< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید‌محمدرضا حسینی‌آملی

1400/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده لا ضرر / تفاوت بین معنای ضرر و ضرار/

 

کلام در این بود که آیا بین ضرر و ضرار تفاوتی هست یا خیر؟ صاحب کفایه ادعاء کردند که بین ضرر و ضرار تفاوتی نیست چه ثلاثی مجرد باشد چه ثلاثی مزید، لا ضرار در این حدیث شریف تأکید است برای لا ضرر. و معنای دیگری غیر از همان نفی ضرر، که ضرر را معنا کردیم نقص از تمامیت از شیء ای که له تعلقٌ بالغیر. پس هر نقصی ضرر نیست. کما این که نقص را نسبت به منفعت یا نفع نیز نباید ملاحظه کرد. نقصان از تمامیت این چنین نقصی باید ملاحظه بشود. ثانیاً نقصان از تمامیت نسبت به اشیائی که لا تعلق لها بالغیر ایضاً نقص تعبیر نمی شود.

لذا گفتیم که در باب مباحات اگر از اموری که هستند کم بشود از آن وضع قبل، فرض کنید که بیابانی بود که هر سال علوفه خوبی داشت و امسال آن علوفه را دیگر ندارد، انیجا تعبیر به ضرر یا نقص نمی کنیم. چرا برای خاطر این که مباحات تعلق به شخص خاصی ندارد. بله اگر مزرعه شخص خاصی باشد، و مزرعه او امسال محصول خوبی ندهد، اینجا تعبیر به ضرر صحیح است و در این جا می توانیم بگوییم نقصان پیدا کرده است و در نتیجه ضرر است.

حالا ضرار همین معنا را دارد کما علیه صاحب کفایه؟صاحب کفایه می فرمایند ضرار همان ضرر است و جیء به للتأکید.

عرض کردیم که اولاً تأکید خلاف اصل است. اصل در کلام آن هم کلام صادر از حکیم، که معصومین سلام الله علیهم اجمعین اند، این چنین کلامی اصل در او تأسیس است نه تأکید.

ثانیاً بین فاعل و تفاعل که دیروز مفصلاً عرض کردیم که در باب تفاعل مشهور نحاة قائل شده اند و تبعهم اصولیین که باب تفاعل دارای 2 فاعل است به خلاف باب فاعل که دارای 1 فاعل است ظاهرا.

صاحب کفایه باز به تبع مشهور این چنین ادعاء کرده است که در باب تفاعل 2 فاعل است و 2 مفعول. قهراً مقتضای این حرف این است که باید 2 نسبت هم وجود داشته باشد.

نمی شود یک نسبت باشد و 2 فاعل، یک نسبت باشد و دو مفعول، قهراً اگر قبول کردید شما 2 فاعل داشتن باب تفاعل را و 2 مفعول داشتن باب تفاعل را، باید بپذیرید که 2 نسبت هم باید در میان باشد. لذا می پذیرند این حرف را که 2 نسبت در باب تفاعل هست صریحاً. در باب فاعل هم گفته اند عیناً همین است.

نهایت باب فاعل و تفاعل در این است که، در تفاعل 2 نسبت صریح است لذا 2 فاعل به صورت عطف در کلام آمده. تضارب زید و عمروٌ.

ولی در باب فاعل بالمطابقه یک فاعل است و یک مفعول، ولی بالتضمن یک فاعل و مفعول دیگر هم هست. مثلاً می گوییم ضارب زیدٌ عمرواً، زید صریحاً فاعل است بالمطابقه عمرو مفعول، باید بگوییم بالتضمن عمرو فاعل است و زید مفعول.

فإذاً تفاوت بین باب فاعل و تفاعل در بالصراحة بودن و بالتضمن بودن است. آن 2 هیئت صریح است، در این جا یکی اش بالمطابقه و دیگری بالتضمن.

حالا آیا فاعل و فعل که صاحب کفایه ادعاء کرده است فرقی ندارند و معنای ضرار و ضرّ یکی است، (حالا از این حرف هم بگذریم که مصدر ضَرّ است نه ضرر. ضرر اسم مصدر است، لذا اگر هم بر فرض بخواهیم بگوییم یکی است، مصدر باب مفاعله که فِعال را مصدر باب مفاعله گرفته اند، او را باید با ضَرّ بگوییم یک چیز است. چون مصدر را نمی آییم بگویم با اسم مصدر یک چیز است. اسم مصدر اثر حاصل از فعل است. با صرف نظر از این ایرادات که این ها را در دیروز بحث کردیم.) فاعل و فعل آیا همانطور که صاحب کفایه ادعاء کرده است فرقی ندارند؟

اگر بین این 2 فرقی نباشد چرا این ها 2 هیئت است یکی به صورت فاعل درآمده یکی به صورت فعل. اختلاف در هیئت قهراً کاشف از اختلاف در معنا و تفاوت در معناست.

در نحو ثابت است که هیئت یک معنای حرفی است که عبارت است از نسبت. هیئت در حقیقت یک معنای حرفی دارد که همان نسبت است، لذا می گوییم هیئت امر یعنی نسبت طلب شیء یا هیئت نهی یعنی نسبت طلب ترک. هیئت فاعل و هیئت مفعول، و هیئت ماضی و مضارع، کما این که هیئت مجرد و مزید. این اختلاف هیئات کاشف از اختلاف نسب است، نسبت های متفاوت و گوناگون در میان است و الا یک هیئت برای همه این نسب کافی بود.

پس اولاً هیئات معانی حرفیه اند. ثانیاً اختلاف این هیئات کاشف از اختلاف در نسب و نسبت هایی که معنای این هیئات است خواهد بود.

نسبت امر با نسبت نهی تفاوت دارد.

حالا نسبت به طور کلی در همه هیئات، امری است تعلقی یعنی مفهومی استقلالی ندارد. چون امری است تعلقی، می گوییم هیئت معنای حرفی دارد. اگر نسبت امری باشد مستقل، دیگر نباید گفته بشود که هیئت معنای حرفی دارد. علت اینکه گفته می شود هیئت دارای معنای حرفی است این است که نسبت امری است تعلقی.

چطور مثلاً اضافه در باب اضافه علم نحو، اضافه بدون مضاف و مضافٌ الیه معنا ندارد امری است تعلقی و مرتبط به طرفین.

معانی حرفیه این چنین اند. معانی ای هستند تعلقیه، تا متعلقی نباشد این معنای حرفی بروز و ظهوری ندارد.

و قهراً اگر امر تعلقی شدند، فی حد نفسه معانی مبهمی هستند. بعد از تعلق و آمدن متعلق معنای آنها واضح می شود.

مثلاً من (ابتداء) ابتدای به معنای مستقل می شود معنای اسمی.

نه، آن ابتدائی که گفته می شود از فلان جا تا فلان جا، (ابتداء در مکان در نظر بگیرید) تا مکانی که مدخول و مجرور من است ذکر نشود، شما نمی فهمید ابتداء از کجا. 10 بار هم تکرار بشود متوجه نمی شوید. ولی وقتی گفت: من البصره یا من مشهد یا من قم معنای ابتدائیت برای شما واضح می شود. قبل از آمدن مجرور و مدخول حرف مِن معنای ابتدائیت واضح نیست.

این تعلقی بودنِ نسبت و معنای مبهم داشتنِ نسبت، در همه هیئات که دارای معنای نسبت هستند، موجود است.

حالا نسبت اکرم و کَرَمَ، 2 هیئت اند چه فرقی دارد؟ مثل فاعل و فعل.

بعضی از هیئات، خب دقت کنید تفاوت را می خواهیم عرض بکنیم، و نتیجه بگیریم به این که ادعاء صاحب کفایه صحیح نیست.

این ها همه دارای نسبت اند، حالا، بعضی از هیئات فقط وضع شده اند برای نسبت بین شیئین که بین این 2 شیء نسبت و ربط است، که اسمش گفته می شود نسبت تحقُّقیه یا نسبت صدوریه یا نسبت وقوعیه.

وقوع علیه یا صدور منه نسبت صدوریه یعنی صدر این نسبت از این شخص، نسبت وقوعیه یعنی وقع این نسبت بر این شخص. این یک قسم از هیئات است.

فَعَلَ، فَعِلَ، فَعُلَ فقط برای دلالت بر همین معناست که صِرف ربط بین شیئین و صدور من جانب و وقوع علی جانب آخَر است.

اسم جامع را ما مثلاً فَعَلَ می گذاریم.

ماده این یا لازم است مثل شَرُفَ مثلاً، که ذاتی این وضع برای لزوم است یعنی تعدی به مفعولٌ به نمی کند.

گاهی اوقات هم ماده ذاتی او تجاوز به غیر است. که اسمش گفته می شود متعدی، یعنی متجاوز الی غیره، یعنی الی مفعول به. مثل ضرب. ضرب زید عمراً. این هیئت فَعَلَ (حالا فَعَلَ لازم هم آمده است، و فَعَلَ اللازم بابه فَعَل.)

تعدی هم گاهی ذاتی بعضی از مواد است مثل افعالی که دلالت بر لون دارند یا دلالت بر سجایا دارند یا موادی که دلالت بر عیوب دارند.

این چنین اوزانی در حقیقت ذاتی آنها تعدی به غیر هست.

مثل ضرب ماده ضرب در او تعدی است. وزن فَعَلَ این هیئت، در حقیقت خود هیئت موجب تعدی نیست، نسبتِ صِرف را می فهماند.

پس بعضی از افعال در آنها تعدی به غیر نیست و بعضی از آنها در آن ها تعدی به غیر هست.

حالا می آییم در این جا.

یک نسبت در بعضی از افعال هست و در هر 2 هم می شود به نحو حقیقت باشد.

حالا اگر تعدی در ماده ای بنفسه نباشد، بلکه با واسطه باشد تعدی به وسیله همزه باب افعال یا تشدید باب تفعیل یا حروف جاره که این ها موجب تعدی می شوند،

این تعدی آیا خصوصیت هیئت است یا از ناحیه ماده است؟ قهراً در این جا خصوصیت هیئت نیست، به وسیله همزه باب افعال تعدی را آوردیم یا به وسیله تشدید باب تفعیل تعدی را آوردیم، یا به وسیله حروف جاره تعدی را ما در حقیقت ابراز کردیم.

این جا از خصوصیات ماده می شود. نسبت که مفاد هیئت بود، جهت الی و علی از او فهمیده نمی شود. این همزه باب افعال است که وقتی وارد شد بر فَعَل و به صورت افعَل در آمد، این در حقیقت بالدق است. اگر گفته می شود باب افعال هیئت، یک قدری مسامحه است. و الا اصلش همان همزه است که ماده است.

پس بنابرین فاعل با فعل در اصل این که نسبت در هر 2 وجود دارد با هم مشترک اند. ولی با این فرق که فاعل نسبتی است که هیئت دلالت دارد از این هیئت خصوصیت زائده ای فهمیده می شود به واسطه آمدن الف باب افعال، همزه باب افعال، که در فَعَلَ این خصوصیت نیست.

آن خصوصیت این است که فاعل جهت تعدی را می فهماند. لذا ذهب یا اکل یا حسُن در این 3 فعل و امثال این ها تعدی مال هیئت نیست. و لذا درش این معنا وجود ندارد تعدی به غیر.

ولی در فاعل جهت تعدی درش هست.

حالا اگر فعل به صورت فاعل در آمد، بدون حرف در حقیقت متعدی شده یا به صورت فعَّل در آمد باز بدون حرف متعدی شده. یعنی حرف جری در کار نیست.

جالس زیدٌ عمراً، این تعدی از ماده نیست. چرا؟ زیرا جلس خودش لازم است، اما به هیئت فاعل که در آمد مفعول می گیرد.

در غیر فاعل در مواردی که با حرف متعدی بشود. مثل کتب الی زیدٍ، کاتب زیدٌ عمراً الی ندارد. ولی کتب الی زیدٍ حرف آمده است، معلوم می شود خصوصیت تعدی از هیئت پیدا شده است نه از ماده.

در ماده چه باشد چه نباشد، در هیئت فاعل خصوصیت ایصال الی الغیر ملحوظ است. پس بنابرین نمی توانیم ادعاء بکنیم که هیئت فعل و فاعل هیچ تفاوتی از نظر معنا با هم ندارند. این حرف گفتنی نیست.

و اساس هم همین است که این عبارت را مرحوم استادمان در علوم ادب رض می فرمودند: زیادة المبنا تدل علی زیادة المعنا. اگر یک حرف اضافه شد قهراً باید یک معنای اضافی هم برساند. و الا که تکرار می شود و چه تفاوتی هم دارد که به جای این که بگوید فعل و فاعل چرا بیاورد، همان فعل بگوید کافی است دیگر فاعل چرا بیاورد. یا فاعل را بیاورید کافی است. ضرر را آورده است (آن هم کلام حکیم) و ضرار را هم آورده است.

پس در هیئت فاعل خصوصیت ایصال الی الغیر ملحوظ است ولی در فعل این خصوصیت ایصال الی الغیر ملحوظ نیست.

اگر این شد پس فاعل، فعل اثنین نیست، کما علیه مشهور نحاة و تبعه صاحب کفایه و من تبعشان. نه این حرف هم می شود بی اساس.

لذا گفته بودند در فاعل هم مثل تفاعل 2 نسبت است، نهایت یکی مطابقی و دیگری تضمنی. نه این هم می شود بی اساس.

پس نه فاعل مثل فعل شد و نه فاعل مانند تفاعل است. 2 نسبت در فاعل وجود ندارد کما این که عین فَعَلَ نیست.

خصوصیتی در فاعل ملحوظ است که در فَعَل ملحوظ نیست. و آن خصوصیت وقوع علی الغیر است. گرچه فعل دلالت بر وقوع علی الغیر دارد ولی این ملحوظ نیست. یک وقت اهمیت ندارد که ضرب بر چه کسی واقع شد، این جا ضرب را به کار ببرید. لذا گاهی گفته می شود ضرب زیدٌ، مفعولش را نمی آورند، چون مقصود نیست.

ولی گاهی از اوقات می گویند اکرم زید عمراً، این جهت وقوع بر عمرو ملحوظ است، یعنی عنایت دارد گوینده این طوری نبوده که هر کسی را که برسد اکرام کند، این عمرو چون مومن بوده است، اکرام خودش را بر او واقع ساخته است و الا می گفت: کَرُمَ زیدٌ، کرمی از او ظاهر شد، بر کی؟ دیگر نمی گوید بر چه کسی ظاهر شد.

اما این جا نه، لحاظ این خصوصیت شده.

هذا اولاً، لذا استفاده می کنند که هیئت در فاعل دلالت بر نسبت دارد و آن عبارت است از نسبت صادرٌ عن قصد، که این معنا از هیئت فاعل فهمیده می شود.

البته این را فکر نکنید معنای اسمی شده است. خیر این همان معنای حرفی است. مرحوم حاج شیخ رض می فرماید: شما می گویید زید علی السطح، آیا این مبتداء و خبر هست یا نیست؟ قهراً این مبتداء و خبر است دیگر. زیدٌ مبتداء، علی السطح هم خبر. ظرف هم در این جا ظرف مستقر است و نه ظرف لغو یعنی ضمیر درش هست. زیدٌ کائن علی السطح. این طور. این زید علی السطح با زیدٌ قائمٌ، 2 نسبت است دیگر، متفاوت است با یکدیگر، یا این که نه، یک نسبت است. یعنی چه بگویید زید کائن علی السطح یا بگوییم زید علی السطح.

زید قائمٌ با زیدٌ علی السطح از نظر نسبت موجوده بینهما، با هم متفاوت اند؟ یعنی آنجایی که با علی بیاید و آن جایی که بدون حرف جرّ بیاید مثل زیدٌ قائمٌ. قطعاً یک نسبت مبتداء و خبری در بین هر 2 بیشتر نیست. نه این که این نسبت بین زیدٌ علی السطح همان نسبت بین زیدٌ قائمٌ باشد، نه یعنی از نظر نحوه نسبت و خصوصیت نسبت همان نسبت موجودة بین مبتدا و خبر است، حالا مبتداء و خبر به صورت زید علی السطح باشد یا به صورت زید قائمٌ باشد. این جهت هست.

حالا، این دلالت بر تحقُّق علو که نسبت بین عالی و مستعالی علیه است، در کجا فهمیده می شود؟ در زید علی السطح فهمیده می شود. ولی این در مثل زیدٌ قائمٌ نیست.

خب اگر زید بر سطح واقع شد، خب زیدٌ قائمٌ. این جوری هم می توانیم بگوییم می توانیم بگوییم زیدٌ علی السطح. این خصوصیت استعلاء زید علی السطح، از چه معنایی فهمیده می شود؟ از زیدٌ قائمٌ فهمیده نمی شود ولی از زیدٌ علی السطح فهمیده می شود.

با این که یک گونه نسبت دارند، مع ذلک تفاوت است.

در ما نحن فیه هم همین طور. ضارب و ضرب فرق دارند. چون نسبتی که در او ملاحظه شده است به لحاظ طرفین، متفاوت است با جایی که این خصوصیت ملحوظ نباشد.

فاعل و فعل، خصوصیاتی که در فاعل هست در فعل نیست. ضارب زید عمراً، نسبت فعل به فاعلی است که صدر عن قصد.

مثلاً در جایی که کسی چوبی را گرفته و می چرخاند، این چوب خورد به یک نفری، این جا می توانیم بگوییم ضارب زید عمراً؟ یا باید بگوییم ضرب زیدٌ عمراً؟ این جا ضرب باید بکار ببرید، ضارب نباید بکار ببرید. چرا؟ چون در باب فاعل قصد در آن منشأ صدور دخیل است.

ضارب جایی گفته می شود که ضربش عن قصد باشد. یعنی عن قصد چوب را بلند کرد که بزند به شخص، این جا ضرب گفتن هم درسته، ولی ضارب این معنا را می فهماند. یعنی این آقا عامداً قاصدا عن ارادةٍ ضرب را واقع ساخته است بر عمرو. صدر عن قصدٍ پس با فعل این فرق را دارد. در فعل صِرف نسبت واقع بین شیئین است. ضربی است که صادر شده از زید و واقع شده بر عمرو، اما عن قصدٍ هست یا نیست، هیچ یک را دلالت ندارد.

تعدی الی الغیر یا تعدی ایصال الی الغیر، هیچ یک اخذ نشده، ولی در ضارب تعدی ایصال ضرب الی غیر مقصود است.

لذا باید بگوییم این ضرب اولاً در جایی که گفته می شود ضارب زید عمراً، عن قصد بود و عن ارادةٍ بوده و وقوعش هم بر همین عمرو مقصود او بوده، یعنی می خواسته بر همین عمرو بزند و بر همین عمرو هم واقع کرد.

ولی در مثل ضرب زید عمراً فقط می خواهد بگوید یک نسبت ضربی بوده، اما بیشتر از این که اصل این ضرب صادر شده از زید و واقع شده بر عمرو، بیشتر از این نمی فهمید. این فقط همین مقدار دلالت می کند.

سوال می کنیم ضرب زید عمراً، عن قصدٍ بود؟ معلوم نیست، ممکن است عن قصد باشد و ممکن است لا عن قصد باشد.

ولی وقتی گفتید ضارب زید عمراً این جا می فهمید که قصد داشت.

بنابرین بین ضرر و ضرار فرق می شود یا نیست؟ قطعاً فرق هست.

در ضرار یعنی آن ایجاد نقصی که عن قصد باشد و وارد بشود بر مال یا شیء ای که له تعلق بالغیر. ولی اگر تعبیر ضرر را آوردید، شامل می شود هر 2 را، یعنی مطلق است از این جهت، یعنی چه عن قصدٍ باشد چه لا عن قصدٍ باشد.

پس لا ضرر نقص خاص به نحو مطلق سلب می شود. یا لا ضرار نقص خاصِ عن قصدٍ را شامل می شود.

تعبیر نقص خاص ناظریم به آن خصوصیاتی که در مفهوم ضرر اخذ شده بود که هر نقصانی ضرر نیست.

حالا در فرمایش رسول اکرم ص ضرر رساندن به غیر، اگر ضارب قصدی نداشته باشد همانطور که عرض کردیم چوبی را بچرخاند و بخورد به شخصی، این جا گفته می شود ضرب زید عمراً، چون قصد نداشته، ولی اگر گفتیم ضاربه، این جا می شود گفت ضاربه؟ خیر، نمی شود گفت ضارب زیدٌ عمراً چون قصد نداشته است.

لذا قاتلوا المشرکین. یعنی باید قصد قتل آنها را هم بکنید، به صورت امر است، ولی یعنی باید قصد و اراده قتل مشرکین را داشته باشید نه این که حالا یک تیری بزنید و بخورد به مشرکی، این فایده ندارد. باید قصد قتل آنها را داشته باشید.

خادع در جایی گفته می شود که شخص قصد فریب دیگری را داشته باشد. این جا می گویند خادع زیدٌ عمراً، و الا اگر قصد نباشد بدون التفات به این جهت باشد، اینجا نمی توانیم عنوان خادع به کار ببریم باید به هر حال فعل مجرد به کار ببریم.

در مورد این حدیث، سمرة آیا قصد اذیت کردن آن انصاری را داشت یا قصد نداشت؟ قصد داشت دیگه، به قول مشهدی ها می خواست چیکار کنه؟ (ایام عید الزهراء هست بالاخره) خب، عن قصدٍ بود، لذا ریختن آن شیء عن قصدٍ بود، لذا تعبیر مضارّ حضرت آوردند. نفرمودند إنک رجلٌ ضار. إنک رجلٌ مضارّ. یعنی تو قاصد این معنا هستی، عن قصدٍ می خواهی ضرر را به او برسانی.

نه این که بگویی می خواهم بروم درخت خودم را ببینم چه خبر است. و قصد ضرر زدن نداشته باشی. نه، یک بار اگر باشد می گوییم این چنین است ولی مکرر وقتی می آمد، حضرت فرمودند انک رجلٌ مضار. عنوان اسم فاعل باب مفاعله را در این جا آوردند نه ثلاثی مجرد.

فما افاده صاحب کفایه بر این که ضرار تأکید ضرر است و از نظر معنا تفاوتی بینهما نیست، لیس بشیء.

مطلب دیگری که در شرح این حدیث (چون بیان و بحث ما در این بود که ما مفردات این حدیث شریف را عرض کنیم، تا ببینیم معنا نهائی این حدیث شریف که در حقیقت به عنوان قاعده مطرح است، و استفاده از این قاعده می شود در بسیاری از موارد، ببینیم چه معنایی از او در نتیجه می شود اخذ کرد.) لذا باید مفردات را بیان کنیم.

یکی از مفردات کلمه لای نافیه ای است که این جا 2 بار هم تکرار شده است. لا ضرر و لا ضرار. حالا فی الاسلام باشد یا نه، تحقیقش را قبلاً عرض کردیم.

خب این لای لا ضرر و لا ضرار که 2 کلمه ضرر و ضرار، مصدَّر به لای نفی جنس شده اند.

این لای نفی جنس در این جا، خبری در این جا دارد صریحاً یا ندارد؟ خب به هر حال لای نافیه للجنس است، خبر او در این جا چیست؟ این فی الاسلام را بعضی آورده اند ، شاید خواسته اند آن را خبر قرار بدهند.

به قرینه جار و مجرور، خبری تقدیر گرفته می شود که می شود ظرف مستقر. یعنی مستقرٌ فیه الضمیر.

رجلٌ فی الدار. یا گفته می شود لا رجل فی الدار. یک وقت می گوییم: لا رجل قائم عندک. خب خبر صریحاً آمده این عندک متعلق به قائم است، و ظرف در این جا می شود ظرف لغو. چرا؟ چون خبر هست، خود قائمٌ.

علی ای حال این لا لای نفی جنس است، چه در ضرر چه در ضرار.

لای نفی جنس تارةً استعمال می شود در لسان عرف، بیان نفی را خبر می دهد از نبود شیء در مثلاً فلان مکان با فلان خصوصیت.

ما در صدد استظهار کلمات عرف نیستیم که عرف عرب این لا را در چه مواردی استعمال می کند و چه مواردی استعمال نمی کند. می خواهیم استظهارمان را در مواردی باشد که در شرع استعمال شده است. این برای ما اهمیت دارد، چون آن موارد استعمال شریعت و السنه حضرات معصومین علیهم السلام قرینه می شود که در جاهایی که خبر نیست، ما چه کنیم.

ما در لا ضرر و لا ضرار کلمه مستعمَل در لسان شارع است باید استعمال این کلمه در لسان شارع را ملاحظه کنیم، ببینیم موارد استعمال این کلمه در لسان شارع چگونه است و چه خصوصیاتی در موارد استعمال وجود دارد. با دقت کردن در موارد استعمال قهراً معنای این جمله هیئت ترکیبیه لا ضرر و هم چنین لا ضرار برای ما روشن می شود.

حالا موارد استعمال و نتیجه گیری از آن ها را إن شاء الله برای جلسه بعد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo