< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان اقسام سالبه ذات وسط/ بیان نحوه ی تحلیل قضیه ی سالبه به مقدمات غیر ذات وسط/ ادامه وجه پنجم فضیلت شكل اول بر سایر اَشكال اربعه/ شكل اول از اَشكال چهارگانه قیاس، ترجیح بر بقیه اَشكال دارد/ فصل 4/ مقاله 3/ برهان شفا.

فان كان المحمول الموجب قد وجد فی جانب كل واحد من الحدین، كان بقیاسین[1] [2]

بحث در توضیح سالبه ی ذات وسط بود. بیان شد كه سالبه ی ذات وسط عبارتست از سالبه ای كه محمولش از امری كه برای موضوع ثابت شده است سلب می گردد. و بعداً به توسط آن امر از خود موضوع سلب می شود. آن امری كه برای موضوع ثابت شده اسمش را محمولِ موجَب گذاشتیم. سپس محمولِ آن قضیه ی سالبه را از این محمولِ موجب سلب می كنیم. قبلا این محمول سالبه ای كه از محمول موجب، سلب شده از موضوعی كه این محمول موجب برای آن حمل شده نیز سلب می شود. آنچه مهم می باشد این است كه این محمولِ موجب با آن موضوع، مساوی است وقتی محمول را بر این موضوع حمل كردیم این دو با هم مساوی می شوند وقتی محمولِ موجب با موضوع مساوی شد اگر چیزی را از محمول موجب سلب كنیم از مساوی محمولِ موجب هم كه موضوع می باشد سلب می گردد. سپس بیان شد كه این محمول موجب گاهی فقط برای موضوع ثابت می شود و گاهی فقط برای محمول ثابت می شود و گاهی یك محمولِ موجب برای موضوع و یك محمولِ موجب برای محمول ثابت می شود. بعداً اشاره شد كه اگر محمولِ موجب فقط برای موضوع ثابت شود برای رسیدن به قضیه ی سالبه یك قیاس تشكیل می شود و اگر محمولِ موجَب فقط برای محمول ثابت شود برای رسیدن به قضیه ی سالبه یك قیاس تشكیل می شود. اما اگر یك محمول موجب برای موضوع قضیه ی سالبه ثابت شد و یك محمول موجب برای محمول قضیه سالبه ثابت شد برای رسیدن به سالبه دو قیاس تشكیل می شود.

مثال برای دو مورد اول بیان شد. به عبارت مصنف توجه كنید كه در هر دو مثالی كه در سطر 19 بیان شد « ج » را محمول در هر دو قضیه قرار داد یعنی « ج » در مثال اول، هم در صغری و هم در كبری، محمول بود و « ج » در مثال دوم، هم در صغری و هم در كبری، محمول بود. توجه كنید در جلسه قبل بنده ـ استاد ـ در ابتدا « ج » را در كبری، موضوع قرار دادم تا شكل به صورت شكل اول شود ولی بعداً كه متن را خواندم گفتم « ج » را در كبری محمول قرار دهید تا شكل به صورت شكل ثانی شود. كاری كه بنده كرده بودم كار درستی بود ولی از بحث خارج می شویم چون باید ما محمول موجب درست می كردیم یعنی هم در صغری و هم در كبری، محمول موجب درست می كردیم یعنی « ج » در هر دو باید محمول شود نباید موضوع شود لذا مصنف «‌ج » را در هر دو، محمول قرار داده و ابایی نداشته از اینكه شكل، شكل دوم شود. « توجه كنید این مطالب را ارسطو بیان می كند ولی چون به زبان ابن سینا می باشد لذا تعبیر به مصنف كردیم » اما اگر شكل اول قرار می داد در اینصورت، محمول موجب نخواهد بود بلكه « ج » در كبری، موضوع می شد و منظور مصنف این نبود زیرا می خواست « ج » را در هر دو قضیه محمول كند. این مطلبی بود كه مربوط به جلسه قبل بود.

الان مصنف می خواهد جایی را بحث كند كه دو محمولِ موجب دارد كه یك محمولِ موجب برای موضوع است و یك محمولِ موجب دیگر برای محمول است. بیان شد كه در چنین حالتی، دو قیاس درست می شود تا به قضیه ی سالبه ای كه به ما داده شده است برسیم. در جلسه قبل اشاره شد كه در اینگونه موارد رایج شده كه موضوعی را كه در قضیه ی سالبه آمده، متعدد می كنند و قهراً در آن قیاس كه می خواهد این سالبه را نتیجه بدهد موضوعش متعدد می شود ولی ما می توانیم موضوع را متعدد نكنیم بلكه واحد كنیم در این صورت هم به همان مطلوبی كه داریم، می رسیم و آن سالبه را كه به ما دادند از این قیاس، نتیجه گرفته می شود بنده ـ استاد ـ در ابتدا مثال به جایی می زنم كه موضوع و محمول تكرار نشود و متعدد نباشند. بعداً برمی گردم و مثال به جایی می زنم كه موضوع و محمول متعدد باشند. مثالی كه در جلسه قبل بیان شد مقداری اختلال داشت به مثالهایی كه در این جلسه گفته می شود توجه كنید.

قضیه سالبه عبارت بود از « لا شیء من الانسان بعقیق ». این سالبه، ذات وسط است. ما می خواهیم بر موضوعش كه « انسان » است محمول موجب بیاوریم و بر محمولش كه « عقیق » است محمول موجب بیاوریم لذا نیاز به دو قیاس داریم، نتیجه در هر دو قیاس باید همین قضیه ی سالبه ای باشد كه ذات وسط است. ابتدا محمول موجب را برای موضوع می آوریم و می گوییم:

صغری: « كل انسان حیوان ». محمول موجب، لفظ « حیوان » است و « انسان » همان موضوعِ قضیه ی سالبه بود.

كبری: « لا شیء من العقیق بحیوان ». در كبری، محمول موجب را از محمول قضیه ی سالبه سلب می كنیم علت اینكه این كار را می كنیم این است كه چون باید محمولِ سالبه از این محمولِ موجب سلب شود تا بتواند از موضوع سلب شود. یعنی می خواهیم محمولِ موجب را واسطه قرار دهیم.

نتیجه: « لا شیء من الانسان بعقیق ». توجه كنید كه این نتیجه، همان سالبه ای است كه در ابتدا داشتیم با این قیاس اولی كه بیان شد به این سالبه ی ذات وسط رسیدیم حال به سراغ قیاس دوم می رویم.

در قیاس دوم محمولِ موجب بر محمولِ قضیه سالبه حمل می شود محمولِ سالبه، لفظ « عقیق » بود محمولِ موجب در قیاس اول، عبارت از « حیوان » بود آیا همین محمولِ موجب كه در قیاس اول بكار رفت در قیاس دوم بكار می رود یا محمولِ موجَبِ دیگری آورده می شود؟ بنده ـ استاد ـ در بیانات خودم تعبیر به « موجَب دیگری » می كردم و ظاهراً هم به همین صورت است ولی دیشب در حالی كه خیلی حواسم جمع نبود برای یك منظوری به حاشیه مرحوم سید احمد علوی مراجعه كردم اتفاقا چشمم به این بحث افتاد كه ایشان محمولِ موجب را در قیاس دوم، همان محمولِ موجبی قرار می دهد كه در قیاس اول آورده بود و سپس ادعا می كرد كه صغری، كاذب است. با ضمیمه ی حاشیه ای كه مرحوم سید احمد علوی گفته می توان گفت محمولِ موجب دیگری در قیاس دوم بكار می رود یا همان محمول موجبی كه در قیاس اول بكار رفته در قیاس دوم بكار می رود. محمول قضیه ی سالبه، « عقیق » بود الان می خواهیم محمولِ موجب را بر « عقیق » حمل كنیم اگر محمولِ موجَبِ اول را كه در قیاس اول داشتیم « یعنی حیوان » را بیاوریم به اینصورت می شود « كل عقیق حیوان‌ » كه قضیه ی كاذب می شود چنانچه مرحوم سید احمد علوی هم می گوید این قضیه، كاذب می شود. سپس گفته می شود « لا شیء من الانسان بحیوان » كه این هم كاذب می شود. نتیجه گرفته می شود « لا شیء من العقیق بانسان » این قضیه ای كه بدست آمد عكس آن قضیه ی سالبه ای است كه در ابتدا داده شده بود و این اشكالی ندارد زیرا سالبه كلیه است و در ابتدا بحث یعنی در صفحه 212 سطر 12 گفت « لان السلب الكلی منعكس ».

پس دو نتیجه ای كه گرفته شد اگر چه عكس هم هستند ولی یكی می باشند.پس آن قضیه ی سالبه از دو قیاس بدست آمد.

توجه كردید كه اگر همان محمولِ موجبی كه در قیاس اول بكار برده شد در قیاس دوم هم بكار برود احیاناً كاذب می شود و دو قضیه ی كاذب می توانند نتیجه ی صادق بدهند و می توانند نتیجه ی كاذب بدهند. در ما نحن فیه نتیجه ی كاذب دادند. در منطق خوانده شده كه اینطور نیست كه اگر دو قضیه، كاذب بودند نتیجه حتما كاذب شود بله اگر دو قضیه، صادق باشند نتیجه آنها حتما صادق است.

اگر محمولِ موجبی كه در قیاس دوم بكار برده شد را عوض كنید و همان محمولِ موجبی نباشد كه در قیاس اول بكار برده شده « یعنی با مرحوم سید احمد علوی مخالفت كنیم و با مصنف موافقت كنیم چون مصنف بعداً مثال می زند و محمولِ موجبی را كه در قیاس دوم بكار برده مغایر می گیرد با محمولِ موجبی كه در قیاس اول برده است و مانند مرحوم سید احمد علوی عمل نكرده است. اگر محمول موجب عوض شود » قیاس به این صورت می شود « كل عقیق جماد ». و « لا شیء من الانسان بجماد » نتیجه گرفته می شود: « و لا شیء من العقیق بانسان ». اگر این نتیجه را عكس كنید می شود « لا شیء من الانسان بعقیق » كه همان قضیه سالبه ای می شود كه در ابتدا به ما داده بودند. در اینصورت هر دو قضیه صادق است نتیجه ای هم كه گرفته می شود نیز صادق است.

نكته: توجه كنید بنده ـ‌ استاد ـ بیان كردم كه در حالی كه حواسم جمع نبود، كلام مرحوم سید احمد علوی مراجعه كردم اگر شما مراجعه كنید شاید به صورت دیگر ببینید.

تا اینجا این دو قیاس را بدست آوردیم كه دو نتیجه به ما دادند بنده ـ‌استاد ـ بیان كردم كه این دو نتیجه به وسیله ی عكس كردن، یكی می شوند. اما آیا می توان كه این دو نتیجه را با قیاس یكی كرد یعنی یكی از این دو نتیجه را صغری و دیگری را كبری قرار داد سپس نتیجه ی سومی از این دو نتیجه بدست آورد؟ جواب، خیر است زیرا از دو سالبه قیاس تشكیل نمی شود همانطور كه از دو جزئی، قیاس تشكیل نمی شود. ممكن است قیاس را تشكیل بدهید ولی منتج نیست. بلكه یك مقدمه حتما باید موجبه باشد و یك مقدمه حتما باید كلیه باشد. دو سالبه یا دو جزئیه نتیجه نمی دهند.

پس نمی توان این دو نتیجه ای که گرفته شده و هر دو سلبی اند کنار یکدیگر گذاشته شود و قیاسی درست کرد تا نتیجه ی ثالثی گرفت. لذا توجه كردید كه بنده ـ‌ استاد ـ از طریق تشكیل قیاسِ جدید این دو نتیجه ی سالبه را یكی نكردم بلكه از طریق عكس این دو را یكی كردم و گفتم اگر یكی را عكس كنید تبدیل به دیگری می شود. از طرف دیگر وقتی به این دو سالبه توجه كنید و قیاسی را تشكیل بدهید حد وسط و اصغر و اكبر معلوم نیست. به این دو قیاس توجه كنید « لا شیء من الانسان بعقیق » و « لا شیء من العقیق بانسان » حد وسط معلوم نیست زیرا هم « انسان » و هم « عقیق » تكرار شده است. اگر بخواهید «‌انسان» را حد وسط قرار دهید « عقیق » كه اصغر و اكبر نمی شود و هكذا اگر بخواهید « عقیق » را حد وسط قرار دهید «‌انسان » كه اصغر و اكبر نمی شود. پس این قیاس دارای دو خِلَل است و نمی توان به سمت آن رفت.

همانطور که بیان شد وقتی نتیجه ی سالبه گرفته شد آن را عکس می کنید تا سالبه ی دیگر بدست آید.

پس توجه کردید سالبه ای که به ما دادند ذات وسط بود و چون محمولِ موجَب بر روی هر دو « یعنی موضوع قضیه سالبه و محمول قضیه سالبه » رفته لذا دو قیاس تشکیل شد و دو نتیجه گرفته شد. سپس این دو نتیجه را با عکس کردن به هم ارجاع دادیم. اما به چه علت دو قیاس تشکیل شد؟ آیا یک قیاس کافی نبود؟ یعنی همانطور که در فرض اول و فرض دوم یک قیاس تشکیل داده شد در اینجا هم یک قیاس تشکیل می دادیم چرا راه را طولانی کردیم؟ توجه کنید نکته ای در اینجا هست که مهم می باشد و آن نکته در عبارت « لقائل ان یقول » که در صفحه بعد هم می آید مورد نیاز است. توضیح مطلب این است که آیا در اختیار ما است که محمولِ موجبی را انتخاب کنیم یا محمولِ موجَب، یک امر قهری است؟ بعداً بیان می شود که محمول موجب، قهری است و در دست ما نیست. یک جایی است که اگر محمولِ موجَب آورده شود مورد قبول واقع نمی شود اما یک جایی است که اگر محمولِ موجَب آورده شود مورد قبول واقع می شود. در جاهایی که سالبه را ذات وسط نمی دانیم هر محمولی که آورده شود آن را دفع می کند چه محمول ایجابی باشد چه سلبی باشد. این موضوع، بلاواسطه محمول سلبی را می گیرد اگر بخواهید واسطه برای آن قرار دهید قبول نمی کند. اینجا، سالبه ی غیر ذات وسط می شود. اینطور نیست که ما با اختیار خودمان سالبه را ذات وسط کنیم و با اختیار خودمان سالبه را غیر ذات وسط کنیم. اگر موضوعِ سالبه یا محمولِ سالبه، توانست محمولِ موجَب را بپذیرد حتما این سالبه، سالبه ی ذات وسط است و اگر نتوانست بپذیرد این سالبه، سالبه ی غیر ذات وسط است. در یک موضوع فقط می توان بر موضوع قضیه، محمول آورد اما بر محمول قضیه اگر بخواهید محمول بیاورید قبول نمی کند. در یک جایی می توان هم بر موضوع قضیه و هم بر محمول قضیه، محمول آورد. یعنی هم بر موضوع قضیه می توان محمولِ موجَب آورد هم بر محمولِ قضیه می توان محمولِ موجَب آورد. در اینجا ناچار هستید که دو محمول بیاورید و دو قیاس تشکیل دهید ولو نتیجه ای که گرفته می شود واحد باشد یا به واحد برمی گردد.

پس اینطور نیست که در اختیار ما باشد تا بگوییم جایی که دو محمولِ موجب آورده شده می توان با یک محمولِ موجب به مطلوب رسید بله به مطلوب با یک محمولِ موجب می توان رسید ولی ترجیح بلا مرجح لازم نیست.

چرا در موضوع که دارای محمولِ موجَب است، محمول می آورید و قیاسی را تشکیل می دهید و در محمولی که دارای محمولِ موجَب است قیاس تشکیل نمی دهید. این ترجیح بلا مرجح است. برای اینکه ترجیح بلا مرجح نشود هر دو قیاس آورده می شود. عبارت « لقائل ان یقول » که در صفحه 213 سطر 13 می آید، می گوید در همه جا می توان محمول موجب را آورد. بعداً مصنف آن را رد می کند.

در ابتدای بحث بیان شد که می توان موضوع قضیه ی سالبه را واحد کرد محمولِ آن را هم واحد کرد. همچنین می توان موضوع قضیه ی سالبه را متعدد کرد محمول آن را هم متعدد کرد. برای واحد، مثال زده شد اما برای متعدد اینگونه مثال زده می شود « لا شیء من الانسان و الفرس و البقر بعقیقٍ و فیروزجٍ و زبرجدٍ ». در اینجا دو قیاس تشکیل داده می شود و گفته می شود:

قیاس اول:

صغری: « کل انسان و فرس و بقر حیوان ».

کبری: « و لا شیء من العقیق و الفیروزج و الزبرجد بحیوان ».

نتیجه: « لا شیء من الانسان و الفرس و البقر بالعقیق و الفیروزج و الزبرجد ».

قیاس دوم:

صغری: « کل عقیق و فیروزج و زبرجد جماد ».

کبری: « و لا شیء من الانسان و الفرس و البقر بجماد ».

نتیجه: « لا شیء من عقیق و فیروزج و زبرجد بانسان و فرس و بقر ».

این نتیجه در قیاس دوم عکس نتیجه قیاس اول است مصنف می گوید هر دو صحیح است ولی رایج شده که در سالبه ی ذات وسط مثال به جایی می زنند که موضوع، متعدد و محمول، متعدد باشد و الا جایی که موضوع و محمول واحد است به همین صورت است که بیان شد.

توجه کنید که مصنف مثالها را با رمز « یعنی با حروف » بیان می کند.

توضیح عبارت

و ان کان المحمول الموجب قد وُجِد فی جانب کل واحد من الحدین کان بقیاسین

توجه کنید که مصنف تعبیر به « قد وجد » می کند و نمی گوید « قد اُنتُخِب » یعنی نمی گوید اگر محمول موجب را تو انتخاب کردن بلکه می گوید اگر یافت شود در هر یک از دو حد.

ضمیر « کان » به « سلبهما ایهما شئت عن الآخر » در سطر 17 برمی گردد.

مثلا ان کان ا و د و ج طبقه متساویه

اگر « ا » و « د » و « ج » طبقه ی مساوی داشته باشند یعنی مثل انسان و فرس و بقر که مثال زده شد همه مساوی در حیوانیت هستند.

و ط تحمل علیها و تساویها

« ط » همان محمول موجب است که تطبیق بر « حیوان » کردیم. « ط » حمل بر این طبقه می شود و مساوی با این طبقه است چون محمول و موضوع همه جا با هم مساوی اند.

« ا » و « د » و « ج » موضوع قضیه ی سالبه ی ذات وسط شدند و « ط » هم محمولِ موجَبِ آنها یا محمول مشترک شد که هم می تواند بر « ا » حمل شود که « انسان » بود هم بر « د » که «فرس » بود هم بر « ج » که « بقر » بود.

و ب و ه و ز طبقه مساویه

« ب » و « ه » و « ز » محمول های آن قضیه ی سالبه هستند که بنده ـ استاد ـ آنها را حمل بر « عقیق » و « فیروزه » و « زبرجد » کردم که هر سه در جماد بودن مساوی اند.

و ج یحمل علیها و یساویها

« ج » محمولِ موجَبِ دوم است که بر محمولِ سالبه حمل می شود ولی بر موضوع سالبه حمل نمی شود. موضوع سالبه، « ج » بود. این « جِ » دوم که مصنف در اینجا آورد با « جِ » اول فرق می کند چون این « جِ » دوم محمولی است که بر « ب » و « ه » و « ز » که طبقه ثانیه هستند حمل می شود و آن « جِ » اول در طبقه اول بود. « جِ » دوم اگر بخواهد بر طبقه ی اول حمل شود محمول و موضوع مشترک می شود. این « ج » حتما با آن « ج » قبلی فرق می کند. خوب بود مصنف به جای « ج » تعبیر به « ک » می کرد تا با « جِ » قبلی اشتباه نشود.

نکته: در یک نسخه ی به جای « ج » لفظ « ط » گذاشته است که خوب نیست اگر « ط » گذاشته شود حرف مرحوم سید احمد علوی می شود یعنی همان محمولِ موجَبی که برای موضوع سالبه آورده شده برای محمول سالبه آورده می شود در اینصورت دو قضیه ای که در قیاس دوم بکار می رود « یعنی صغری و کبری » کاذب می شود. البته مرحوم سید احمد علوی آن طور که در ذهن من می باشد همین کار را کرده است. شاید نسخه ای در دست او بوده که لفظ « ط » داشته است که اینگونه حرف زده و الا ظاهر عبارت مصنف این است که محمولِ موجَبی که بر موضوع سالبه حمل می شود با محمولِ موجَبی که بر محمولِ سالبه حمل می شود فرق دارد.

ترجمه: « ج » حمل بر طبقه دوم می شود و مساوی با طبقه دوم است.

و معلوم ان شیئا من هذه الطبقه لا یُحمل علی شیء من تلک الطبقه

مراد از « هذه الطبقه »، یعنی طبقه ی نزدیک که « ب » و « ه » و « ز » است و مراد از « تلک الطبقه » یعنی طبقه دوم که « ا » و « د » و « ج » است.

طبقه ای که موضوع قرار داده شد با طبقه ای که محمول قرار داده شد هیچکدام بر دیگری حمل نمی شود چون طبقه ی موضوع و طبقه ی محمول در سالبه ی کلیه به دست ما رسیدند یعنی آن سالبه ی کلیه ای که ابتدا به دست ما دادند این ردیف محمولات را از آن ردیف موضوعات سلب می کرد پس قابل حمل نبودند. « عقیق » و « فیروزه » و « زبرجد » بودند همچنین « انسان » و « فرس » و « بقر » بودند که هیچکدام نمی توانند بر دیگری حمل شوند. یعنی نه این سه می توانند بر آن سه حمل شوند نه آن سه می توانند بر این سه حمل شوند.

ترجمه: معلوم است که چیزی از این طبقه دوم حمل نمی شود به چیزی از آن طبقه ی اول.

مراد مصنف از « طبقه »، مجموعِ موضوع و مجموع محمول بود. مرادش از « طبقه » محمولِ موجَب یعنی « ط » و « ج » نیست.

فان قیل: کل ا ط و لا شیء من ب ط کان قیاس

« کان » تامه است یعنی « تحقق القیاس ».

مصنف از اینجا می خواهد دو قیاس را درست کند لذا می گوید اگر اینطور گفته شود « کل ا ط » یعنی « کل انسان حیوان » و « لا شیء من ب ط » یعنی « لا شیء من عقیق بحیوان ». نتیجه می دهد « لا شیء من الانسان بعقیق ».

و ان قیل کل ب ج و لا شیء من ا ج کان قیاس

قیاس دیگر اینگونه است « کل ب ج » یعنی « کل عقیق جماد » و « لا شیء من ا ج » یعنی « لا شیء من انسان بجماد » نتیجه می دهد « لا شیء من ب ا » یعنی « لا شیء من العقیق بانسان » اگر این نتیجه را عکس کنید همان نتیجه ی قیاس اول بدست می آید.

و هما قیاسان

این دو تا قیاس، دو قیاس هستند و نتیجه ی آنها متعاکس است و چون عکس آنها کَنَفسِها است بنابراین به همدیگر ارجاع داده می شوند و دو نتیجه ی سالبه به یک سالبه برمی گردد.

و کذلک الحال ان لم یکن الا و یحمل علیه ط فقط او ب و یحمل علیه ج فقط لکن العاده فی التمثیل جرت بذلک

بعد از لفظ « الا » باید « ا » باشد یعنی به اینصورت باشد « ... الا ا و یحمل ... ».

مصنف مثالی که زد موضوعش متعدد بود محمولش هم متعدد بود الان می گوید می توان موضوعش را واحد کرد محمول را هم واحد کرد ولی رایج اینطور است که مثال به جایی می زنند که موضوع، متعدد است و محمول هم، متعدد است ولی اگر مثال به جایی بزنید که موضوع، واحد است و محمول هم، واحد است اشتباه نکردید.

ترجمه: وضع همچنین است اگر در موضوع نداشته باشید مگر « ا » را و حمل کنید بر این « ا »، « ط » را فقط و در محمول نداشته باشید مگر « ب » را و حمل کنید بر این « ب »، « ج » را فقط. « یعنی اگر در موضوع سالبه جز ـ ا ـ چیز دیگری نداشتید ـ یعنی د و ج نبود ـ در محمولِ سالبه هم جز ـ ب چیز دیگری نداشتید ـ یعنی ه و ز ـ نبود در این صورت بر ـ ا ـ فقط ـ ط ـ را حمل کردید که محمولِ موجبش بود و بر ـ ب ـ هم ـ ج ـ را حمل می کردید که محمول موجبش بود » لکن در مثال زدن، عادت جاری شده به این « که موضوع و محمول را متعدد می کنند ».


[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص212، س20، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo