسول الله» همه ما باور می‌کردیم! ما چنین کسی را از دست دادیم. آن وقت وجود مبارک امام صادق یک مقدار صبر کرد و سر بلند کرد گفت: «قال الله» مرحوم مفید نقل می‌کند که اینها تعجب کردند بعد گفتند ما آمدیم تسلیت بگوییم رحلت کسی را که بدون واسطه از پیغمبر نقل می‌کند الآن در محضر امامی هستیم که بدون واسطه از الله نقل می‌کند[10] !

طوری بود که حضرت فرمود جابر این را نقل کرده از پیغمبر و جابر هم دروغ نمی‌گوید پیداست که تقیه است «وَ لَمْ یَکْذِبْ جَابِرٌ أَنَّ ابْنَ الْأَخِ یُقَاسِمُ الْجَدَّ»[11] برادرزاده هم‌سطح جد است در یک ردیف‌اند، ارث می‌برند.

روایت چهارمی که مرحوم کلینی «عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی شُعَیْبٍ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ» نقل کرده است این أبان همان بود که در بحث دیروز اشاره شد که مرحوم نجاشی دارد که وقتی أبان خدمت حضرت می‌رسید وجود مبارک امام صادق، حضرت به آن خدمتگزارش می‌فرمود که «الق الوسادة»[12] .تشک را برای آقا پهن کن! یا بالشت را بگذار برای آقا که ایشان تکیه بدهد! این را نجاشی نقل می‌کند که وقتی ابان بن تغلب وارد می‌شد «کان» بود یعنی هر وقت وارد می‌شد این‌گونه بود «الق الوسادة لأبان» این تشک را برای آقا پهن کن یا بالشت را برای آقا بگذار! «سَأَلْتُهُ عَنِ ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ» أبان بن تغلب گفت من حکم این برادرزاده و جد را از وجود مبارک امام صادق سؤال کردم فرمود: «الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَانِ» جد با برادرزاده یک سهم هر دو به اندازه کافی سهم واحد می‌برند.


[12] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص11.. ... قال حدثنا أبان بن محمد بن أبان بن تغلب قال: سمعت أبی یقول: دخلت مع أبی الی أبی عبدالله علیه السلام، فلما بصر به أمر بوسادة فألقیت له، و صافحه و اعتنقه و ساءله و رحب به

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo