< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/04/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح رویت قلب/ عیون، خداوند ـ تبارک ـ را مشاهده نمی کنند اما قلوب، خداوند ـ تبارک ـ را به حقیقت ایمان می بینند/ حدیث پنجم/ باب هشتم.
«والمراد ب رویه القلب و هو الشهود العلمی فی المقام العقلی»[1]
روایت پنجم را توضیح می دادیم در این روایت آمده بود «لکن رأته القلوب» حال می خواهیم رویت قلب را توضیح بدهیم اولاً بیان می کنیم که رؤیت قلب یک نوع شهود علمی است. علم بر دو نوع است:»
1ـ علم حصولی
2ـ علم حضوری.
آنچه که با شهود فرق می کند علم حصولی است اما علم حضوری با شهود فرقی ندارد لذا اگر تعبیر به «شهود علمی» می کنیم حتماً مرادمان علم حضوری است و الّا شهود علمی مشتمل بر تهافت است. علم شهودی مربوط به علم عقلی است اما حضوری شامل حس هم می شود ما وقتی یک شیء را با چشم می بینیم بعضی معتقدند که صورتی از آن شیء در چشم ما می آید که علم حصولی می شود اما مثل شیخ اشراق و دیگران می گویند علم حضوری است یعنی این شیء نزد ما حاضر است و صورتی هم نداریم.
در شهود علمی، مشهود در کجا دیده می شود؟ مشهود در قلب شاهد دیده می شود نه در بیرون. شیئی که در بیرون است ممکن است به علم حضوری معلوم شود و ممکن است به علم حصولی معلوم شود ولی آنچه که در قلب انسان است با شهود معلوم می شود.
در شهود علمی هم شیئی ملاحظه می شود که در قلب هست پس وقتی ما می خواهیم خداوند ـ تبارک ـ را شهود علمی کنیم چگونه شهود علمی می کنیم؟ گفته می شود که «به خودمان توجه می کنیم» آیا این عبارت به این معنا است که ما خدا هستیم که می خواهیم خدا را شهود کنیم به خودمان توجه می کنیم؟ این عبارت دو معنا دارد:
معنای اول: که معنای رایج است این است که خداوند ـ تبارک ـ در قلب مؤمن است و مؤمن یعنی هر کسی که به خداوند ـ تبارک ـ ایمان دارد ولی کم و زیاد دارد. و این خدایی را که در قلبش است مشاهده می کند. خود خداوند ـ تبارک ـ می گوید من در قلب مؤمن هستم اشکالی ندارد که ما بگوییم قلب خودمان را ملاحظه کردیم و خداوند ـ تبارک ـ را در او دیدیم ولی دیدن به صورت شهود نه به صورت حسی.
معنای دوم: بالاخره ما همه، جلوه و آیت خدا ـ تبارک ـ هستیم و او را نشان می دهیم به عبارت دیگر پنجره ای هستیم که به سمت او باز شدیم و از این پنجره او را می بینیم یعنی به خودمان توجه می کنیم چون آیت او هستیم او را می یابیم. البته به اندازه آیت بودن و به اندازه سعه ی پنجره خودمان، خداوند ـ تبارک ـ را می یابیم و می بینیم. شخصی ممکن است از یک سوراخِ خیلی تنگ ملاحظه کند چون نفسش به همین اندازه است یکی ممکن است از یک درب باز خداوند ـ تبارک ـ را ببیند ولی همه از طریق خودشان خداوند ـ تبارک ـ را مشاهده می کنند یعنی نگاه می کنند که خودشان چقدر خداوند ـ تبارک ـ را نشان می دهند به همان اندازه خداوند ـ تبارک ـ را می بینند. پس شهود قلبی یا شهود علمی، شهود خداوند ـ تبارک ـ در خویشتن است نه در بیرون. با این توضیحاتی که بیان کردیم درست است که «رویه القلب» اضافه مصدر به فاعل است ولی اگر کسی بخواهد بگوید که اضافه مصدر به مفعول است شاید بتوان گفت که صحیح گفته است یعنی من قلبم را رؤیت می کنم که خداوند ـ تبارک ـ در او هست من قلب را رؤیت می کنم نه اینکه قلب رؤیت کند. اینکه گفته شود «قلب، رؤیت می کند» صحیح است ولی می خواهیم معنای دیگری در کنار آن بگذاریم. یعنی قلب رؤیت می کند یا من قلبم را رؤیت می کنم و او را در قلبم می یابم. من وقتی به خودم عالم هستم خودم، خودم هستم و خودم هم می دانم همانطور که خودم هم عالم و هم معلوم هستم چون خودم نزد خودم، حاضر هستم، معلوم هستم و چون خودم را حاضر دارم عالم می شوم. در ما نحن فیه هم همینطور است. که قلب من، هم رائی و هم مرئی است همانطور که هم خودم را رؤیت می کنم هم خودم رؤیت می شوم یعنی ایرادی ندارد که فاعل و مفعول در اینجا یکی شود ولی با فرق گذاشتن اعتباری.
نکته: در عقول متوسطه ابتدا باید چیزی با حواس ملاحظه شود بعداً تعقل شود اما کسانی که ملکِ اتصال «طبق مبنای مشاء»، یا اتحاد «طبق مبنای مرحوم صدرا» به عقل فعال را پیدا کردند احتیاج نیست که چیزی را حس کنند مستقیماً می توانند چیزی را که تا الآن حس نکرده تعقل کند.
کسانی که رب النوع خودشان و عالم عقل و عقل فعال ارتباط دارند می توانند چیزهایی را هم که حس نکردند تعقل کنند ولی ما به صورت معمولی ابتدا باید حس کنیم بعداً تعقل کنیم.
توضیح عبارت
«والمراد ب رویه القلب و هو الشهود العلمی فی المقام العقلی»
مرحوم قاضی سعید قبل از «هوالشهود» واو آورده است اگر نباشد به این صورت معنا می شود: مراد به رؤیت قلب، شهود علمی در مقام عقلی است. اما اگر واو باشد به این صورت معنا می شود که «فی المقام العقلی» خبر می شود و رؤیت قلب در مقام عقلی مراد است.
ترجمه: مراد به رؤیت قلب، شهود علمی در مقام عقلی یا رؤیت در مقام عقلی است.
مراد از رؤیت در مقام عقلی این است: ما به مقام عقلی خودمان مراجعه می کنیم و در مقام عقلی، عقلمان و قلبمان رؤیت می کنند یعنی مراد به رؤیت قلب، رویت در مقام عقل است «نه رؤیت امر بیرونی» یعنی در مقام عقلمان مرئی و شهود را می یابیم البته اگر واو در نسخه نباشد خیلی راحت معنا می شود.
«حیث لایدرک الا ما هو غیر خارج عنه»
ضمیر «لایدرک» به «قلب» برمی گردد. «حیث» هم تعلیلیه است.
ترجمه: قلب درک نمی کند مگر چیزی را که غیر خارج از خودش است «یعنی در خودش است». «حس ممکن است چیزهای بیرونی را درک کند اما قلب، درک نمی کند مگر چیزی را که در خودش است. چون به این صورت است پس باید مقام ادراک قلب، مقام عقلی باشد چون در مقام عقلی این چنین است که عقل آنچه را که در خودش دارد مشاهده می کند.
مقام حس اینچنین نیست در مقام حس ما آنچه را که مقابل حس ما هست مشاهده می کنیم نه آنچه را که در حس داریم اما در شهودهای عقلی آنچه را که در عقل داریم مشاهده می کنیم و آنچه را که در قلب داریم عالم می شویم. پس مراد، مقام عقلی است زیرا که می بینیم قلب آنچه را که درون خودش است مشاهده می کند و این، خصوصیتِ ادراکهایی است که در مقام عقلی باشد والّا ادراکِ حسی به خارج هم تعلق می گیرد. آنچه که به خودش تعلق می گیرد ادراک عقلی است. چون اینگونه است پس مراد به رؤیت قلب، رؤیت در مقام عقلی است. زیرا قلب، غیرِ خارج از خودش را درک نمی کند و این، خصوصیت ادراک عقلی است و چون خصوصیت ادراک عقلی در اینجا هست پس مراد به رؤیت قلب، رؤیت در مقام عقلی است
صفحه 273، سطر 5، قوله «فمن تلک الحیثیه»
حال وارد مطلب بعدی می شوند که مطلب مهمی است و آن این است که چرا انسانهایی که به مقامات عالی رسیدند همیشه یادِ خداوند ـ تبارک ـ هستند و در همه چیز خداوند ـ تبارک ـ را مشاهده می کنند حال ما می گوییم خودشان را عادت می دهند و به این آیت به عنوان آیت بودن نگاه می کنند هکذا به آن آیت به عنوان آیت بودن نگاه می کنند تا این حالت دست می دهد که هر چیزی را به عنوان آیت ملاحظه می کنند. ما به این صورت می گوییم ولی این، ظاهر مطلب است اما در باطن چه اتفاقی می افتد که این خصوصیت برای شخص پیدا می شود. ایشان در این عبارت می خواهند آن اتفاق که در باطن می افتد را توضیح بدهند. چند نکته را کنار هم ردیف می کند و نتیجه می گیرد.
نکته اوّل: قلب آنچه را که غیرِ خارج از خودش است مشاهده نمی کند یعنی خارج را مشاهده نمی کند بلکه درون خودش را مشاهده می کند.
نکته دوم: خداوندی که آسمان و زمین گنجایش او را نداشت در قلب مؤمن وارد می شود. و قلب مؤمن جایگاه او می شود. قلب، چیزی خارج از خودش را مشاهده نمی کند و خداوند ـ تبارک ـ هم در قلب مؤمن می آید پس مؤمن باید با قلبش خداوند ـ تبارک ـ را مشاهده کند.
سؤال: مؤمن هر چه می بیند خدا را می بیند نه اینکه خدا را مشاهده می کند چون خدا را در قلب خودش مشاهده می کند.
نکته سوم: خداوند ـ تبارک ـ «غالب علی امره» است یعنی امر خداوند ـ تبارک ـ و خلق او را اگر ملاحظه کنید خداوند ـ تبارک ـ غالب بر همه هست یعنی از جهت قیومی احاطه بر همه دارد از جهت علمی احاطه بر همه دارد. همه این مطالب صحیح است ولی مطلب دیگری هست و آن اینکه خداوند ـ تبارک ـ ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾ [2]است. با لفظ (علی) آمده است. یعنی «علی کل شیء مشهود» است. خداوند ـ تبارک ـ غلبه دارد یعنی نورش اینقدر قوی است که اشیاء تماماً مقهور او هستند بنابراین هر چیزی را که می بیند اول خداوند ـ تبارک ـ را می بیند چون نور او بر همه غلبه دارد او فوق هر شیء مشهود است.
نکته چهارم: همه «عند وجهه تعالی» هالک اند یعنی وقتی خداوند ـ تبارک ـ طلوع می کند بقیه در کار نیستند.
اینها همه نشان می دهند که در قلب مؤمن، خداوند ـ تبارک ـ است و در آنجا طلوع کرده و وقتی طلوع کرده، همه مخفی شدند. بنابراین اگر قلب ما هر چیزی را هم که مشاهده کند هر چیزی را هم که مشاهده کند آن چیز را نمی تواند ببیند بلکه غالب را می بیند چون همه چیز نزد خداوند ـ تبارک ـ هالک اند و وقتی نور او می آید بقیه، نوری ندارند و نورشان مضمحل می شود او غلبه بر همه نورها می کند. لذا به هر چه که توجه می کند خداوند ـ تبارک ـ را می بیند چون اوّلاً به ما فی القلبش توجه می کند ثانیاً خداوند ـ تبارک ـ در قلب اوست ثالثاً خدایی که در قلب اوست قاهر بر بقیه است و چیزی را در قلب او باقی نمی گذارد که نشان دهد بلکه خودش، خودش را نشان می دهد و مؤمن هم همیشه او را می بیند.
توضیح عبارت
«فمن تلک الحیثیه و من کونه سبحانه لایسعه ارضه و لا سماؤه بل یسعه قلب عبده المؤمن و من انه عزوجل غالب علی امره و کل شیء هالک عند وجهه»
این عبارت به «حیث لایدرک الا ما هو غیرخارج عنه» اشاره دارد و این عبارت نکته اوّل را می گوید از این حیثیت که مدرکاتِ قلب خارج از قلب نیستند اوّلاً «یعنی مؤمن آنچه را که در قلبش است رؤیت می کند»
نکته دوم این است که خداوند ـ تبارک ـ در قلب او است.
نکته سوم این است که اگر چیز دیگری در قلب او بیاید نور خداوند ـ تبارک ـ غلبه می کند و آن شیء نزد خداوند ـ تبارک ـ هالک است پس هر چه در دل مؤمن است خداوند ـ تبارک ـ است اگر چیز دیگری را هم بخواهد ببیند خداوند ـ تبارک ـ را می بیند.
«غالب علی امره»: یعنی امرش را می تواند اجرا کند البته معنای دیگر هم دارد و آن اینکه بر عالم امرش و به طریق اولی بر عالم خلقش یعنی بر کل اشیاء «چون کل اشیاء یا جزء عالم امرند یا جزء عالم خلق اند» غالب است.
«وکل شیء هالک عند وجهه»: این عبارت برای تأکید است. وقتی نور خداوند ـ تبارک ـ می آید همه هالک و مضمحل اند.
«یلزم ضروره ان لایری صاحب القلب شیئاً الا و هو یری الله سبحانه بکمالاته»
این عبارت مربوط به «فمن تلک الحیثیه» است یعنی از این 4 مطلب «1ـ قلب، آنچه را که در خودش است مشاهده می کند؛ 2ـ خداوند ـ تبارک ـ در قلب مؤمن است؛ 3ـ خداوند ـ تبارک ـ غلبه دارد؛ 4ـ بقیه همه مغلوب و هالک اند» لازم می آید به طور بدیهی و وجوب که صاحب قلب «یعنی کسی که به درجه قلب رسیده و عقلش را تلطیف کرده و از مرحله عقل گذشته و به مرحله قلب رسیده که از مرتبه عقل بالاتر است. اما نه اینکه قوه دیگری برای انسان باشد بلکه همان عقل است که مرتبه بالاتر و لطیف تر را پیدا کرده» چیزی را نمی بیند مگر اینکه خداوند ـ تبارک ـ را با کمالاتش می بیند «یا خداوند ـ تبارک ـ را به سبب کمالاتش و ظهوراتش می بیند».
«ولاینظر الی امر الا وقد وقع بصره الی الله بآیاته»
و صاحب قلب به هیچ امری نظر نمی کند مگر اینکه بصرش به خداوند ـ تبارک ـ می افتد ولی به توسط آیت «یعنی آیت را می بیند و در آن آیت و فوق آن آیت خداوند ـ تبارک ـ نزد او مشهود است. بصر او اگر چه به آیت، ارتباط پیدا کرده ولی او این آیت را به عنوان آیت می بیند نه به عنوان اینکه شیء کذائی است. وقتی به عنوان آیت می بیند خداوند ـ تبارک ـ را مشاهده می کند. چون آیت، خداوند ـ تبارک ـ را نشان می دهد مثل اینکه ما آینه را ببینیم اما نه خود آینه را ببینیم بلکه آنچه که به صورت عکس در آینه افتاده را ببینیم.
«من دون ان یکون المرئی فی شیء من المکان»
از اینجا مقدمه چینی برای توضیح بعضی از جملات روایت می کند.


[1] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص273، س4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo