< فهرست دروس

درس اعراب القرآن ابن خالویه

استاد حاجی محمّد

92/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معرفی کتاب و مؤلّف آن. جلسه اوّل.
این کتاب اعراب القرآن ابن خالویه است که سنه 370 قمری فوت کرده و شیعه است و شاگرد ابن مجاهد و ابن درید و ابن انباری است و از ائمه لغت است و کلمه ابن خالویه اسم جد ایشان است و این کلماتی که با ویه ختم می شود کلمات مرکب است یکی خال و دیگری ویه به نوع ترکیب مزجی مثل بعلبک و مراد از خال همین معنای فارسی است و عرب می گوید: شامه، و ویه کلمه تعجب است گویا جد ایشان یک خالی در صورت داشته که وقتی مردم می دیدند تعجب می کردند و می گفتند: عجباً لخاله و به فارسی یعنی: شگفتا از خالش. اصل ایشان از شهر همدان است و ما یک طایفه عربی داریم بنام همدان (بسکون میم) و یک شهر عجمی که همدان ایران است و برای تفرقه بین این دو کلمه عرب دال اسم عجمی را منقوط می کند و می گوید: همذان، تا بفهماند این کلمه عجمی است. مثل کلمه استاذ که دال آنرا منقوط می کند. عبارت ابن خالویه را می خوانیم:
قال أبو عبدالله الحسین بن أحمد بن خالویه النحویّ: هذا کتاب ذکرت فیه إعراب ثلاثین سورةً من المفصّل بشرح أصول کلّ حرف و تلخیص فروعه و ذکرت فیه غریب ما أشکل منه و تبیین مصادره و تثنیته و جمعه، لیکون معونةً علی جمیع ما یرد علیک من إعراب القرآن إن شاء الله و ما توفیقنا إلاّ بالله.[1]
چند نکته را باید بگوییم:
نکته اوّل: هذا کتاب، یک مرتبه مقدمه کتاب قبل از تألیف کتاب نوشته می شود و یک مرتبه بعد از آن، اگر قبل از متن کتاب نوشته شود هذا اشاره به معانی در ذهن مؤلف دارد بنابر این استعمال اسم اشاره مجاز می شود چون اصل وضع اسماء اشاره برای مشارالیه حسّی و خارجی است و اگر مقدمه بعد از متن کتاب نوشته شده باشد بنابراین هذا اشاره به الفاظ موجود در خارج دارد که حسّی است یعنی دیده می شود و در این صورت استعمال حقیقی است.
نکته دوم: در اسامی کتب اختلاف استکه علم جنسی است یا علم شخصی؟ بنابر اینکه علم جنسی باشد هر مؤلفی کتاب خودش را و آنچه از نُسخی که بعداً از آن منتشر میشود را تصوّر می کند و اسمی برای آن وضع می کند که بر آن نسخه اصلی و تمام نسخه های دیگر از آن کتاب که بعداً چاپ می شود منطبق و منطلق است مانند: أسامة که علم جنس است برای أسد، و طبق نظر شیخ رضی استرآبادی در حقیقت علم جنس نکره است و تعریف آن لفظی است و در مقابل این قول عده دیگری از نحویین هستند که گفته اند: اختلاف احکام لفظی بین دو لفظ أسامه و أسد که بر یکی احکام معرفه حمل می شود و بر دیگری احکام نکره، دلیل بر اختلاف در معنای آندو است. و بنابر اینکه علم شخصی باشد مؤلف فقط نسخه دست نویس خودش را تصوّر می کند و اسمی برای آن وضع می کند و دیگر نسخه هائی که از آن چاپ می شود را تصوّر و لحاظ نمی کند، مانند: اسم زید، و سایر اسماء شخصی، بنابراین اطلاق اسم کتاب بر سایر نسخه ها از باب تعدد وضع و اشتراک لفظی می شود، مانند: جماعت معیّنی که اسم هر یک از آنان زید است. و بنظر ما ظاهراً علم جنسی صحیح است، و یدرک ذلک من صنّف کتاباً.
قوله: إعراب ثلاثین سورة من المفصّل، إعراب در لغت بمعنی إبانه و آشکار گرداندن است و مراد مصنّف إبانه و آشکار گرداندن معانی ترکیبی در قرآن است و این معانی نیز توسط حرکات آخر کلمات نیان و آشکار می شود و این حرکات إعرابی نیز از ترکیب بعضی کلمات با بعض دیگر حاصل می شود و لذا گفته شده: کلمات مفرده یعنی کلمات قبل از ترکیب با یکدیگر نه معرب هستند و نه مبنی بلکه موقوف هستند، مانند اینکه شما در صدد شمارش کلمات باشید و بگویید: زید، عمرو، بکر. هیچ إعرابی در آخر آنها آشکار نمی شود.
یک بحثی است که آیا دلالت مرکبات وضعی است یا عقلی؟ مثلاً وقتی گفته شود: قام زید، آیا دلالت این کلام که ایستادن زید است توسط وضع واضع است یا توسط عقل است؟ فخر رازی گفته دلالت مرکبات عقلی است، یعنی وقتی شما مسندی را در کلام ببینید و یا بشنوید عقل شما حکم می کند که این مسند یک فاعل می خواهد لذا اسم مابعد را فاعل آن قرار می دهید.
قول دیگر این است که این دلالت وضعی است یعنی مرکبات نیز دارای وضع واضع هستند البته مراد وضع نوعی است نه شخصی، یعنی هیئت جمله را وضع کرده یعنی یک فَعَلَ را قرار داده و بعد از آن یک فاعل یا مسندالیه قرار داده تا شما هر فعلی را بجای آن فَعَلَ قرار دهید و هر مسندالیه ای را بعداز آن بگذارید، نه اینکه یک یک جملات را وضع کرده که ممتنع است.
حال کدام یک از دو قول راجح و یا صحیح است؟
جواب: اگر دلالت عقلی بود نباید کلمات در نوع ترکیب با یکدیگر تفاوت داشته باشند، در حالی که می بینیم عرب یک ترکیب را اجازه کرده و یک ترکیب را ممنوع کرده، مثلاً ترکیب: فی الدار رجلٌ را اجازه کرده ولی ترکیب: رجلٌ فی الدار را ممنوع کرده، در حالی که هر دو معنی نزد عقل یکسان است. و این دلیل بر وضع است زیرا اگر وضع و قردادی نبود هر دو جایز بود.
نکته سوم: غرض واضع از وضع الفاظ مفرده افاده معانی مرکبه است نه معانی مفرده چون در این صورت لازم میآید دور، زیرا مخاطب زمانی معنای لفظ را می فهمد که علم به وضع داشته باشدو زمانی علم به وضع دارد که معنای لفظ را تصور کرده باشد، بنابراین علم به وضع متوقف بر تصور معنی شد و از طرف دیگر فهم معنی که همان تصور معنی باشد متوقف بر علم به وضع می شود. و این دور مُصرّح است.
قوله: سورةً من المفصّل، سوره مشتق از سور المدینه بمعنی حائط و بنائی که مشتمل بر شهر است یا احاطه کرده شهر را، سوره قرآن هم که می گویند چون مشتمل بر آیاتی است.
و مراد از مفصّل تعدادی از سوره های آخر قرآن است که آخرین آنها سوره ناس است ولی در اول آنها اختلاف است و نزد مصنّف رحمه الله سوره محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است چنانچه در کتاب الحجّة فی القراءات السبع گفته.
و به این سور مفصّل گفته اند بخاطر کثرت فاصله بین آنها با بسم الله الرحمن الرحیم.
کلمه آیه نیز به معنی جماعت است از قول عرب که می گوید: خرج القوم بآیتهم، یعنی بجماعتهم، و در قرآن بمعنی جماعت حروف است.
علماء سوره های قرآن را 4 قسم قرار داده اند:
اول: سوره های طِوال یا طُوَل، که اول آنها سوره بقره و آخر آنها سوره توبه است. و به آنها طوال گفته اند چون طویل هستند یعنی بیش از صد آیه دارند.
دوم: سوره های مِئون، جمع مِأة، و چنانچه از اسمش پیداست سوره هائی هستند که صد آیه دارند البته گاهی کمی بیشتر و یا قدری کمتر ولی نزدیک به صد آیه است. و اول آنها یونس علیه السلام است.
سوم: مثانی، و آن سوره هائی هستند که بعد از مِئون قرار دارند که کمتر از صد آیه دارند، و به اینها مثانی گفته اند گویا سوره های مِئون اوائل و مبادی هستند و اینها ثوانی و مثانی. و گاهی به تمام سور قرآن چه طِوال و چه قِصار مثانی اطلاق می شود، چنانچه خداوند فرموده:﴿ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ﴾[2]و به قرآن مثانی گفته شده چون قصّه ها و خبرها در آن تکرار شده. و به سوره حمد نیز اطلاق می شود چون این سوره در نمازها تکرار می شود.
چهارم: مفصّل، که عبارت است از سوره های کوچکی که بعد از مثانی واقع شده اند. و مفصّل خوانده شده اند بخاطر کثرت فاصله بین آنها به: بسم الله الرحمن الرحیم، و بخاطر کوتاهی آن سور این فاصله مشهود است.
اشتقاق لفظ قرآن، کلمه قرآن از قرأ بمعنی جمع و ضمّ مشتقّ است، چنانچه خداوند تبارک و تعالی فرموده:﴿ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‌ ﴾[3]و البته به هر جمعی اطلاق نمی شود، مثلاً گفته نمی شود: قرأت القوم، بمعنی: جمعتهم، بلکه اختصاص به ضمّ و جمع حروف و کلمات دارد. و قرآن در اصل مصدر است مانند: کُفران و رُجحان، گفته می شود: قرأت الکتاب قِراءةً و قرآناً، بنابراین الف و نون زائده است، و لفظ قرآن اسم گردیده برای کلام منزل بر پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم، خداوند فرموده: ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‌﴾[4]یعنی این مجموعه ای که نازل شده، بنابراین قرآن مصدر است به معنای مفعول.
بعضی علماء گفته اند: این کتاب قرآن نامیده شده چون جامع تمام احکام کتب منزله قبل است.






[1] اعراب القرآن، ابن خالویه، ج، ص، ط .
[2] سوره زُمر، آیه23.
[4] سوره اَعراف، آیه204.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo