< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کیفیت جواز اطلاق شیء بر خداوند ـ تبارک ـ / خداوند ـ تبارک ـ شیء است/ حدیث اول/ باب هفتم.
«الحدیث الاول باسناده عن محمد بن عیسی عمن ذکره»[1]
توضیح عبارت
«الحدیث الاول باسناده عن محمد بن عیسی عمن ذکره قال: سئل ابوجعفر ـ علیه السلام ـ أیجوز ان یقال: الله عز وجل شیء؟ قال نعم تخرجه عن الحدین حد التعطیل وحد التشبیه»
مرحوم صدوق به اسنادش از محمد بن عیسی از کسی که اسم آن را برده نقل کرده که گفت از امام محمد باقر علیه السلام سوال شد که آیا جایز است که گفته شود خداوند ـ تبارک ـ شیء است. حضرت فرمودند جایز است ولی شرطش این است که او را از حد تعطیل و حد تشبیه بیرون بیاورید یعنی اطلاق شی نکنی به نحوی که خداوند ت تبارک ـ را شبیه خلق کنید و نفی شیء نکنی به نحوی که تعطیل و نفی واجب تعالی باشد امام علیه السلام می فرمایند شیء را می توان بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد ا ما باید این اطلاق ما مشتمل بر تشبیه و موهم آن نباشد اگر موهم تشبیه باشد اطلاقش جایز نیست.
اطلاق شیء به صورتی که بخواهد باعث تعطیل شود ظاهرا ممکن نیست پس باید انیطور عبارت را معنی کنیم: اگر بخواهی اِبا و امتناع از اطلاق «شیء» بر او کنی تعطیل لازم می آید. اگر بخواهی «شیء» را اطلاق کنی و او را مانند سایر اشیاء ببینی تشبیه پیش می آید. امام علیه السلام می فرمایند هیچکدام از دو کار را انجام نده نه از او شیئیت را نفی کن و نه هم بر او شیئیتی که موهم تشبیه است اطلاق کن. به نظر می رسد که منظور امام علیه السلام، همین باشد که بیان کردیم ولی ظاهر عبارت این نیست بلکه ظاهر عبارت این است که اطلاق شیء بر خداوند ـ تبارک ـ کن به صورتی که تعطیل و تشبیه نباشد. آن طور که استاد فرمودند این بود که اگر اطلاق نکنی، تعطیل می شود و اگر اطلاق کنی می تواند تشبیه باشد و از آن پرهیز کن و می تواند تشبیه نباشد و اطلاق کن. یعنی یک طرف قضیه اطلاق نکردن است و یک طرف هم اطلاق کردنی است که موهم تشبیه باشد. این دو ممنوع شدند و اطلاقی که هیچکدام از این دو مشکل در آن نباشد اجازه داده شده است. این بیانی بود که استاد فرمودند. اما ظاهر عبارت نشان می دهد که اگر اطلاق می کنی، تعطیل و تشبیه نباشد. نه اینکه اطلاق نکنی. زیرا راوی سوال می کند می توان بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق شیء کرد امام علیه السلام می فرماید «نعم» یعنی می توان اطلاق کرد اما سعی کن که نه تشبیه و نه تعطیل باشد یعنی با فرض اطلاق، تعطیل و تشبیه لازم نیاید.
اینکه با فرض اطلاق، تشبیه لازم بیاید معلوم است که به چه معنی است یعنی اطلاق شی بر خداوند ـ تبارک ـ شود و خداوند ـ تبارک ـ مثل بقیه اشیاء دیده شود. امام علیه السلام می فرماید اطلاق شیء کن ولی اینگونه اطلاق نکن.
اما اینکه اطلاق شیء بر خداوند ـ تبارک ـ کن ولی مستلزم تعطیل نشود به چه معنی است؟
قبل از پاسخ دادن به این سوال ابتدا تعطیل را توضیح میدهیم.
معنای «تعطیل»: تعطیل بر دو قسم است:
1 ـ تعطیل تفکر. گاهی خداوند ـ تبارک ـ را تعطیل می کنیم یعنی درباره او اجازه فکر کردن نمی دهیم. حتی در حد توانایی که می توانیم فکر و توجه کنیم مثلا خداوند ـ تبارک ـ را عالم و قادر دانستن به معنای واقعی آن، اگر به همین اندازه برای خداوند ـ تبارک ـ قائل نباشیم این، تعطیل است یعنی در مورد خداوند ـ تبارک ـ هیچ توجهی نخواهیم داشت. در حالی که ما از خداوند ـ تبارک ـ در خواست می کنیم و با او صحبت می کنیم پس چگونه ممکن است به آن توجه نکنیم چطور ممکن است اوصاف کمالیش که در برآوردن حاجات ما دخیل اند فکر نکنیم. این نوع تعطیل، ممنوع است. بله ما نمی توانیم به طور کامل فکر کنیم ولی اگر نتوانستیم به طور کامل فکر کنیم نباید اصل فکر را تعطیل کرد بلکه اصل فکر باید انجام شود در حدی که به ما اجازه دادند و در حدی که ما توانایی داریم.
2 ـ تعطیل ذات: یعنی نفی کردن و گفتن اینکه خداوند ـ تبارک ـ نیست که این، شرک و کفر و زندقه است. البته تعطیل به معنای اول هم نوعی شرک است زیرا به معنای این است که ما خداوند ـ تبارک ـ را به علم و قدرت و امثال: یک نشناسیم و نشناختن خداوند ـ تبارک ـ به این اوصاف کفر است یعنی انکار کمال برای خداوند ـ تبارک ـ کفر است. او نفس الکمال و کمال مطلق است اگر بخواهیم کمال را از او نفی کنیم یک موجود دیگر در می آید و دیگر خدا نخواهد بود.
پس تعطیل به معنای کفر و نفی ذات شد. حال اگر بر خداوند ـ تبارک ـ شیء اطلاق نکردید پس چه چیز اطلاق می شود؟ درست است که ممکن است کلمه ای به کار نبریم ولی در معنی یکی از این دو حال است:
1 ـ یا شی است.
2 ـ یا لا شیء است.
رفع نقیضین نباید بکنیم. اگر شیء را اطلاق نکردیم لا شیء بر او اطلاق می شود چه من اطلاق لا شیء بر او بکنم یا نکنم. و اطلاق لا شیء بر خداوند ـ تبارک ـ به معنای هیچ است و موجود نمی باشد حتی وجود و ذات نیست. و این روش است که کفر می شود زیرا کفر به معنای نفی خداوند ـ تبارک ـ است ک از شرک هم بدتر است زیرا مشرک، خداوند ـ تبارک ـ را قبول دارد کنار آن یک خدای دیگر هم اضافه می کند اما کافر اصلا خداوند ـ تبارک ـ را قبول ندارد و تعطیل، کفر است. پس اطلاق لا شی بر او نمی شود اگر اطلاق لا شیء نشد باید اطلاق شیء بشود.
تا اینجا روشن شد که اگر لا شیء اطلاق شود تعطیل است ولی بحث ما این نبود. بحث ما این بود که شیء را اطلاق کنی و تعطیل پیش بیاید. این در وقتی است که وقتی کلمه «شیء» اطلاق می کنیم بوی تشبیه بدهد. در اینصورت خداوند ـ تبارک ـ را یکی از ممکنات قرار می دهیم و موجودات، منحصر در ممکنات می شوند حتی آن موجودی هم که می تواند واجب الوجود باشد با این اطلاق در زمره ممکنات قرار می گیرد قهرا باعث می شود خدایی که واقعا خدا است نباشد پس تعطیل لازم می آید. بنابراین اطلاق شیء بر خداوند ـ تبارک ـ اگر موهم تشبیه باشد از طرفی مستلزم تعطیل است از طرفی هم موهم تشبیه است اینها توضیحاتی است که داده شد حال هر چه می خواهد مقبول شود یا نشود.
مرحوم قاضی سعید در بخشی که اطلاق شیء مستلزم تعطیل می شود همان مطلب اول را فرموده که اگر بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق لا شیء کردی تعطیل است «ولی استاد سعی کردند که اطلاق شی شود و تعطیل باشد تا به تشبیه بر گردد و از طریق تشبیه بالملازمه تعطیل لازم می آید ولی مرحوم قاضی سعید همان مطلب اول را فرموده که اگر اطلاق لا شیء بر خداوند تبارک ـ کنی تعطیل است» پس اینکه امام علیه السلام می فرماید از تعطیل پرهیز کن یعنی اطلاق لا شیء نکن یا امام علیه السلام می فرماید از تشبیه پرهیز کن یعنی اطلاق شیئی که موهم تشبیه باشد نکن پس در این میان، ما فقط مجازیم اطلاق شیء کنیم ولی مواظب باشیم که شیئی مثل اشیاء دیگر نباشد بلکه شیئی باشد که مناسب با خدائیش است. این فرمایش مرحوم قاضی سعید است که در تفسیر روایت آمده است.
نکته: امام علیه السلام دو چیز فرمودند:
1 ـ پرهیز از تشبیه
2 ـ پرهیز از تعطیل.
ولی استاد فقط پرهیز از تشبیه را بیان کردند که باید پرهیز از تشبیه را داشته باشیم تا بالمطابقه تشبیه لازم نیاید و بالالتزام، تعطیل لازم نیاید. باز هم استاد، ظاهر روایت را حفظ نکردند و نمی شد حفظ کرد مرحوم قاضی سعید هم ظاهر روایت را حفظ نکرده ولی باین مرحوم قاضی سعید این است که اطلاق لا شیء نکن و الا تعطیل می شود و اطلاق شیئی که موهم تشبیه است نکن و الا تشبیه می شود. پس مجاز هستیم که شیء را بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کنیم ولی باید بگوییم لا کالاشیاء الاخر امادر چه چیز مثل اشیاء دیگر نیست؟ در هیچ چیز مثل اشیاء دیگر نیست یعنی نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال مثل اشیاء دیگر است.
مرحوم قاضی سعید می فرماید اطلاق لا شی بر خداوند ـ تبارک ـ به یک معنی صحیح است و آن معنی این است که شما از شیء، شیئی را که ممکن است یا دارای صفات امکانی است اراده کنید و بر خداوند ـ تبارک ـ لا شیء را نفی کنید یعنی شیئی را که امکانی باشد از خداوند ـ تبارک ـ سلب کنید حال چه ذاتش امکانی باشد چه صفاتش چه افعالش. پس اطلاق لا شیء به این معنی بر خداوندـ تبارک ـ صحیح است اما «لا شیء مطلق» چون نفی ذات می کند باطل است و این «لا شیء مطلق» را نمی توان اطلاق کرد.
پس مطلب، روشن شد که چه شیئی را می توان اطلاق کرد و چه «لا شیئی» را می توان اطلاق کرد. بیان کردیم شیئی را می توان بر خداوند تبارک ـ اطلاق کرد که موهم تشبیه نباشد و لا شیئی را می توان بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد که شیء آن، موهم تشبیه باشد آن وقت لا شیء را بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق می کنیم.
اما لا شیئی که مطلق باشد بر خداوند ـ تبارک ـ نمی توان اطلاق کرد و نمی توان گفت خداوند ـ تبارک ـ هیچ شیئی نیست زیرا معنایش این است که خداوند ـ تبارک ـ ذاتی و وجودی نیست.
لفظ شیء را می توان بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد به شرطی که موهم تشبیه نباشد.
پس هم لا شیء داریم که می توان بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد آن، لا شیئی است که مراد از شیء، شیئی باشد که موهم تشبیه است. هم شیء داریم که می تو ان بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد آن، شیئی است که موهم تشبیه نباشد. هم لا شیء داریم که نباید بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد آن، لا شیئی است که نفی ذات کند. هم شیئی داریم که نباید بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد آن، شیئی است که موهم تشبیه باشد.
نکته: مراد از شیء، کلی است و هم می تو اند موهومات را شامل شود و هم حسی ها و هم عقلی ها را شامل شود هم ما فوق عقل و خالق عقل را شامل شود. اطلاقش بر همه جایز است مثلا مدرَک را شما بر محسوس ظاهری و محسوس باطنی و بر معقول هم اطلاق می کنید نمی توان گفت که چون بر محسوس ظاهری اطلاق می شود ممنوع باشد که بر معقول اطلاق شود بلکه یک امر وسیع و کلی و مطلق است که می توا ند بر تمام مصادیقش به مناسبت همان مصداق، اطلاق شود حال اگر یکی از مصادیق شیء، امر موهوم است نمی توان گفت که پس نمی توان بر شیء واقعی که خداوند ـ تبارک ـ است حمل کرد.
توضیح عبارت
«شرح: صیغه تخرجه علی الخطاب، و الجمله استیناف بیان لمضمون قوله نعم»
«تخرجه» را به صیغه خطاب بخوان و جمله، استیناف است و بیان می کند مضمون قولش «نعم» را. یعنی وقتی اطلاق شیء را اجازه داد توضیح می دهد که آن شیئی که من اجازه می دادم بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کنی چه نوع شیئی است.
«ای یجوز قول الشیء علی الله »
«قول» به معنای اطلاق و حمل است لذا با «علی» متعدی شده.
«بان یعتقد فی هذا القول اخراجه من حد التعطیل ای النفی و الابطال»
عبارت «بان یقصد» در صفحه 247 سطر اول عطف بر «بان یعتقد» است که شارح با عبارت «بان یعتقد» خروج از حد تعطیل را بیان می کنند و با عبارت «بان یقصده» خروج از حد تشبیه را بیان می کنند. ضمیر «اخراجه» به خداوند ـ تبارک ـ بر می گردد. مراد از تعطیل در اینجا نفی و ابطال است یعنی اینکه بگوید خدایی نیست و خداوند باطل است.
«لکون القول باللا شیء یوهم ذلک و ان کان یصح من جهه اخری»
اگر لا شیء را بر خداوند ـ تبارک ـ حمل کند موهم نفی تعطیل است اگر مرادش از شیء،شیئی باشد که موهم تشبیه است لا شیء را می توا ند اطلاق کند و بگوید خداوند ـ تبارک ـ چنین شیئی نیست یعنی اینجنین شیئی که شبیه خلق باشد نیست پس اطلاق لا شیء از جهت دیگری صحیح است ولی اگر بخواهد اطلاق لا شیء به طور مطلق کند غلط است و باعث نفی تعطیل است.
«و بان یقصد اخراجه من حد التشبیه ای التشبیه بالخلق»
اما چگونه او را از حد تشبیه خارج کند؟ بیان می کند که اینطور بگوید که او شیئی است که مانند بقیه اشیاء نیست. اما اگر بگوید خداوندـ تبارک ـ شیئی است که مانند بقیه اشیاء است تشبیه کرده است.
«و الحاصل ان قول الشیء علی الله لیس من قبیل اطلاقه علی الخلق»
دوباره همین مطلب را توضیح می دهند ولی ابتدا تشبیه را بیان می کنند بعدا تعطیل را بیان می کنند به لف و نشر نامرتب.
شارح با این عبارت می فرماید: آن شیئی که می خواهیم بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاقش کنیم و مجاز هستیم که اطلاقش کنیم باید این خصوصیت را داشته باشد که از قبیل اطلاق بر خلق نباشد.
عبارت مرحوم قاضی سعید دقیق است. نه تنها آن شیئی که بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق می کنیم شبیه خلق نباشد بلکه اطلاقش هم شبیه اطلاق شیء بر خلق نباشد. آیا می شود که اطلاق ها هم شبیه هم باشند؟ شیء اگر محدود باشد بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق نمی شود اما بر خلق، اطلاق می شود. شیءِ محدود به حدّ عقلیت، شیءِ محدود به حدّ نفسیت، شیءِ محدود به حدّ جسمیت، محدودند و نمی توان اینها را بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق کرد. یعنی خود لفظ «شیء» چون محدود است نمی تواند بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق شود. ما به اطلاقش کاری نداریم اما یکبار اطلاق را بحث می کنیم وقتی بر خداوند ـ تبارک ـ مطلق را حمل می کنیم « این مطلب را در عرفان خواندید» و می گوییم «خداوند ـ تبارک ـ موجودی مطلق است» به ما می گویند این اطلاق خودت را تصحیح کن و بگو خداوند ـ تبارک ـ مطلق است حتی مقیّد به اطلاق هم نیست «یعنی چنان مطلق است که مقیّد به قید اطلاق هم نیست» با اینکه قید اطلاق اگر چیزی را مقیّد کند معنایش توسعه است اما خداوند ـ تبارک ـ را به همین قید اطلاق هم مقیّد نکن حتی از قید اطلاق هم مطلقش کن پس نحوه اطلاق باید طوری باشد که آن شیءِ اطلاق شده، قید قرار نگیرد اگر «شیء» را بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق می کنی قید نیاورد. خود اطلاقت طوری باشد که قید آور نباشد.
توجه کردید پس اطلاق هم باید با اطلاقی که در ممکنات است فرق کند نه تنها آن کلمه ای که دارد اطلاق می شود «یعنی کلمه شیء» فرق می کند بلکه خود آن اطلاق هم باید با اطلاقی که در ممکنات داریم فرق داشته باشد. مرحوم قاضی سعید در این عبارتش به این مطلب هم اشاره می کند.
ترجمه: قول شیء بر خداوند ـ تبارک ـ نیست از قبیل اطلاق شیء بر خلق «چه در آنچه که اطلاق می شود نباید شباهت باشد چه در نفس اطلاق نباید شباهت باشد».
« لا نه یوجب تشبیه الخلق به او تشبیهه بخلقه»
چون موجب تشبیه خلق به خداوند ـ تبارک ـ یا تشبیه خداوند ـ تبارک ـ به خلقش می شود که هر دو ممنوع است.
«و ذلک شرط صریح»
اینکه این شیء باید اینچنین بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق شود شرطی است در اطلاق شیء. یعنی شرط صریح است نه شرط ضمنی و کفایی چون امام علیه السلام شرط می کنند.
«و لا یصح عدم اطلاقه علیه تعالی»
تا اینجا نفی تشبیه را فرمودند الان می خواهند نفی تعطیل را بیان کنند.
ترجمه: نمی توانی شیء را اطلاق نکنی «که نتیجه اش اطلاق لا شیء می شود یعنی نتیجه اطلاق نکردن شیء اطلاق لا شیء می شود»
«لان ذلک یوهم اخراجه من مرتبه الوجود و ادخاله فی المنفیّات و ذلک کفر فضیح»
چون این اطلاق شیء نکردن «یا اطلاق لا شی کردن» موهم این است که خداوند ـ تبارک ـ از مرتبه وجود خارج شود و داخل در منفیات شود و گفته شود که هیچ است و این کفرِ رسوایی است.
«بل هو شیء لا کالاشیاء»
آنچه که واقعیت دارد این است که خداوند ـ تبارک ـ شیئی است نه مانند اشیاء.
«و بخلافها من جمیع وجوهها»
کلمه «بخلافها» عطف بر «لا کالاشیاء» است یعنی عبارت به این صورت است «بل هو شی لا کالاشیاء و شیء بخلافها» یعنی شیئی است به خلاف اشیاء، اما از چه جهت به خلاف اشیاء است؟ می فرماید «من جمیع وجوهها» یعنی از هیچ جهت شرکت ندارد از همه جهت مخالفت دارد.








[1] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص246، س12.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo