درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
99/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجاب بانوان / بررسی محدوده حجاب بانوان / حکم نگاه مرد به زنهای اهل ذمه
دلیل سوم از روایت عبّادبن صهیب برای جواز نظر به نساء اهل ذمه خواستیم استفاده کنیم. سند این روایت تا عبادبن صهیب مشکل ندارد و در مورد ایشان، مرحوم حکیم از بعضی از راهها خواستند وثاقت ایشان را ثابت کنند و با توجه به تقریرات آیتالله خویی که این روایت را صحیحه تعبیر کرد و معجم و شیخ و کشّی تعبیر به موثقه بودن ایشان کردند.
پس نتیجه میگیریم که این روایت ثقه است. مرحوم تستری در این مورد میفرمایند بعد از شهادت اخبار به عامی بودن و سنی بودن ایشان، اینکه مرحوم نجاشی گفته ثقه و ثقه مرحوم نجاشی ظهور در امامیه ثقه دارد، پس قول مرحوم نجاشی ساقط است و باید دست از این ظهور برداریم.
در ادامه دو تا عباد داریم، اولی عبادبن کثیر که بصری و سنی است و دومی عبادبن صهیب است. روایت ما نحن فیه عبادبن کثیر نیست و عبادبن صهیب است.
در رجال کشّی متأسفانه عنوان عبادبن صهیب آمده، عنوانی که میخواسته ذیلش این اخبار را بیاورد. ولی در متن و ذیل بیان این اخبار عبادبن بصری را آورده است.
سوم اینکه در بعضی از نسخ همچنان که آیتالله شبیری عبادبن بکیر آورده است.
چهارم اینکه این روایت در کافی عبادبن کثیر بصری آمده است.
پنجم اینکه در رجال کشی ذیل عنوان عبادبن صهیب، کشی یک روایت دیگر آورده که در آنجا عبادبن کثیر البصری آمده است.
ششم اینکه سؤال: چرا مرحوم کشی عنوان را عبادبن صهیب قرار داده نه عبادبن کثیر البصری؟ شاید به خاطر اینکه کشی فکر کرده که عبادبن صهیب عامی است. آیتالله شبیری در این مورد 4 احتمال میآورد. شاید:
1- ایشان فکر کرده عبادبن صهیب عامی است،
2- شاید شیخ طوسی که اختیار و معرفت رجال کرده چنین فکر کرده، چون کتاب کشی را شیخ طوسی انتخاب کرده،
3- شاید نساخ اصلِ رجال کشی چنین اشتباهی کردهاند،
4- شاید نساخ اصل اختیار و معرفت رجال این اشتباه را کرده باشند. علیای حال دو تا عباد داریم و روایت طواف و غیره مربوط به عبادبن کثیر است. لذا اینکه صاحب قاموس الرجال فرمود بعد از شهادت اخبار به عامی بودن قول مرحوم نجاشی که به او میگوید ثقه و ظهور در امامیه بودن او دارد، ساقط است، باید بگوییم خیر، ساقط نیست چون دو نفر هستند.
مرحوم نجاشی عبادبن صهیب را ثقه مینامد که ظهور در امامی بودنش دارد نه عبادبن کثیر که عامی است.
نتیجه اینکه میتوانیم بدون محذور به کلام مرحوم نجاشی اخذ کنیم که در امامیه و ثقه بودنش ظهور دارد. لذا روایت صحیحه است. نتیجه اینکه اولاً ثقه در نقل است، دوماً غیر امامی بودن عبادبن صهیب هم ثابت نیست ، سوماً آیا امامی بودنش ثابت است؟ اگر بگوییم از کلمه ثقه مرحوم نجاشی از استظهار میشود، وثاقتش هم به معنی امامی بودنش است. روایتی در کتاب تأویل الآیات تفسیر آیه 19 سوره حدید ملکی به نام محمود بر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل شد و بین دو شانهاش نوشته شده بود علی صدیق اکبر است. ایشان میفرمایند این روایت رد میکند که ابوبکر صدیق اکبر باشد.
آیة الله شبیری یا بعضی از بزرگان میفرمایند خودش مؤید این مطلب است که این روایت نشان میدهد عبادبن صهیب که نقل میکند، قائل است که علی صدیق اکبر است، اما اینکه ایشان عامی باشد، ثابت نیست.
علیای حال کلام مرحوم نجاشی اگر اخذ به ظهورش کردیم، این روایت صحیحه است، کما اینکه آیتالله خویی به آن ملتزم شده است. اگر به آن اخذ نکردیم، روایت موثقه است و به آن اخذ میکنیم.
لذا منحیثالمجموع این روایت معتبر است. آیتالله فاضل بحث سندی در مورد این روایت مطرح نکرده و در کتاب تفسیر الشریعه تعبیر صاحب جواهر را گرفته است. ظاهراً صاحب جواهر هم برداشت عامی بودن را کرده و لذا ایشان تعبیر به خبر کردند. پس این روایت از حیث سند معتبر است.
این روایت لغاتی دارد که عبارتند از:
1- تهامه هم برای مکه و هم برای سرزمینهای جنوبی حجاز استعمال میشود. امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند ظاهراً در این حدیث سرزمینهای جنوبی حجاز بوده است و فقط اختصاص به مکه نداشته است، شاید اهل مکه خصوصیتی نداشته باشند و همه زنهای جنوبی حجاز اینگونه باشند.
2- أعراب (بادیهنشینها و بیاباننشینها)،
3- اهل سواد (آبادیها و دهات اطراف شهرها) چون معمولاً دهات اطراف شهرها دارای مزارع و باغهای سرسبز بوده و از دور به خاطر پوشش گیاهی آنجا سیاه دیده میشده است،
4- علوج جمع علج (معنای اول مرد درشت و قوی هیکل)، (معنای دوم کافر غیر حربی) و (معنای سوم که مرحوم طریحی در مجمع البحرین به آن اشاره میکند مرد قوی هیکل و درشت هیکل از کفار غیر عرب) و به طور کلی زنهای کفار. مرحوم طریحی میفرمایند مردم 3 گونه هستند عربی، مولا و علج.
از فقهای قبلی ظاهراً فقط صاحب جواهر در ما نحن فیه در مورد روایت عبادبن صهیب بحث کرده و نه در بحث نساء اهل ذمه بلکه در بحث نساء اهل ببادی (زنان بیابانی، روستایی و امثالهم). پس مناسبت روایت با بحث ما نحن فیه عبارت است از:
1- شمول کلمه علوج نسبت به زنهای کافره و از جمله زنهای کافره ذمیه. پس یک راه استدلال این روایت بر ما نحن فیه وجود کلمه علوج است.
2- در تعبیر علل الشرایع شیخ صدوق به جای کلمه علوج کلمه اهل ذمه را آورده است و کاملاً تصریح در ما نحن فیه است.
3- استدلال به تعلیل وارده در روایت. صاحب جواهر وقتی روایت را نقل میکند، ظاهراً نقل به مضمون کرده است.
پس بین دلایل 3 گانه برای جواز که عبارتند از دلیل اول به منزله إماء، دلیل دوم معتبره سکونی و دلیل سوم روایت عبادبن صهیب، دلیل سوم از 3 جهت میتواند به ما نحن فیه ارتباط داشته باشد.