< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/03/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه توجیه عقلی بر اینکه فاصله بین علت و معلول هفتاد درجه است/ معرفت دوازدهم/ حدیث سوم/ باب هشتم.
«فاعلم انه قد استقر فی مستقره ان نسبه القطر الی المحیط نسبه السبعه الی احد و عشرین مع کسر»[1]
آخرین توجیهی که مرحوم قاضی سعید برای اختلاف مرتبه علت و معلول ذکر می کنند در این توجیه ایشان یک مساله ریاضی را که مورد توافق همه است مطرح می کنند و سپس با توجه به این مساله ریاضی آنچه را که می خواهند برداشت می کنند.
مساله ریاضی این است که اگر محیط دایره را بخواهیم بدست بیاوریم باید قطر را در عدد پِی ضرب کنیم که عدد پی عبارت از 14/3 است. در صورتی که قطر، عدد یک باشد محیطِ آن 14/3 می شود در صورتی که قطر، عدد دو باشد محیط آن دو برابرِ 14/3 می شود حال اگر ما تصمیم گرفتیم قطر را 7 بگیریم 7 را در 14/3 ضرب می کنیم که می شود 98/21.
ما چون می خواهیم عدد سبعین را توجیه کنیم قطر را 7 قرار می دهیم البته این در اختیار ما است که قطر را هر چقدر بخواهیم قرار بدهیم ولی چون ما می خواهیم عدد سبعین را توجیه کنیم قطر را 7 قرار می دهیم و پیش می رویم الان بحث ما در علت و معلول است که این علت در مرکز قرار گرفته و معلول، در محیط واقع شده به این معنا که اگر علت، گسترش پیدا کند چون ما تعبیر به دایره کردیم لذا از کلمه «گسترش» استفاده کردیم و الا به کار بردن این کلمه غلط است باید به جای آن از کلمه «تنزل» استفاده کرد یعنی بگوید علت، تنزل پیدا می کند و با تنزل، تکثر پیدا می کند که به جای لفظ «تکثر» از لفظ «گسترش» استفاده کردیم. اگر این مرکز گسترش پیدا کند سطح دایره با محیط خاص می شود پس چون بحث ما در علت و معلول است و علت را در مرکز و معلول را در محیط قرار می دهیم مناسب است که بحث خودمان را با دایره بسنجیم و بگوییم اگر مرکزی گسترش پیدا کرد چگونه می شود؟
اگر مرکز را عدد یک قرار دهید و قطر را هفت قرار دهید محیطِ دایره، 98/21 می شود. مرحوم قاضی سعید می فرماید ما کسر را رها می کنیم و می گوییم محیط برابر با 21 می شود. اما به چه علت، کسر را رها می کنیم؟ می فرماید چون رایج است در خود عدد 14/3 که باقیمانده دارد زیرا بعد از 14 هم عدد وجود دارد ولی رها کردیم. به طور کلی رایج است که وقتی نمی توان یک تقسیمی را به نهایت رساند اگر تا مقداری، تقسیم اعشار را رفتیم بعد از آن، آن را رها می کنیم.
نکته: عدد 98/21 در واقع اگر دو صدم به آن اضافه کنیم می شود 22 نه اینکه نود و هشت صدم را رها کنیم. اما در دعاها عدد خیلی مهم است لذا ذکر را اگر انسان بگوید، مهم نیست اما اگر بخواهی بر روی آن عدد بگذارید می گویند از معلم بگیرید زیرا اگر فلان عدد باشد تاثیر خاص دارد و شما نمی دانید که این تاثیر با روح خودتان سازگاری دارد یا ندارد؟ بلکه همان عددی را که بزرگان قرار دادند رعایت کن پس با وجود اینکه در ذکر، عدد مهم است اگر به کسر برخورد کنی می گوید اضافه ی کسر را می اندازیم اما چگونه در ذکر به کسر برخورد می کنیم نیاز به توضیح دارد زیرا ذکرهایی که به ما گفتند مثلا 10 بار یا 100 بار است و هیچکدام اعشار ندارد مثلا نگفتند صلوات را سه بار و نصفی بگو چگونه می شود که اعشار متولد می شود؟
مرحوم قاضی سعید می فرماید گاهی از ضرب کردن و گاهی از مضاعف کردن درست می شود گاهی هم از چیزهای دیگر درست می شود. در ضرب هم اگر از ابتدا اعشار نباشد با ضرب کردن، اعشار و کسر پیدا نمی شود. آن طور که به ذهن بنده رسیده است این می باشد که مثلا گفته شده در طول شب 10 بار این ذکر را بگو و معین نکرده در چه ساعتی بگو. این به صورتی است که باید این ذکرِ 10 گانه را تقسیط کنیم مثلا شب 10 ساعت است لذا هر ساعتی یک ذکر می گوییم حال اگر نتوانستیم همه شب را بیدار بمانیم و خواستیم ثلث شب را بیدار بمانیم باید ثلث 10 تا را بگوییم و ثلث 10 تا دارای اعشار و کسر است که آن کسر را رها کن البته این مثال که زدیم مثال برای تقسیم بود ولی مرحوم قاضی سعید می گوید ضرب و تقسیم کن. بنده نتوانستیم تصریح به آن مثال کنم زیرا اگر عدد خودش کسری نباشد چگونه با ضرب کردن، کسر پیدا می کند مگر اینکه از ابتدا کسری باشد که با ضرب کردن کسر پیدا شود.
تا اینجا مطلب روشن شد که رابطه بین مرکز و محیط به این مقدار است حال ما همین رابطه را که در ریاضی مطرح می شود حفظ می کنیم تا در اینجا از آن بهره ببریم می فرماید اگر ما مرکز را حرکت دادیم تا قطر را بسازد «دیروز بیان کردیم که نقطه نمی تواند خط بسازد ولی اگر نقطه، سیّال شد اجازه می دهند که خط بسازد لذا مرحوم قاضی سعید می گوید اگر مرکز را به حرکت در آوردیم یعنی نقطه را سیال کردیم می تواند خط و قطر بسازد» و قطر را حرکت دهیم «یعنی سیال کنیم» تا محیط دایره ساخته شود. اگر مرکز ما عدد یک باشد به همین بیان که گفتیم قهرا محیط آن، 21 خواهد شد.
بحث ما در علت و معلول است آن هم علت عالیه مراد است که عالم اله است پس باید درباره عالم اله هم بحث کنیم. عالم اله به سه مرتبه تقسیم می شود که عبارتند از جبروت و لاهوت و ملکوت. چون بحث ما بحث علل است این سه عالم را که علت برای ما دون هستند در نظر می گیریم و این سه را در جایگاه علت که مرکز است قرار می دهیم سپس قطرِ ما عدد 7 می شود. این مرکز چون عالم اله است در واقع یکی است ولی به لحاظ مرتبه، 3 تا می باشد اما ما دوایری را که محیط به این مرکزند دوایر را متحد المرکز قرار می دهیم تا یک مرکز برای هر سه دایره کافی باشد دایره ی جبروت و لاهوت و ملکوت را طوری قرار می دهیم که دایره های متحد المرکز بشوند که قطر آنها واحد می شود و مرکز آنها هم واحد می شود اما دایره، 3 تا می باشد حال شروع به شمردن می کنیم و می گوییم هر دایره ای 21 می باشد و 3 تا دایره داریم پس از حاصلضرب 21 و 3 عدد 63 بدست می آید. قطر هم که 7 است اگر اضافه کنیم عدد 70 بدست می آید. سپس به سراغ مرکز می رویم و می بینیم مرکز، عالَمِ اِله است ولی به سه مرتبه تقسیم می شود این 3 را باید لحاظ کرد و این 3 خارج از محیط است چون دایره، دایره عقلی است و در دایره ی عقلی، مرکز را خارج از محیط گرفتیم «برخلاف دایره ی حسی که مرکز بخشی از کل دایره است، پس این مرکز اگر چه یکی است ولی در واقع مشتمل بر 3 تا است. 3 تا را مرکز حساب کردیم که بیرون از 70 است در نتیجه عدد 73 بدست آمد. در اینصورت می گوییم هر کدام از این 3 تا نسبت به 70، یک هفتادم می شود. حال جبروت را ملاحظه کنید همین حکم را دارد لاهوت و ملکوت هم همینطور است حال اگر اسم اعظم را بخواهید تقسیم کنید آن را هم به 73 تقسیم می کنیم البته اسم اعظم هم علت است پس در این توجیهی که ما گفتیم می توانیم دخالت بدهیم چون علت است زیرا در روایت آمده که به اسم خودت که دریا را شکافتی و به اسم خودت که خورشید را آفریدی و... معلوم می شود که این اسماء همه علت هستند اگر اینها را جمع کنیم اسم اعظم می شود و خداوند ـ تبارک ـ با همین اسم اعظمش می آفریند و اگر می آفریند پس اسم اعظم علت است و اگر علت است در بحث ما داخل می شود و توجیه 73 در آنجا هم می آید یعنی نه تنها در علت می آید در اینجا هم می آید.
نکته: خوب بود مرحوم قاضی سعید از کسیر 21 صرف نظر نمی کرد و مقداری به 21 اضافه کرد و آن را 22 می کرد و این 3 دایره 22 می شوند و 66 می شدند و قطر هم که 7 است اگر اضافه می کرد 73 می شد و احتیاج نداشت عدد 3 را بیاورید.
استاد: توجه کنید که اگر مرحوم قاضی سعید این کار را می کرد خیلی خوب بود اما در این صورت مرکز را محاسبه نکرده بود اما الان با این بیان، مرکز محاسبه شد. مرکز باید محاسبه شود چون بیان کردیم مرکز در دایره حس و سطحی نقطه است اما در دایره عقلی، مرکز همه کاره است و نمی توان آن را ندیده گرفت.
«فاعلم انه قد استقر فی مستقره ان نسبه القطر الی المحیط نسبه السبعه الی احد و عشرین مع کسر»
در جایی که باید مقرر شود مقرر شده «یعنی در ریاضیات» که نسبت قطر به محیط، نسبت 7 به 21 همراه با کسر است.
«و الکسور لایعبا بها فی بیان الحقایق»
وقتی می خواهیم حقیقتی را بیان کنیم کسر را ساقط می کنیم بله اگر بخواهیم مطلب حسی را بیان کنیم کسر را لحاظ می کنیم.
«و لذا کثیرا ما یسقط الکسر فی اعداد الاذکار اذا حصل من ضرب او تصغیف او تعداد حروف و غیر ذلک»
و لذا کثیراً مّا ساقط می شود کسر در اعداد اذکار.
بنده نمی دانم منظور مرحوم قاضی سعید چیست ولی برای تعداد حروف به این صورت می توان گفت که زبر و بینات را لحاظ کرد که در آنجا حروف ابجد را می آورند و با تعدادش کار دارند
«و لاریب ان المرکز اذا انبسط بنفسه حرکه متشابه النسبه یرسم اولا القطر ثم تنتهی الاقطار الی المحیط»
اگر مرکز پَهن شود که پهن شدن مرکز به دو صورت است
1ـ به آن چیزهایی اضافه کنیم مثلا این، یک نقطه است و نقطه های دیگری کنار آن بگذاریم تا پهن شود و دایره را تشکیل دهد. مراد مرحوم قاضی سعید این نیست.
2ـ مرکز بنفسه پهن شود یعنی چیزی از بیرون نیاور و خودش پهن شود که قطر و دایره را بسازد. در مساله علت و معلول انبساط به معنای تنزل و تکثر پیدا کردن است البته ایشان در اینجا خود دایره را می گوید و چون دایره گفته شده لذا انبساط را به معنای خودش می گیرد ولی اگر بخواهید بر ما نحن فیه تطبیقش کنید انبساط را به معنای تنزل و تکثر می گیرد.
«متشابه النسبه»: حرکت گاهی «مختلف» است و گاهی «متشابه النسبه» است. حرکت مختلف این است که یک شیئی در یکساعت به اندازه یک کیلومتر حرکت کند و ساعت دوم دو کیلومتر حرکت کند و ساعت سوم سه کیلو متر حرکت کند اما حرکت متشابه این است که در طول زمانهای مساوی حرکتهای مساوی انجام شود و کم و زیاد نگردد. که این حرکتهای متشابه اگر بر روی قوسی باشد حرکت متشابه گفته می شود و اگر روی خط مستقیم هم باشد حرکت متشابه گفته می شود در فارسی از آن تعبیر به حرکت یکنواخت می شود به طوری که سرعت و بطؤ ندارد. مرحوم قاضی سعید تعبیر به «حرکت متشابه» نمی کند بلکه تعبیر به «حرکت متشابه النسبه» می کند این توضیحی که گفتیم برای بیان «حرکت متشابه النسبه» نبود. توجه کنید مرکز، در وسط قطر است یک وقت ممکن است حرکت کند و منبسط شود و به سمت راست بیشتر برود و به سمت چپ کمتر برود این حرکت را متشابه النسبه نمی گویند. آن قسمتی که به سمت راست می رود ممکن است یکنواخت برود و قسمتی که به سمت چپ می رود هم یکنواخت برود ولی آن که به سمت راست می رود تندتر برود و نسبت، محفوظ نماند در این صورت می گویند باید متشابه النسبه باشد یعنی اگر این مرکز از طرف راست به اندازه یک منبسط شد از طرف چپ هم به اندازه یک منبسط شود. اگر از طرف چپ به اندازه دو منبسط شد از طرف راست هم به اندازه دو منبسط شود یعنی نسبت را محافظت کند و الا ممکن است این، زودتر به محیط برسد و آن، دیرتر برسد به این صورت نباشد بلکه به صورتی باشد که هر دو به محیط برسند و در محیط توقف کنند در اینصورت مرکزِ یک، عدد 7 می شود چون متشابه النسبه رفته است یعنی به هر نسبتی که در طرف راست رفته به همان نسبت هم در طرف چپ رفته است.
«ثم تنتهی الاقطار الی المحیط»: اقطار به محیط منتهی می شود و کل دایره با حرکت مرکز ساخته می شود.
«ثم من المستبین ان العالم الالهی مع مراتبه الثلاثه التی هی الجبروت و اللاهوت و الملکوت دائره واحده علی ثلاثه محیطات مستبطنه مندمجه بعضهما فی بعض»
«مستبین» یعنی در جای خودش روشن شده.
تا اینجا مرحوم قاضی سعید مطالب ریاضی را گفت حال از اینجا به بعد می خواهد وارد بحث خودمان شود تا علتی درست کند که عبارت از عالَمِ اِله است و آن را سه مرتبه ای کند که جبروت و لاهوت و ملکوت است و سپس محاسباتی که بیان کردیم را حساب کند.
ترجمه: در جای خودش روشن شده که عالم الهی با مراتب سه گانه اش که جبروت و لاهوت و ملکوتند «که ما جبروت و لاهوت و ملکوت را در ذیل معرفت قبلی توضیح دادیم» دایره ی واحده هستند بر سه محیط «یعنی قطر و مرکز واحد است ولی سه تا محیط دارند و سه دایره منطبق بر هم هستند» که یکی در باطن دیگری است «همان که در اصطلاح به آنها می گوییم دوایر متحد المرکز» بعضی ها در بعضی مندمج شدند و داخل هم هستند.
«فالمرکز و القطر لایتکرّران و المحیط ثلاثه»
سه تا محیط است پس 21 باید در 3 ضرب شود.
«و اذا ضوعف عدد المحیط و هو احد و عشرون ثلاث مرات حصل ثلاث و ستون و مع القطر یصیر المجموع سبعین»
هنگامی که عدد محیط که 21 است سه بار مضاعف شود عدد 63 درست می شود و با قطری که عبارت از 7 است مجموع آن 70 می شود.
«و المرکز العقلی خارج»
ولی چنانچه می دانیم مرکز عقلی خارج از دایره است لذا مرکز را باید خارج از 70 به حساب آورد. مرکز اگر چه یکی است ولی در واقع 3 تا است چون سه تا دایره داریم.
«و لهذا صارت نسبه العالی الی السافل نسبه ثلاثه و سبعین»
«لهذا»: چون باید 70 را در نظر گرفت و مرکز عقل هم که 3 تا است را خارج در نظر گرفت.
ترجمه: و به خاطر این، نسبت عالی «که در مرکز قرار می گیرد و علت است» به سافل «که در محیط واقع می شود» نسبت 73 است.
توضیح این مطلب در صدر معرفت 12 گفته شد.
«ثم تعتبر نسبه هذه المحیطات الی المرکز الجسمانی»
این مطلب را در دایره عقلی گفتیم اما در دایره حسی هم همین را می گوییم ولی در دایره حسی باید توجه به فرق آن بکنید. در دایره حسی مرکز داخل است و خارج نیست لذا وقتی می گوییم نسبت یک به هفتاد، مراد این است «یک از هفتاد» نه «یک به هفتاد» یعنی عدد یک درون 70 است.
«فیحصل ذلک العدد بعینه مع دخول الواحد الذی للمرکز فی السبعه التی للقطر»
همین عدد 73 بدست می آید اما با دخول واحدی که برای مرکز است در سبعه ای که برای قطر است و قهرا دخول همین واحدی که مرکز است در سبعین که برای محیط است.
«و لهذا السر صارت نسبه السافل الی العالی نسبه الواحد الی السبعین»
بیان مرحوم قاضی سعید نشان داد که نسبت سافل به عالی نسبت 70 به یک است اما بنده بیان کردم که چون درجه اش 70 است هر یک از 70 تا به این یکی، نسبت یک هفتادم دارد.
«و فیما ذکرنا اسرار لاتحصی طوبی لمن فاز بها»
اسرار دیگری است که مرحوم قاضی سعید می فرماید ذکر نمی کنم چون قبلا گفت لمعه ای از این بحث را در اختیار شما قرار می دهم.


[1] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص270، س10.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo