< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

میراث را به نسب و سبب تقسیم کردند و نسب را هم به سه مرحله توزیع کردند. مرحله اول ابوان است و اولاد، مرحله دوم اجداد است و إخوه، سوم أعمام و أخوال. ذیل مرتبه ثانیه، سه تا مسئله را ذکر کردند که دو تا مسئله گذشت، این مسئله دوم مربوط به اجداد ثمانیه بود. این اجداد ثمانیه را بعضی ها با اینکه فرض نادر بود، یک؛ و جزء مباحث غرقی و مهدوم علیه است، دو؛ اینجا ذکر کردند به یک مناسبتی.

گاهی بعضی از ورثه یکجا می‌میرند، نظیر مسافرانی که در کشتی هستند و کشتی غرق می‌شود و نظیر کسانی که یک محفل خانوادگی دارند، همه هستند زلزله می‌آید، آن‌ طور می‌شود، یا الآن خدای ناکرده، ممکن است بمبی منفجر بشود و اعضای خانواده یکجا بمیرند. مسئله اجداد ثمانیه و امثال ذلک در آن بخش‌ است، اینجا به یک ضرورتی که بعضی از فقهاء ذکر کردند.

اما مسئله سومی که مرحوم محقق در متن شرایع ذکر کرد و سایر فقهاء مطرح کردند این است که فرمود: «الثالثة أخ من أم مع ابن أخ لأب و أم المیراث کله للأخ من الأم‌ لأنه أقرب و قال ابن شاذان له السدس و الباقی لابن الأخ للأب و الأم لأنه یجمع السببین و هو ضعیف لأن کثرة الأسباب أثرها مع التساوی فی الدرجة لا مع التفاوت».[1] این فرع سوم را هم ذکر کردند برای اینکه ابن شاذان مخالف است.

عصاره این فرض این است که اگر کسی بمیرد یک برادرِ أمی داشته باشد و یک برادرزاده‌ی أبی و أمی داشته باشد، برخی‌ها گفتند به اینکه این برادرزاده أبوینی یعنی برادرزاده‌ای که به میت از راه پدر و مادر مرتبط است، فرزند کسی است که آن شخص از راه پدر و مادر برادر این میت است و یک برادر أمی دارد «فهاهنا امور ثلاثه»: یکی اینکه کسی مُرد، یک برادر أمی دارد، یک برادرزاده‌ای دارد که این برادرزاده پسر کسی است که او برادر أبوینی است، پس میت است، یک برادر أبوینی دارد که مُرد و یک برادر أمی دارد که زنده است، یک برادرزاده‌ای که این برادرزاده فرزند آن برادر أبوینی است، اینجا می‌گویند برابر قانون این است که آن برادر أمی تمام ارث را می‌برد اما فتوای ابن شاذان آن است که این برادرزاده أبوینی چون از دو جهت به این میت نزدیک است و آن برادر أمی از یک جهت نزدیک است برابر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[2] [3] یا «الأقرب یمنع الأبعد» این برادرزاده أبوینی مقدم است بر آن برادر أمی، گرچه یک ششم را به آن برادر أمی می‌دهند و پنج ششم را هم به این برادرزاده أبوینی، این فتوای ابن شاذان است و اما فتوای معروف بین فقهاء(رضوان الله علیهم) این است که تمام ارث، برای این برادر أمی است.

حالا این ابن شاذان، همان فضل بن شاذان است یا یک فقیه دیگری است، به هر تقدیر گاهی فتوای آنها به روایات بود، در صدر اسلام اجتهاد و مرجعیت و فتوا دادن خیلی سهل بود، شما ببینید کل فقه مرحوم صدوق در مقنعه یک رساله جزئی است حالا بعدها شده «من لا یحضره الفقیه» و امثال ذلک. در آن عصر که ایشان مقنعه را نوشت فتوای آنها متن سوال و جوابی بود که از ائمه(علیهم السلام) یا از وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) بود. این حکم این است برای اینکه از پیغمبر شنیدم، نه روایت مخالف بود، نه عام و خاصی بود، نه مطلق و مقیدی بود و امثال ذلک. کل مرجعیت در همین بود، بعدها به این صورت درآمد. آنها فتوا می‌دادند و وجود مبارک امام فرمود «اجلس» در مسجد و «أفت للناس»[4] و برای اینها حرمت مرجعیت قائل بودند. بعضی از اینها که به حضور امام مشرف می‌شدند، در رجال نجاشی دارد که حضرت به آن خدمتگزارش فرمود که «ألق الوسادة» فرمود که بالشت را برای آقا بگذار! این برای اینکه یک مرجعی بود در زمان امام صادق و مرجعیتش این بود که فتوای حضرت را نقل می‌کرد «الق الوسادة»[5] .غرض این است که کل مرجعیت آن روز به این صورت بود.

اما «و الذی ینبغی أن یقال» این است که در قرآن کریم که یک نسبی برای ارث ذکر کرد و یک سببی. سبب، جامع دو قسم است أعم از نسب و سبب. سببی که در قرآن ذکر شده است، مسئله زوجیت است، که یا زوج یا زوجه، و ولاء را هم در سوره مبارکه «انعام» ذکر کرده است، حالا یا ولای عتق است یا ولای ضامن جریره است، بعد امام هم به وسیله روایات مشخص شده است. این چهار عنوان، به عنوان سبب در روایات آمده است یعنی زوجیت است، ولاء عتق است، ولاء ضامن جریره است و امامت است.

در جریان انساب که سه مرحله دارد، قرآن کریم، نام آنها را نبرده است. مرحله اُولی که أبوان و اولادند این را ذکر کرد. مرحله دوم که آباء و أجدادند با إخوه، آن را هم ذکر کرد. مرحله سوم که أعمام و أخوال‌اند اصلاً نام نبرده است. مرحله اُولی که پنج نفرند، پدر است و مادر است و برادر است و خواهر است، اینها را ذکر کرده و فرزند را به عنوان نسب، نوه را هم، چون فرزند شامل حالش می‌شود ذکر کرده است.

آنچه که در قرآن آمده، پدر است و مادر است و پسر است و دختر است و برادر است و خواهر، اینها عناوینی است که آمده است. برادر و خواهر عنوان خاص خودشان را دارند. پسر و دختر به عنوان فرزند هستند، اما برادرزاده و خواهرزاده اینها به عنوان ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ هستند، عنوان خاصی ندارند، نه عنوان برادر شامل حال اینها می‌شود نه اینها عنوان خاصی در قرآن دارند. جد هم همین‌طور است، گرچه به عنوان پدر ممکن است شامل بشود، اما جد عنوانش نیامده است.

تنها عنوانی که آمده عنوان ولد است، ولد، نوه را شامل می‌شود «ولدُ الولدِ ولدٌ» در فقه؛ اما «إبن الأخ» أخ نیست «إبن الأخت» أخت نیست؛ چون این نیست، پس حکم خاص خودش را دارد. حکم برادر یا حکم خواهر بر برادرزاده یا خواهرزاده بار نمی‌شود، چون بر برادرزاده و خواهرزاده عنوان برادر و خواهر صدق نمی‌کند، این مسئله مطرح می‌شود که اگر کسی بمیرد و یک برادر أمی داشته باشد و یک برادرزاده‌ای داشته باشد که آن، أبی و أمی است یعنی این برادرزاده، فرزند کسی است که او از دو طرف به میت ارتباط دارد، برخی از فقهاء گفتند که، این برادرزاده که فرزند کسی است که از دو طرف به میت نزدیک است، مقدم است بر آن برادری که از یک طرف به میت نزدیک است، گرچه سهمی هم به عنوان یک ششم به او داده‌اند ولی بالاخره قسمت مهم مال را به این برادرزاده دادند.

نکته اساسی این است که ما عنوان برادرزاده در سهام نداریم، همین که از این عناوین گذشته یعنی از عنوان پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند، بقیه زیر پوشش ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ مندرج‌اند، نه به عنوان خاص. چون به عنوان خاص نیستند پس باید ببینیم که ﴿أُولُوا الْأَرْحام﴾ چه می‌گوید؟ ﴿أُولُوا الْأَرْحام﴾ می‌گوید که ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ برادر أمی در صف مقدم است، برادرزاده در صف مؤخر؛ اگر گفتند به اینکه جهت ارتباط در آنجا بیشتر است، این در صورتی است که در یک خط باشند، در یک وزان باشند، اگر در یک خط و یک وزان بودند، یعنی همه‌شان برادر بودند یا همه‌شان خواهر بودند. بعضی‌ها ابوینی‌اند بعضی‌ها امی‌اند حالا ممکن است کسی بگوید که ابوینی مقدم بر أمی است یا سهم بیشتری می‌برد، اما برادرزاده در این صف نیست در این مستوی نیست.

ما عنوان برادر و خواهر و پدر و مادر و فرزند داریم، عنوان برادرزاده نداریم؛ برادرزاده اگر بخواهد ارث ببرد براساس ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ ارث می‌برد، چون بر آن اساس ارث می‌برد، برادر مادری، مقدم بر برادرزاده است. اگر شما شنیدید که أبوینی مقدم بر أبی است، در صورتی است که در یک مستوی باشند یعنی همه‌شان برادرند، همه‌شان برادر و خواهرند، منتها بعضی أبوینی‌اند بعضی أمی، آنجا ممکن است أبوینی مقدم بر أمی باشد. اما برادرزاده اصلاً در این مستوی نیست در این مسیر نیست و چون در این مسیر نیست ولو چند جهت خاص هم داشته باشد، داشته باشد! ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ این دو تا پیام دارد: یکی اینکه در یک مسیر باشند، یکی اینکه یک عنوان داشته باشند. این دو تا خصوصیت برای چیست؟ برای بحث مسئله قبلی است، مسئله قبلی این است که جدّ أعلی به چند واسطه به میت مرتبط است، اما برادر با یک واسطه به میت مرتبط است، بین برادر و میت فقط یک واسطه است و آن پدر یا مادر است، اما جد أعلی به دو واسطه یا سه واسطه به میت نزدیک است، اینجا شما باید بگویید با بودنِ برادر، جدّ أعلی ارث نمی‌برد چرا؟ ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ .

اینجا هم پاسخش این است که این «أولوا الأرحام» مال مستوای واحد در خط واحد است یعنی در خط أجداد ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ در خط إخوه و أخوات ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ نه اینکه ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ بگوییم برادر چون یک واسطه به میت دارد، جد أعلی دو واسطه دارند با بودِ برادر، جدّ أعلی ارث نمی‌برد. نه! مسئله أجداد در خط آباء و امثال ذلک است، إخوه و أخوات در خط دیگر هستند لذا برادر با اینکه یک واسطه به میت نزدیک است، جد أعلی با دو یا سه واسطه به میت نزدیک است اینها باهم در ارث سهیم‌اند یعنی جد با برادر، باهم ارث می‌برند، دلیلش این است که ﴿أُولُوا الْأَرْحام﴾ شرطش این است که در یک مسیر و در یک خط باشند.

پس عناوینی که در کتاب و سنت آمده همین چند تاست: یعنی پدر است و مادر است و برادر است و خواهر است و فرزند. در بین این عناوین پنج‌گانه تنها یک خصیصه مانده است و آن مربوط به فرزند است که نوه را ولد می‌گویند اما پدرِ پدر را پدر نمی‌گویند؛ جد می‌گویند؛ برادرزاده را برادر نمی‌گویند، «إبن الأخ» می‌گویند؛ اما فرزندِ فرزند را فرزند می‌گویند، ولد می‌گویند، این ولد این خصیصه را دارد.

نعم! در سهم‌بَری سهم «من یتقرب» را می‌برد لذا اگر کسی نوه دختری باشد ولو پسر، یک سهم می‌برد، نوه‌ی پسری باشد ولو دختر، دو سهم می‌برد اینجاست که دختر سهمش دو برابر پسر است، مگر اینکه قرینه همراه باشد که ولدِ بلافصل است وگرنه عنوان ولد، شامل «ولد الولد» می‌شود. ولی «إبن الأخ» أخ نیست «أب الأب» أب نیست «أب الأب» جدّ است و عنوان خاص خودش را دارد ولی «إبن الإبن» إبن است، ولد است. این عنوان پنجم این خصیصه را دارد.

نتیجه چه شد؟ نتیجه این است که برادر أمی مقدم بر «إبن الأخ» أبوینی است، اگر کسی برادر أبوینی داشته باشد و فوت کرده باشد، فرزند او، گرچه پدر او از دو جهت به میت نزدیک است ولی او «إبن الأخ» است در این خط نیست، در این مستوی نیست، در این ردیف نیست، آن برادر أمی در مستوی و خط برادر و خواهر است. این برادرزاده اصلاً در این ردیف نیست، در صف بعد است، چون در صف بعد است گرچه به دو جهت، پدر او به میت به نزدیک است ولی او اصلاً در خط نیست لذا برادرزاده‌ای که پدرش أبوینی است هرگز با بودنِ برادر أمی سهم نمی‌برد لذا فرمایش ایشان این است که «أخ من أم مع ابن أخ لأب و أم المیراث کله للأخ من الأم‌ لأنه أقرب».

این خلاصه فتوایی است که بزرگان دادند.

اما مستند این چیست؟ پس تحلیل فقهی‌شان این است که ما عناوین خاصه بیش از پنج تا نداریم یعنی پدر است و مادر است و برادر است و خواهر است و فرزند، این یک مطلب. در بین عناوین خاصه، فقط ولد است که «ولد الولد ولدٌ» اما «أب الأب» أب نیست «أم الأم» أم نیست و «إبن الأخ» أخ نیست «إبن الأخت» أخت نیست، اینها هیچ کدام نیستند، اینها برابر ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ ارث می‌برند.

اما اگر نوه باشد و پدر این شخص مرده باشد، خودِ نوه از راه ﴿یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلَادِکُمْ﴾[6] شاملش می‌شود نه از باب اینکه این چون فرزند اوست، گرچه در سهم‌بَری سهم «من یتقرب» را می‌برد ولی خودش مستقیماً مشمول آیه است ﴿یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلَادِکُمْ﴾ این هم اولاد است.

این را که، بقیه برابر ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ ارث می‌برند این را ائمه به صورت صریح به عنوان قاعده فقهی ذکر کردند، این یک؛ و اینکه ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ باید در یک خط و در یک مسیر باشند، این را هم باز ائمه(علیهم السلام) ذکر فرمودند که ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ یعنی در خط آباء ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ در خط أمهات ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ در خط إخوه ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ نه اینکه خط إخوه را با خط أجداد، شما حساب کنید. اگر کسی جدّ أعلی بود و با برادر، آن جد أعلی به دو یا سه واسطه به میت نزدیک است ولی برادر با یک واسطه به میت نزدیک است، اینها هم‌ارث هستند چرا؟ چون ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ در یک خط را ذکر می‌کند یعنی اگر همه آنها در یک مسیر بودند «بعضهم» مقدم بر بعض هستند.

اما روایاتی که این مسئله را تعیین می‌کند. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد 26 صفحه 68 و 69 این مسائل را یکی پس از دیگری ذکر کردند. در صفحه 69 روایتی را از مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُلٍ» نقل کرده است که این از این جهت مرسل است «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» چون چندین روایت به این مضمون هست اگر بعضی از روایات ارسالی داشته باشد، قابل عفو است. فرمود: «إِذَا الْتَقَتِ الْقَرَابَاتُ» در بعضی از نسخ که جواهر هم دارد «إذا التفت»[7] دارد، نه! «إذا التقت» یعنی قرابت‌ها وقتی ملاقات کرد، تلاقی کردند «إِذَا الْتَقَتِ الْقَرَابَاتُ فَالسَّابِقُ أَحَقُّ بِمِیرَاثِ قَرِیبِهِ». این را گاهی هم بالصراحه می‌گوید که چون ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ پس در یک مسیر باید باشند یعنی آباء، اگر شدند، آن أبی که نزدیک است ارث می‌برد و اگر إخوه شدند، آنکه نزدیک است ارث می‌برد، اگر امهات شدند همین‌طور است، اگر أخوات شدند همین‌طور است، اگر أولاد شدند همین‌طور است «إِذَا الْتَقَتِ» ملاقات کردند، در یک ردیف بودند، سابق مقدم است یعنی ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ خط واحد را می‌گوید نه خطوط مختلف را، یعنی در این مسیر باشد، در مسیر آباء آنکه نزدیک‌تر است مقدم است، در مسیر أولاد آنکه نزدیک‌تر است مقدم است، در مسیر أمهات آنکه نزدیک‌تر است مقدم است. «فَإِنِ اسْتَوَتْ» اگر چنانچه همه‌شان در یک ردیف‌اند، همه‌شان برادرند منتها سه قسم است: بعضی أبی‌اند، بعضی أمی‌اند، بعضی أبوینی. یا همه‌شان جد هستند، بعضی أبی‌اند، بعضی أمی‌اند، بعضی أبوینی. گاهی جد، أبی است، گاهی جد، أمی است، گاهی جد، أبوینی است مثل ازدواج فامیلی که اینها بنی‌أعمام یا بنی‌أخوال باهم ازدواج کردند، آن بزرگوار هم جدی پدری اینهاست، هم جد مادری اینها. اگر چنانچه بنی‌أعمام و بنی‌أخوال باهم ازدواج کردند، یک بزرگواری هم جد پدری اینهاست، هم جد مادری، جد أبوینی است.

پس در مسیر اجداد سه قسم‌اند، در مسیر إخوه سه قسم‌اند، در مسیر أخوات سه قسم‌اند، بعضی أبی‌اند، بعضی أمی‌اند، بعضی أبوینی. «هاهنا امران» یکی اینکه اینهایی که در یک مسیر هستند، همه‌شان ارث می‌برند، یکی اینکه اینها که سه صنف‌اند، بعضی أبی‌اند، بعضی أمی‌اند بعضی أبوینی، هر کدام سهم «من یتقرب» را می‌برند این اختلاف است. فرمود: «فَالسَّابِقُ أَحَقُّ بِمِیرَاثِ قَرِیبِهِ» این مطلب اول، اگر کسی در یک ردیف بود باهم ارث می‌برند. مطلب دوم: «فَإِنِ اسْتَوَتْ» اگر همه‌شان برادرند، در یک خط‌ اند «قَامَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَقَامَ قَرِیبِهِ»[8] برادرزاده‌ای که برادرش أبوینی است سهم او را می‌برد. برادرزاده‌ای که برادرش أمی است یا أبی است، سهم او را می‌برد، هر کدام سهم «من یتقرب» را می‌برد. سرّش این است که برای برادرزاده سهمی مشخص نشده است، برای همین پنج نفر سهم مشخص شده است یعنی برای پدر سهم مشخص شده است، برای مادر سهم مشخص شده، برای برادر و خواهر سهم مشخص شده، برای فرزند سهم مشخص شده است اما برای نوه مشخص نشده است گرچه فرزند است، آن سهم «من یتقرب» را می‌برد، اینجاست که گفته شد نوه‌ی پسری اگر دختر باشد دو برابر سهم می‌برد، نوه‌ی دختری اگر پسر باشد یک برابر سهم می‌برد، اینجا است که گاهی سهم دختر دو برابر سهم پسر است چون سهم «من یتقرب» را می‌برد.

مسئله ارث، یک مسئله مالی است و مسئله مالی جز به قانون و فشار و مثلاً سیف، عملی نیست، چند تا روایت است که به این مضمون است. در همین روایات باب سه، سه تا روایت است که همه‌اش سخن از شمشیر است که در اینجا فرمود: «لَا یَسْتَقِیمُ النَّاسُ عَلَی الْفَرَائِضِ وَ الطَّلَاقِ إِلَّا بِالسَّیْفِ»[9] تا فشار و قانون و زور نباشد در مسئله ارث و طلاق و اینها تمکین نمی‌کنند. روایت اول، روایت دوم، روایت سوم این مضمون است.

مطلب محل بحث در صفحه 147 آنجا هم این فرمایش را ائمه(علیهم السلام) فرمودند. اصل روایت را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) «عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» نقل کرده است که روایت معتبر است و از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) می باشد «فِی حَدِیثٍ قَالَ: لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ وَ لَا لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ وَ لَا الْإِخْوَةِ مِنَ الْأَبِ شَیْ‌ءٌ مَعَ الْأُمِّ» برای اینکه مادر در طبقه اول است، برادر در طبقه دوم، برادر چه أبوینی، چه أبی، چه أمی - هر سه قسم را ذکر کردند - با بودنِ مادر که طبقه اول است آنها که طبقه دوم‌اند ارث نمی‌برند. «لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ» برادر أبوینی «وَ لَا لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ» برادر أمی «وَ لَا الْإِخْوَةِ مِنَ الْأَبِ» برادر پدری «شَیْ‌ءٌ مَعَ الْأُمِّ»[10] برای اینکه مادر جزء طبقه اول است آنها جزء طبقه دوم. ابن اذینه می‌گوید که «وَ سَمِعْتُهُ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» من این روایت را همان‌طوری که شما از ابن بکیر نقل کردید، من از محمد بن مسلم شنیدم که او از وجود مبارک امام باقر هم همین را نقل کرده است.[11]

در روایت پنجم این باب که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است سؤال کردند که «رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ» آنجا درباره مادر بود، اینجا درباره دختر است. از حضرت سؤال کردیم که کسی مُرده، دختری دارد و خواهری، خواهرش أبوینی است، دخترش که مال خودش است، حضرت فرمود: «الْمَالُ کُلُّهُ لِابْنَتِهِ»[12] برای اینکه دختر جزء طبقه اول است و برادر و خواهر جزء طبقه دوم‌اند، با بودنِ طبقه اول، به آنها ارث نمی‌رسد.

آن روزها خود ائمه(علیهم السلام) در تقیه بودند. دراین روایت که عبد الله بن جعفر در قرب الإسناد نقل می‌کند از حماد بن عثمان می‌گوید که «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع» از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) این مسئله را سؤال کردم «عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أُمَّهُ وَ أَخَاهُ» به امام رضا(سلام الله علیه) عرض کردم که کسی مُرد، مادر دارد و برادر، ارثشان چگونه است؟ حضرت فرمود: «یَا شَیْخُ تَسْأَلُ عَنِ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ» یعنی می‌خواهی روی فتوا، برابر قرآن و سنت پیامبر جواب بدهم؟ «قُلْتُ عَنِ الْکِتَابِ» گفت می‌خواهم برابر قرآن فتوا بدهید و نظرتان را بگویید. قَالَ یَا شَیْخُ تَسْأَلُ عَنِ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ؟ قُلْتُ عَنِ الْکِتَابِ» حالا در اینجا آیه‌ای صریحاً حکم بکند نبود که! حالا فقط حضرت می‌خواهد که بر اساس قرآن فتوا بدهد. آنها ناچار بودند که حضرت امیر را قبول بکنند ولو چهارمی. «قُلْتُ عَنِ الْکِتَابِ» برابر قرآن فتوا بده! وجود مبارک امام رضا فرمود: «إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یُوَرِّثُ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ»[13] برابر قرآن، قرآن فتوا می دهد ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ مادر مقدم است بر برادر، چون مادر بلاواسطه به میت نزدیک است، برادر و خواهر به واسطه پدر و مادر به میت نزدیک‌اند «الأقربُ یَمنعُ الأبعد» ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ لذا علی بن ابیطالب(سلام الله علیهما) می‌فرمود به اینکه چون ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾ را بیان قرآن است لذا با بودنِ مادر چیزی به خواهر و برادر نمی‌رسد.

قسمت مهم ائمه(علیهم السلام) را بنی العباس شهید کردند، آنها به عنوان داعیه عدل آمدند. از امام باقر و صادق تا

وجود مبارک امام عسکری(صلوات الله علیهم اجمعین)، اینها شهید شده‌ی بنی العباس هستند. «یا لیت جور بنی مروان عاد لنا / و أنّ عدل بنی العباس فی النّار»[14] اینها به عنوان خونخواهی بنی‌هاشم آمدند. غرض این است که این ‌طور وجود مبارک امام رضا در زحمت بود! ما مدیون همه ائمه هستیم مخصوصاً سید الشهداء، ولی ما ایرانی‌ها به برکت امام رضا نجات پیدا کردیم، چون ایران را عمر فتح کرد، آنها که در ایران آمدند و شمشیر دستشان بود، تیم و عدی بودند بنی‌هاشم که نبودند، هر جا بودند تیم و عدی بودند. ایران به این عظمت، فتح عمر بود، اینها هم که هر جا آمدند با تیم و عدی آمدند، چه در شرق چه در غرب، چه در شمال چه در جنوب، آن نسل اول سنی بودند. این طبری امام المفسرین، سنی است، آن طبری‌ها بعدی شیعه‌اند.

وقتی وجود مبارک امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) آمدند همزمان در آن عصر وجود مبارک فاطمه معصومه نزول اجلال کردند به این طرف، حضرت عبد العظیم(صلوات الله و سلامه علیه) این سید بزرگوار، عالم، دانشمند، پا به سرزمین ری گذاشت، این تهران به این عظمت مردان بزرگ تربیت کرد. آن بیان نورانی امام یازدهم درباره حضرت عبد العظیم گفته شد، خود حضرت عبدالعظیم هم سید جلیل القدر و عالم و مفسر بود و به برکت اینها سادات آمدند، آمدند، آمدند، کل وضع ری عوض شد. امامزاده‌هایی که در تهران هستند، به این آسانی‌ها، قابل احصاء نیست، این سادات آمدند، آمدند، گفتند علی و فاطمه، علی و فاطمه، وضع برگشت. دیار علویین هم آنها هم که سادات آمدند، وضع برگشت وگرنه این کشور رفته بود. این‌ طور نیست که می‌گوییم ولی نعمت، ولی نعمت، تنها مسئله ظاهری باشد نه! ما بالاخره ولایت را بوسیله اینها داریم. آن‌ طوری که امام یازدهم درباره حضرت عبدالعظیم گفت و این هم سید بزرگوار بود و سفره تدریس پهن کرد و سادات آمدند و آمدند.

خود امام رضا(سلام الله علیه) می‌فرمود که از چه کسی می‌خواهید سؤال کنید؟ تازه از قرآن که می‌خواهد بگوید، می‌گوید علی بن ابیطالب به استناد «أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض» می‌فرمود به این که أقرب ارث می‌برند!

 


[4] مستدرك الوسائل، المحدّث النوري، ج17، ص315.. امام باقر (علیه السلام) به ابان بن تغلب فرموده اند: «اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَهِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یُرَی فِی شِیعَتِی مِثْلُک»
[5] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص11.. ... قال حدثنا أبان بن محمد بن أبان بن تغلب قال: سمعت أبی یقول: دخلت مع أبی الی أبی عبدالله علیه السلام، فلما بصر به أمر بوسادة فألقیت له، و صافحه و اعتنقه و ساءله و رحب به

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo