< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/03/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1ـ نسبت خورشید به عرش و حجاب و ستر چند است/حدیث سوم/ 2- خداوند ـ تبارک ـ از نور عظمتش به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشان داد / حدیث چهارم/ باب هشتم.
«تذنیب اذا لوحظت تلک النسب التی بین الشمس الی الستر تصیر نسبه الشمس الی العرش نسبه الواحد الی اربعه آلاف و تسع مائه»[1]
در این روایت سوم که بحث می کردیم نور شمس با نورکرسی ملاحظه شد و نور کرسی با نور عرش و نور عرش و نور عرش با نور حجاب و نور حجاب با نور ستر ملاحظه شد یعنی اولین نوری که در این مقایسه وجود داشت و نزدیک به ما بود شمس بود و آخرینِ آن، ستر بود. نسبت شمس به مابعدش بلاواسطه نسبت یک به هفتاد است اما نسبت شمس به ما بعدِ مع الواسطه چند است؟ مثلا نسبت به کرسی نسبت یک به هفتاد بود اما نسبت به عرش و حجاب و ستر چند است؟ ما می دانیم که کسر را هر چقدر بالاتر ببرید عدد کوچکتر می شود مثلا نسبت یک به 5 یک عدد کسری است و نسبت یک به 10 نصف آن می شود با اینکه مخرج آن 10 می شود اما اگر صورتِ کسر بزرگتر شود کسر هم بزرگتر می شود در جایی که ما کسرِ از یک شیء را داریم برای اینکه بفهمیم که چه مقدار از آن شیء داریم باید این کسر را در آن شیء ضرب کنیم قانون ریاضی این است که در چنین مواردی باید کسر در شیء ضرب شود مثلا فرض کنید 6 تا سیب داریم حال می خواهیم نصف این 6 تا «یعنی نسبت یک به دو از این 6 تا» را بدست بیاوریم باید 6 را در نسبت یک به دو ضرب کنیم تا نسبت 6 به 2 بدست آید و سپس صورت را بر مخرج تقسیم کنیم که حاصلِ آن عدد 3 می شود حال اگر کسری داشتیم و کسر آن کسر را خواستیم بدست بیاوریم یعنی مثلا یک پنجمِ سیب را داشتیم و خواستیم بدانیم یک سوم از این یک پنجم چه مقدار است؟ قانونش این است که یک پنجم را در یک سوم ضرب کنیم که یک پانزدهم می شود. به طوری کلی قانون این است در جایی که کسری را به عددی اضافه می کنیم می گوییم یک پنجمِ چهار، یا می گوییم یک پنجمِ از چهار، در این دو صورت باید ضرب شود.
حال ما نحن فیه را ملاحظه کنید که خورشید یک هفتادم کرسی است و کرسی یک هفتادم عرش است. حال می خواهیم ببینیم خورشید چه نسبتی با عرش دارد. نسبتی که خورشید با کرسی دارد را باید در نسبتی که کرسی با عرش دارد ضرب کنیم تا نسبت خورشید با عرش حاصل شود. یعنی نسبت یک هفتادم را در نسبت یک هفتادم ضرب کنیم که حاصل ضرب می شود نسبت یک به چهار هزار و نهصدم پس نسبت نور خورشید به نور عرش نسبت یک به چهار هزار و نهصد است حال می خواهیم نسبت نور خورشید را به بالاتر از عرش که حجاب است بدست بیاوریم می توانیم نسبت یک به چهار هزار و نهصد را در نسبت یک به هفتاد ضرب کنیم و می توانیم نسبت یک به هفتاد را سه مرتبه در خودش ضرب کنیم جوابِ آن می شود سیصد و چهل و سه هزار یعنی نسبت نورخورشید به نور حجاب، نسبت یک به سیصد و چهل و سه هزار است و اگر بخواهیم نور خورشید را به نور ستر که آخرین مقیسٌ الیها است اضافه کنیم می توانیم سیصد و چهل و سه هزار را در 70 ضرب کنیم و می توانیم 70 را 4 بار در خودش ضرب کنیم که می شود بیست و چهار میلیون و ده هزار. پس نور خورشید نسبت به ستر برابر است با نسبت یک به بیست و چهار میلیون و ده هزار. یعنی ستر، بیست و چهار میلیون و ده هزار برابر نور خورشید است.
نکته: در این روایت بین عرش و کرسی نسبت آن بیان شد که یک هفتادم است اما می توان بین عرش و حجاب یا بین عرش و ستر را هم به همین بیان که گفتیم محاسبه کرد.
توضیح عبارت
«تذنیب: اذا لوحظت تلک النسب التی بین الشمس الی الستر تصیر نسبه الشمس الی العرش نسبه الواحد الی اربعه آلاف و تسع مائه»
«تلک النسب»: مراد نسبت یک هفتادم بود که در همه آنها وجود داشت. اگر این نِسَبی که بین هر قبلی با بعدیِ بلاواسطه اش بود، ملاحظه شود بین قبلی و بعدی هایِ با واسطه.
ترجمه: اگر ملاحظه شود این نسبی که بین شمس تا ستر است نسبت شمس به عرش برابر با نسبت یک به 4900 است.
«و الی الحجاب نسبه الواحد الی ثلاث مائه الف و ثلاثه و اربعین الفا»
و نسبت شمس به حجاب مانند نسبت یک به سیصد و چهل و سه هزار است.
«و الی الستر نسبه الواحد الی اربعه و عشرین الف الف و عشره آلاف»
نسبت نور خورشید به نور ستر، نسبت یک به بیست و چهار میلیون و ده هزار است.
«الحدیث الرابع باسناده عن ابی نصر عن ابی الحسن الرضا ـ علیه السلام ـ قال: قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ»
مرحوم صدوق به اسنادش از ابی نصر از امام رضاعلیه السلام نقل می کند که امام علیه السلام فرمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموند:
«لمّا اُسری بی الی السماء بلغ بن جبرئیل مکانا لم یطأه جبرئیل قط فکُشِف لی فأرانی الله من نور عظمته ما احب»
«احبّ» فعل ماضی است و ضمیر فاعلی آن به خداوند ـ تبارک ـ بر می گردد و ضمیر مفعولی برای پیامبر صلی الله علیه و آله است.
«ما احب» در اصل «ما احبنی» بوده یعنی نه به مقداری که من خداوند ـ تبارک ـ را دوست داشتم بلکه به مقداری که خداوند ـ تبارک ـ من را دوست داشت.
نکته: به ما می گویند اگر می خواهی ببینی خداوند ـ تبارک ـ تو را دوست دارد یا ندارد به دل خودت مراجعه کن اگر دیدی خداوند ـ تبارک ـ را دوست داری بدان که خداوند ـ تبارک هم تو را دوست دارد.
اسراء: سیر شبانه را می گویند چون این معراج در شب اتفاق افتاده از آن تعبیر به اسراء می کنند.
در شب معراج وقتی من را به سمت سماء بردند جبرئیل علیه السلام من را به مکانی رساند و تا آنجا همراه من که تا آنجا هرگز نیامده بود «یعنی از آن بالاتر نمی توانست بیاید به من گفت تنها برو» در آنجا برای من کشف شد و خداوند ـ تبارک ـ به من نشان داد از نور عظمتش به مقداری که او من را دوست داشت.
نکته: می توان به این صورت گفت: در آن مقام که مقامِ فنا بوده نمی توان محبت پیامبر را سنجید اما محبوبیت را می توان سنجید چون در آن زمان، پیامبر به حد فنا رسیده، آثارش هم که یکی محب بودن است به حد فنا رسیده آن که باقی می ماند چیزهایی است که از طرف خداوند ـ تبارک ـ است که همان محبوبیت است در این صورت محب بودن پیامبر صلی الله علیه و آله نمودی نداشته تا بخواهد تعیین درجه کند ولی محبوبیتش نمود داشته و به آن توجه کرد



[1] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص271، س1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo