< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجه سوم در معنای حدیث «ان الله خلق آدم علی صورته»/ حدیث هجدهم / خداوند ـ تبارک ـ جسم و صورت نیست.
«الوجه الثالث قال الله جل جلاله ﴿سَنُرِیهِم آیاتِنا فی الآفاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ﴾[1]»[2]
بحث در توجیه جمله «ان الله خلق آدم علی صورته» داشتیم. در صورتی که ضیمر به آدم بر گردد مشکلی پیش نمی آید ولی در صورتی که ضمیر به الله بر گردد احتیاج به توجیه است. گفتیم برای این جمله توجیهاتی ذکر می شود دو توجیه را خواندیم الان وارد توجیه سوم می شویم که ریشه آن، همان توجیه اول و دوم است ولی تفاوتهایی هم دارد.
توجیه سوم: آیه ای داریم که در آن آیه بیان می شود که آیات آفاقی و آیات انفسی را به آنها نشان می دهیم تا از این آیات به ذوالآیه که حق است برسند. اگر کمالات الهی و حقایق نوریه در این موجودات «چه موجود آفاقی چه انفسی» وجود نداشت اینها آیت نبودند چون آیت، نشان دهنده ذو الآیه است. پس باید کمالات الهی در آنها با شد حال یا به نحو پخش شده باشد یا به نحو جمع شده باشد. به این عبارت تعبیر می کنند و می گویند آنچه که در ربوبیت موجود است در عبودیت یافت می شود یعنی آنچه که در رب وجود دارد در عبد یافت می شود کلِّ عالَم، عبد خداوند ـ تبارک ـ است انسان هم عبد خداوند ـ تبارک ـ است پس آنچه که در ربّ است باید در کلّ عالم یافت شود، در آدم هم یافت شود طبق همین قانون، وقتی که عالَم، عبد است باید آنچه در ربوبیت هست در عالم هم باشد و وقتی که انسان، عبد است باید آنچه در ربوبیت هست در انسان هم باشد ولی در عالَم به صورتِ پخش شده وجود دارد و در آدم به صورت جمع شده، وجود دارد. انسان نسخه اجمالی از تمام کمالات الهی است آن کمالاتی که قابل ظهورند و عالَم نسخه تفصیلی از کمالات الهی است.
این مطالب را در دو وجه قبل هم به همین صورت یافتیم و به همین صورت بیان شد.
وقتی که انسان تمام کمالات اِله را دارد و اله را نشان می دهد جا دارد که بگوییم بر صورت خداوند ـ تبارک ـ است. صورت شیء، وسیله شناخت شیء است ما از طریق همین آیات آفاقی و انفسی خداوند ـ تبارک ـ را می شناسیم «البته بین آیات آفاقی و انفسی تفاوت است» بنابراین می توانیم کل عالَم را صورتِ الله تعالی بدانیم انسانِ تنها را هم صورت الله تعالی بدانیم. هر دو ممکن است چون آنها مجموعه آیات الهی اند این انسان هم آیتِ الهی است.
سپس یک مطلبی را توضیح می دهند و آن این است که انوار الهیه، آیاتند. موجوداتِ بیرونی «از عقل به پایین»، آیات این آیاتند یعنی بین آیت ها هم رابطه طولی وجود دارد ولی همه با هم در آیت بودن شریکند اما بعضی آیتِ بلا واسطه اند وبعضی آیتِ مع الواسطه اند مثلا اسماء، آیات بلاواسطه اند و موجودات مادی آیاتند اما با چند واسطه آیاتند. همان رابطه طولی که بین موجودات داریم بین آیات هم داریم در اینصورت هر موجودِ پایینی، اثرِ موجودِ بالایی است مراد از «اثر بالایی» همان «آیت» است چون در «اثر»، نشانه ای از «موثر» وجود دارد و به خاطر همین نشانه است که «اثر» آیت برای «موثر» می شود.
سپس این مطلب را می فرمایند که آنچه در ربوبیت است حقیقت می باشد و آنچه در عبودیت است ظهور آن حقیقت و اثر آن حقیقت است یک تعبیر دیگری در اینجا است که باید آن را هم توضیح بدهیم.
عبارت به این صورت است «آنچه که در ربوبیت وجود دارد در عبودیت یافت می شود» در ربوبیت تعبیر به «یوجد» و در عبودیت تعبیر به «اصیب» می کند. علتش روشن است. چون عبودیت، ظهور ربوبیت است. آنچه در ربوبیت که باطن و حقیقت می باشد موجود است در عبودیت که ظهور ربوبیت است یافت می شود و به آن رسیده می شود به خاطر اینکه ظاهر شده است. علت تعبیر به «اصیب» این بوده که عبودیت، ظهور ربوبیت است و خود ربوبیت دارای اشیائی است که موجودند ولی ممکن است مورد اصابت قرار نگیرند و ما دسترسی به آنها نداشته باشیم وقتی ظهور پیدا می کنند دسترسی به آنها پیدا می شود و مورد اصابت واقع می شوند.
نکته: درباره عالَم گفته می شود «عبدٌ مطیعٌ للّه» در مورد انسان گفته می شود «عبدٌ و خزانهٌ» که کلمه «خزانه» هم آ ورده می شود. یعنی عالَم و انسان هر دو عبد هستند و عبد به معنای آیت و ظهور است و نشان دهنده مولی می باشد. اما چرا در انسان تعبیر به «خزانه» می کند و می گوید «خزانه کنوزه و مخزن اسراره»؟ علتش روشن است چون انسان، جامع و بسیط است و در عین بساطت و اجمال «اجمال همان بساطت است» همه کمالات را در خودش جمع کرده است اما عالَم به صورتِ پخش شده، جمع کرده است. اشیایی که در خزانه موجودند جمع می باشند. و وقتی که بیرون بیایند تفصیل پیدا می کنند. اینکه می فرماید ﴿اِن مِن شیءٍ عِندَ نَا خَزَآئِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ اِلَّا بِقَدَرٍ مَعلُومٍ﴾ به معنای این است که وقتی مُنَزَََّل می شود پخش می گردد و وقتی در خزانه می باشد جمع است یعنی حالت اجمال و بساطت دارد بعداً حالت تفصیل و گاهی هم ترکیب پیدا می کند. اینکه از انسان تعبیر به خزانه می کند به خاطر این است که تمام کمالات به نحو اجمال در او جمع است.
نکته: در انسان تعبیر به «اجمال جمیل» می کند و قید «جمیل» می آورد سپس تعبیر به «احدیت» می کند آن احدیت، این جمیل را تفصیل می دهد یعنی وقتی بساطت و احدیت حاصل باشد جمال هست و پراکندگی نیست ما وقتی موجودی را ملاحظه می کنیم یک کمال در او می بینیم موجود دیگری را که ملاحظه می کنیم کمال دومی می بینیم ولی وقتی تمام این کمالات جمع بشود در یک نظر، همه کمالات به نظر ما می آید در اینصورت روشن است که جمال خیلی قویتر است. در اینصورت چینش و وقوع این کمالات به خاطر اینکه دارای بساطتند جمیل است. هم جمع است و هم جمع به نحو احدیت و بساطت است. به این جهت این اجمال، اجمالِ جمیل می شود.
توضیح عبارت
«الوجه الثالث قال الله جل جلاله ﴿سَنُرِیهِم آیاتِنا فی الآفاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ﴾ الآیه»
دو گونه آیات را به شما نشان می دهیم هم آیات آفاقی را هم آیات انفسی را نشان می دهیم تا روشن شود که خداوند ـ تبارک ـ حق است یعنی این آیات ما را به خداوند ـ تبارک ـ می رساند.
نکته: اگر این آیات مربوط به دنیا باشد تعبیر به «نریهم» می کند نه «سنریهم». چون «سنریهم» مقداری حالت استقبال را می رساند. گفته شده که «سین و سوف» این فرق را دارد که «سوف» برای استقبالِ محض است و «سین» برای استقبال و حال است یعنی ماضی را نفی می کند. مضارع هم معنایش همین است که از الان به بعد باید لحاظ شود نه زمان گذشته. مثلا وقتی می گوید «یکتب» یعنی از الان شروع به نوشتن می کند و در آینده هم نوشتن هست. چون مضارع دلالت بر حال وآینده می کند و اینطور نیست که مخصوص به آینده باشد بلکه از الان شروع می شود و تا آینده ادامه پیدا می کند. اگر «سوف» بیاید حال از مضارع گرفته می شود و مخصوص به مستقبل می شود اگر «سوف» نیاید دلالت بر حال و استقبال می کند. «سین» کلام را خیلی به سمت مستقبل نمی برد بنابراین با حال و آینده می سازد اما در عین حال باز هم سوال باقی است که چرا «سین» در آیه قرآن آمده است؟
شاید بتوان گفت جهت آوردن «سین» این است که بالاخره آیت موجود است و الان در مرئی و منظر ما هم هست و حالت انتظاری نیست اما التفاتِ ما موجود نیست ما باید ملتفت شویم شاید خود همین آیه تحریکی برای التفات ما باشد که «سنریهم» به معنای این باشد که ما به اینها التفات می دهیم تا اینها به سمت آیات بروند و آیات را به عنوان آیت مشاهده کنند شاید هم «سنریهم» به انسان برگردد در وقتی که دارد خلق می شود. انسان باید به سمت کمال علمی برود تا آیات در اختیارش قرار بگیرد زیرا آیات موجود است اما در اختیار انسان قرار نگرفته باید مقداری به سمت تکامل برود تا آیات در اختیارش قرار بگیرد. «سنریهم» به معنای این نیست که این مطالب در قیامت معلوم می شود بلکه در همین دنیا معلوم است ولی در این دنیا یک مقدار حرکت به سمت این آیات لازم دارد چون آیات موجودند ولی رویت آنها نیاز به حرکت و التفات دارد شاید همین حرکت و التفات، مقداری زمان را تاخیر بیندازد به همین جهت تعبیر به «سنریهم» کرد.
البته این توجیهی که می کنیم به عنوان یک احتمال است و ممکن است توجیهات زیادی هم وجود داشته باشد و احتمال ما ممکن است خیلی ناقص باشد.
«و الدلاله فیه علی ما فی مصباح الشریعه عن الصادق ـ علیه السلام ـ»
اگر بخواهیم از این آیه مطلب را به آن نحوی که می خواهیم برداشت کنیم و این آیه را دالّ بر همان مطلبِ منظور خودمان بگیریم باید از آنچه که در مصباح الشریعه آمده کمک بگیریم.
«ان کل ما یوجد فی الربوبیه اصیب فی العبودیه»
هر چه که در مقام بالا موجود است ظهور و رقیقه اش در مقام پایین مورد اصابه و توجه قرار می گیرد.
«فآیات الله تعالی هی الانوار الالهیه الظاهره آثارها فی الآفاق و الانفس»
این جمله اشاره دارد به اینکه آیات به نحو طولی قرار گرفتند. انوار الهیه آیت یا آیاتند و آثارشان در آفاق و انفس ظاهر شده و آن آثار هم آیات هستند ولی آن آثار، آیات برای انوار الهیه اند و انوار الهیه هم آیات برای خداوند ـ تبارک ـ است پس آثار، آیاتُ الآیات می شود و چون آیات الآیات هم آیات هستند ما به اینها به طور مستقیم تعبیر به آیات می کنیم و آیات الآیات نمی گوییم.
انوار الهیه همان حقایقی هستند که در صقع ربوبی اند و جزء عالَم به حساب نمی آیند و جزء ما سوی الله قرار داده نمی شوند. هر چه در عالم ربوبی است را انوار الهی می نامند. اینها آیات هستند اما آثارشان در عبودیت یعنی فی الآفاق و الانفس، موجود است.
نکته: انفس مثلِ آفاق، عبد است ولی به خاطر جامعیتی که دارد جدا حساب شده که گویا عالَم یکی است و انفس، یکی دیگر است یعنی انفس را جزء آفاق قرار نداده است و تقریبا جدا کرده به خاطر اینکه عالَم در خود انسان به تنهایی موجود است و خود انسان به تنهایی عالَم است اگر چه جزء عالَم هم هست. یکبار به عنوان اینکه جزء عالَم است ملاحظه اش می کنیم و یکبار به عنوان اینکه جامعِ عالَم است ملاحظه اش می کنیم. در اینجا به عنوان یک جامع ملاحظه شده که در کنار آفاق قرار داده شده است.
ترجمه: آیات خداوند ـ تبارک ـ انوار الهیه است که آثارشان در آفاق و انفس ظاهر است و همه آثار عبد هستند.
«بحیث کلّ ما یطلب من الحقائق الالهیه یوجد فی العبودیه»
هر چه که از حقایق الهیه طلب می کنید آن را در مرحله عبودیت می یابید حال اگر هم به آن حقیقت نرسید به رقیقه و نشانه اش دسترسی پیدا می کنید.
در اینجا مصنف تعبیر به «یُطلب» و «یوجد» می کند یعنی از حقایق الهیه طلب می کند ولی آن را در مرحله عبودیت می یابید یعنی مطلوب خودتان را در عبودیت می یابید و به این مطلوبی که در مرحله عبودیت است می رسید.
«و لیس ذلک الا لکون العالم کله عبد مطیع لله»
«ذلک»: آنچه که از بالا طلب می شود در پایین یافت می شود.
«کما ان الانسان عبده و خزانه کنوزه و مخزن اسراره»
خزانه به گنجینه و مخفیگاه گفته می شود. انسان را خزینه عالَم حساب نکرده بلکه خزانه کنوز و مخزن اسرار حساب کرده است البته انسان کامل همینطور است چون روح انسان کامل، جزء علل وسطیه است. اگر جزء علل وسطیه است باید این اسرار و کنوز در آن باشد تا بعدا این اسرار به ظهور برسد بنابراین نه تنها خزینه موجودات عالَم است بلکه در آنجا همه چیز به صورت کنز و سرّ می باشد و باید پخش شود تا عالَم تشکیل شود علتش هم این است که انسانِ کامل، جزء علل وسطیه است یعنی هنوز بعد از آن و در طول او موجوداتی خواهند آمد که ظهور او هستند و او ظهور خداوند ـ تبارک ـ است. یعنی ما در فلسفه صدور را طولی می دانیم و در عرفان هم ظهور را طولی می دانیم ولی درآنجا صدور است و در اینجا ظهور است.
در این عبارت معلوم شد که هم عالَم، عبد است هم انسان، عبد است و ما به الاشتراک آنها معلوم شد با عبارت «الان العالم» ما به الامتیاز را بیان می کند.
«الا ان العالم مظاهر انواره علی التفصیل»
عالَم، مظاهر انوار خداوند ـ تبارک ـ است به صورت تفصیل.
«علی التفصیل»: یعنی یک نور در اینجا ظاهر شده ویک نور دیگر در جای دیگر ظاهر شده و نور سوم در جای سوم ظاهر شده و هکذا. انوار در این عالم پخش شدند و همه آنها در یک جامع نشدند.
«و الانسان هو النسخه الجامعه علی الاجمال الجمیل»
انسان نسخه است یعنی کلمات الهی در آن نوشته شده است همانطور که قبلا بیان کردیم که نوشته حقیقت و وجود کتبی آن حقیقت است ولی نسخه ای جامع است. و علی الاجمال جامع است.
«اجمال» به معنای اجمال اصولی نیست بلکه اجمال فلسفی مراد است که به معنای بساطت است.
کلمه «جمیل» را با عبارت «فللانسان احدیه...» بیان می کند که انسان در عین جامعیت، تکثر در او نیست بلکه بساطت و احدیت دارد.
«فللانسان احدیه جمیع الانوار الاهیه»
جمیع انوار الهیه به صورت بساطت و احدیت هست.
شاید بتوان یکی از روایات و گفته های ائمه علیهم السلام را با همین نکته ای که در اینجا است حل کنیم. ائمه علیهم السلام فرمودند «ما اگر بخواهیم چیز» را بدانیم، می دانیم» معنای این جمله این است که در مقالم اجمال، همه علوم نزد ما هستند ما باید اینها را تفصیل بدهیم تا آشکار شوند. اینکه می گوییم «اگر بخواهیم بدانیم، می دانیم» یعنی از مرحله اجمال به مرحله تفصیل آورده شود. این مطالب در باطن ما هست. کافی است که به آنها توجه پیدا کنیم. با توجه پیدا کردن این علم از آن علم جدا می شود و تفصیل داده می شود و ظاهر می گردد. همانطور که ملاحظه می کنید این انسان به لحاظ مرحله علم، احدیت دارد یعنی همه معلومات نزد او هست ولی کافی است که تفصیل بدهد معلوماتی را که مندرج و مندمج در ذاتش است را آشکار کند و از بقیه معلومات بیرون بیاورد.
نکته: در خداوند ـ تبارک ـ اجمالی است که به تفصیل منتهی می شود زیرا خداوند ـ تبارک ـ احتیاج به التفات ندارد چون اجمال به نحو کشف تفصیلی است پس در خداوند ـ تبارک ـ در عین اینکه اجمال است تفصیل هم هست اما در مثل ما انسانها احتیاج داریم به اینکه التفات کنیم و آن اجمال را به تفصیل در بیاوریم.
«کما ان للعالم احدیه کثرتها»
ضمیر «کثرتها» به «انوار الهیه» بر می گردد . در انسان، احدیتِ جمع است و در عالم احدیتِ فرق است.
در فلسفه خوانده شده که تمام موجودات عالم به یکدیگر مرتبطند به طوری که اگر یک جای عالَم اتفاقی بیفتد در همه عالم اثر می گذارد ولو ما متوجه اثرش نشویم. از همین طریق استفاده کردیم و گفتیم کلّ ِعالَم، یک فعل شخصی می باشد که این موجودات همه اجزاء همان فعل اند اگر فعلِ شخصیِ واحد وجود دارد پس فاعلِ شخصیِ واحد هم می خواهد. از اینجا نتیجه گرفتیم که فاعل، واحد است و توحید با هیمن دلیل اثبات می شود.
نکته: در انسان، احدیتِ جمع وجود دارد اما در عالَم، احدیتِ کثرت است.
ترجمه: برای انسان، جمیع انوار الهیه است همانطور که برای عالَم، احدیت کثرت است.
«فکل منهما علی صوره اسم الله بهذا المعنی»
تنها این نیست که خداوند ـ تبارک ـ انسان را «علی صورته» خلق کرده بلکه عالَم را هم «علی صورته» خلق کرده است.
ترجمه: هر یک از انسان و عالَم بر صورت اسم الله است و بر صورتِ اسم الله بودنش به این معنی است. مراد از «هذا المعنی»: آنچه که در ربوبیت یافت می شود در عبودیت هم یافت می شود چه آن عبودیت، انسان باشد چه عالَم باشد.





[2] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص236، س2.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo