< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: در جایی كه انعكاس قیاس ممكن است، می توان هم برهان لم و هم برهان انّ آورد ولی باید از بین علت و معلول آن كه اعرف است ملاحظه شود/ بیان وجه دوم از دو وجهی كه می توان بر حدود واحده، هم برهان انّ اقامه كرد هم برهان لمّ اقامه كرد/ آیا بر مطلوب واحد می توان هم برهان انّ و هم برهان لم اقامه كرد/ فصل 3/ مقاله 3/ برهان شفا

و انما یتوقف الامر علی الاعرف[1] [2]

بحث درباره این بود كه آیا می توان بر یك مطلوب دو برهان اقامه كرد كه یكی برهان « انّ » و یكی برهان « لمّ » باشد؟ بیان شد كه این مدعا در دو جا انجام می گیرد یك مورد توضیح داده شد ولی به طور كامل بیان نشد زیرا در صفحه 202 سطر 12 فرمود « سیرد تفصیله بعدُ » یعنی بعداً تفصیل بیشتری داده خواهد شد. سپس وارد قسم دوم شد. قسم دوم این بود كه حد وسط علت برای حد اكبر نبود بلكه یا معلول یا علامت بود و ما هم در توضیح، آن علامت را به صورت مفصل بیان نكردیم بحث را روی جایی بردیم كه حد وسط، معلول باشد. گفته شد كه اگر حد وسط، معلول بود برهان، برهان انّ می شود اما اگر بتوان قضیه ای را كه حد وسط و حد اكبر دارد « یعنی كبری » را عكس كرد، حد اكبر كه علت است حد وسط قرار می گیرد و حد وسط كه معلول است حداكبر قرار می گیرد در این صورت حد وسط، علت می شود و وقتی حد وسط، علت بشود برهان انّ تبدیل به لمّ می شود. بیان شد كه در چه جایی عكس ممكن است زیرا اگر بین حد وسط و حد اكبر تساوی باشد عكس، ممكن است و اگر یكی اعم و یكی اخص باشد نمی توان عكس كرد. توضیحات این مطالب گذشت. پس می توان دو برهان تشكیل داد كه در یك برهان، حد وسطِ آن معلول می شود و برهان، انّ می گردد. در یك برهان، حد وسطِ آن علت می شود و برهان، لمّ می گردد.اما كدام یك تشكیل داده می شود؟ مصنف می فرماید دست ما نیست كه كدام یك را تشكیل بدهیم بلكه باید بررسی كرد كه كدامیك از معلول یا علت اعرف است؟ آن كه اعرف است حد وسط قرار داده می شود. پس اگر معلول، اعرف است حد وسط قرار داده می شود برهان، برهان انّ می شود و اگر علت، اعرف است حد وسط قرار داده می شود برهان، برهان لمّ می شود. در این صورت بر یك مدعا می توان دو برهان اقامه كرد. مثال های آن در جلسه قبل توضیح داده شد.

توضیح عبارت

و انما یتوقف الامر علی الاعرف

بیان شد كه می توان معلول را به توسط علت بیان كرد كه در اینصورت برهان، لمّ است و می توان عكس كرد یعنی علت را به توسط معلول بیان كرد كه در این صورت برهان، انّ است. مصنف با این عبارت می فرماید امر « یعنی تشكیل قیاس و انتخاب حد وسط » متوقف بر اعرف است یعنی باید بررسی كرد كه كدام یك اعرف است آن كه اعرف است حد وسط قرار داده می شود.

فان كان الاعرف نسبةَ المعلولِ او العلامةِ الی الحد الاصغر كان هو الاولی ان یجعل حدا اوسط و العلةُ حداً اكبر

« و العله » مفعول اول و نائب فاعل « یجعَل » است و « حداً اكبر » مفعول دوم است.

این عبارت تفصیل و تفسیر « انما یتوقف الامر علی الاعرف » است.

ترجمه: اگر اعرف این است كه معلول یا علامت، به حد اصغر نسبت دارد « یعنی حمل معلول بر اصغر یا حمل علامت بر اصغر، اعرف بود در این صورت این معلول یا علامت، بر اصغر حمل می شود و آن كه بر اصغر حمل می شود حد وسط قرار می باشد پس معلول، حد وسط قرار می گیرد » همان معلول یا علامت، اُولی است كه حد وسط قرار داده شود و اُولی است كه علت، حد اكبر قرار داده شود.

فكان ذلك وجهاً من وجهَی هذا البرهان

در اینصورت یكی از دو وجه برهان درست می شود.

« هذا البرهان »: این برهان، دو وجه داشت كه در یك وجهش، « انّ » بود و در یك وجهش، « لمّ » بود یعنی این برهان را به دو صورت می توان اقامه كرد یكی اینكه حد وسط، معلول قرار داده شود دیگر اینكه حد وسط، علت قرار داده شود. الان كه حد وسط، معلول قرار داده شده یكی از دو وجه برهان آورده شده است یعنی برهان « ان » درست شد.

ترجمه:‌ این نحوه برهانی كه حد وسطش معلول است وجهی از دو وجه آن برهان است.

مثل قولك ان الكواكب المتحیره مضیئه غیر لامعه و كل مضئ غیر لامع فهو قریب فالكواكب المتحیره قریبه

مصنف دو مثال می آورد كه معلول، حد وسط قرار داده می شود و برهان، برهان انّ لحاظ می شود.

در جلسه قبل اشاره شد كه لمعانِ ستاره معلول بُعدش است و غیرِ لمعان، معلولِ قربش است. ستاره ای كه نزدیك باشد چشمك نمی زند پس لمعان نداشتن معلولِ قرب است و همین معلول، حد وسط قرار داده شده است و قرب كه علت است اكبر قرار داده شده است و از معلول پِی به ثبوت اكبر للاصغر برده می شود و برهان، برهان انّ می شود یعنی « مضیئه غیر لامعه »كه حد وسط و معلول است و قریب، اكبر است كه برای اصغر یعنی « كواكب متحیره » اثبات می شود. اثبات « قریب » برای « كواكب متحیره » به توسط حد وسط است كه معلول می شود پس اثبات اكبر برای اصغر به توسط معلول انجام می شود و چنین برهانی برهان انّ می شود.

« الكواكب المتحیره »: بیان شد كه كواكب بر دو قسم اند:

1ـ ثابته.

2ـ سیاره.

كواكب ثابت آنهایی هستند كه در فلك هشتم می باشند و از ما دور هستند و دارای لمعان هستند یعنی چشمك می زنند. كواكب سیاره به ما نزدیك هستند چون جزء منظومه شمسی ما هستند و پایین تر از فلك ثوابت قرار دارند. هفت كوكب سیار وجود دارد كه به ترتیب عبارت از قمر و عطارد زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل هستند. در این 7 تا، دو تا را نیرّین می گویند كه شمس و قمر است. اما 5 تای دیگر را خمسه متحیره می گویند علت اینكه به آنها متحیره می گویند این است كه وقتی شبها به این سیاره ها نگاه می كنیم می بینیم امشب از فلان نقطه طلوع كرد شب بعدی از نقطه شرقی طلوع كرد شب سوم بیشتر به سمت مشرق می رود. پس هر شب كه ملاحظه می گردد دیده می شود كه مشرقی تر می گردد. سپس یك مدتی اینگونه می شود كه از یك جا طلوع می كند و تغییر نمی كند. بعد از مدتی دیده می شود كه به سمت مغرب می رود. وقتی ما این كوكب را می بینیم می گوییم این كوكب متحیر است و نمی داند كه كجا برود. زیرا به سمت مشرق می رود پشیمان می شود و مدتی متوقف می گردد و فكر می كند كه چه كار كند دوباره به سمت مغرب برمی گردد و بعداً توقف می كند و دوباره به سمت مشرق می رود. در اینجا سه حالت پیدا می كند یك حالت را رجعت و یك حالت را استقامت و یك حالت را اقامت می گویند. این كوكب در طول سال، در حال رجعت و اقامت و استقامت است. اما این اتفاق چگونه واقع می شود؟ از نظر ریاضی توضیح داده شده است اما برداشتی كه ما بینندگان می كنیم تحیر این سیاره است لذا به آن متحیره گفته می شود. مراد مصنف از كواكب متحیره این 5 كوكب است كه مضیءاند یعنی نور دارند ولی لامع نیستند یعنی چشمك نمی زنند و به صورت گِرد دیده می شوند.

ترجمه: كواكب متحیره نور دارند و چشمك نمی زنند و هر ستاره ای كه نور داشته باشد و چشمك نزند نزدیك به زمین است نتیجه گرفته می شود كه كواكب متحیره نزدیك به زمین هستند.

و ایضا: الكواكب الثانیة مضیئه لامعه و كل مضیء لامع فهو بعید فالكواكب الثابته بعیده

این عبارت مثال دوم را بیان می كند و مانند مثال اول است ولی حد اكبر در مثال قبلی، « قُرب » بود اما در اینجا « بُعد » است و اصغر « كواكب متحیره » بود ولی در اینجا « كواكب ثابته » است و حد وسط در قبل « غیر لامعه » بود اما در اینجا « لامعه » است حد وسط در اینجا معلول برای ثبوت اكبر للاصغر است و برهان، انّ می شود.

ترجمه: كواكب ثابته نور دارند و چشمك هم می زنند و هر كوكبی كه نور دارد و چشمك هم می زند بعید است.

ثم كل واحد من اللمع و سلبه مسبب و معلول، ذلك للبعد و هذا للقرب

مصنف با این عبارت، مثال را تبیین می كند. مصنف غالبا چنین كاری نمی كند ولی در اینجا تبیین می كند.

مصنف می فرماید « لمع » كه در قیاس دوم آمد و « سلب لمع » كه در قیاس اول آمد مسبَّب و معلول هستند. و آن « یعنی لمع » معلول بُعد است و این « یعنی سلب لمع » معلول قُرب است « و از معلول پی به نتیجه برده می شود و چنین برهانی كه در آن از معلول به نتیجه رسیده شود برهان انّ می شود ».

و كذلك قولك: القمر یتزید ضوءه كذا و كذا و كل ما یتزید ضوءه كذا و كذا فهو كری فالقمر كری

« كذا و كذا »: یعنی ابتدا به صورت هلال است بعداً تربیع می شود بعداً بدر می شود.

« كل ما یتزید »: در نسخه خطی به صورت « كلما » نوشته و این صحیح نیست زیرا « كلما » سور موجبه كلیه در شرطیه است و در اینجا قضیه شرطیه نیست بلكه حملیه است.

مثال دیگر این است كه رویت قمر باعث می شود قمر، تشكلاتِ مختلف پیدا كند. گاهی به صورت هلال دیده می شود گاهی ربع آن دیده می شود و گاهی به صورت بدر دیده می شود. پس كرویت، علت است و این تشكلات، معلول است. اگر از تشكلات پِی به كرویت برده شود « یعنی تشكلات، حد وسط قرار داده شود » برهان، انّ می شود و اگر از كرویت پِی به تشكیلات برده شود برهان، لمّ می شود. هر كدام از تشكلات و كرویت كه اعرف است حد وسط قرار داده می شود.

ترجمه: و هچنین قول تو كه می گویی قمر وقتی در اول ماه طلوع می كند به صورت هلال است و كم كم تزید نور پیدا می كند تا به تربیع می رسد دوباره تزید نور پیدا می كند تا به بدر می رسد. و هر جسمی كه نورش اینگونه تزید پیدا كند « و از هلال تا بدر برود » كروی است نتیجه گرفته می شود قمر كروی است.

فهذا ایضا الحد الاوسط فیه معلول الاكبر

« هذا »: در این مثال.

« ایضا »: مثل مثال قبل.

ترجمه: در این مثال هم مثل مثال قبل، حد وسط در مثال دوم، معلول اكبر است « اكبر، كرویت است و و حد وسط كه تزید ضوء كذا و كذا بود معلول برای اكبر است و از معلول به نتیجه رسیده شد پس برهان، انّ می شود ».

فهذه امثله الضرب الثانی من برهان ان

این چند مثالی كه زده شد مثال نوع دوم از برهان انّ است چون برهان انّ به دو صورت بود یكی این بود كه از ملازم پِی به ملازم برده می شد و دیگری این بود كه از معلول پِی به علت برده می شد. در اینجا از معلول پِی به علت برده شد.

ولو ان هذه الحدود الكبری كانت اعرف من هذه الحدود الوسطی

جواب « لو »، عبارت « لكان یمكن » در سطر 14 است. مصنف در سطر 4 بیان كرد « انما یتوقف الامر علی الاعرف». با عبارت « فان كان الاعرف نسبه المعلول او العلامه ... » یك عِدل و یك قسم از بحث را بیان کرد الان با عبارت « ولو ان هذه الحدود الكبری » عِدل و قسم دیگر را بیان می كند.

تا اینجا معلول، اعرف بود و حد وسط قرار گرفت حال اگر علت، اعرف بود حد وسط قرار می گیرد در اینصورت از علت به نتیجه رسیده می شود و اینچنین برهانی، برهان لمّ می شود. همین مثالهای قبل را اگر ملاحظه كنید و حد وسط را اكبر قرار دهید مثال برای ما نحن فیه می شود. در مثال اول، قُرب و بُعد حد وسط قرار داده شد و در مثال دوم، كرویت حد وسط قرار داده شد. در این صورت حد وسط، علت می شود و از علت به نتیجه رسیده می شود كه در اینصورت برهان، « لم » می شود.

ترجمه: اگر همان حد كبری « یعنی اكبرها كه علت هستند » اعرف باشد حد وسط قرار داده می شود در اینصورت علت، حد وسط قرار داده شده و برهان، لمّ می شود.

و كان القرب و البعد للمتحیره و الثابتة اعرف من اللمع و اللامع و الكریه اعرف للقمر من هیئه قبول الضوء

اگر به جای « اللامع »، « اللالمع » باشد بهتر است در این صورت لف و نشر نامرتب می شود یعنی « لمع » برای « ثابته » است و « لا لمع » برای « متحیره » است.

این عبارت تطبیق عبارت قبلی بر مثال است چون تعبیر به « الحدود الكبری » و « الحدود الوسطی » كرد كه كلی بود.

با این عبارت بیان می كند كه قُرب و بُعد اعرف بودند چون قرب و بعد، علت هستند و در مثال دوم « كرویت » بود كه علت است.

ترجمه: اگر این حدودی كه كبری هستند « یعنی حد اكبرها، كه قُرب و بُعد در مثال اول بود و كرویت در مثال دوم بود » اعرف از حدود وسطی بودند « كه حد وسط در مثال اول، سلب لمعان و وجود لمعان بود و در مثال دوم تزید ضوء بود » قُرب برای متحیره و بُعد برای ثابته « لف و نشر مرتب است » اعرف از « لمع » و « لا لمع » بود « یعنی قُرب و بُعدی كه علت هستند اعرف از لمعان بودند كه معلول است » و در مثال دوم كرویت « كه علت است » برای قمر « كه اصغر است » اعرف از هیئت قبول ضوء « كه تا الان حد وسط قرار داده شده » بود.

لكان یمكن ان تجعل هذه العلل حدودا وسطی

ترجمه: « اگر اكبرها اعرف از اوسط ها بودند » ممكن است كه این علل را « كه تا الان اكبر بودند » حدود وسطی قرار بدهی « كه در اینصورت حد وسط، علت می شود و از علت به نتیجه رسیده می شود و برهان، لمّ می گردد ».

« لكان یمكن »: اگر حدود كبری، اعرف باشند واجب است كه اعرف، حد وسط قرار داده شود چرا تعبیر به « یمكن » می كند؟ جواب این است كه مراد از این امكان، امكان عام است كه با وجوب هم سازگار است لذا اشكالی ندارد.

فیقال ان الكواكب المتحیره قریبه الضوء و كل قریب الضوء فانه لا یلمع

این عبارت مثال اول است و نتیجه آن می شود « ان الكواكب المتحیره لا تلمع ».

او یقال ان القمر كری و كل كری فانه یقبل الضوء هكذا

این عبارت مثال دوم است و حد وسط، « كری » است كه علت می باشد. نتیجه این عبارت می شود « ان القمر یقبل الضوء هكذا ».

« هكذا »: یعنی به اینصورت كه از هلال تا بدر می آید و حد وسط، علت می شود.

فكان هذا برهان لم

« هذا »: چنین برهانی كه حد وسطش علت شده و برهان لم می شود.

تا اینجا توجه كردید كه مصنف با توجه به اینكه اعرف باید حد وسط قرار بگیرد یكبار معلول را حد وسط قرار داد و یكبار علت را حد وسط قرار داد. در حالی كه معلول را حد وسط قرار داد برهان را انّ كرد و در جایی كه علت معلول را حد وسط قرار داد برهان را لمّ كرد الان مصنف می خواهد مطلب را به نحو دیگری مطرح كند و می گوید: اشكال ندارد كه برهان انّ درست شود سپس اكبر، عكس می شود تا برهان لمّ درست شود « البته در صورتی كه حد وسط، بتواند هم معلول و هم علت باشد یعنی از جهت اعرف بودن هر دو مساوی باشند در این صورت می توان ابتدا برهان انّ تشكیل داد و بعداً لمّ تشكیل شود یا ابتدا برهان لم تشكیل داد و بعداً انّ ».

نكته: لازم نیست كه علت و معلول در اعرفیت یكسان باشند. فرض كنید معلول، اعرف است و برهان به صورت انّ درست شد بعداً آن را عكس كنید تا لمّ درست شود در اینجا تابع اعرفیت نیستیم اما اشكالی پیش می آید و آن اینكه شما الان این لمّ را متكی بر انّ می كنید « چون انّ، معلول اعرف بود » در حالی كه علت نزد شما اعرف نیست و همان چیزی كه اعرف نیست حد وسط قرار داده می شود. می توان گفت كه لمّ را از انّ استخراج می كنیم و این یك نوع دور است كه انّ متوقف بر لمّ می شود. بعدا ًممكن است علت اعرف باشد و انّ هم متوقف بر لمّ باشد. پس چون عكس جایز شد می توان انّ را لمّ كرد یا لمّ را انّ كرد و این دور است.

مصنف می فرماید در اینجا دور لازم نمی آید چون در برهان انّ تحقق شیء، مطلوب است و در برهان لمّ علت تحقق، مطلوب است یعنی توقف بر یكدیگر در یك نكته نیست تا مستلزم دور شود.

 


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص279، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص203، س4، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo