< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید‌محمدرضا حسینی‌آملی

1400/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده لا ضرر / بررسی معنای ضرر و ضرار/

سخن در قاعده لا ضرر بود، در رابطه با این قاعده مطالبی عرض شد، ولکن از جهت این که انس ذهن نسبت به آن مطالب پیدا شود به خاطر فاصله زیاد نکاتی اجمالاً عرض می شود و آن گاه وارد بحث مفصل می شود.

یکی از جهاتی که بحث شده بود این بود که مرحوم آخوند رض بین ضرر و در مقابل او منفعت نه نفع به معنای مصدری، قائل به تقابل بودند. و این عرض کردیم از فرمایش صاحب کفایه استفاده می شود که بین ضرر در مقابل او منفعت تقابل را بررسی می فرمایند.

و حال این که عرض کردیم این فرمایش ایشان قابل قبول نیست، چون در بین نفع و ضرّ تقابل است. در آیه شریفه هم به عنوان شاهد عرض کردیم، لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا، نه ضررا و لا نفعا، پس در مقابل نفع ضرّ است نه ضرر که اسم مصدر است. در مقابل ضرر منفعت است نه نفع.

حالا تقابل بینهما را تقابل تضاد دانسته است صاحب کفایه. ضرر را به معنای نقص معنا می کنند که الضرر هو النقص فی المال او العرض او النفس او الطرف. مثلاً نقص در مال که معنایش واضح است. یک سرمایه ای داشت از آن سرمایه مقداری کم شد می گویند ضرر کرد. نقص در عرض مثلاً دارای اعتبار بود در جایی حالا از عدالت خارج شده است آن اعتبار سابق را ندارد. این نقض در عرض است. یا نقص در نفس کماً یا کیفاً سالم بود حالا مرض پیدا کرد یا این که مثلاً یک عضوی از اعضاء او قطع شد، یا فردی از عائله آن ها مرد، این در نفس است که مردن باشد. یا نقص در طرف پایش قطع شد دستش قطع شد اینا.

این معنای ضرر است.

نفع به معنای کسب مقام یا منصب به خاطر تعظیم عند الناس. مردم تحویلش می گیرند. خب ابناء دنیا این چنین است یکی صاحب منصب باشد برایش حرمت قائل اند. یا صاحب مال باشد هم چنین.

لذا گفته اند تضاد بین نفع و ضرر وجود دارد.

اما مرحوم محقق اصفهانی رض بر این فرمایش صاحب کفایه نیز اشکال دارند، می فرمایند تقابل بین منفعت و ضرر (یا بین نفع و ضرر کما علیه صاحب کفایه) این تقابل نه تضاد است نه به نحو عدم و ملکه. بلکه می شود گفت انهما لیسا من المتقابلین اصلاً. اصلاً ضرر و منفعت از متقابلین نیستند. چرا؟ توضیح ذلک.

اما این که این 2 متضاد نیستند جهتش این است که در باب تضاد همانطور که مستحضرید شرطش این است که امران وجودیان باید باشد. متضادان امران وجودیان. خب تفسیری که الآن شده است، ضرر تفسیر شده است به نقص، نقص امر عدمی است پس احدهما عدمی شد و طرف دیگر وجودی.

چرا از سنخ عدم و ملکه نباشد که آنجا یک طرف سلبی است و طرف دیگر وجودی. جهتش این است که نفع را به معنای زیادی در مال یا در جان یا در عرض تفسیر کرده اند. این غلط است. چرا؟ برای خاطر این که مثلاً حیواناتی که در بیابان هستند چاق می شوند، تعبیر می کنند به نفع؟ خیر. یا مثلاً فرض کنید اگر پای یک حیوان قطع بشود، تعبیر می کنند به ضرر؟ ناقص شده ولی ضرر نیست. می گویند پای حیوان شکسته یا یک تیکه پایش را گرگ خورده.

یا در باب مباحات چیزهایی که انسان اکتساب نسبت به آنها ندارد. در باب مباحات تعبیر نفع می شود؟ اگر کسی فرض کنید در صحرا مقداری از هیزم آنجا را جمع کند. یا علوفه ای که در بیابان خود رو است و شخص نکاشته است آنها را، این را بر دارد، در اینجا بحث نفع و این ها هست؟ خیر.

نفع معنایش صحیحش این است که زیادی ای که عائد الی من له تعلُّقٌ بالمال باشد. اگر چیزی که زیاد می شود مرتبط به شخص باشد این زیادی را می توانیم بگوییم نفع است. واضح است که مباحات قبل الحیازه مرتبط با کسی نیست.

حالا این ارتباط به نحو علاقه ملکیت باشد یا به نحو سلطنت باشد، حالا می خواهد ملکش شده باشد یا سلطنت بر او داشته باشد این جا را می گویند این شخص انتفع به. درخت های باغی که ملک این شخص است امسال میوه خوبی آورده است. می گویند انتفع.

یا اگر سلطنت بر چیزی دارد آن شیء مسلَّطٌ علیه یک زیادی از حد متعارفش پیدا شد این جا می گویند انتفع به. پس نفع و انتفاع در جایی به کار برده می شود که ربط به شخص داشته باشد. بالمقابله ضرر هم همین طور است.

مطلق النقص ضرر نیست. بین نقص به نحو مطلق با ضرر تساوی نیست. هر نقصی مسمای به ضرر نیست. نقصی تعبیر از او به ضرر می شود که باز آن شیء ای که نقصان پیدا کرده برای کسی و به شخصی انتساب داشته باشد به نحو نسبت ملکیت یا به نحو سلطنت.

به عبارت أخری در تعریف نفع و ضرر یا به تعبیر صحیح منفعت و ضرر باید اضافه ملکیت یا اضافه سلطنت وجود داشته باشد.

پس در مباحات اگر چیزی کم و زیاد شد، مثلاً بارندگی نشد بیابان ها علوفه چندانی ندارند، این جا نمی توانیم بگوییم فلانی متضرر شد. اصطلاحاً تعبیر به ضرر هم نمی کنند. می گویند علوفه کم است، ولی نمی گویند فلانی متضرر شد. چون علوفه بیابان کم شد چوپان ها به زحمت افتادند برای آذوقه گوسفند یا گاوشان.

پس نقص فی شیء که تعلُّقٌ له بالغیر و للغیر علاقةٌ به این چنین نقصی تعبیر می شود و مسمای به ضرر خواهد بود.

 

مطلب دیگری که در این جا مربوط است به عبارت صاحب کفایه این است که در عبادات مکروهه به نحو کراهت مطلقه گفته اند بین عبادات مکروهه و کراهت مطلقه فرق است. صاحب کفایه ادعاء کردند. گاهی از اوقات طبیعت شیء اقتضاء یک حد وسط و اعتدالی را دارد که اگر از آن حد وسط و اعتدال پایین تر بود تعبیر می شود به ضرر و اگر از آن حد وسط بیشتر شد تعبیر می کنند به زیاد و عنوان زیادی.

حالا از آن عبارت صاحب کفایه که در مقام فرق بین عبادات مکروهه و مطلق کراهت بیان فرمودند. لذا در عبادات مکروهه این چنین نیست که این از عبادیت خارج شده باشد. از آن حد نصابی که در رجحان در عبادت لازم است کم شده. مثلا صلاة در حمام. حالا از این معنا می شود یک مطلبی را استفاده کرد و آن این است که ضرر نقص از تمامیت شیء است. اگر شیء ای که به هر حال در خارج هست این شیء اقتضاء وجودی او این است که تام باشد. از آن تمامیت اگر پایین تر بود می شود نقص.

یا تمامیت به لحاظ حیثیت. اگر از آن حیثیت کمتر بود می شود نقص.

پس ضرر نقص در مقابل تمام است، نه نقص در مقابل منفعت. این باز می شود در حقیقت اشکال آخَری بر صاحب کفایه. که شما ضرر را در مقابل منفعت یا به تعبیر خودشان نفع قرار داده اند و حال این که ما ضرر را در مقابل تمامیت قرار می دهیم و تام بودن شیء به معنای منفعت دار بودن شیء نیست. گاهی اوقات چیزی اضافه نشده که بگوییم منفعت داشته، ولی در عین حال تامّ بوده، حد اعتدالی را به لحاظ خلقت اولیه داشته است لذا می گفته اند تام الاجزاء است.

یا به لحاظ کیفیت یک حد اعتدالی را داشته است از این حیثیت می گفتیم تام الحیثیه است. حالا اگر از آن حد اعتدال پایین تر آمد نقص است، پس نقص در مقابل چی شد؟ تمامیت نه نقص در مقابل نفع یا منفعت.

پس این می شود اشکال آخَری بر صاحب کفایه.

 

و اما مطلبی دیگری که هست که گمانم این است که این بحث هم شده بود، ولیکن اجمالاً عرض می کنیم که تا به ذهن همه ما ان شاء الله واقع شود این است که صاحب کفایه می فرمایند الاظهر ان الضرار یکون بمعنا الضرر. ضرار را به معنای ضرر دانسته اند.

در این حدیث علی ما نُقِل عنوان ضرر و ضرار هر 2 آمده است. حالا ضرار به معنای چیست، معنای ضرر معلوم شد، یعنی نقص از تمامیت شیء ای که له تعلق بالغیر. از مجموع فرمایش مرحوم محقق اصفهانی در تعریف ضرر این چنین گفته می شود نقص از تمامیت شیء ای که له تعلقٌ بالغیر.

یکی از این ها کم بود دیگر تعبیر به ضرر نمی شود. اولاً با این بیان ضرر در مقابل تمامیت است نه در مقابل نفع یا منفعت. ثانیاً مطلق نقص ضرر نیست، بلکه نقص شیء ای که له تعلُّقٌ بالغیر. اما اگر این تعلق و علقه ملکیت یا علقه سلطنت نباشد بحث نقص در آنجا به عنوان ضرر نامیده نمی شود. و لو این که نقص است. اما این نقص ضرر نامیده نمی شود.

حالا ببینیم ضرار یعنی چی. معنای ضرر که دانسته شد.

ظاهر فرمایش صاحب کفایه این است که می فرمایند ضرار همان معنای ضرر را دارد یک معنای جدید و آخَری ندارد.

خب بر صاحب کفایه اشکال می شود که اگر ضرار معنای آخَری ندارد به معنای ضرر باشد، ذکر ضرار لغو است و از حکیم دور است که یک امر لغو صادر بشود. و تکرارش هم قهراً بی وجه است.

که نتیجه اش این می شود ذکر ضرار به عنوان تأکید و به معنای ثلاثی مجرد باشد. چون ضرّ مصدر ثلاثی مجرد بود، و ضرر هم اسم مصدر ثلاثی مجرد نه مزیدٌ فیه.

اگر ضرار مصدر باب مفاعله باشد بین اثنین خواهد بود ولی این را منکر هستند. چون اصل در باب مفاعله این است که وضع لفعل الاثنین.

این جا به معنای مجرد معنا کرده اند. هذا اولاً.

 

اشکال دیگری که بر صاحب کفایه می شود راجع به این بیان که ضرار به معنای ضرر باشد، اشکال اول واضح شد که این لغویت است وقتی معنای ضرار همان معنای ضرر باشد چرا تکرار شده است.

اشکال دوم، خب اگر بناء باشد ضرار به معنای ضرر باشد، خب در خود این حدیث آمده است که به آن انصاری عنوان انک رجلٌ مضارّ آمده است ببینیم اصلاً مضارّ به او منطبق می شود و او مضارّ است در واقع، نسبت مضارّ دادن به سمره دادن این نسبت صحیح نیست. چون در اضرار به غیر قصد لازم است، که شما با این کار قاصد ضرر زدن به آن شخص هستید. آیا اینجا صدق می کند در خود مورد حدیث. ظاهراً صدق نمی کند.

چون شخصی که آمد خدمت رسول اکرم صلوات الله و سلامه علیه و شکایت کرد چی گفت؟ گفت این بدون اذن وارد می شود، سر زده وارد می شود، استیذان نمی کند، آیا استیذان نکردن این ضرر زدن است. چه ضرری می زند در استیذان نکردن؟

ج: خانواده اش را اذیت می کند.

نه ایذاء مؤمن غیر از این است که بخواهیم بگوییم ضرر به معنای نقص از تمامیت. به معنای صحیحی که عرض کردیم. به این معنا ضرر صدق نمی کند. بله عنوان ایذاء هست عناوین دیگر هست، اما این که ضرر به معنای نقص از تمامیت شیء ای که له تعلُّقٌ بالغیر، چه معنا هست این جا؟ این معنا در این جا وجود ندارد.

خلاصه اذن نگرفتن ضرر به معنایی که عرض شد بر او صدق نمی کند.

خب وزن فِعال مصدر باب فعل آمده است. مثلا کتاب مصدر کتب است قِتال مصدر قتل است. نه مصدر کاتب و قاتل. پس فِعال به عنوان مصدر باب فَعَل بیاید در باب الفاظ عرب زیاد هست.

این که تا این جا روشن شد ضرار به معنای ضرر بودن 2 اشکال دارد. یکی این که لغویت است. دوم این که بر مورد صدق نمی کند.

 

اما این که بخواهیم بگوییم بین ضرر و ضرار فرق است اما به این نحو که بعضی این جور ادعاء کرده اند، گفته اند ضرر که معنایش واضحه، ضرار یعنی جزاء ضرر این جوری فرق گذاشته اند. که یکی به معنای اصل فعل، شبیه آنچه در باب مطاوعه می گفتیم که مثلاً فعل هست و در مقابل قبول آن فعل. این جا بحث مطاوعه نیست ضرر اصل نقص از تمامیت، ضرار جزاء او.

ضرار به معنای عملی که از شخص دیگر صادر شده است بدواً طرف مقابل بخواهد مجازات کند و جزاء آن عمل را بدهد.

این جا خب بنابرین بین ضرر و ضرار دوگانگی درست شد بینشان تفاوت شد.

در ما نحن فیه این هم درست نیست. چرا؟ چون اولاً مفهوم ضرار درش کجا معنای جزاء خوابیده است که شما می گویید ضرار یعنی جزاء ضرر. در مفهوم ضرار این معنا نیست. ثانیاً اطلاق مضارّ به معنای جزاء ضرر به سمره صحیح نیست. برای خاطر این که از آن انصاری چه ضرر به این سمره رسیده است که بخواهد جزاء او را بدهد با این کار. او که کاری بهش نداشته، توی خانه خودش داشته (به قول معروف) زندگی می کرده. پس در مورد حدیث این بیان صدق نمی کند و نتیجةً ما این را نمی توانیم بپذیریم. پس به 2 بیان و 2 دلیل در حقیقت این فرقی که گذاشته شده است بین ضرر و ضرار صحیح نخواهد بود.

تا این جا نهایت چیزی که می شود گفت این است که کلمه ضرار معنایش برای ما مجمل می شود طبق بیان صاحب کفایه.

خب محشی های کفایه نیز تا حد زیادی در این مقام با صاحب کفایه موافقت کرده اند. در این بین یکی از کسانی که مخالفت فرموده است مرحوم محقق اصفهانی رض است. ایشان اشکالشان نه تنها بر صاحب کفایه است، بلکه بر آن کسانی که موافق با ایشان اند، و کسانی که صاحب کفایه از آنها این بیان را گرفته است که عمده نحاة و صرفیین در این مقام باشند، بر همه این ها اشکال دارند.

اشکال ایشان این است که اولاً عرض کردیم ضرار اگر به معنای ضرر باشد ذکرش لغو است و تأکید بر خلاف اصل است. اصل بر تأسیس است نه این که یک معنایی را دو بار با 2 لفظ انسان بیان کند.

گرچه فاعل به معنای فعل آمده است. ولکن نحاة چنین گفته اند که اصل باز در باب مفاعله این است که وضع لفعل الاثنین.

فاعل به معنای فعل می آید. گرچه اصل در فاعل این است که فعل بین اثنین باشد. اما در عین حالی که فاعل به معنای فعل می آید، اگر جایی به جای به کار بردن فعل فاعل به کار بردید، یک غرضی دارید که این غرض و این معنا از فعل به دست نمی آید.

ضرار معنایی دارد غیر از ضرر. که این تحقیق اساساً از مرحوم محقق اصفهانی رض است. دیگران مثل مرحوم آقا شیخ هادی تهرانی رض هم بیان کرده اند از ایشان گرفته اند. کمال تحقیق مال مرحوم محقق اصفهانی رض است. فاعل در استعمالات قرآنی این مطلب را البته فقط این جا نیست که بیان کردیم، سابقاً چند جا بیان فرموده بودند که عرض شد. به معنای فعل اثنین نیست. این که معروف است در کتب ادب فاعل را به معنای فعل اثنین معنا کرده اند، لذا می گویند ضارب زیدٌ عمرواً یعنی یکی این زد و یکی اون زد. این جوری معنا می کنند. و لذا بر اساس آن در این جا هم گفته اند ضرار یعنی هم این ضرر زد هم آن ضرر زد. حالا یکی ابتداءً ضرر را شروع کرد آن یکی به عنوان جزاء ضرر. این ها نیست.

و می فرمایند در قرآن در تمام مواردی که باب فاعل به کار برده شده است را ملاحظه بکنید، ایشان می فرمایند نگاه کردم، یا اراده نشده است فعل اثنین یا غلط بوده است فعل اثنین. استعمالات فصیحه دیگر بالاتر از قرآن در فصاحت نداریم. در قرآن و هم چنین در غیر قرآن. یخادعون الله و الذین آمنوا، آیا العیاذ بالله الله و الذین آمنوا که محمد و آل محمد صلوات الله و سلامه علیهم هستند، این ها بحث خدعه هست که این ها بیایند در مقابل العیاذ بالله خدعه ای که آنها کردند، خدعه بکنند. این جا قطعاً باب فعل الاثنین در این جا مراد نیست.

خداوند تبارک و تعالی اجل است از این که بخواهد خدعه بکند. لذا در ما بعد آیه دارد که و ما یخدعون الا انفسهم. خدا نه مورد خدعه قرار می گیرد و نه العیاذ بالله خدعه گر است، یا من یهاجر فی سبیل الله. یعنی من یتخذ الهجرت الی سبیله، به معنای فعل اثنین نیست.

یا آیه شریفه یرائون الناس. معنایش هم این نیست که مردم هم آمده اند با این ها ریا کرده اند. نه این فعل خود آن هاست تنها ریا، ارائه عمل و نشان گر کردن عمل تا یک فردی را می بیند شروع می کند مد و لا الضالین را بیشتر کشیدن و خلاصه چنین و چنان.

یا نادیناه من جانب الطور. او ما را خواند ما او را خواندیم این طوریه؟ هم ما او را خواندیم هم او ما را خواند؟ معنایش این است که ما او را خواندیم.

نافقوا یا شاقوا الله آنها موجبات مشقت را فراهم کردند. نه خدا. یا مسجداً ضِراراً یعنی مسلمان ها به آنها خواستند ضرر بزنند و آن ها هم خواستند یک ضرری بزنند، یا فقط آنها بوده که ضرر ازشان صادر شده. مسلم است آنها ضرر ازشان صادر شده، از مسلمین ضرری صادر نشده است.

عاجله بالعقوبه گفته می شود. عجله از طرف عقوبت کننده است نه از طرف عقوبت شوند.

صاعدته التوفیق. در عبارات فصیحه است.

یا خالعه المرأة در طلاق. دیگر مرد خلع ندارد. آن زن مقداری از مهر را می بخشد. مرد می خواهد چی را ببخشد.

الی غیر ذلک که به معنای فعل اثنین نیست.

اشتباه دیگری هم که در باب مفاعله شده است در باب مفاعله می گوییم ضارب زید عمراً در باب تفاعل می گوییم تضارب زید و عمرو، اگر ضارب برای فعل اثنین باشد باید 2 اسم مرفوع باشد مثل باب تفاعل بگوییم ضارب زید و عمروٌ نه این که ضارب زید و عمرواً

جواب آمده اند داده اند آقایان نحویین از این اشکال اخیر که وضع ضارب برای اثنین است نهایت نسبت فعل به هر 2 در باب تفاعل بالصراحه است ولی در باب مفاعله بالصراحه نیست. یکی را نصب داده اند به حسب ظاهر به عنوان مفعول ولی دیگر مرفوع است به عنوان فاعل. در ضارب زیدٌ عمرواً معنایش این است که از زید ضرب صادر شد واقع بر عمرو، و دلالت دارد تبعاً بر این که عمرو هم یک مشتی زد در مقابل ضرب او. او بیکار ننشست.

مرحوم حاج شیخ می فرمایند این جواب هم از اغلاط است که تقوم فعل به اثنین 2 نحو است. اولاً زید عمرو را زد و بر عکس عمروهم زید را زد. بنابرین می شود در باب تضارب 2 نسبت. یک نسبت صدوری و وقوعی، و یک نسبت دوم باز صدوری و وقوعی. هر 2 نسبت صدوریه دارند هر 2 اسم نسبت وقوعیه هم دارند. چون این یک مشت زد، آن آقا خورد، باز آن آقایی که مشت خورد، یک مشت زد، این زننده خورد. پس 2 تائی هم نسبت صدوری دارند هم نسبت وقوعی. حالا یکی اول زد بعد طرف مقابل خورد، بعد برعکس شد، آنی که خورده بود اول در مرتبه دوم زد. و آن زننده در مرتبه دوم خورد. این تفاوتٌ ما بینشان هست. و الا هم زده اند هر دوشان و هم خورده اند. لذا می گوییم تضارب زید و عمرو. آنی که اول زد را اول می آوریم آنی که دوم زده است با حرف عطف دوم می آوریم.

قهراً 2 نسبت است، اگر این باشد، در باب تضارب زید و عمروٌ درست است. ولی در ضارب گفته شود ضارب زیدٌ عمرواً هم صدور هست 2 تا هم وقوع هست 2 تا، این اصلاً درست نیست در باب ضارب. چرا؟ چون تضارب یک هیئت دارد یا 2 هیئت؟

تضارب یک هیئت دارد یا 2 هیئت؟ ضارب هم یک هیئت دارد یا 2 هیئت؟ قهراً هیئت یکی است. 2 بار تضارب که نیست. تفاعل. ضارب هم یک هیئت است فاعل.

یک هیئت متکفل 2 نسبت باشد این حرف اساساً غلط است. چه در باب ضارب این حرفی که مشهور است در بین نحاة غلط است، هم در باب تفاعل این حرف را که زده اند غلط است. حالا در تفاوتش آنها گفته اند 2 تا نسبت هست حالا بالصراحه که در باب تفاعل باشد، در یکی بالتبعیت است که در باب ضارب باشد.

هر هیئتی وضع شده است برای یک نسبت. اگر هیئت هیئت واحده است قهراً نسبت موجوده در آن هیئت هم نسبتٌ واحده. همانطور که در ضرب یک نسبت است در ضارب هم یک نسبت است در تضارب هم یک نسبت است. خلافاً لمشهور بین علماء ادب که اصولیین هم از ادباء این حرف را به نحو ارسال مسلَّم گرفته اند و قبول کرده اند.

در ضرب یک نسبت است، 2 طرف دارد فاعل و مفعول. این جا 2 فاعل است، در ضارب برای نسبت بین فاعل و مفعول، تضارب فاعل دارد، فاعل که لازم است. اگر ضارب یک فاعل و یک مفعول، یک نسبت است. و 2 طرف. که یکی فاعل و دیگری مفعول در باب ضارب.

اگر 2 فاعل باشد ضارب با تضارب که با حرف عطف آمده است 2 فاعل، فرقی نخواهند داشت. در ضارب هم باید بگوییم ضارب زید و عمروٌ نه این که مفعول بیاوریم. اگر مفعول را بخواهید فرض کنید، لازمه اش این است که نسبت أخرایی در این جا لحاظ کنید، و نسبت اخرا مستلزم این است که هیئت دیگری نیز وجود داشته باشد. اگر هیئت واحد است کشف می شود از وحدت هیئت وحدت نسبت. اگر ادعاء شما این است که 2 نسبت وجود دارد، فرض وجود 2 نسبت مستلزم این است که 2 هیئت هم باشد و حال این که هیئت هیئت واحده است. چه باید گفت. این که مشهور آمده اند ادعاء کرده اند در باب ضارب و تضارب 2 نسبت وجود دارد، این حرف قابل قبول هست یا خیر؟ عرض این است که این حرف قابل قبول نیست. تحقیق و توضیح بیشترش ان شاء الله فردا.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo