< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان مثال برای جایی كه قضیه صادقه بدیهیه داریم كه احتیاج به حد وسط ندارد و مغالط عكس آن را كه كاذب است پذیرفته كه احتیاج به حد وسط دارد و هر دو مقدمه اش كاذب است/ بیان مثال برای اقسام جهل مركب/ كیفیت وقوع مغالطه در اَشكال اربعه/ فصل 4/ مقاله 3/ برهان شفا.

و هذا ممكن فانه لابد لب ل ا ما لا یحملان علیه[1] [2]

بحث در تقسیم جهل مركب بود وارد این قسم شدیم: قضیه ای كه موجود است حد وسط ندارد ولی مغالط برای آن حد وسطی درست می كند. به بنده ـ استاد ـ بیان كردند فهرستی از مطالب بیان شود تا بدانیم كه در چه بحثی هستیم.

توجه كنید هنوز به جایی كه جهل مركب یعنی آن قضیه ای كه مجهول به جهل مركب است و حد وسط دارد نرسیدیم و بحث آن در صفحه 217 سطر 15 قوله « فلنتلكم الان فی القیاس الموقع للجهل المركب بقضیه ذات وسط » می آید. الان حدود دو صفحه بحث در این فرض است كه قضیه ای كه مجهول به جهل مركب است حد وسط ندارد ولی مغالط برای آن حد وسط درست كرده است. برای اینكه مطالب بحث را جمع كنیم اینطور می گوییم:

این بحث در دو بخش مطرح می شود:

بخش اول: قضیه ی صادقه، سالبه كلیه است كه بدون حد وسط می باشد اما نتیجه ای كه مغالط می گیرد موجبه ی كلیه است یعنی آن قضیه سالبه كلیه را كنار می گذارد و قضیه ی موجبه ی كلیه را از طریق حد وسط نتیجه می گیرد كه این موجبه ی كلیه مجهول به جهل مركب است. به عبارتی كه در صفحه 215 سطر 15 خوانده شد توجه كنید « و لنبدا بالانخداع الواجب فنقول: اذا كان الحق هو انه لاشی من ب ا » یعنی قضیه ی حق، به صورت سالبه ی كلیه است كه همان قضیه « لاشیء من ب ا » است که برای بدست آوردن آن احتیاج به قیاس نیست سپس فرموده « و اختُدِع فَظُن ان كل ب ا » مغالط می خواهد قضیه ی « كل ب ا » را كه كاذب است از قیاس بدست می آید اما از چه قیاسی بدست می آید؟ گفته می شود كه فقط از شكل اول بدست می آید چون بقیه اَشكال، نتیجه آنها به صورت موجبه كلیه نیست بنابراین در این بخش فقط با شكل اول كار داریم. این بخش بر دو قسم است:

قسم اول: شكلِ اولی است كه هر دو مقدمه اش كاذب است. این را با عبارت « اما القسم الاول » در صفحه 215 سطر 18 بیان می كند. این دو حالت دارد:

حالت اول: یا هر دو قضیه، موجبه ی كلیه اند و موجبه ی كلیه را نتیجه دادند. این را با عبارت « فاذا كان ... » در صفحه 215 سطر 18 بیان می كند.

حالت دوم: یكی از دو قضیه بیان موجبه کلیه است و دیگری موجبه ی جزئیه است ولی موجبه ی كلیه نتیجه گرفته شده است. این را با عبارت « و كذلك ان كان ج انما یحمل علی بعض ما من ب » در صفحه 215 سطر 20 بیان می كند.

قسم دوم: شكل اولی است كه یك مقدمه اش صادق و مقدمه دیگرش كاذب است. این را با عبارت « و اما ان كانت احداهما فقط صادقه » در صفحه 216 سطر 4 بیان می كند.

بخش دوم: در صفحه 216 سطر 10 كه باید سر خط نوشته شود مصنف وارد بخش دوم می شود و می فرماید « و اما القیاس الموقع للجهل المركب بكلی سالب غیر ذی وسط » كه بر عكس بخش اول است یعنی قضیه ی صادقه، موجبه كلیه است و مغالط می خواهد از قیاس، سالبه ی كلیه را نتیجه بگیرد. و این بخش دوم تا صفحه 217 سطر 15 طول می كشد.

در این صورت قضیه ی سالبه ی كلیه از دو صورت بدست می آید:

قسم اول: این قسیم از شكل اول بدست می آید كه در سطر 11 با عبارت « فیكون فی الشكل الاول » به آن می پردازد. كه این خودش دو حالت است:

حالت اول: این حالت را با عبارت « عن مقدمتین الكاذبتین » در سطر 11 بیان می كند.

حالت دوم: این حالت را با عبارت « و یمكن ان تكون احداهما صادقه ایتهما كانت » بیان می كند كه این هم دو نوع دارد:

نوع اول: این نوع را با عبارت « فلنضع اولا الكبری صادقه » در سطر 14 بیان می کند.

نوع دوم: این نوع را با عبارت « و لنضع الصغری صادقه » در سطر 17 بیان می كند.

قسم دوم: این قسم از شكل دومی بدست می آید كه در صفحه 216 سطر 20 با عبارت « و اما فی الشكل الثانی » به آن می پردازد. در اینجا بیان می كند كه این قسم چند حالت دارد:

حالت اول: هر دو مقدمه كاذب فی الكل باشند. این حالت، امكان ندارد. این حالت را با عبارت « و اما فی الشكل الثانی و المقدمتان كاذبتان بالكل » در صفحه 216 سطر 20 بیان می كند.

حالت دوم: هر دو قضیه ی كلیه، كاذب است ولی اگر آن را جزئیه كنید صادق است. این حالت، امكان دارد. این را با عبارت « و اما ان كان الكذب ... » در صفحه 217 سطر 6 بیان می كند.

حالت سوم: یك مقدمه كاذب است و دیگری كاذب نیست. این حالت را با عبارت « و قد یجوز » در صفحه 217 سطر 9 بیان می كند.

با این توضیحاتی كه داده شد معلوم گردید كه بحث ما در كجاست؟ بحث در جایی است كه قضیه ی صادقه، سالبه ی كلیه است و قضیه ای كه مجهول به جهل مركب می باشد موجبه ی كلیه است. این موجبه ی كلیه از شكل اولی كه دو مقدمه اش موجبه ی كلیه است نتیجه گرفته می شود. در یك حالت هر دو مقدمه كاذبند و در یك حالت، یك مقدمه كاذب است. در جایی كه هر دو مقدمه کاذبند و دو موجبه ی كلیه آمده ولی گاهی این دو موجبه ی كلیه را هر كاری كنید « یعنی چه جزئی كنید چه كلی كنید » كاذبند مثل « كل جوهر كیف » اگر این را جزئی هم كنید و بگویید « بعض الجوهر كیف » باز هم كاذب است. اما گاهی اینطورند كه اگر به صورت موجبه ی كلیه باشند كاذبند اما گاهی اینطورند که اگر به صورت موجبه ی کلیه باشند، کاذبند ولی اگر به صورت موجبه ی جزئیه كنید یكی از این دو مقدمه صادق می شود. مثل « كل حیوان انسان » كه اگر به صورت كلی باشد كاذب است اما اگر آن را جزئی كنید و بگویید « بعض الحیوان انسان » صادق خواهد بود. مغالط، آن را كلی كرده و نتیجه ی كلی گرفته است.

بحث امروز:

توضیح قسم اول از بخش اول:

مصنف فرمود « هذا ممكن ». این لفظ به این معنا است كه دو قضیه ی كاذبه داریم كه هر دو قضیه، موجبه ی كلیه باشند و اگر آن دو را جزئی هم كنید باز كاذب اند از این دو مقدمه ی كاذب، موجبه ی كلیه نتیجه گرفته می شود اگر این موجبه ی كلیه را سالبه كنید صادق است و بلا وسط می باشد.

بیان مثال:

صغری « كل جوهر كم ».

كبری « كل كم كیف ».

نتیجه: « فكل جوهر كیف ». در حالی كه قضیه اصلی « لا شیء من الجوهر بكیف » بود كه صادق بود و بدون وسط هم صادق است و نیاز به استدلال ندارد چون اجناس عالیه اند و اجناس عالیه از هم ممتازند زیرا هیچ فردی از افراد جوهر، كیف نیست و هیچ فردی از افراد كیف، جوهر نیست. مغالط این قضیه را تبدیل كرد و گفت « كل جوهر كیف » سپس خواست این قضیه را از قیاس بدست بیاورد لذا باید دو مقدمه بیاورد مقدمه اولش « كل جوهر كم » است و مقدمه دومش « كل كم كیف » است. هر دو مقدمه ای كه مغالط بكار می برد كاذبند، هم كاذب در كل اند هم كاذب در جزءند. به عبارت دیگر اگر به صورت كلی بگویید، كاذبند و اگر به صورت جزئی هم بگویید، كاذبند.

مصنف می فرماید چنین قضایایی كه كاذب فی الكل و الجزء باشند و نتیجه ی كاذب بدهند ولی خلاف آن نتیجه، صادق باشد « یعنی موجبه، كاذب باشد و سالبه، صادق باشد » ممكن است. چون اگر فرض كنید « ب » اصغر باشد و « ا » را اكبر فرض كنید و « ج » را حد وسط فرض كنید « توجه كنید كار خوبی كه مصنف می كند این است كه در تمام اقسامی كه بیان شد حرف ب را اصغر و ا را اكبر و ج را اوسط قرار می دهد » می توان « ب » و « ا » را چیزی در نظر گرفت كه هیچ جامعی بین آنها نباشد مثل جوهر و كم یا كم و كیف. حرف « ب »، جوهر است و « ا »، كیف است بین این دو هیچ جامعی وجود ندارد. اینكه مغالط كمّ را جامع قرار داده است بی جا آن را جامع قرار داده است. آن را بر اصغر حمل می كند و برای اكبر موضوع قرار می دهد.

 


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص302، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص215، س19، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo