< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدرضا حسینی‌آملی

99/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیع / شروط متعاقدین / عقد صادر از صبی

 

عرض کردیم شیخ انصاری رض برای اثبات این که صبی و مجنون مسلوب العباره هستند، و در نتیجه بیع صادر از صبی بی اثر و باطل است، به روایاتی تمسک فرموده بودند.

از جمله این روایت بود که از آقا امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که حضرت مجنون و معتو و یکی صبی، آن 2 را یکی قرار دادند، مجنون و معتو الذی لا یفیق. و این دومی صبی. فرمودند: عمدهما خطاء، و دیه اینها علی العاقله، تحمله العاقله، بعد فرمودند و قد رفع القلم عنهما. از این جمله اخیر مرحوم شیخ رض استفاده فرمودند که ربط این جمله با ما قبل، یا به عنوان علت است برای بودن دیه بر عاقله، یا این معلول است برای عمدهما خطاء. که چون عمدهما خطاء، لهذا و قد رفع القلم عنهما.

پس نتیجه این می شود که این ها چون مرفوع القلم اند، الزام و التزام این ها لغو است. نمی شود آنها را الزام کرد به چیزی نه می شود آنها ملتزم بشوند به چیزی. خب واضح است که در بیع بایع ملتزم شده است به مفاد عقد بیع. همانطوری که مشتری هم ملتزم شده است. اگر الزام و التزام در حق این ها صادق نیست، در نتیجه عبارات این ها باطل و این ها مسلوب العباره هستند. و هو المدعا.

 

محققین و اکابر در مقابل مرحوم شیخ از این روایت ایضاً مثل جواب هایی که از روایات گذشته داده شد، جواب داده اند. و خلاصه فرمایششان این است که از این روایت هم نمی توان اثبات لغویت عبارت صبی کرد.

چرا؟ چون شما ارتباط بین جمله و قد رفع القلم عنهما با ما قبل را به یکی از 2 وجهی که ذکر شد دانستید. حال این که می توانیم بگوییم ارتباط منحصر در آن 2 وجه نیست، راه سومی هم وجود دارد که اجمالاً دیروز ذکر شد.

و آن این است که عمد صبی تنزیل شده است به منزله خطاء، این تنزیل عمد منزله خطاء، 2 جهت درش وجود دارد. یک تنزیل مطابقی، و دوم التزامی.

بالمطابقه در این تنزیل نظر به این است که دیه بر عاقله باشد، همانطور که در خطاء محض در باب جنایات، دیه بر عاقله است، در مورد صبی هم اگر جنایتی ازش صادر بشود قصاص نمی کنند یا دیه را بر اموال او قرار نمی دهند، دیه بر عاقله است.

و اما مدلول التزامی اش این است که حکم عمد و شبه عمد را از صبی رفع می فرماید. پس بالمطابقه اثبات می کند که دیه بر عاقله است. این مدلول مطابقی، لازمه اینکه دیه بر عاقله است این است که بنابرین قصاص نمی شوند و بنابرین دیه از مال خود صبی نخواهد بود که در شبهه عمد در باب جنایات است.

فلذا امام سلام الله علیه هر 2 مدلول مطابقی و التزامی را بیان فرموده اند.

آنجایی که می فرمایند: تحمله العاقله ناظر اند به مدلول مطابقی این تنزیل. و این جا که می فرمایند و قد رفع القلم عنهما ، ناظر اند به مدلول التزامی. چون مرفوع القلم اند لذا دیه بر مال خود آن ها نیست، کما این که قصاص هم نمی شوند.

این یک وجه.

 

وجه دوم این است که می توانیم تحمله العاقله و جمله و قد رفع القلم را به عنوان مفسِّر عمدهما خطاء قرار بدهیم. امام ع ابتداءً فرمودند: عمدهما خطاء. خب این یعنی چی؟ این باید بیان بشود. بیانش این است که معنای این که عمدشان خطاء است، این است که دیه بر عاقله است، هذا اولاً، یعنی مرفوع القلم اند هذا ثانیاً.

کما این که ما موضوعاتی داریم که این موضوع واحد دارای چند حکم شرعی است. عرض کردیم مثلاً جنب، مس کتابت قرآن نمی تواند بکند، مکث در مساجد نمی تواند داشته باشد، ورود در صلاة بلا غسل هم نمی تواند داشته باشد. این ها چه ارتباطی بینشان هست؟ ما موضوع واحد احکام متعدده داشته باشد زیاد در فقه داریم. یکی اش هم همین.

پس لازم نیست که حتماً رابطه بین جمله و قد رفع القلم عنهما با ما قبل علی نحو العلیه او المعلولیه باشد که اول بحث عرض کردم. خیر راه های دیگری هم هست که این 2 راهی بود که عرض شد.

 

چرا؟ چون عمد صبی خطاء باشد در 2 مورد تصور می شود کرد. یکی در باب جنایات. چون در باب جنایات جنایت خطائی محض داریم کما این که جنایت عمدیه داریم کما این که جنایت شبه عمد داریم. آنجا متصور است. مورد دوم جایی است که اصلاً ملغی باشد و بی اثر، مثل باب عقود. اگر عقدی باطل باشد یعنی بی اثر است. ایقاعی باطل باشد یعنی بی اثر است. این 2 جا، بحث عمد و خطاء متصور است و مورد دارد.

حالا امام سلام الله علیه، احتمال این را می دهیم (نمی گوییم به صورت قطع همین است، ولی می گوییم این احتمال هست.) که در این جا خواسته اند هر 2 مورد را بیان بفرمایند و هر 2 را تفسیر بفرمایند. هم آنی که مربوط به باب جنایات است که و تحمله العاقله است که مورد اول ناظر است به باب جنایت. و هم آنی که مربوط به باب عقود و ایقاعات است که در اینجا باز خطاء به معنای ملغی بودن متصور است که با جمله و قد رفع القلم عنهما ناظر به این هستند.

به عبارت ثالثه. در این روایت امام ع یک اثر ایجابی و ثبوتی را بیان فرمودند و یک اثر سلبی. اثر ثبوتی، کون الدیه علی العاقله. اثر سلبی، قد رفع القلم عنهما. به هر 2 اثر تصریح فرمودند.

 

بناءً علی هذا این احتمالات که آمد، این روایت هم دلالت بر مسلوب العباره بودن جناب صبی مطلقاً ندارد.

 

شیخ انصاری ادعائی فرموده اند که رفع قلم را علتِ بودن دیه بر عاقله دانسته اند. به این صورت که جمله و قد رفع القلم عنهما، علت کون الدیه علی العاقله باشد.

اکابر فرموده اند: این اصلاً معقول نیست. چون باید بین علت و معلول سنخیتی باشد. چه ارتباطی دارد جنایتی که صادر از صبی بشود از آن طرف دیه بر عاقله باشد! بین این ها چه ربطی است. ربط بین صدور الجنایة من الصبی او المجنون و کون الدیة علی العاقله، چیست؟ جنبه علیت و معلولیتی که بینهما مرحوم شیخ ادعاء فرموده اند، مورد اشکال است.

لذا بعضی بزرگان تصریح دارند که رفع القلم عن الصبی و المجنون لا یعقل ان یکون علةً لثبوت الحکم علی غیرهما. این ها جنایت بکنند، حکم شرعی برود سراغ شخص دیگری که هیچ کاره است نسبت به این جنایت.

بین ارتفاع قلم عن الصبی و ثبوت الدیه علی العاقله، اصلاً ملازمه ای نیست. نه ملازمه عقلیه است، نه ملازمه عادیه است و نه ملازمه شرعیه. ملازمه نیست تا چه برسد به علیت بینهما.

چرا؟ برای خاطر این که اگر جنایتی از مجنون یا صبی صادر بشود، جای این دارد که بگوییم چون مجنون و صبی هستند، اصلاً هیچی برشان نیست. کلاً همه چیز رفع بشود.

حالا اگر کسی بگوید چون خون مسلمانی ریخته شده است و محترم است و هدر نباید باشد، بگوییم دیه را از بیت المال بگیرند، چرا بیایند از عاقله بگیرند! این احتمال هم وجود دارد.

بنابرین ملازمه ای که نیست بماند، علیت به طریق اولی نیست. پس چگونه می شود با این که نه تنها علیت نیست، ملازمه هم وجود ندارد؛ باز شیخ انصاری رض بین کون الدیة علی العاقله و بین رفع القلم عنهما علیت و معلولیت قائل شده است.

یعنی چون مرفوع القلم اند دیه بر عاقله است! به تعبیر واضح اش این است که این پس و پیش چه طور با هم ارتباط پیدا می کنند و مرتبط با هم می شوند.

 

آن وجه دوم که رفع القلم را معلول عمد الصبی خطاء باشد، می دانستند. معلول بودن هم باز نیست. حالا عمد صبی خطاء باشد، این تنزیلی است شرعی و در حقیقت یک نوع حکومت است در مفهوم خطاء از نظر شریعت. شارع مقدس توسعه داده است در مفهوم خطاء. که خطاء یعنی چیزی که عن ارادةٍ هست، اما ما قصد لم یقع یا ما وقع لم یقصد، این جا خطاء معنا دارد.

شما خطاء را منحصر در این نکنید. بعضی جاها و لو این که شخص قاصد است و ما قصد را در خارج خواسته است انجام بدهد، ما قصدش هم که مطابق با واقع هم در آمد، مع ذلک مانند خطاء باشد. عمد الصبی خطاء در حقیقت توسعه در دائره مفهوم خطاء است.

مثل این که گفته می شود لا شک لکثیر الشک. حالا در باب حکومت گاهی تضییق در دائره محکوم است و گاهی توسعه. در مثل لا شک لکثیر الشک، تضییق است. کثیر الشک واقعاً شاک است، نه این که شک ندارد، کثیر الشک بیشتر شک دارد. اما شما شک او را به منزله یقین حساب بکنید. بلا شک است، یعنی متیقن و من بحکمه. یا توسعه باشد مثل الطواف بالبیت صلاةٌ. صلاة متعارف که از موضوعات مخترعه شرعیه است معلوم. حالا شارع توسعه می دهد، می گوید طواف حول البیت ایضاً صلاةٌ.

اینجا هم همین طور، واضح است که ما قصد لم یقع. در خطاء عرض کردیم که اراده و قصد هست، همانطور که در عمد هم اراده و قصد هست؛ اما شما منحصر نشوید و جمود پیدا نکنید به خصوص جایی که ما قصد و مراد با واقع با هم تطابق پیدا نکنند، که اسمش را می گذارند خطاء. خیر، بعضی جاها هست که مراد و ما وقع با هم مطابق هم هستند، ولی شارع معامله می کند با او مثل جایی که با هم مطابقت ندارند. چطور اگر خطاء حاصل شد در بالغ بی اثر و لغو است، عمد این ها هم از نظر شارع مثل همان خطاء بالغین است.

 

س: و قد رفع القلم علت بگیریم برای عمدهما خطاء. و تحمله العاقله خروجی این عمدهما خطاء باشد. تکلیف ندارند، عمد و خطاءشان یکی است. علت باشد برای فقره اول نه دوم.

ج: باید ربطی بینشان باشد. این بیان را عرض کردیم و داریم اشکال می کنیم. نمی شود این حرف را هم زد. مرحوم شیخ نفرمودند رفع القلم علت است برای عمد و خطاءشان یکی است. می فرمایند معلول باشد. باید یک حسابی داشته باشد. چون رفع کار شارع است. چیزی را شارع رفع می کند که وضعش به ید شارع باشد. بنابرین و قد رفع القلم عنهما باید معلول باشد. نه این که علت باشد. بله نسبت به تحمله العاقله آن احتمال اول بود که این علت باشد و تحمله العاقله معلول باشد.

جهتش این است که شارع رفع می کند، چیزی را رفع می کند که وضعش به ید شارع باشد. شارع می شد عمد صبی را حکمی برایش وضع کند، ولی شارع وضع نفرموده است، حالا که وضع نفرموده است، معلول این این است که رفع القلم الشرعی از صبی و مجنون.

لذا و قد رفع القلم عنهما در حقیقت مقوِّم تنزیل است. و متمِّم تنزیل است. تنزیل کی معنا دارد؟ یعنی کی شارع عبارتش معنا پیدا می کند که تنزیل بفرماید جناب صبی و مجنون را منزله خاطی؟ موقعی اثر تنزیل او اثر داشته باشد، اثر تنزیل او این است که و قد رفع القلم عنهما. چون تنزیل کرده است صبی و مجنون را منزله خاطی. اثرش این می شود که رفع القلم عنهما.

پس حاصل این که عبارت صبی مسلوب باشد از او از این روایت مثل روایات سابقه اثبات نمی شود.

پس بنابرین این روایت را می گوییم مخصوص باب جنایات است، ولی در باب عقود و ایقاعات که محل بحث ماست جاری نیست.

بر فرض تنزل و این که گفته بشود در این روایت مطلق الزام و التزام را می خواهد از صبی بردارد، خواه در باب جنایات خواه در غیر باب جنایات، بر فرض این باشد، خواه با اذن ولی یا مستقلاً. مع ذلک دلالتی بر مسلوب العباره بودن صبی ندارد. چرا؟ چون منافاتی بین این که از یک طرف بگوییم الزام و التزام بر صبی نیست، و از طرفی این که بگوییم صبی مسلوب العباره نیست، بین این 2 منافاتی وجود ندارد. توضیح این عدم منافات إن شاء الله فردا.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo