< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان سه شان برای کرسی/ ادامه بحث اینکه چرا از بین نسبت ها امام علیه السلام نسبت یک هفتادم را انتخاب کردند/ معرفت هفتم/ حدیث سوم/ باب هشتم.
«و البروج انما هی فی الکرسی الذی هو ذلک الجسم المرسل»[1]
بحث ما در توجیه عدد سبعین بود که چرا امام علیه السلام در این حدیث از نسبت یک به هفتاد استفاده کردند. گفتیم که ابتدا سبعه را بیان می کنیم بعدا سبعین را بیان می کنیم سپس نسبت یک به سبعین را می آوریم وارد مطلب اول شدیم که سبعه را بیان کنیم. عدد سبعه را با توجه به افلاک سبعه توجیه کردیم. ولی توجهات دیگری هم دارد که در آنها نظر به افلاک سبعه نمی کند ولی در این توجیهی که الان وارد آن شدیم به افلاک سبعه نظر می کنیم. به این مناسبت وارد بحث در افلاک سبعه شدیم و بحث عرش را مطرح کردیم و توضیحاتی دادیم الان می خواهیم کرسی را توضیح بدهیم و چون بروج در کرسی هستند به بروج اشاره می کنیم. در فلک هشتم که ما اسم آن را در کرسی گذاشتیم ستاره ها وجود دارند. در یک قسمتی از این فلک، مجموعه ای از ستاره ها قرار گرفتند که ما برای هر مجموعه ای نامی گذاشتیم و این فلک را که 360 درجه دارد به 12 صور فلکی تقسیم کردیم چون دیدیم این مجموع ستاره ها که هر کدام، صورتی از صور فلکی را نشان می دهند این مجموعه در آن قسمت از فلک وجود دارد لذا آن قسمت از فلک را به 12 مجموعه تقسیم کردیم و اسم آنها را بروج گذاشتیم و چون این مجموعه به صورت کمربندی در این مجموعه قرار داشتند و کمربند در لغت «منطقه» گفته می شود ما اسم این بروج را منطقه البروج گذاشتیم.
نامگذاری بروج به این اسم ها کار اَعراب بوده اعراب اهل هیئت و نجوم نبودند ولی کاری کردند که منجمین، این کار را از آنها گرفتند. اعراب به خاطر اینکه در مناطق گرمسیر زندگی می کردند ناچار بودند شب ها مسافرت کنند تا از حرارت خورشید متاذی نشوند. لذا شب بر روی کجاوه می خوابیدند و این ستاره ها را می دیدید سپس بر روی تخیلاتی که داشتند ستاره ها را تنظیم می کردند و می گفتند این ستاره ها به شکل فلان موجود است و آن ستاره به شکل فلان موجود دیگر است. این نامگذاری بعدا به منجمین یونان و ایران و هند و چین و مصر رسید و آن را پذیرفتند و باقی ماند و تا الان هم باقی است. این 12 تا را نامگذاری کردند اما بعدا منجمین آن را تنظیم کردند. خیلی از کارهای هیئت به توسط منطقه البروج ترسیم می شود مثل طول و عرض کوکب و... . همه کواکب در منطقه البروج نیستند بخشی در داخل منطقه البروج است. مرحوم قاضی سعید می فرماید بروج در فلک هشتم است. البته به این مطلب اشاره کنیم که این مجموعه ستاره ها حرکت هم می کنند اگر چه حرکت آنها به نظر ما کُند به حساب می آید چون خیلی دور هستند. حرکت می کنند و این حرکت باعث جدایی آنها از یکدیگر می شود و باعث می شود آن شکلی که آن زمان، اَعراب مشاهده کردند و نامگذاری کردند باقی نماند. مرحوم خواجه در زمان خودش می فرماید از جوزا که شکل دو پسر بچه بود که دست به گردن هم انداختند فقط دو پا باقی مانده و بقیه ستاره ها به جاهای دیگر منتقل شدند ولی چون برج مشخص است همان دو پا را جوزا می گوید. امروزه بیش از آن مقدار عوض شده ولی بالاخره این نامگذاری الان هم هست بعضی از شکل ها عوض نشده مثلا تِنّین را اگر ملاحظه کنید می بینید همان اژدهایی که دیده می شود عوض نشده و به همان حالت تنین باقی مانده است. علتش این است که اینها نزدیک قطب اند و ستاره های قطبی جایگاهشان به کندی عوض می شود. لذا ستاره جدی بر نقطه قطب قرار دارد به کندی عوض می شود.
می گویند منطقه البروج در کرسی یعنی فلک هشتم قرار دارد اما فلک هشتم چیست؟ مرحوم قاضی سعید می فرماید همان جسمِ عرش است ولی آن جسمِ عرش، مرسل بود اما این متنوع است اجمالا.
جسم عرش مرسل بود به معنای این است که هیج صورت نوعیه نداشت. همانطور که گفتیم جسمیت صرفه ی خالصه بود اما این جسم متنوع به انواع صو نوعیه است اما تنوعش اجمالی است. در عالم ما، انواع و صور نوعیه بالتفضیل موجودند. صورت اسد جدای از صورت بقر است. صورت انسان جدا از صورت بقیه حیوانات است. پس صور نوعیه در عالم ما، به تفصیل موجودند اما در کرسی همین صور نوعیه است ولی کرسی، متنوع به این صور نوعیه است اما اجمالا و به نحو بساطت است که اگر تنزلشان بدهید مفصَّل می شوند. حقایق این صور در آنجا است و حقایق، از نوعی تجرد برخوردارند لذا تکثر در آنها کمتر آشکار می شود و تفصیل در آنها کمتر است و لذا به وحدت نزدیکتر است نه کثرت.
تعبیر مرحوم قاضی سعید این است که همان جسم مرسل به حیث تنوعش به این صور، کرسی شده است. اینگونه عبارتها در موجودات مادی نمی آید نمی گوییم این انسان، به فلان حیث، انسان دیگر است یعنی نمی توان یک انسان با دو حیثیت باشد. اما در مجردات گفته می شود مثل عقل خودمان را نگاه می کنیم و می گوییم این عقل به حیث بالا، عقل نظری است اما به حیث اینکه به سمت بدن ما توجه دارد عقل عملی است. یک عقل وجود دارد اما دو حیث برای آن درست می شود و دو عقل حاصل می شود در حالی که ما دارای دو عقل نیستیم بلکه فقط یک عقل داریم و آن یک فقط، چهره ای به سمت بالا دارد که از بالا و از معلم های عقلی دریافت می کند لذا از این جهت به آن عقل نظری می گوییم و یک چهره به سمت پایین دارد که به بدن دستور می دهد که فلان کار قبیح است و آن را انجام نده یا فلان کار حسن است و آن را انجام بده که به آن عقل عملی می گویند. یعنی مجرد، با دو حیثیت، دو چیز شد. تعبیری که مرحوم قاضی سعید در مورد کرسی و عرش دارد تقریبا مسانخ با مجرد است می گوید همان جسم مرسل که اسم آن را عرش گذاشتیم به حیثیت تنوع اجمالی اش به صور، کرسی می شود بعدا توضیح دیگر می دهد که نور مجرداتِ محضه نمی تواند به طور مستقیم بر مادیات بتابد باید واسطه ای وجود داشته باشد که از جهتی با مجردات مانوس باشد و از جهتی با مادیات مانوس باشد و این واسطه بتواند نور را از مجرد بگیرد و به مادی، ارسال کند. برای کرسی چنین شان قائل می شود که واسطه بین مجردات و مادیات است. تعبیر مرحوم قاضی سعید نشان داد که کرسی را واسطه گرفت و مادی محض قرار نداد و قبلا هم گفته بود جسمیت متکمّمه دارای حقایق صور است و چیزی که دارای حقایق صور می باشد مادی محض نیست. مادی، تجسم صور و اصنام صور را دارد نه اینکه حقایق صور را داشته باشد.
مرحوم قاضی سعید در عرش فرمود «محل اشباح نوریه مثالیه» است یعنی محل برای مثال گرفت و مثال، برزخی بین عقل و ماده است. عرش را اینگونه گفت که محل اشباح نوریه مثالیه است. الان هم کرسی را که بیان می کند چهره دیگر عرش است پس آن هم به نحوی با مثال ارتباط دارد گویا که کرسی را وجود مثالی قرار می دهد نه اینکه وجود مثالی باشد بلکه نزدیک به مثال قرار می دهد.
تا این جا توصیف اول برای کرسی بیان شد که در این توصیف هم مشخص شد که منطقه البروج در آن قرار دارد هم مشخص شد که حقایق صور نوعیه ای این عالم در آنجا به نحو اجمال موجود است و هم مشخص شد که این کرسی واسطه بین انواری که از بالا می آید و موجودات مادی که منتظر گرفتن آن انوار هستند این موجودِ واسطه، انوار را از آن بالا می گیرد و به پایین ارسال می کند و اگر این واسطه نبود موجودات پایین نمی توانستند نورِ خالصی را که به آنها می رسد تحمل کنند. در اینجا سه شان برای کرسی درست کرد:
1ـ محل منطقه البروج است.
2ـ دارای حقایق صور نوعیه به نحو اجمال است.
3ـ واسطه بین مجردات و مادیات است. «مجرداتی که فوق خودش است و مادیاتی که دون خودش است».
توضیح عبارت
«و البروج انما هی فی الکرسی»
بروج در کرسی هستند.
«الذی هو ذلک جسم المرسل من حیث تنوعه اجمالا بجمیع انواعه و احتوائه علی کافه الصور التی تحته»
ضمیر «انواعه» و «احتوائه» به «جسم مرسل» برمی گردد.
با این عبارت معنای کرسی را بیان می کند. کرسی همان جسم مرسل است «یعنی همان جسمی است که ما اسم آن را عرش گذاشیم» ولی با این حیثیت که این جسم، متنوع شده به جمیع انواع جسم مرسل «مراد از جسم مرسل، صورت جسمیه است که دارای انواع اجسام است ولی آن انواع در او ظهوری ندارند بلکه ظهورشان در این کرسی است. کرسی، حقایق این انوار را در او دارد اجمالا نه تفصیلا. تفصیلِ آن صور نوعیه در عالم جسم است. در عالم کرسی تفصیل وجود ندارد بلکه اجمال است» و اشتمال جسم مرسل بر همه صُوَری که در تحت خودش بالتفصیل موجودند که جسم مرسل به این حیثیت، کرسی می شود.
«اذ ما لم یکن وجود المتوسط لم یکن ظهور الانوار المبدعه المجرده فی الصور المادیه»
«فی الصور المادیه» مربوط به «ظهور» است.
چرا کرسی مشتمل بر همه صُوَری است که تحتش می باشد است. چون باید فیض را برای حقایق آن صور بگیرد سپس رقیق شده آن فیض را به خود آن صوری که در پایین هستند ارسال کند یعنی شان وساطت دارد. اگر این واسطه نبود این صور نوعیه مفصّله ای که در این عالم هستند نمی توانستند نور بالا را به طور مستقیم دریافت کنند.
«اذ» تعلیل است بر اینکه این جسم باید مشتمل بر همه صور مادون خودش باشد تا واسطه برای صور مادون شود. اما به چه علت باید واسطه شود؟
اگر بین نور مجرد و موجود مادی، واسطه ای نباشد که به حیثی به مجرد شباهت داشته باشد و به حیث دیگر به موجود مادی شباهت داشته باشد آن نور مجرد به طور مستقیم نمی تواند به ماده برسد و ماده هم به طور مستقیم نمی تواند نور مجرد را دریافت کند باید این واسطه موجود باشد تا نور را رقیق کند و آن موجودات مادی بتوانند آن نور رقیق شده را استفاده کنند.
ترجمه: اگر وجود متوسط نباشد ممکن نیست ظهور انوار مبدعه مجرده «که قبل از کرسی هستند» در صور مادیه «مگر اینکه متوسطی واسطه شود و این متوسط همان کرسی است پس باید وجود کرسی باشد و کرسی هم متنوع به حقایق صور باشد تا بتواند وساطت کند برای نوری که از بالا می آید و به پایین واصل می شود».
تا اینجا سه شان برای کرسی بیان شد اما در مورد شان اولِ آن بحث کرد و در مورد شان دوم و سوم بحث نمی کند ولی شان اول را می خواهد به چیز دیگر بدهد و می گوید احتمال دارد برای کرسی باشد و احتمال دارد برای کرسی نباشد. بلکه برای چیزهای دیگر باشد.


[1]شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص265، س5.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo