< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: می توان در علم واحد بر مطلوب واحد، هم برهان « لمّ » و هم برهان « انّ » اقامه کرد/ بیان وجه دوم از دو وجهی که می توان بر حدود واحده، هم برهان « انّ » اقامه کرد هم برهان « لمّ » اقامه کرد/ آیا بر مطلوب واحد می توان هم برهان « انّ » و هم برهان « لمّ » اقامه کرد/ فصل 3/ مقاله 3/ برهان شفا.

و قد یمکن مثل ذلک من وجه آخر[1] [2]

بحث درباره این بود که می توان بر یک مطلوب دو برهان اقامه کرد:

1ـ برهان لمّ.

2ـ برهان انّ.

بیان شد که برای رسیدن به این مقصود دو راه وجود دارد. راه اول اشاره شد و توضیح کامل داده شد. گفته شد که بعداً بیان می شود. یعنی در همین صفحه 204 سطر 15 قوله « و لنرجع الی تفصیل القسم الذی لا یکون فی احد قیاسیه عله قریبه » بحث می کند. در وجه دوم یک راهی برای رسیدن به مطلوب ارائه داده شد الان می خواهد راه دوم را ارائه بدهد.

نکته مربوط به جلسه قبل: در صفحه 203 سطر 20 فرمود « یعلم انّ صرف اولا ثم یعلم لمّ صرف ». در راه اول که در گذشته خوانده شد از یک مواد معین، بدون اینکه تغییری در خود مواد ایجاد شود هم برهان لمّ درست شد هم برهان انّ درست شد. فقط در ترتیب مواد تغییری داده شد یعنی حد وسط، اکبر قرار داده شد و اکبر، حد وسط قرار داده شد. تغییر در ماده داده نشد بلکه تغییر در ترتیب مواد داده شد یعنی به تعبیر مصنف « من مواد باعیانها » دو برهان ساخته شد. اما الان در راه دوم می خواهد با دو نوع مواد، دو برهان بسازد. با یک مواد، برهان انّ می سازد با یک مواد، برهان لمّ می سازد، یعنی مواد عوض می شوند. ولی در راه قبلی که در چند جلسه قبل خوانده شد مواد، عوض نمی شدند بلکه فقط ترتیب مواد عوض می شد. یعنی در راه اول، مواد معینی وجود داشت که این مواد معین، بالقوه برهان انّ و برهان لمّ بودند یعنی بالقوه هر دو برهان را داشتند یعنی می توانستند انّ باشند و می توانستند لمّ باشند پس این مواد، لمِّ صرف نبودند. در راه قبل چون مواد، قابلیت لمّ و انّ هر دو را داشتند خودِ مواد را که نگاه می کردید لمِّ صرف و انِّ صرف نبود بلکه قابلیت هر دو را داشت ولی وقتی موادّ را اقامه کردید و ترتیب خاص دادید و معلولِ حد وسط قرار دادید انِّ صرف شد و وقتی آن را وارونه کردید و علت، حد وسط شد لمِّ صرف شد. وقتی که معلول، حد وسط قرار داده شد دیگر قابلیت لمّ از بین رفت فقط انّ درست شد. و وقتی که علت، حد وسط قرار داده شد لمّ از بین رفت فقط انّ درست شد. مصنف می فرماید ابتدا انِّ صرف درست می کنید بعداً لمّ ِصرف درست می کنید یعنی این موادی که قابلیت هر دو دارند را ابتدا اینگونه تنظیم می کنید که فقط انّ باشند بعداً طوری تنظیم می کنید که فقط لمّ باشند.

با این توضیحات مراد از لفظ « صرف » معلوم شد که چه می باشد یعنی موادی که هم با انِّ خالی و هم با لمِّ خالی سازگار است ولی وقتی برهان تنظیم شد، یا فقط انّ است و دیگر لمّ نیست یا فقط لمّ است و دیگر انّ نیست.

بحث امروز:

وجه دوم:

الف : راه اول: بحثی که در جلسه قبل مطرح شده بود درباره راه اول از وجه دوم بود که برای رسیدن به مطلوب « یعنی بر مدعای واحد دو برهان اقامه شود به عبارت دیگر هم برهان لمّ و هم برهان انّ اقامه شود » ارائه داده شده بود در آن راه، مواد معینی در اختیار ما بود که ما آن مواد را عوض نمی کردیم، بلکه ترتیب آن را عوض می کردیم تا برهان یکبار انّ و یکبار لمّ شود.

ب: راه دوم: در راه دوم که وارد می شویم دو گونه ماده در اختیار ما هست که اگر از یک ماده استفاده شود برهان لمّ درست می شود و اگر از یک ماده دیگر استفاده شود برهان انّ درست می شود.

توضیح: شیئی را که اکبر است مورد توجه قرار دهید. معلول آن را ملاحظه کنید و جمع کنید. علتهای آن را هم جمع کنید. چیزهایی هم که نه علت و نه معلول هستند را جمع کنید « که مراد لوازم مقارنه است ». اکبر با یک شیء دیگر هر دو، معلول برای علت ثالثه شدند. یعنی اکبر با همراه خودش نه علت و نه معلول است بلکه هر دو معلول برای علتِ واحد هستند ولی با هم مقارن هستند. این لازمِ مقارنِ اکبر، نه علت برای اکبر است نه معلول برای اکبر است بلکه هم شأن اکبر است یعنی همانطور که اکبر، معلولِ آن علت است این مقارن هم معلولِ همان علت است. پس در اینجا بعد از توجه به اکبر سه چیز جمع شد:

1ـ معلولات اکبر.

2ـ لوازم اکبر که نه معلول و نه علل بودند.

3ـ علل.

در اینجا اکبر با دو ماده داریم که یک ماده، معلولات اکبر یا لوازم مقارنه اکبر است و یک ماده دیگر علل اکبر است. گاهی علل، حد وسط برای رسیدن به شیء « یعنی اکبر » قرار داده می شود که به این لمّ گفته می شود. اما گاهی آن معلولات یا آن لوازمِ مقارنه علت رسیدن به اکبر قرار داده می شود که این را انّ می گویند. پس از دو ماده استفاده می شود اما در هر دو قیاس، اصغر و اکبر یک چیز است زیرا مدعایی که بر آن برهان اقامه می شود یک چیز است.

توضیح عبارت

و قد یمکن مثل ذلک من وجه آخر

« ذلک »: اقامه دو نوع برهان بر یک مطلوب « یعنی اقامه برهان لمّ و انّ بر یک مطلوب ».

« مثل ذلک »: مصنف می فرماید مثل این کار « یعنی اقامه دو نوع برهان بر یک مطلوب » را می توان انجام داد اما خود این کار را نمی توان انجام داد زیرا در صورتی می توان خود این کار را انجام داد که خود مواد، یکی باشند اما الان مواد، یکی نیستند پس مثلِ قبلی است. نه اینکه عین قبلی باشد.

ترجمه: می توان انجام داد مثل اقامه دو برهان بر یک مطلوب را از وجه دیگر.

« من وجه آخر »: یعنی راه دوم از وجه دوم است چون در اولِ فصل مصنف دو وجه ذکر کرد در یک وجه بیان کرد دو دلیل وجود دارد که یکی علت قریبه و دیگری علت بعیده را عطا کرده است. این بحث را به صورت مفصل وارد نشد بلکه بحث تفصیلی آن را به صفحه 204 سطر 15 موکول می کند، بعداً وجه دوم را مطرح کرد که در وجه دوم، دو راه ارائه می دهد تا الان راه اول خوانده شد اما از اینجا به بعد راه دوم است که از آن تعبیر به « من وجه آخر » می کند که مرادش راه دوم از وجه دوم است.

و ذلک لانه قد یمکن ان یکون لشیء واحد معلولات و لوازم مقارنه لا هی علل و لا معلولات

« ذلک »: به « امکانِ » مستفاد از « یمکن » بر می گردد. یعنی این مکانِ وجه آخر به اینصورت است.

عبارت « لا هی علل و لا معلولات » صفت برای « لوازم » است نه « معلولات ».

مراد از « شیء واحد » اکبر است که می خواهد برای اصغر، اثبات شود. اکبر که می خواهد برای اصغر اثبات شود ممکن است دارای معالیل باشد و لوازم ذاتیه داشته باشد علل هم داشته باشد. لوازم ذاتیه و معالیل را در یک دسته قرار می دهیم و علل را در دسته دیگر قرار می دهیم و می گوییم اگر از معالیل یا لوازم مقارنه اش استفاده کردید این برهان، برهان انّ است و اگر از عللش استفاده کردید این برهان، برهان لمّ است یعنی چون مواد مختلف می شود لذا برهان مختلف می شود اما مطلوب که برهان بر آن اقامه می شود یکی است.

ترجمه: و این امکان به خاطر این است که امکان دارد برای شیء واحد « یعنی اکبر که می خواهد برای اصغر ثابت شود » هم معلولات و هم لوازم مقارنه ای باشد که این لوازم ِمقارن دارای این صفت هستند که نه علل و نه معلول برای اکبر هستند « بلکه با اکبر مقارن هستند و از آن جدا نمی شوند چون هم ردیف اکبر هستند همانطور که اکبر از این علت صادر شده است آن دیگری هم از این علت صادر شده. هر دو از یک علت صادر شدند بنابراین علتِ این دو ـ یعنی اکبر و همراهش ـ لازمِ یکدیگر قرار داده است بدون اینکه اکبر با همراهش علت و معلول باشد ».

مثل ان تکون معلولات لشیء واحد و تکون منعکسه علیه

ترجمه: مثل اینکه شیء واحدی « یعنی اکبر »، معلولات داشته باشد و این معلولات، منعکس بر این شی واحد هستند « یعنی با این شیء واحد تساوی دارند و می توانند منعکس شوند و جانشین شیء واحد بشوند. توجه کنید که بنده ـ استاد ـ لوازم را که توضیح می دادم گفتم که هر دو، معلول شیء واحد باشند اما مصنف به اینصورت توضیح داد ».

و یکون له ایضا عللٌ ذاتیه منعکسه علیه

این عبارت عطف به « یکون لشی واحد » در سطر 3 است یعنی عبارت به این صورت می شود « و لانه قد یمکن ان یکون له ایضا علل ذاتیه ».

« ایضا »: یعنی علاوه بر معلولات و لوازم مقارنه.

همان شیء واحد که برای آن معلولات یا لوازم درست شد برای آن شیءِ واحد، عِلَل ذاتی هم هست که بر شیء واحد منعکس اند « یعنی با شیء واحد تساوی دارند ».

این عبارت « و یکون له ایضا... » نشان می دهد که عبارتِ « مثل ان تکون معلولات لشی واحد » توضیح برای « لوازم » نیست بلکه مطلبی که قبل از « مثل ان تکون... » گفته است را تبیین می کند یعنی در صورتی می گوییم « شیء واحد دارای معلولات و لوازم واحد است » که این معلولات و لوازم بتوانند منعکس شوند. در ادامه می فرماید علل هم بتوانند منعکس شوند یعنی اگر بتوانید علت را حد وسط یا موضوع قرار دهید اکبر را بر آن حمل می کنید، حال اگر آن را عکس کنید یعنی اکبر را جای علت ببرید و علت را جای اکبر ببرید باز هم می بینید که می توانید حمل کنید. این انعکاس در وقتی است که بین علت و اکبر یا بین معلول و اکبر تساوی باشد اما جایی که موضوع و محمول، یکی اعم و یکی اخص باشد جای انعکاسی نیست. مصنف با قید « انعکاس » می خواهد آن تساوی را تفهیم کند.

« علل ذاتیه »: مصنف، علل را علل ذاتیه گرفت. علل ذاتیه یعنی علتی که برای خودش است. یک وقت علةُ العلل، علت است که این علةُ العلل، علت برای این شیء نیست بلکه علت برای علتِ این شیء است. به این ، علت ذاتی گفته نمی شود. علت ذاتی به معنای این است که علت برای خود شیء باشد یعنی علت قریبه باشد. گاهی از اوقات علت، علتِ خود شیء نیست مثلا شخصی بنّایی می کند و دیوار را می سازد این بنّا علتِ ساختن دیوار نیست بلکه بنّا علتِ حرکاتِ ید است که حرکت ید باعث می شود این آجرها بر روی هم قرار بگیرند و دیوار ساخته شود. انسان، علتِ ذاتی دیوار نیست بلکه علت ذاتی حرکت است. در اینجا باید علل ذاتی انتخاب شود. هر علتی که به یک نحوه دارای ارتباط تاثیری در اکبر دارد برای ما کافی نیست بلکه باید علت ذاتی «یعنی علت قریب» درست شود تا بتوان برهان لمّ تشکیل داد. قبلا بیان شد که با علت بعید نمی توان برهان لمّ تشکیل داد. چون اگر علتِ بعید آورده شود خود این علت بعید احتیاج به واسطه و قیاس داشت که قبلا در اوایل این فصل توضیح داده شد. پس علت باید قریب باشد تا بتواند برهان لمّ درست کند بنابراین علت باید ذاتی باشد. این اکبر هم دارای معلولات و لوازم است که اگر از معلولاتش استفاده شود برهان انّ تشکیل شده و هم دارای علل ذاتی است که اگر از عللش استفاده شود برهان لمّ تشکیل می شود. پس در اینجا برای اکبر « که می خواهیم برای اصغر اثباتش کنیم »، هم می توان معلول آورد تا برهان، انّ شود هم می توان علت آورد تا برهان، لمّ شود. هر دو برهان را می توان بر این مدعا اقامه کرد ولی نه از یک موادِ معین بلکه از دو مواد.

حال اگر این معلولات و لوازم، ثبوتشان برای اصغر اعرف از ثبوت اکبر برای اصغر بود در اینصورت آن معلولات حد وسط قرار می گیرد.

و یکون وجود تلک المعلولات و اللوازم لموضوع ما اعرف من وجود الشیء له

« یکون » به نصب خوانده می شود تا عطف بر « یکون » در سطر سوم باشد مراد از « موضوع مّا »، « اصغر » است.

مراد از « الشیء ما »، « اکبر » است.

ضمیر « له » به « موضوع ما » برمی گردد.

توجه کنید این معلولات را الان می خواهیم واسطه برای اثبات اکبر برای اصغر قرار می دهیم باید این واسطه برای اصغر اعرف باشد تا بتوان آن را واسطه برای ثبوت اکبر قرار داد یعنی ثبوت واسطه برای اصغر اعرف باشد از ثبوت اکبر برای اصغر تا بتوان این اعرف یا ثبوتِ این اعرف را واسطه برای ثبوت دیگری قرار داد. حال یا ثبوت معلولات برای اصغر اعرف از ثبوت اکبر برای اصغر است یا ثبوت عللِ اکبر اعرف از ثبوت اکبر برای اصغر است.

در صورت اول که ثبوت معلولات برای اصغر، اعرف است معلولات، حد اوسط قرار داده می شوند در این صورت برهان، انّ می شود و در صورتی که ثبوتِ علل، اعرف است علل، حد اوسط قرار داده می شود در اینصورت این برهان، برهان لمّ می شود پس هم از انّ استفاده می کنید هم از لمّ استفاده می کنید ولی موادّ یکی نیست به بیانی که توضیح داده شد.

ترجمه: وجود آن معلولات و لوازم برای یک موضوعی « یعنی اصغر » اعرف از وجود شیء « یعنی اکبر » برای آن موضوع مّا است « یعنی هم اکبر می خواهد برای آن موضوع اثبات شود هم اوسط می خواهد برای آن موضوع اثبات شود ولی اثبات اوسط برای آن موضوع ـ یعنی اصغر ـ اعرف است از اثبات اکبر برای آن موضوع. در اینجا از اعرف به عنوان حد وسط استفاده می شود تا به ثبوت اکبر برای اصغر که غیر اعرف است برسیم. فرض این است که وجود و ثبوت معلولاتِ اکبر برای اصغر اعرف است از ثبوت خود اکبر برای اصغر. در اینجا معلولات اکبر واسطه قرار داده می شود و حد وسط، معلول می شود و این برهان، انّ می گردد ».

و وجود تلک العله ایضا لذلک الموضوع اعرف من وجود الشیء له

لفظ « وجود » عطف بر « وجود تلک المعلولات » در سطر 5 است. مراد از « ذلک الموضوع »، « اصغر » است. مراد از « الشیء »، « اکبر » است. مراد از « تلک العله »، « علت اکبر » است یعنی همانطور که معلولِ اکبر برای اصغر اعرف بود از خود اکبر برای اصغر، همچنین علت اکبر هم برای اصغر اعرف است از خود اکبر برای اصغر. پس هم می توان معلول را حد وسط قرار داد چون اعرف از اکبر است هم می توان علت را حد وسط قرار داد چون باز هم اعرف از اکبر است. اگر معلول، حد وسط قرار بگیرد این برهان، برهان انّ می شود و اگر علت حد وسط قرار بگیرد این برهان، برهان لمّ می شود و هر دو در اختیار ما هستند.

ترجمه: « همانطور که وجود معلول یا لوازم، اعرف بودند » همچنین وجود علتِ اکبر برای این موضوع اعرف از وجود خود شیء « یعنی اکبر » برای موضوع است.

فاِن جُعِلَ الحد الا وسط من العلل کان برهان لمّ و انّ معا

ترجمه: اگر حد وسط « که می خواهد واسطه برای ثبوت اکبر برای اصغر شود » از علل قرار داده شود « یعنی علت اکبر گرفته شود » برهان لمّ و انّ با هم حاصل می شوند « قبلا بیان شد که هر جا برهان لمّ داشته باشید برهان انّ هم دارید چون برهان انّ، تحقق را اثبات می کند و برهان لمّ، سبب تحقق را بیان می کند. اگر در یک جا سببِ تحققِ بیان شد تحققِ آن وجود دارد که سببش بیان می شود ».

و ان جُعل من اللوازم و المعلولات کان برهان ان فقط

ترجمه: اگر حد وسط از لوازم یا از معلولات اکبر قرار داده شود در اینصورت فقط برهان انّ خواهد بود.

تا اینجا توجه کردید که موضوع خاص، اصغر است و شیء معین، اکبر است اما بر مجموعه آن دو که مطلوب می باشد دو برهان اقامه شد که یکی انّ و یکی لمّ بود و چون انّ از معلول استفاده کرد و لمّ از علل استفاده کرد و اینها دو ماده بودند ماده ی انّ و لمّ یکی نشد بر خلاف راه قبلی که ماده، یکی بود ولی ما انّ و لمّ را با عکس کردن درست می کردیم.

فاذن هذا الوجه الواحد من وجهی ما نحن فیه قدیما قد انشعب الی وجهین

« هذا الوجه الواحد »: مصنف در ابتدای فصل دو وجه ذکر کرد، یک وجه را نیمه کاره گذاشت و یکی را الان توضیح می دهد. مراد از « هذا الوجه الواحد » یعنی آن وجهی که الان توضیح داده می شود که همان وجه دوم از دو وجهی که در ابتدای فصل گفته شد می باشد یعنی جایی که در وسط، علت نبود بلکه یا معلول بود یا علامت بود. پس مراد از « هذا الوجه » راه دوم از وجه دوم نیست که در این جلسه شروع شد.

ترجمه: وجه دوم از دو وجهی که درصدد آن بودیم قبلاً « مصنف تعبیر به ـ قدیماـ می کند که قبلا بیان شده بود نه آن دو وجهی که الان ذکر شد که یک وجهش این بود که از مواد معین استفاده شود و وجه دیگرش این بود که از دو نوع ماده استفاده شود » به دو وجه منشعب شد « در یک وجه از مواد معین استفاده شد و با عکس و به هم زدن ترتیب، برهان لمّ و انّ بدست آمد اما در وجه دوم از مواد متعدد استفاده شد که یک ماده، برهن لمّ شد و ماده ی دیگر برهان انّ شد پس وجه دوم از آن دو وجه قدیمی، خودش به دو وجه منشعب شد ».

احدهما الوجه الذی تکون مواده مشترکا فیها للامرین و لکن یجری الامر فی الامرین علی العکس

ترجمه: یکی از آن دو وجه، وجهی است که مواد آن وجه، مشترکاً فیها است به خاطر دو امر « یعنی به خاطر برهان لمّ و انّ » لکن آن امر « یعنی تعدد » به صورت این دو امر « یعنی لمّ و انّ » در می آید علی العکس « یعنی با استفاده کردن از عکس نه با استفاده کردن از تبدیل ماده ».

و الثانی الوجه الذی تکون مواده مختلفا فیها

در وجه اول تعبیر به « مشترکاً فیها » کرد اما در اینجا تعبیر به « مختلفاً فیها » می کند و ضمیر « فیها » به « مواد » برمی گردد. لفظ « مختلفاً فیها » یک کلمه است.

ترجمه: وجه دوم، وجهی است که موادش مختلفاً فیها است « که یکبار این مختلف گرفته شد و با آن برهان انّ درست شد یکبار آن مختلف گرفته شد و با آن برهان لمّ درست شد ».

و اُخذ احد المختلفین، الذی لیس هو العله، وسطا تاره فأعطی برهان انّ

« وسطا » مفعول دوم « اخذ » است که نائب فاعل نشده اما « احد المختلفین » مفعول اول « اخذ » است که نائب فاعل شده است.

ترجمه: اگر احد المختلفینی که علت نبود « یعنی معلول یا لوازم مقارنه بود توجه کنید که مصنف نمی توانست تعبیر به ـ احد المختلفین الذی لیس هو المعلول ـ کند یا تعبیر به ـ احد المختلفین الذی هو لازم ـ بکند بلکه باید هر دو را با هم می گفت به جای اینکه هر دو را با هم بگوید تعبیر به ـ الذی لیس هو العله ـ کرد یعنی آنچه که علت نیست. آنچه که علت نیست می تواند معلول باشد می تواند لوازم باشد »، به عنوان وسط اخذ شد در اینصورت برهان انّ عطا شده.

و اُخذ ثانیهما الذی هو العله وسطا تاره فأعطی برهان انّ و لمّ معا

ترجمه: اگر دومیِ آن مختلفین که علت بود بار دیگر به عنوان حد وسط قرار داده شد در اینصورت برهان انّ و لمّ با هم عطا شده است.

فعلی هذا الوجه یجب ان یفسر هذا الموضع حتی یکون الإنّ و اللمّ لشیء واحد

خوب است بعد از « هذا الموضع » لفظ « من التعلیم الاول » در تقدیر گرفته شود.

تا اینجا وجه دوم از دو وجهی که در ابتدای فصل گفته شد بیان گردید. این وجه منشعب به دو وجه شد و در هر دو وجه، برای مطلوب واحد دو برهان لمّ و انّ اقامه شد. کلام ارسطو هم همین است بعضی کلام ارسطو را طوری توضیح دادند که بر مطلوب متعدد دو برهان اقامه کردند یعنی بر یک مطلوب، برهان انّ اقامه کردند و بر مطلوب دیگر، برهان لمّ اقامه کردند.

این توضیح، برای کلام ارسطو نیست بلکه ارسطو بر مطلوب واحد دو برهان اقامه می کند مصنف می گوید سزاوار است که کلام ارسطو را اینطور توضیح بدهید که ما دادیم.

ترجمه: با این بیان که از اول فصل تا اینجا بیان شد « یا از ابتدای وجه دومِ فصل تا اینجا » به این بیان واجب است تفسیر شود تا انّ و لمّ برای شیء واحد « یعنی مطلوب واحد » باشد.

و الذی یفسره قوم آخرون یکون فیه الإنّ لشیء و اللمّ لشیء آخر

« و الذی » مبتدی و « یکون » خبر است.

تفسیری که آن را قوم دیگر به عنوان کلام ارسطو آوردند در آن تفسیر، انّ برای مطلوب و لمّ برای مطلوب دیگر است.

و لنرجع

مصنف می فرماید چون وجه اول به طور کامل توضیح داده نشده بود به وجه اول برمی گردیم و آن را مطرح می کنیم.


[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص204، س3، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo