< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان این مطلب كه قیاس غلط چگونه باعث جهل مركب در قضیه ی ذات وسطی می شود كه قضیه موجبه ی ذات وسط، حق است و قضیه ی سالبه، كاذبه است و حد وسط، نامناسب است و از شكل اول استفاده می شود/ قیاس غلط چگونه باعث جهل مركب در قضیه ذات وسط نامناسب می شود؟/ قیاس غلط چگونه در اَشكال راه پیدا می كند و باعث جهل مركب می شود؟/ فصل 4/ مقاله 3/ برهان شفا.

و اما اذا كان الاوسط لیس مناسبا فیمكن ان تكون ا محموله علی كل ب و ج موضوع ل ا مثل ب الا انه مباین ل ب[1] [2]

نكته مربوط به جلسه قبل: در صفحه 217 سطر 16 كلمه « فی الشكل » آمده بود كه بنده ـ استاد ـ احتمال دادم مراد شكل اول است. بیان كردم كه اگر نسخه های خطی را ملاحظه كردید و كلمه ی « الاول » نداشت آن را اضافه كنید. اما وقتی مراجعه به نسخه خطی شد در هر سه نسخه لفظ « الاول » بوده.

بحث امروز:‌

موضع بحث در جایی است كه یك قضیه ی صادقه ی موجبه داریم كه دارای وسط است « یعنی بدیهی نیست و باید با برهان اثبات شود » و قضیه به صورت موجبه ی كلیه است. برای بدست آوردن این موجبه ی كلیه، چون این قضیه، ذات وسط است باید یك قیاسی ترتیب داد و آن قیاس به صورت شكل اول است زیرا نتیجه ای كه می خواهد بدست بیاید موجبه ی كلیه است و موجبه ی كلیه را فقط با شكل اول می توان بدست آورد.

بیان شد كه مغالط می خواهد قضیه ی موجبه ی كلیه را قبول نكند و ضد آن را قبول كند كه سالبه ی كلیه است. مغالط می خواهد بر این سالبه ی كلیه اقامه ی دلیل كند و قیاس بیاورد. ما یك قیاسی آوردیم و نتیجه ی حق گرفتیم اما مغالط می تواند آن قیاس را عوض كند و نتیجه ی باطل خودش را بگیرد. نحوه عوض كردن توضیح داده شد و گفته شد كه مغالط نمی تواند صغری و كبری هر دو را ضد كند چون صغرای قیاس، موجبه بود اگر آن را ضد كند تبدیل به سالبه می شود و نتیجه نمی دهد. فقط می توانست كبری را ضد كند. البته این در صورتی بود كه حد وسطی كه در قیاس حق آورده شد مناسب باشد بحث این تمام شد.

الان در همین موضع كه قضیه ی حق، موجبه ی كلیه ی ذات وسط است و قضیه ی ناحق كه مغالط معتقد به آن شده سالبه ی كلیه است در اینجا كه حد وسط مناسب نباشد « یعنی در قیاسِ حق، حد وسطش مناسب نباشد و نتوان نتیجه گرفت » و قضیه حق، موجبه ی كلیه می باشد و قضیه ی ناحق، سالبه ی كلیه است اگر مغالط بخواهد نتیجه بگیرد باید مشخص شود قضایای صادقه ای كه داریم چه می باشد تا بعداً مغالط شروع به كاذب كردن همه این قضایا یا بعض آنها بكند تا نتیجه ی كاذبه بگیرد.

پس ابتدا وقتی محل بحث روشن شد شرایط بحث هم باید روشن شود سپس مغالط، قضایایی كه طبق آن شرایط ساخته شده را عوض می كند. ما طبق شرائط، قضایای صادقه ساختیم ولی مغالط، شرائط را عوض می كند و قضایای كاذبه درست می كند. شرائط محل بحث در جلسه قبل بیان شد الان دوباره تكرار می شود « توجه كنید كه مغالط می خواهد قیاس را به صورت شكل اوّلی بیاورد كه هر دو مقدمه اش كاذب است » در اینجا سه شرط وجود دارد كه با این سه شرط قضایای حق بدست می آید:

شرط اول: اكبر بتواند بر تمام افراد اصغر حمل شود یعنی یك موجبه ی كلیه ای داشته باشیم كه اصغر، موضوعش باشد و اكبر، محمولش باشد. اینچنین موجبه ی كلیه ای نتیجه ی قیاس می باشد چون در نتیجه ی قیاس است كه اكبر، محمول است و اصغر، موضوع است اما در یكی از مقدمات به اینصورت است كه اصغر، موضوع است و حد وسط محمول می باشد و در مقدمه ی دیگر حد وسط، موضوع است و اكبر، محمول می باشد طبق این شرط قضیه ی « كل ب ا » بدست می آید.

شرط دوم: اوسط، موضوع برای اکبر باشد همانطور که اصغر موضوع برای اکبر شد به عبارت دیگر یک موجبه ی کلیه داشته باشیم که موضوعش اوسط باشد و محمولش اکبر باشد. طبق این شرط، قضیه ی « کل ج ا » بدست می آید.

شرط سوم: اصغر و اوسط مباین هم باشند. طبق این شرط، قضیه ای كه بدست می آید حتما سالبه است چون دو امر مباین بر یكدیگر حمل نمی شوند. با این شرط، قضیه ی « لا شیء من ب ج » بدست می آید. هر جا كه اصغر، موضوع باشد و اوسط، محمول باشد این قضیه، صغری می شود. پس این سالبه، صغری می شود ولی نمی توان آن را در قیاس شكل اول آورد اما نتیجه و كبری كه طبق شرط اول و دوم بدست آمده بود را می توان در قیاس ِشكل اول آورد. پس قیاسی كه حق است نتیجه نمی دهد چون صغرایش سالبه است « می توان این مطلب را هم ضمیمه كند كه چون حد وسط، مناسب نبود لذا نتیجه نمی دهد ».

قیاسی كه قضایایش حق است اما اصل قیاس باطل است به این صورت می باشد:

صغری: « لا شیء من ب ج ».

كبری: « كل ج ا ». می خواهیم « كل ب ا » را نتیجه بگیریم ولی نمی توان چنین نتیجه ای گرفت چون یكی از مقدمتین سالبه است. در این صورت قیاس حق تشكیل نمی شود در حالی كه هر سه قضیه حق بودند.

این سه قضیه ی حق به دست مغالط می رسد. مغالط، قضیه « كل ب ا » را تبدیل به « لا شیء من ب ا » كرده بود و می خواهد این قضیه را نتیجه بگیرد. الان دو مقدمه به مغالط داده شده كه عبارتند از « لا شیء من ب ج » و « كل ج ا ». مغالط می خواهد هر دو مقدمه را كاذب كند تا نتیجه ی خودش را بگیرد. صغری را موجبه می كند و آن را تبدیل به « كل ب ج » می كند. تا این قضیه را گفت قابلیت پیدا می كند كه صغری قرار بگیرد و آن را صغری قرار می دهد. بعداً « كل ج ا » را كه می خواستیم كبری قرار بدهیم و می توانستیم كبری قرار دهیم را ضد می كند و می گوید « لا شیء من ج ا ». قیاس مغالط به این صورت در می آید:

صغری: « كل ب ج ».

كبری: « لا شیء من ج ا ».

نتیجه: « لا شیء من ب ا ».

توجه كردید شخص مغالط كه قضیه ی موجبه ی كلیه ی ذات وسط را تبدیل به سالبه ی كلیه كرده و به دنبال نتیجه گرفتن سالبه ی كلیه است می تواند از شكل اوّلی كه دو مقدمه اش كاذبند نتیجه ی مطلوب خودش كه سالبه ی كلیه می باشد را بدست بیاورد به شرطی كه مورد، موردی باشد كه سه قضیه ی مذكوره حق در آن صدق كند.

اما اگر به جای این حروف بخواهید كلمه قرار بدهید به این صورت می شود:

صغری: « كل ب ج » یعنی « كل انسان فرس ». این قضیه، كاذب است.

كبری: « لا شیء من ج ا » یعنی « لا شیء من الفرس بحیوان ». این قضیه هم كاذب است.

نتیجه: « لا شیء من ب ا » یعنی «‌لا شیء من الانسان بحیوان ». این قضیه هم كاذب است.

سه قضیه حق را ملاحظه كنید كه عبارت بودند از « لا شیء من الانسان بفرس » و « كل فرس حیوان » و « كل انسان حیوان ».

توضیح عبارت

و اما اذا كان الاوسط لیس مناسبا

اگر اوسط مناسب نباشد مثل فرس برای انسان كه مناسب نیست زیرا نه ذاتی باب ایساغوجی برای انسان است و نه عرض لازم است یعنی به طور كلی، ذاتی باب برهان نیست.

فیمكن ان تكون ا محموله علی كل ب

پس ممكن است « ا » كه اكبر و در مثال ما « حیوان » است حمل بر كل افراد « ب » شود كه اصغر می باشد و در مثال ما « انسان » است.

و ج موضوع ل ا مثل ب

« ج » موضوع برای « ا » است مثل « ب » یعنی همانطور كه تمام افراد « ب » موضوع برای « ا » شدند الان هم تمام افراد « ج » موضوع برای « ا » می شوند به عبارت دیگر « ا » محمول بر تمام افراد « ج » می شود تا بتوان موجبه ی كلیه ی « كل ج ا » را داشته باشیم. به جای « ج » لفظ « فرس » و به جای « ا »، لفظ حیوان را بگذار لذا قضیه « كل ج ا » تبدیل به قضیه « كل فرس حیوان » می شود كه صادق می باشد. اگر می توانستیم قیاس تشكیل دهیم این قضیه را كبری قرار می دادیم.

الا انه مباین ل ب

ضمیر « انه » به « ج » برمی گردد.

ترجمه: الا اینكه « ج » كه حد وسط می باشد و معادل « فرس » می باشد مباین است با « ب » كه حد اصغر می باشد و معادل « انسان » بود. اگر بخواهید صغرایی تشكیل دهید كه اصغر و اوسط در آن جمع كنید چون اصغر و اوسط با هم مباین اند صغری را باید سالبه ی كلیه قرار داد تا صادق باشد و وقتی سالبه ی كلیه بشود نمی توان آن را صغری قرار داد.

مثل الانسان و الفرس تحت الحیوان

مصنف تا اینجا لفظ « ب » و « ج » و « ا » را تعیین نمی كرد اما در اینجا تعیین كرده است، البته در صفحه 219 اواخر بحث هم دوباره تعیین می كند.

ترجمه: مثل انسان و فرس كه هر دو تحت حیوانند « یعنی انسان، تحت حیوان است پس قضیه ی اول درست است. فرس هم تحت حیوان است پس قضیه ی دوم درست است. انسان و فرس مباین هستند پس قضیه ی سوم درست است. لفظ ب تطبیق بر انسان و ج تطبیق بر فرس و ا هم تطبیق بر حیوان می شود ».

فان قیل كل ب ج ـ و هو كذب ـ و لا شیء من ج ا ـ و هو كذب ـ انتج الكذب

از اینجا كلام مغالط بیان می شود.

ترجمه: اگر مغالط بگوید « كل ب ج » یعنی « كل الانسان فرس » و این قضیه كاذب است و « لا شیء من ج ا » یعنی « لا شیء من الفرس بحیوان » و این قضیه هم كاذب است در اینصورت نتیجه هم كاذب خواهد بود كه قضیه ی « لا شیء من ب ا » یعنی « لا شیء من الانسان بحیوان » است.

و الحق لا شیء من ب ج و كل ج ا و هذا لا ینتج البته فلیس الاوسط مناسبا

اما قضیه ی حق یا قیاس حق این بود « لا شیء من ب ج » كه صغرای صادقه می باشد و « كل ج ا » است كه این هم كبرای صادقه است ولی نتیجه نمی دهد چون صغری، سالبه است در این صورت اوسط، مناسب نیست اگر اوسط مناسب بود صغری، موجبه می شد.

تا اینجا قضیه ی موجبه ی حق داشتیم و مغالط می خواهد آن را سالبه كند و این قضیه موجبه، حد وسطش مناسب نیست لذا نمی توان از این گونه قیاس نتیجه گرفت. مغالط، قضیه ی اصل را سالبه می كند و كاذب می گردد. می خواهد از شكل اول نتیجه بگیرد. بیان شد كه یك راه این است كه از شكل اوّلی كه هر دو مقدمه اش كاذب است استفاده كند این توضیح داده شد دو راه دیگر هم برایش است یكی این است كه از شكل اوّلی استفاده كند كه صغرایش كاذب است نتیجه بگیرد دوم این است كه از شكل اوّلی كه كبرایش كاذب است نتیجه بگیرد یعنی احدی المقدمتین صادق است و مقدمه ی دیگر كاذب است.

 


[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص218، س3، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo