< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان فرض اول در جایی که مغالط می خواهد در قضیه صادقه که به صورت موجبه کلیه می باشد، سالبه کلیه را از شکل دوم بدست بیاورد/ اگر مغالط بخواهد در قضیه ای که به صورت موجبه کلیه می باشد، سالبه ی کلیه را از شکل اول بدست بیاورد سه حالت اتفاق می افتد/ بیان شکل دوم مغالطه « تبدیل موجبه کلیه ای به سالبه کلیه »/ قیاس غلط چگونه در اَشکال پیدا شود/ فصل4/ مقاله3/ برهان شفا.

و اما فی الشکل الثانی و المقدمتان کاذبتان بالکل فلا یمکن ذلک[1] [2]

بحث در جایی بود که قضیه ی صادقه، موجبه کلیه می باشد و آن قضیه ای که متعلق جهل مرکب و کاذب می باشد سالبه ی کلیه است. مغالط می خواهد این سالبه ی کلیه را از قیاسی بدست بیاورد. گفته شد که آن قیاس می تواند شکل اول باشد و الان گفته می شود که می تواند شکل ثانی باشد چون قضیه سالبه ی کلیه را هم می توان از شکل اول استفاده کرد هم از شکل ثانی استفاده کرد. درباره شکل اول بحث آن گذشت. الان می خواهد درباره شکل ثانی بحث کند که آیا می توان سالبه ی کلیه که کاذب است را از شکل ثانی نتیجه گرفت؟

می دانید که اگر نتیجه، کاذب باشد باید مقدمتین یا احدی المقدمتین کاذب باشد و ما این فرض را مطرح می کنیم. یکبار شکل ثانی که می خواهد این قضیه کاذب را نتیجه بدهد طوری فرض می شود که هر دو مقدمه اش کاذب باشد یکبار هم فرض می شود که یک مقدمه اش صادق و مقدمه دیگرش کاذب باشد.

وقتی که دو مقدمه کاذبند یکبار فرض می شود که بالکل کاذبند یکبار فرض می شود که بالجزء کاذبند.

پس سه فرض وجود دارد:

فرض اول: هر دو مقدمه، کاذب بالکل باشند که در صفحه 216 سطر 20 با عبارت « و المقدمتان کاذبتان بالکل » بیان می شود.

فرض دوم: هر دو مقدمه کاذب بالجزء باشند که در صفحه 217 سطر 6 با عبارت « و اما ان کان الکذب بالجزء » بیان می شود.

فرض سوم: یکی از دو مقدمه صادق و مقدمه دیگر کاذب باشد که در صفحه 217 سطر 9 با عبارت « و قد یجوز ان یکون الکذب فی احداهما فقط » بیان می شود. این بحث تا صفحه 217 سطر 15 قوله « فلنتکلم » ادامه پیدا می کند.

توضیح فرض اول: فرض اول در جایی است که هر دو مقدمه کاذب است و کاذبِ بالکل می باشد. آیا می توان از چنین شکل ثانی، قضیه ی کاذبه را نتیجه گرفت یا نه؟

مصنف می فرماید در این فرض که شکل به صورت ثانی است اولاً، و هر دو مقدمه اش کاذب است ثانیا، و کذب آن هم کذب بالکل است ثالثا، نمی توان این قضیه کاذب را نتیجه گرفت بلکه نتیجه همیشه صادق است. پس مغالط نمی تواند از چنین شکلی استفاده کند چون مغالط بدنبال بدست آوردن قضیه کاذبه است.

قبل از اینکه از مثال استفاده شود و کلام مصنف اثبات گردد به صورت یک قانون کلی بیان می شود. چنین قیاسِ تنظیم شده به شکل ثانی که می خواهد سالبه ی کلیه را نتیجه دهد یک مقدمه اش موجبه ی کلیه است و مقدمه ی دیگرش سالبه ی کلیه است چون شکل ثانی باید اختلاف در کیف داشته باشد و امکان ندارد هر دو، سالبه ی کلیه باشد بلکه باید یکی موجبه کلیه و دیگری سالبه ی کلیه باشد. چون نتیجه می خواهد کلی باشد لذا هر دو مقدمه باید کلی باشند. در اینجا فرقی نمی کند که صغری، سالبه ی کلیه باشد و کبری، موجبه ی کلیه باشد یا بر عکس باشد. اگر هر دو، کاذبِ بالکل باشند وقتی می خواهید آن را به صدق رد کنید سالبه ی کلیه را باید موجبه ی کلیه کرد نه جزئیه، چون در اینجا سالبه ی کلیه، کاذبِ بالکل هست اگر بخواهید آن را صادق کنید نباید آن را جزئیه کنید بلکه باید آن را کلیه کنید ولی اگر سالبه ی کلیه، کاذب است به جای آن موجبه ی کلیه قرار دهید و اگر موجبه ی کلیه، کاذب است به جای آن سالبه ی کلیه قرار دهید.

وقتی قضیه را رد به صدق کنید قیاس عوض نمی شود چون مقدمه ی سالبه، موجبه می شود و موجبه هم سالبه می شود. صغری که موجبه بود الان سالبه می شود و کبری که سالبه بود الان موجبه می شود. در این صورت فرقی حاصل نمی شود چون در شکل ثانی فرقی نمی کند که موجبه در ابتدا باشد یا سالبه در ابتدا باشد. در اینجا شکل ثانی عوض نشد ولی نتیجه ی صادق می دهد چون رد به صدق شد. یعنی دو قضیه ی صغری و کبری که هر دو کاذب بودند ردِّ به صدق شدند. و نتیجه ی صادقه می دهند. وقتی این دو را ردِّ به صدق کردید و نتیجه ی صادق داد چه اتفاقی افتاد و چه تبدلی در شکل ثانی درست شد؟ فقط جابجا شدن مقدمات حاصل شد.

پس توجه کردید که اگر مغالط بخواهد قضیه ی کاذبه خودش را که سالبه ی کلیه است از شکل ثانی استفاده کند و دو مقدمه ی شکل ثانی را کاذبِ بالکل قرار دهد گفتیم که نمی تواند به این نتیجه ی کاذب برسد بلکه همیشه به نتیجه ی صادقه می رسد. دلیل بر این مطلب این بود که اگر ردِّ به صدق بشود نتیجه ی صادقه گرفته می شود. پس معلوم می شود وقتی که ردِّ به صدق نشده نتیجه ی صادقه داشتید.

توضیح در ضمن مثال: در اینجا چندین مثال زده می شود. در یک مثال، صغری موجبه کلیه است و کبری، موجبه جزئیه است. در یک مثال، برعکس است.

محذوری که در بحث اول وجود دارد این است که وقتی از دو قضیه کاذبه، نتیجه گرفته می شود بعد از ردِّ به صدق هم همان نتیجه گرفته می شود و چون بعد از ردِّ به صدق، این نتیجه صادق است پس وقتی قبل از ردِّ به صدق، این نتیجه گرفته می شود صادق خواهد بود. یعنی هر کاری کنید نتیجه ی این چنین قیاسی صادق است. نمی توان به آن نتیجه ی کاذبی که مغالط در نظر داشت، رسید. پس مغالط نمی تواند مغالطه کند یعنی نتیجه ای که بدست می آورد مجهول به جهل مرکب نیست بلکه معلوم واقعی و مطابق با واقع می باشد.

توضیح مثالها از روی عبارت کتاب بیان می شود.

توضیح عبارت

و اما فی الشکل الثانی و المقدمتان کاذبتان بالکل فلا یمکن ذلک

ترجمه: اما نتیجه گرفتن سالبه ی کلیه ی کاذبه در شکل ثانی در حالی که دو مقدمه اش کاذب بالکل باشند امکان ندارد.

« ذلک »: یعنی اینچنین نتیجه کاذبه گرفتن.

لانهما اذا رُدّا الی الصدق فأُوجِبَت السالبه و سُلِبَت الموجبه انتجا ذلک بعینه

« ردا » را می توان « ردتا » خواند. فاء در « فاوجبت » تفصیلیه است یعنی ردِّ به صدق را تفسیر می کند. جواب « اذا » نیست. جوابِ آن، عبارتِ « انتجا » است.

ترجمه: برای اینکه این دو مقدمه اگر ردِّ به صدق شوند به اینصورت که سالبه، موجبه شود و موجبه هم سالبه شود این دو مقدمه ی صادق شده نتیجه می دهند همان نتیجه ای که آن دو مقدمه ی کاذبه می دادند بعینه « این دو مقدمه ی صادق شده که الان شکل ثانی را تنظیم کردند همان نتیجه ای را می دهند که آن دو مقدمه کاذب دادند ».

« بعینه »: اگر این دو مقدمه ی صادق، نتیجه ی صادق می دهند چون آن دو نتیجه ای که از دو مقدمه ی صادق گرفته شده عین همین نتیجه است پس آن قضیه ای که از دو مقدمه کاذب گرفته شد صادق خواهد بود. مغالط نمی تواند نتیجه ی کاذب بگیرد بلکه همیشه نتیجه ی صادق می گیرد.

فانه اذا قیل اولا ان کل ب ج و لا شیء من ا ج و کانتا کاذبتین بالکلیه

« اولا »: یعنی قبل از ردِّ به صدق، مغالط اینگونه می گوید.

« کل ب ج » موجبه ی کلیه و صغری می باشد و « لا شیء من ا ج » سالبه ی کلیه و کبری می باشد و شکل هم شکل ثانی است چون « ج » که حد وسط می باشد محمول در هر دو است. هر دو مقدمه « چه صغری و چه کبری » کاذب بالکلیه می باشند.

و انتجتا لا شیء من ب ا

این دو قضیه، نتیجه می دهند « لا شیء من ب ا ».

به این مثالی که زده شد توجه کنید که به جای « ب »، « حجر » قرار دهید و به جای « ج »، « نامی » قرار دهید و به جای « ا »، « شجر » قرار دهید. صغری این است: « کل حجر نامٍ » این، کاذب است و کاذبِ بالکل می باشد یعنی هیچ فرد از حجر را پیدا نمی کنید که نامی باشد. کبری این است: « لا شیء من الشجر بنامٍ » این قضیه هم کاذبِ بالکل است زیرا نامی را از همه افراد شجر جدا می کند. نتیجه می دهد: « لا شیء من الحجر بشجر » این نتیجه، صادق است.

فان رُدّا الی الصدق فقیل لا شیء من ب ج و کل ا ج انتجتا ذلک بعینه ـ و هو انه لا شیء من ب ا

« فان » جواب « اذا قیل » در صفحه 216 سطر 21 می باشد.

اگر این دو قضیه به صدق ردّ شوند و اینطور گفته شود که در صغری به جای « کل ب ج »، « لاشیء من ب ج » گذاشته شود و در کبری به جای « لا شیء من ا ج »، « کل ا ج » گذاشته شود در اینصورت این دو مقدمه ی صادق « یعنی آن دو مقدمه ای که ردّ به صدق شدند » همان نتیجه ی « لا شیء من ب ا » را به ما می دهند.

اما این مثال را اگر بخواهیم تطبیق بر موجودات کنیم اینگونه می گوییم « لا شیء من ب ج » یعنی « لا شی من الحجر بنامٍ » این قضیه صادق است. و به جای « کل ا ج » قضیه ی « کل شجر نامٍ » قرار دهید نتیجه ای که بدست می آید « لا شیء من ب ا » است یعنی « لا شیء من الحجر بشجر ».

نتیجه ای که از این دو مقدمه ی رد شده به صدق گرفته شده حتما صادق است همین نتیجه از آن دو مقدمه ای که کاذب بالکل بودند گرفته شد. پس آن نتیجه هم صادق است. بنابراین از دو مقدمه ای که کاذب بالکل بودند نتیجه ی کاذب گرفته نشد که مطلوب مغالط بود. پس نمی توان در اینگونه مواد، مغالطه انجام داد تا به جهل مرکب رسیده شود بلکه ما را به نتیجه صادقه می رساند.

نکته: قانون منطقی کلی است. ماده ها فرق می کنند و ممکن است در ماده های مختلف نتیجه های صادق و کاذبِ مختلف بگیرید. منطقی به ماده کاری ندارد. منطقی می گوید صورت قیاس اگر به اینصورت باشد منتج است اگر به آن صورت باشد منتج نیست اما اینکه در چه ماده ای ریخته شود یا ریخته نشود منطقی به آن کاری ندارد.

نکته: رد به صدق برای این است تا فهمانده شود آن نتیجه ای که از کاذب گرفته می شود نتیجه ی کاذب نبوده بلکه نتیجه ی صادق بوده لذا مغالط نمی تواند از این راه وارد شود و نتیجه ی کاذب خودش را ظاهر کند.

و کذلک ان کان القیاس الکاذب هو انه لا شیء من ب ج و کل ا ج و کانتا کاذبتین بالکلیه و انتجتا لا شیء من ب ا

این مثالی که بیان شد صغری، موجبه ی کلیه قرار گرفت و کبری، سالبه ی کلیه قرار گرفت حال این را عکس می کند و مثال دیگری می زند در اینجا دو قضیه کاذب هست ولی نتیجه ی صادقه گرفته می شود چون کاذبِ بالکل اند. سپس ردِّ به صدق می شود و همان نتیجه صادقه گرفته می شود.

قضیه « لا شیء من ب ج » که صغری می باشد سالبه است و قضیه « کل ا ج » که کبری می باشد موجبه است. به جای « ب » لفظ « حجر » و به جای « ج » لفظ « جماد » قرار دهید و به جای « ا » لفظ « شجر » قرار دهید به اینصورت در می آید « لا شیء من الحجر بجماد » این قضیه، باطل و کاذب بالکل می باشد. « کل شجر جماد » این قضیه هم باطل و کاذب بالکل می باشد. اما نتیجه می دهد « لا شیء من الحجر بشجر » که قضیه صادقه است.

فان رُدّا الی الصدق فقیل کل ب ج و لا شیء من ا ج انتجتا ذلک بعینه

« فان » جواب « ا ن کان » است. و « انتجتا » جواب « ان ردا » است.

اگر این دو مقدمه ی کاذب را به صدق برگردانید و اینگونه گفته شود که به جای « لا شیء من ب ج »، قضیه « کل ب ج » که به معنای « کل حجر جماد » است گفته شود صادق خواهد بود و به جای « کل ا ج » قضیه ی « لا شیء من ا ج » که به معنای « لا شیء من الشجر بجماد » گفته شود صادق خواهد بود. در اینصورت همان نتیجه که « لا شیء من ب ا » است و به معنای « لا شیء من الحجر بشجر » است بدست می آید.

فاذن نتیجه هذا القسم صادقه دائما

نتیجه ی این قسم « یعنی شکل ثانی که هر دو مقدمه اش کاذب بالکل اند » دائما صادق است « مراد از دائما این است که چه رد به صدق کنید چه نکنید چه صغری، موجبه باشد و کبری، سالبه باشد چه برعکس باشد » پس مغالط نمی تواند مطلوب خودش را نتیجه ی کاذب می باشد از چنین قیاسی بدست بیاورد پس این قیاس در باب مغالطه مفید نیست.


[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص216، س20، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo