< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید‌محمدرضا حسینی‌آملی

1401/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث استصحاب / بحث دلیل عقلی بر حجیت استصحاب / حسن و قبح ذاتی / ملازمه بین حکم عقل و شرع

 

بحث در این بود که در باب ملازمه بین حکم عقل و شرع، اموری لازم بود که توضیح داده بشود. یکی این که اصل این ملازمه به اعتبار حکم شارع بما هو رئیس العقلاء هست یا این که نه حکم شارع بما هو شارعٌ با قطع نظر از این که رئیس العقلاء است.

عرض کردیم که شارع حکمِ بما حکم العقل دارد، بما انه رئیس العقلاء دارد و این حکم آخَری نیست بنابرین، بلکه همان حکم اول است، دیگر در این جا 2 حکم نیست. بلا تردید چنین حکمی وجود دارد، و الا هم خلف لازم می آید که ما از یک طرف می گوییم این حکم عقلائی است و هم اتفاق عقلاء دیگه نیست. حالا اتفاق نگویید یعنی عموم عقلاء، وقتی رئیس شان ساکت است یا حکم بر خلاف دارد گفتن این که این حکم عقلائی است صحیح نیست. این را دیروز عرض کردیم.

نکته دیگری که بحث شد راجع به این بود که عرض کردیم اگر در موردی که عقلاء حکم دارند شارع حکم بنماید، این هم 2 فرض داشت.

یک فرض این بود که شارع حکم ارشادی به ما حکم به العقلاء داشته باشد، خب این هم واضح است که بنابرین حکم آخَری نیست و هیچ محذوری هم ندارد که شارع ارشاد کند مکلفین را به آنچه که مُدرَک عقل است و عقلاء حکم کرده اند. این هم بلا اشکال است.

إنما الکلام در این بود که اگر شارع حکم بفرماید بما حکم به العقل، شرعاً مولویاً نه ارشاداً، حکم شارع حکم مولوی باشد به همان چه که عقل حکم کرده است.

این جا سوال و شبهه ای که مطرح است این بود که عرض کردیم بنا بر مسلک صاحب کفایه و اتباعشان اجتماع مثلین می شود و اجتماع مثلین مانند اجتماع ضدین محال است. چون بنا بر تحقیق کما علیه محقق اصفهانی رض احکام به لحاظ این که آنها امور اعتباریه اند تضاد یا تماثل و امثال آن در باب احکام وارد نیست.

گرچه خیلی هم مشهور شده است می گویند احکام خمس با هم تضاد دارند، این بی اساس است این حرف. که چندین جا هم این مطلب را بیان کنیم. لذا بنا بر بیان ایشان که مرحوم حاج شیخ رض که اشکال دارند در اینجا بر صاحب کفایه و دیگرانی که از باب استحاله اجتماع مثلین وارد شده اند، ایشان می فرمایند: خیر، اگر حکم عقلاء برای داعویت در محل بحث کفایت بکند، حکم مولوی شرعی در اینجا به عنوان حکم آخَری خواهد بود که این هم به عنوان جعل داعی از ناحیه شارع جعل شده است.

چون احکام مولویه در حقیقت برای جعل داعی است. عقلاء که حکم دارند، اگر عقلاء حکم دارند معنایش این است که داعی برای عبد هست با حکم عقلاء. این جعل دوم شرعی، چون حکمت بعث و زجر و جعل امر و نهی و امثال این ها، حکمتش برای جعل داعی است نه تکوینی بلکه تشریعی، به معنای این که این جعل مولا یا عقلاء برای کسانی که در مقام اطاعت اند از عقل یا اطاعت اند از شارع کفایت می کند برای انبعاث آنها و انزجار آنها. این معنایش این است.

اگر به این معناست، خب بعد از آنی که عقلاء جعل کردند اگر عبد مطیع باشد همان جعل عقلاء کافی است. اگر هم عاصی باشد 100 تا جعل هم بشود فایده ای ندارد. جعل شارع می شود لغو.

لذا می گویند اجتماع داعیین نسبت به مدعو واحد در فعل واحد لا یعقل است. جهت لا یعقل بودنش این است که لغو است، این جعل دومی می شود لغو، یکی اش قطعاً لغو است، یکی کفایت می کند. نه عقلاء کار لغو انجام می دهند و نه شارع حاضر است که کار لغو از او صادر بشود.

این اشکال را در کلما حکم به العقل حکم به الشرع به عنوان جعل شرعی مولوی، این اشکال را مواجه می شویم.

نهایت همه قبول دارند این اشکال را، صاحب کفایه از باب استحاله اجتماع مثلین مردود می داند چنین جعلی را و چنین حکمی را از ناحیه شارع. بنده عرض کردم که مرحوم حاج شیخ می فرمایند: خیر، این جا اجتماع مثلین نیست، بلکه اجتماع داعیین است بر مدعو واحد نسبت به فعل واحد، و این مآلش به لغویت است و یکی از این 2 لغو است. و کار لغو از شارع صادر نمی شود کما این که عقلاء هم اجماع بر کار لغو نمی کنند. این تا این جای بحث.

قد یقال: که عقلاء فقط مدح و ذم بر عدل و ظلم ندارند. صِرف فقط این که بگویند کار خوبی کردی اگر کسی به مقتضای عدل رفتار کرد، کار بدی کرد اگر بر مقتضای ظلم رفتار کرد، همین است فقط؟ یا نه، جزای عدل و جزای ظلم ایضاً از ناحیه عقلاء است. یعنی ثواب و عقاب آیا از ناحیه عقلاء است یا جعل شرعی دارد؟

شیخ الرئیس در این مقام طرح سوال می کنند که آیا عقلاء کارشان فقط مدح و ذم است، ولی ثواب و عقاب یا به جعل شرعی است یا امور تکوینی است. جعل شرعی باشد یعنی از یک جهت می شود امر اعتباری، ولی اگر امر تکوینی باشد یعنی از دائره اعتباریات خارج است و از دائره جعل عقلائی یا شرعی خارج است.

ایشان می فرمایند یعنی شیخ الرئیس، که عذاب از ناحیه عقلاء نیست یا ثواب، کار عقلاء فقط مدح است و ذم. نسبت به عدل مدح می کنند و نسبت به ظلم ذم.

شارع نگاه می کند می بیند که این مدح عقلاء بالنسبة الی العدل یا ذم او نسبت به ظلم، این کافی نیست برای همه مردم برای عموم. چون شارع واقع بین است و عدم کفایت جعل عقلائیه برای بعث و زجر، چون همین قدر بگویی این کار را نکن، اما طرف بداند هیچی در پی تخلف نیست، اگر تخلف کرد بداند هیچی نیست، می گوید عقلاء حالا نشسته اند و گفته اند برای خودشان، مثل نصایح، نصیحت می کند طرف، طرف اگر در مقام نصیحت باشد کارش همین است، می گوید این آقا نصیحت می کند دیگر، بیشتر از این که دیگهه نیست، گوش هم نکردی نکردی.

عقلاء چون این را می دانند، لذا جعل عقلائی را بالنسبة الی کملین از افراد انسان و افرادی که دارای فطرت سالم هستند، می گوییم نسبت به آن ها خوب است، چون آنها می خواهند فطرت انسانی شان تغییر نکند با تخلف از حکم عقلاء و شارع. ولی غالب مردم تا یک زوری بالای سرشان نباشد تن نمی دهند به احکام عقلائیه و هم چنین به احکام شرعیه.

لذا شارع جعل مولوی شرعی ثواب و عقاب فرموده اند که مکمِّل آن جعل عقلاء می شود برای بعث و زجر. خب آن هایی که به هر حال آدم صفت اند آن بعث و زجر عقلائیه که همان مدح و ذمشان است، او کافی است. آنها و لو این که تازیانه هم بالای سرشان نباشد، کار خودشان را می کنند.

ولی غالب مردم بر عکس است که این ها اگر زور نباشد بالای سرشان، تن به احکام عقلائیه نمی دهند کما این که تن به احکام شرعیه هم نمی دهند. لذا زور باید باشد بالای سرشان.

خب اگر گفتیم جعل شرعی بالنسبه به ثواب و عقاب باشد، جعل عقلاء فقط بالنسبه به مدح و ذم باشد. و ما عدای مدح و ذم کاری عقلاأ انجام ندهند، این جا اجتماع داعیین نمی شود. چرا؟ برای خاطر این که جعل عقلائیه فقط نسبت به بعضی داعویت دارد، نسبت به همه نیست. انگیزه در همه مردم بالاخص غالب مردم، آن موقعی بر فعل یا ترک تحقق پیدا می کند و وجود پیدا می کند که ترس هم باشد یا رغبت هم باشد.

تا بگویند حلوا هست می گوید این کار را انجام بدهیم دیگه، حلوا می دهند. تا بگویند چوب و تازیانه است ترک می کنند.

پس جعل شارع مولویاً بالنسبة الی الثواب و العقاب، نه بالنسبة الی اصل بعث و زجر، این معقول است و اجتماع داعیین هم نمی شود و آن محذوری هم که ذکر کردید با طبق این بیان در بر ندارد.

 

پس جعل شارع لازم هست. نه این که لغو نیست، بلکه لازم هم هست، علت این که لازم است همین است که تا جعل شارع نباشد اکثر مردم تن به احکام عقلائیه نمی دهند، کما این که تن به احکام شرعیه هم نمی دهند.

پس آن جعل عقلاء با این جعل شرعی مولوی، 2 تایی با هم بحث بعث و زجر را تکمیل می کنند بالنسبة به تمام مکلفین. این بیانی است که گفته اند، پس بنابرین نه اجتماع مثلین است که صاحب کفایه ادعاء می کرد نه اجتماع داعیین بالنسبة به مدعو واحد بالنسبة الی شخص واحد است که فرمایش مرحوم حاج شیخ رض بود.

این بیانی است که بعضی ادعاء کرده اند. و این جوری خواستند بگویند در موارد احکام عقلیه حکم شرعی مولوی نه تنها معقول است بلکه باید هم باشد. طبق این بیان.

 

ولکن جمهور عقلاء که اکابر فلاسفه در این مقام باشد و نوع متکلمین از عدلیه باشد و اصولیین، قائل اند که عقلاء بما هم عقلاء جعل آنها بالنسبة الی المدح أو الذم بر می گردد به همان ثواب و عقاب. نه این که ثواب و عقاب را یک چیزی حساب بکنیم و مدح و ذم را یک چیز دیگری حساب بکنیم.

اگر به ثواب و عقاب بر گردد، چرا این را این جوری بر می گردد. خوب دقت کنید چه عرض می کنم.

به خاطر این که اهل حکمت و محققین از متکلمین و اصولیین که تابع عمدةً متکلمین اند در این مقامات، این ها قائل به ملاک برای احکام هستند. قائل اند که احکام ملاک دارد، چه احکام شرعی و چه احکام عقلائیه. اگر احکام دارای ملاکات هستند، و ملاکات هم امور نفس الامریه اند، نه امور اعتباری. چون در عدل عقلاء مصلحت عامه می بینند مدح می کنند. در ظلم مفسده عامه می بینند ذم می کنند. پس در حقیقت مدح آنها کاشف از مصالحی است که در عدل است، ذم آنها کشف از مفاسدی می کند که در ظلم است. التفات فرمودید

پس نگویید عقلاء بما هم عقلاء کارشان فقط مدح و ذم است و به هیچ چیز دیگری هم کاری ندارند. نخیر، مدح آنها عبارةٌ أخرا از وجود ملاک و مصلحت است. ذم آنها کاشف و عبارة أخری از وجود مفسده و مفاسد است در باب ظلم.

اگر این هست، عقلاء حکم کردند به مدح شیء ای یعنی این جا ملاک و ثواب هست. شما اسمش را بگذار ملاک یا بگذار ثواب، ثواب هم همان است.

حالا شارع بیاید حکم مولوی شرعی داشته باشد و شما هم بگویید این حکم مولوی شرعی شارع ناظر به ثواب است، تَکرار شد، چیزی را که وجود داشت شارع آمده جعل کرده. جعل شرعی هم برگردد به مسئله ثواب.

اگر برگردد به همان حسن شیء و قبح شیء، اجتماع داعیین است. اگر برگردد به ثواب و عقاب، باز هم اجتماع داعیین است، یعنی عقلاء که گفته بودند این کار ثواب دارد و آن کار هم عقاب دارد، شارع هم باز مآلاً آمده گفته است این کار ثواب دارد و آن کار عقاب دارد. اگر عبد مطیع باشد همان بار اول که عقلاء گفتند او اطاعت می کند، از بعث منبعث می شود و از زجر عقلاء هم منزجر، اگر در مقام اطاعت هم نباشد نه 2 تا، 10 تا جعل داعی هم بشود فایده ای به حال او ندارد.

فإذاً یعود الاشکال. بنابرین اشکال برگشت.

پس بنابرین اجتماع داعیین مستقلَین بر مدعو واحد که محذور اساسی در مقام بود دو مرتبه عود کرد.

پس تا این جا کل ما حکم به العقل حکم به الشرع فقط به معنای اول صحیح است، که یعنی حکم به الشرع بما انه رئیس العقلاء، اما حکم به الشرع ارشادیا که حکم جدیدی نشد، حکم به الشرع مولویاً مستلزم اجتماع داعیین علی مدعو واحد است یا اجتماع مثلین است بنا بر مسلک صاحب کفایه که مردود بود از نظر مرحوم حاج شیخ رض.

 

إن قلت: در مقام دفاع از کسانی که می خواهند بگویند، نه، شارع هم به جهت مولویت جعل دارد. تا الآن بیانی که از جناب ابن سینا بود حل مشکل می کند ولی مبناءً مورد قبول نبود، لذا بنا بر نظریه ابن سینا اشکال اجتماع داعیین حل می شد، ولی مبنا مورد قبول نبود. اکابر از اهل حکمت که طریقه متألهین است آن را قبول ندارند.

باز مستشکل می آید از راه دیگری همین که شارع جعل مولوی شرعی داشته باشد را درست کند. چطور؟ اگر 2 حکم از شارع در این جا معقول نیست به خاطر این که اجتماع داعیین علی مدعو واحد است. شما گفتید: پس بنابرین شارع 2 حکم ندارد. این مستشکل می خواهد از راه نقض وارد بشود. می گوید اگر مواردی ما از شارع 2 حکم داشتیم، نسبت به یک شیء و به مکلف واحد، هر جور آنجا را حل کردید این جا هم جواب همان است.

در جاهایی که مکلف خودش داعی بر انجام کاری را دارد، بعث مولا نسبت به او باعثیت ندارد، چون این خودش دارد دیگه.

مثلاً کسی است دوست دارد امساک را، شارع هم اگر واجب نفرماید صوم شهر ماه مبارک رمضان را، این اصلاً دأبش در کل سال همین است، که یک وعده مثلاً شب غذا می خورد، دیگر هم هیچی نمی خورد، نه غذا و نه آب. (حالا نگویید باید نیت بکند و این نیت نیست، به هر حال امساک از آن که مُفطِّر صوم است، از این آقا من قِبَل نفسه صادر است. این مُفَطِّرات صوم را ترک می کند ولو این که شارع نگوید.)

حالا مثال واضح ترش، نگویید این صوم در عبادت است و نیت می خواهد و این آقا بلا نیت اون کار را می کند، البته باز این خودش حرف است. چون قصد ترک این امور را دارد، لذا نمی خورد. این هم خودش نیته.

بعضی هستند می گویند از دروغ بدش می آید. ذاتاً بدش می آید. بعضی از این لات ها را دیده اید نمی دانم یا نه، می گویند هر کاری را انجام می دهیم ولی به نوامیس مردم نظر نداریم، می گه بحث ناموس بیاید جان می دهم. چنانچه بوده، می گویند: بنده خدایی بود سابق مثل الآن نبود، امنیت خیلی وضعش خراب بود، می خواست حج برود، و حج اون موقع هم 6 ماه طول می کشید. کسی هم که عیالش بود خواهان زیادی داشت، و این بنده خدا چنین عیالی هم گرفته است و حالا هم (یعنی عیال این جور داشتن دردسر این رقمی هم دارد.) گفت چیکار کنیم؟ به هر کسی خواست بسپارد فی نفسه شیءٌ، از آخر یک لات چاقوکش محله بود، گفت عیال و زندگی ات را به من بسپار و برو. رفت و اعمال و انجام داد و برگشت (دیگر نمی دانم چی شد، حالا بگذریم.)

حالا این داعی به خیانت نوامیس مردم ندارد. خودش داعی اش این است که هرگز به ناموس کسی نظر نداشته باشد، حالا شارع بگوید حرام است این کار؛ این خودش انگیزه دارد از درون، از این کار بدش می آید.

یا بعضی می گویند یقه افراد را می گیریم به زور ازش پول بگیریم، ولی دزدی نمی کنیم. دزدی می گوید کار زنانه است، مستقیم می رود جلوی طرف یقه اش را می گیرد و می گوید این قدر بده، این را مثلاً مردانگی می داند، ولی دزدی و یواشکی برود چیزی را بردارد، این را می گوید کار زنانه است.

خب این مثلاً از دزدی طبعاً نفرت دارد، حالا نهی از دزدی بکن فایده ای ندارد. یا از شراب بدش می آید، نهی از شراب بکن، فایده ای ندارد.

کسانی که در درونشان انگیزه برای ترک محرمات نسبت به بعضی هست، در این جا چه می گویید؟ آیا شارع نسبت به این نهی دارد یا ندارد؟ نهی هست. لذا اگر انجام داد به عنوان مخالفت با انگیزه او را عقاب نمی کنند، به عنوان مخالفت با نهی شارع عقاب می شود و استحقاق عقاب دارد.

پس اجتماع داعیین می شود، خودش انگیزه بر ترک دارد، شارع هم بگوید نکنید این کار را.

یا یک کار را دوست دارد، حالا شارع امر مولوی بکند، مثلاً فطریه ماه مبارک را، چون احسان را دوست دارد و این را هم از مصادیق احسان می داند، اگر هم حتی نباشد انجام می دهد. بعضی دیده اید واجب هم نیست چیزی برش، می گوید نه آقا می خواهم بپردازم.

خب این داعی دارد بر این فعل آیا شارع امر کرده به این آقا یا نه، امر دارد دیگه، امر شارع وقتی وجود دارد بگویید اجتماع مثلین شده بگویید اجتماع داعیین علی مدعو واحد، باز هم محقق شده،

گفته بود میشه یا نه؟ گفت کردیم و شد. حالا این جا شد دیگه به هر حال، اجتماع داعیین شد، اجتماع مثلین شد. هر چی این جا را جواب می دهید در محل بحث ما هم همان جواب را بدهید.

شارع حکم مولوی شرعی دارد، حالا چه به عنوان جعل ثواب چه به عنوان جعل خود حکم، گفتید اجتماع داعیین می شود و این محذور دارد، می گوییم این موارد هم می شود، این جا را چه جواب می دهید، هر چه این جا را جواب بدهید محل بحث هم همان.

جواب این حرف إن شاء الله فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo