< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دو علمی كه اقامه ی برهان انّ و برهان لمّ بر مسأله واحد می كنند متواطیء الاسم اند/ ادامه اقامه برهان انّ و لمّ بر مطلوب واحد، اكثراً در دو علم واقع می شود/ توضیح وجه اول/ توضیح وجه اول در جایی كه می توان بر مطلوب واحد، هم برهان «‌انّ » و هم برهان « لمّ » اقامه كرد/ بر مطلوب واحد می توان هم برهان « انّ » و هم برهان «‌ لمّ » اقامه كرد/ فصل 3/ مقاله 3/ برهان شفا.

و انما قیل « یكاد » و لم یقَل بالحقیقه[1] [2]

بحث در این بود كه مطلوب واحد در دو علم مطرح می شود كه در یك علم برهان انّ آورده می شود و در علم دیگر برهان لمّ ‌آورده می شود و ادعا می شود كه در یك مسأله، این دو برهان اقامه شدند با اینكه در دو علم دو برهان اقامه شده است اما چون این دو علم به نظر می رسد كه متواطیء الاسم اند به منزله یك علم به حساب می آیند و آن مسأله، مسأله ی واحد از علم واحد می شود ولو به ظاهر مسأله ی دو علم است.

كلام ارسطو دو مقدمه دارد:

مقدمه اول: ‌این دو علم به نظر می رسد كه متواطیء الاسم اند.

مقدمه دوم: این دو علم چون متواطیء‌ الاسم اند پس یك علم به حساب می آیند.

نتیجه: آن مسأله ای كه دو برهان بر آن اقامه شد مسأله ی یك علم است.

مقدمه اول را در همین صفحه 206 سطر 1 شروع كرده است. مقدمه دوم را در همین صفحه 206 سطر 16 با عبارت « و مما كادت ... » شروع كرده است. این دو مقدمه را اگر كنار یكدیگر ضمیمه كنید نتیجه به آسانی بدست می آید ولی منصف بین این دو مقدمه فاصله انداخته است. در این فاصله كه حدود 15 خط طول می كِشد بیان كرده كه چرا ارسطو لفظ « یكاد » را در مقدمه اول آورد. « البته در مقدمه ی دوم هم لفظ ـ كادت ـ بكار برده یعنی در هر دو مقدمه به صورتی حرف زد كه این به منزله ی آن است. چرا قید ـ به منزله ـ آورد و قید ـ حقیقتاً ـ نیارود؟ در این 15 خط آن را بیان می كند ».

خلاصه بحث مصنف این است: ‌اگر دو علم داشتید كه فقط وجه اشتراك داشتند و هیچ افتراقی بین آنها نبود این دو علم، حقیقتاً یكی به حساب می آید اما اگر بین آنها افتراق باشد و بخواهیم این دو را یكی به حساب بیاورید نمی توان گفت این دو علم، حقیقتاً یكی هستند. با توجه به آن افتراق نمی توان گفت این دو علم یكی هستند ولی با توجه به اشتراك می توان گفت این دو علم، یكی هستند اما وقتی كه هم اشتراك و هم افتراق است باید گفته شود بمنزله یك علم هستند. مصنف الان می خواهد این را ثابت كند و بگوید دو علمی كه یكی تحت دیگری است از یك جهت با هم مشتركند ولی به دو وجه با هم امتیاز دارند. آن دو وجه امتیاز باعث شد كه نتوان گفت این دو علم حقیقتاً یكی هستند بلكه باید گفت این دو علم بمنزله ی یكی هستند.

بیان وجه اشتراك: این دو علم كه یكی تحت دیگری است هر دو در یك موضوع بحث می كنند و به عبارت دیگر در شی واحد بحث می كنند:

مثال اول: علم ظاهرات فلك و علم هیئت را اگر ملاحظه كنید علم ظاهرات فلك تحت علم هیئت است این دو علم درباره ی اجرای و ابعاد سماوی بحث می كنند. توجه كنید كه وقتی لفظ « اجرام » بكار می رود در خود آن، « سماوی » قرار دارد چون اصطلاح آقایان این است كه لفظ « جرم » را بر سماویات اطلاق می كنند و « جسم » را بر عنصریات اطلاق می كنند. لذا وقتی تعبیر به « اجسام » می شود لازم نیست تعبیر به « اجسام عنصری » كند زیرا معلوم است مراد اجسام عنصری است و وقتی تعبیر به « اجرام » می شود لازم نیست تعبیر به اجرام فلكی كند زیرا معلوم است كه مراد اجرام ‌فلكی است. البته گاهی از اوقات این اصطلاح تخلف می شود و به آن علم نمی گردد و به همین جهت است كه بعضی احتیاط می كنند و قید « عنصری » یا « فلكی » می آورند ولی مصنف در اینجا قید نیاورده و تعبیر به « اجرام » كرد كه مرادش « اجرام فلكی » است.‌

علم ظاهرات فلك و علم هیئت هر دو ناظر به اجرام فلكی هست ولی یك علم درباره ی سعد و نحس این اجرام بحث می كند و یك علم درباره مسائل ریاضی اجرام بحث می كند ولی هر دو درباره ی اجرام بحث می كنند لذا از این جهت مشترك هستند.

مثال دوم:‌ مثال به نجوم تعلیمی و نجوم اصحاب ملاحت است. نجوم تعلمیی شاخه ای از ریاضیات است. كتابهایی كه در مورد هیئت نوشته شده را نجوم تعلیمی می گویند اما تعلمیی به معنای این نیست كه ما را تعلیم می دهند بله همه كتابها كارشان تعلیم دادن است مراد از « تعلیمی » در اینجا به معنای ریاضی است. نجوم، شاخه ای از ریاضی است. این را نجوم تعلمیی می گویند یعنی نجومی كه مربوط به ریاضی است.

یك نجوم عملی هم هست كه ناخداها « یعنی كسانی كه كشتی را اداره می كنند » از آن استفاده می كنند. ناخدا وقتی كه در دریا می رود جاده وجود ندارد تا راه مشخص باشد لذا برای تشخیص راه در دریا از طریق ستارگان راه را مشخص می کند در روز هم اگر از قطب نما استفاده می كردند در واقع یك نوع استفاده از ستاره قطبی است.

این دو نجوم، دو علم هستند ولی هر دو به مواضع نجوم كار دارند. منجم بحث می كند كه مواضع نجوم چگونه است یعنی مثلاً طول این ستاره و عرضش چقدر است ناخدا هم مواضع نجوم را ملاحظه می كند تا راه خودش را تشخیص دهد.

توجه كنید كه هر دو علم توجه به مواضع نجوم می كنند ولی یكی به این جهت توجه می كند و دیگری به آن جهت توجه می كند.

مثال سوم: لحون تعلیمی « یعنی علم موسیقی كه جزء ‌علم ریاضی است » و لحون سماعی « یعنی علم موسیقی كه افراد استفاده می كنند ولو علم ریاضی نخواندند ». این دو علم هر دو توجه به نِغَم دارند مراد از نغم، صدای خوش است كه از حنجره بیرون می آید یا صدای خوش كه از تارِ بسته شده به یك چوب به وجود بیاید. هر دو علم درباره این صدای خوش بحث می كنند پس موضوع بحث آنها یكی است پس این دو علم، مشابه و مشارك هستند.

مثال چهارم: ‌مثال به علم مناظر و علم هندسه است. هر دو درباره ی مقادیر بحث می كنند لذا از این جهت با هم مشتركند. اینكه علم هندسه درباره ی مقادیر بحث می كند روشن است اما اینكه علم مناظر درباره مقادیر بحث می كند به اینصورت است كه شخص نظر به ستاره می كند تا جایگاه آن را تشخیص بدهد یا بُعد و اندازه آن را بفهمد. توجه كنید كه وقتی به ستاره نظر می شود زاوایه ای حادث می شود كه از دو خط تشكیل شده خط اول از ناظر به ستاره برخورد می كند و خط هم از خود ستاره به صورت عمود بر زمین واقع می شود این زاویه در علم المناظر محاسبه می شود.

مثال پنجم: مثال به علم الحیل و علم المجسمات است. هر دو در اشیائی كه دارای عمق هستند و جسم به حساب می آیند بحث می كنند. علم المجسمات عبارت بود از علمی كه درباره ی ساختمان اجسام بحث می كند مثل علم هندسه مجسمه كه درباره ی اجسام بحث می كند اما هندسه ی مسطحه درباره ی سطوح بحث می كند. علم حیل هم درباره ی اجسام بحث می كند. علم حیل به معنای علم مكانیك است كه بهره مند از فیزیك است.

توجه كردید كه مصنف 5 مثال بیان كرد و در هر مثال، دو علم مطرح گردید و مقایسه بین آنها واقع شد و وجه مشترك بین آنها لحاظ شد. چون وجه مشترك دارند می توان آن دو علم را به یك علم ملحق كرد ولی اگر وجه ممتاز نداشتند حقیقتاً یك علم به حساب می آمد. اما وقتی وجه ممتاز دارند باید تعبیر به « یكاد » كرد نه اینكه حقیقتاً یك علم باشند.

نكته: ‌اگر بتوان علوم اعتباری را در این بحث علوم حقیقی داخل كرد شاید بتوان گفت كه علم صرف و نحو درباره ی كلمه و كلام بحث می كنند پس شاید علم مشترك باشند و بمنزله ی یك علم به حساب بیایند و به تعبیر مصنف، متواطیء الاسم باشند.

نكته: آنچه كه به دست مصنف رسیده اصل كتاب یونانی ارسطو نبوده بلكه ترجمه آن بوده. مصنف ترجمه را توضیح می دهد اما اینكه مترجم اشتباه كرده یا نكرده فعلاً مورد بحث نیست. البته مترجمین كتب فلسفی بسیار قوی بودند لذا اینكه نتوانسته باشند نظر ارسطو را منعكس كرده باشند و كلمه « یكاد » را خود مترجم اضافه كرده باشد خیلی بعید به نظر می آید.

توضیح عبارت

و انما قیل « یكاد » و لم یقَل بالحقیقه

مصنف نمی گوید كه ارسطو لفظ « یكاد » بكار برده بلكه تعبیر به « قیل » كرده.

ترجمه: گفته شده « یكاد » ولی گفته نشده كه این دو علم، حقیقتاً متواطیء الاسم اند.

و ذلك لان العلمین من هذین ینسبان الی شیء واحد من وجه

اگر لفظ « ذلك » نبود بهتر بود و « لان » را به « بالحقیقه » وصل كند.

ترجمه: و این « كه لفظ ـ بالحقیقه ـ گفته نشده بلكه لفظ ـ یكاد ـ آورده شده » به این جهت است كه دو علم از این علومی كه هستند نسبت به شیء ‌واحد داده می شوند « یعنی درباره ی شیء واحد بحث می كنند و به شیء ‌واحد توجه می كنند ».

« من وجه »: یعنی از یك وجه درباره ی شیء واحد بحث می كنند نه اینكه به صورت مطلق درباره ی شیء واحد بحث كنند یعنی اینطور نیست كه شیئ كه بحث می كند از همه جهت، شیء واحد باشد بلكه از جهت اینكه هر دو مثلاً مقدار هستند درباره آن بحث می شود مثل هندسه و مناظر. اما از جهت اینكه یكی مطلق و یكی مقید است شیء‌ واحد نیست. پس من وجهٍ شیء‌ واحدند ولی به وجه دیگر « كه امتیاز ها ملاحظه شود » شیء‌ واحد نیستند.

« لان العلمین من هذین »: یعنی از این دو علمی كه در جلسه قبل ذكر شد مثل علم مناظر با علم هندسه و علم حیل با علم مجسمات و علم تألیف لحون با علم عدد و علم ظاهرات فلك با علم هیئت. مصنف با این عبارت بیان می كند دو علم دو علم از این دو تا دوتا، نسبت به شیء‌ واحد داده می شود ولی آن شیء واحد، من وجه واحد است یعنی اگر امتیازات ملاحظه نشود و الا اگر امتیازات ملاحظه شود واحد نخواهند بود.

فان الظاهرات و علم الهیئه كلاهما ینظر فی حال الاجرام و الابعاد

لفظ « الظاهرات » دارای الف و لام است و اشاره به « ظاهرات فلك » دارد كه در سطر 1 صفحه 206 آمده است.

ترجمه: علم ظاهرات فلك « كه درباره ی سعد و نحس افلاك و درباره ی علامت پیشامدهای افلاك است بحث می كند » و همچنین علم هیئت هر دو درباره حال اجرام و ابعاد بحث می كند ولی علم هئیت، امور ریاضی ابعاد و اجرام را به عهده دارد و علم ظاهرات الفلك، امور مربوط به سعد و نحس اجرام و ابعاد است ولی هر دو بحثشان درباره اجرام و ابعاد است. مراد از « اجرام » معلوم شد كه اجرام سماوی است و مراد از « ابعاد »، فواصل آنها می باشد. فواصل را كه در علم ظاهرات توجه می كنند منشأ سعد و نحس قرار می دهند مثلاً دو كوكب با هم قِران و مقارنه پیدا كردند فاصله آنها كم است یا دو كوكب با هم مقابله پیدا كردند فاصله آنها زیاد است. مثلاً توجه به قِران می شود و احكام قِران ‌بیان می گردد كه مثلاً قِران این دو كوكب، سعد است یا نحس است همچنین توجه به مقابله می شود و احكام مقابله بیان می گردد. در علم هیئت هم از مقابله و مقارنه بحث می شود ولی می گوید مقارنت قمر با شمس در بعضی احیان منشأ كسوف و گرفتگی شمس می شود و مقابله ی بین قمر و شمس باعث گرفتگی ماه می شود. توجه می كنید كه به فاصله قمر و شمس ملاحظه شد و احكامی برای آن بیان گردید. در علم ظاهرات همین فواصل مثل قِران و مقابله مطرح می شود ولی سعد و نحس ِقِران و مقابله مورد بحث قرار می گیرد.

نكته: كسی نگویدكه تمام علوم در تحت فلسفه می آید. چون فلسفه درباره وجودِ موضوعاتِ سایر علوم و وجود موضوعات مسائل علوم بحث می كند نه اینكه هرچه سایر علوم نظر می كند فلسفه هم نظر كند. در فلسفه درباره وجود و حقایق اشیاء است. اگر كسی بگوید به این جهت همه علوم تحت فلسفه است اشكال ندارد و نقض بر ما وارد نمی شود. لذا گفته شود كه تواطی در اسم داشته باشد.

و كذلك النجوم التعلیمی و نجوم اصحاب الملاحه فان كلیهما ینظر فی مواضع النجوم

« الملاحه »: یعنی كشتیرانی. مراد از « اصحاب الملاحه » یعنی ناخداهای كشتی ».

و تألیف اللحون التعلیمی و تألیف اللحون السماعی كلاهما ینظر فی حال النغم

تألیف لحون تعلیمی « یعنی موسیقی علمی » و تألیف لحون سماعی « یعنی موسیقی عملی » هر دو در حال نغمه ها نظر می كنند.

و كذلك علم المناظر و علم الهندسه ینظران فی أشكال و خطوط و مقادیر

علم مناظر و علم هندسه هر دو در اشكال و خطوط و مقادیر نظر می كنند.

و كذلك علم الحیل و علم المجسمات ینظران فی مقادیر ذوات عمق

ترجمه: علم حیل و علم مجسمات هر دو نظر می كنند در مقادیری كه صاحب عمق باشند « یعنی جسم باشند ».

همانطور كه ملاحظه كردید مصنف دو تا علم دو تا علم را با هم مقایسه كرد و بیان كرد كه هر دو تا دو تا به شیئی‌كه من وجه واحد است نسبت داده می شود « یعنی با قطع نظر از امتیازاتش واحد است ».

مصنف نتیجه گرفت كه می توان این دو علم را از این جهت متواطیء الاسم حساب كرد اما چرا لفظ « یكاد » بكار رفت؟ چون این نسبتی كه گفته شد نسبت تام نیست یعنی اینطور نیست كه این نسبت ها از همه جهت، نسبتِ به شیء‌ واحد باشند بلكه اختلاف حاصل است كه در جلسه بعد بیان می شود كه دو اختلاف است بین هر دو علمی كه به شیء واحد نظر می كنند.


[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص206، س2، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo