< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هر سوالي كه در هر علمي مطرح شود آيا از سنخ همان علم است؟/ مسائلِ مناسبه با علوم و کیفیت وقوع آنها/ فصل 1/ مقاله 3/ برهان شفا.

و ليس كل سوال هندسيا و لا طبيا و لا حسابيا و لا من علم من العلوم الاخر بل المساله هندسيه[1]

بحث در « مساله » بود و چون « مساله » با « سوال » از يك ماده هستند لذا بحث از « سوال » هست. اگر كسي سوالي در هندسه مطرح كرد آيا مي توان آن را مساله ي هندسي دانست يا اگر در طب مطرح كرد آيا مي توان آن را مساله ي طبي دانست. مصنف مي فرمايد اينگونه نيست كه هر سوالي كه در هر علمي مطرح شود از سنخ همان علم و مسائل همان علم باشد بكه داراي شرط است. در ابتدا مصنف مي فرمايد هر سوالي، هندسي نيست، طبي نيست، حسابي نيست مگر با شرط. اما وقتي مي خواهد توضيح بدهد علم هندسه را به عنوان مثال انتخاب مي كند و درباره هندسه توضيح مي دهد كه چه سوالي مي تواند هندسي باشد. در ادامه مثال دوم مي زند و مي گويد چه سوالي مي تواند سوالِ مناظري باشد يعني چه سوالي مي تواند مربوط به علم مناظر باشد.

توضيح: به وسيله مبادي هندسيه كه اين مبادي در هندسه بحث شدند و ثابت گرديدند يك مساله ي هندسي ثابت مي شود مثلا در هندسه گفته شده كه اگر خطي بر خط ديگر به صورت خاصي وارد شود چهار زاويه قائمه مي سازد. اين يك مطلب هندسي است. اين مساله در هندسه مبدء قرار مي گيرد تا مساله ي هندسي ديگر به توسط آن ثابت شود.

در اينجا، هم مساله ي اول كه مساله ي دوم را افاده مي كند هندسي است هم مساله ي دوم كه از مساله اول استفاده مي شود هندسي است. مصنف به آن مساله اي كه از مقدمات هندسي استفاده شده حكم مي كند به اينكه هندسي مي شود سپس مي گويد اين هندسي را مي توان مقدمه براي مساله ديگر قرار داد ولي بيان نمي كند كه مساله ي ديگر هندسي است اما ما « يعني استاد » مي گوييم كه هندسي است.

مساله ي ديگري كه مساله ي هندسي است اين است: يك مقدمه ي عام هندسي كه در هندسه اثبات نمي شود بلكه در فلسفه اثبات مي شود را اخذ كنيد که در هندسه از آن استفاده مي شود تا قضيه و حكمي اثبات شود. آن حكمِ اثبات شده به توسط مقدمه عام، هندسي است. مصنف مي خواهد بگويد خود آن مقدمه ي عام هم هندسي است. تا گفته شود اين مقدمه، هندسي است اشكال پيش مي آيد.

اشكال: چگونه هم به اين مبدء هندسه، مساله گفته مي شود و هم به مطلوبي كه در هندسه اثبات مي شود مساله گفته مي شود؟ يعني يا بايد مبادي را جزء مساله حساب كرد يا بايد مطالب را جزء مساله حساب كرد. در حالي كه هم مبادي و هم مطالب جزء مساله حساب شدند.

جواب: مصنف مي فرمايد با دو حيث و نظر، هم مطالب، مساله گرفته مي شود هم درباره مبادي بايد وارد بحث شد، سپس مي گويد همين مطالب در تعليم اول آمده است ارسطو هم خواسته ثابت كند كه مبادي، مساله هستند مطالب هم مساله هستند. آن دو حيث و نظري كه در كلام ارسطو مي آيد همان است كه مصنف بيان كرده است اما وجوه ديگري بيان شده كه مصنف آنها را قبول نمي كند و رد مي كند.

توضيح: اينكه مطالب، مساله ناميده شود رايج است اما اينكه مبادي، مساله ناميده شود چگونه است؟ اين مطلب روشن است كه اگر مساله اي در هندسه اثبات شود به شرطي كه مقدمه اش هندسي باشد هندسي خواهد بود اما اين سوال است كه مبادي اين مسائل كه در هندسه مورد بحث نيستند چگونه هندسي هستند؟ توضيح اين مطالب در ادامه بيان مي شود.

مصنف مثال ديگري « غير از هندسه » بيان مي كند كه براي علم المناظر است. يكبار از مبادي خاص به علم المناظر، يك مساله ي مناظري اثبات مي شود. اين مساله، مساله ي علم المناظر مي شود. اما يكبار از مبادي عام مناظر كه در هندسه اثبات مي شود استفاده مي گردد و مساله ي خاصي در علم مناظر اثبات مي شود. مصنف مي فرمايد اين مبادي عام هم جزء علم مناظر هستند. در اينجا سوال مي شود كه چگونه مبادي مناظر، مسائل به حساب آمد و مجموعه ی مسائل، علم المناظر گرفته شد از طرفي ديگر مطالب هم جزء مسائل گرفته شده است؟ مصنف شروع به جواب دادن مي كند كه در ادامه بيان مي شود.

وليس كل سوال هندسيا و لا طبيا و لا حسابيا و لا من علم من العلوم الاخر

« لا من علم ... » عطف بر « منها » است كه در « هندسيا و لا طبيا و لا حسابيا » در تقدير گرفته مي شود.

هر سوال ولو در هندسه مطرح شود هندسي نيست و هر سوال ولو در طب مطرح شود طبي نيست و هر سوال ولو در حساب مطرح شود حسابي نيست. به عبارت ديگر اگر در هر علمي يك سوال واقع شد لازم نيست آن سوال از سنخ آن علم باشد.

بل المساله الهندسيه مثلا انما هي اما عن مقدمه صحت و بانت بالطريق الهندسيه

« بانت » عطف بر « صحت » است بهتر اين است كه تفسير نباشد زيرا « صحت » به معناي « اثبات شدن » مي باشد و « بانت » به معناي « روشن شده » مي باشد. البته چون معناي هر دو يكي مي شود مي توان تفسري گرفت.

مصنف از بين هندسي و طبي و حسابي و علوم ديگر، هندسه را به عنوان مثال انتخاب كرد لذا فرمود « بل المساله الهندسيه مثلا ».

ترجمه: مساله ي هندسي مثلا بدست آمده از مقدمه اي كه به طرق هندسيه تصحيح شده و روشن شده است.

و يراد ان يُبانَ بها غيرها

و اراده مي شود كه با اين مساله اي كه از مقدمات هندسي گرفته شد غير از اين مساله ي هندسي « بلكه يك مساله ي هندسي ديگر » بيان شود و اثبات شود « يعني اين مساله اي كه از مبادي استفاده كرد خودش مبدء براي مساله ي بعدي مي شود ».

فتكون عن مبدأ خاص بالمطلوب

ضمير « تكون » به « غيرها » بر نمي گردد بلكه به همان « مساله ي هندسيه اي بر مي گردد كه مقدمه براي مساله ي هندسي ديگر قرار داده مي شود.

ترجمه: « و اراده مي شود به اين مساله ي هندسيه، غيرش » پس آن مساله ي هندسي « كه از مقدمات هندسي گرفته شد و الان خودش مي خواهد مقدمه براي مساله ديگر شود » بدست آمده از مبدئي كه خاصِ به مطلوب است.

و اما من مبدأ عام للمسائل الهندسيه خاص بالهندسه يتبين به المطالب الهندسيه و لا يبين هو في الهندسه

« اما » عطف بر « اما عن مقدمه » در خط قبل است. يعني مساله هندسي يا از اين مبدء خاص گرفته شده است يا از مبدء عام گرفته شده است.

« مبدء عام »: يعني مبدئي كه عام براي مسائل است و مي توان چند مساله ي هندسي را با آن ثابت كرد و نمي توان در علم حساب و نجوم از آن بهره برد لذا مصنف تعبير به « خاص بالهندسه » مي كند. يعني اين مبدء نسبت به مسائل هندسه، عام است ولي نسبت به علم هندسه، خاص است به عبارت ديگر اختصاص به هندسه دارد ولي وقتي در هندسه مي آيد اختصاص به مساله ندارد بلكه مسائل مشتركي از اين قانون بهره مي برند.

ترجمه: اين مساله هندسه گرفته شده از مبدئي كه عام براي مسائل هندسيه است و خاص به علم هندسه است و به اين مبدء عام، مطالب هندسيه و مسائل هندسيه بيان مي شود و اين مبدء عام در هندسه بيان نمي شود.

و كذلك الحال في المساله المنظريه

مساله ي منظريه هم مثل مساله ي هندسيه است يعني در علم المناظر و المرايا دو گونه مساله وجود دارد. مثلا يك مساله وجود دارد كه به وسیله یکی از مقدمات منظريه، اثبات مي شود. اين مساله، مساله ي منظريه مي شود. شايد اين مساله ی منظريه، مبدء براي مساله منظريه ي ديگر قرار بگيرد در اينصورت آن مساله ي ديگرِ منظريه هم منظريه مي شود. يك مساله ديگر هم در مناظر هست و آن مساله اي است كه از مبادي عام استفاده شده است و اين مبادي عام، نه يك مساله بلكه چندين مساله ي مناظري را مي تواند اثبات كند. اين قسم مبادي در علم مناظر بحث نمي شود بلكه در هندسه بحث مي شود. خود اين مبادي، مسائل منظري هستند. در اينجا اين سوال مي شود كه چگونه مبادي منظريه كه در هندسه بحث مي شود مسائل منظريه باشد و چگونه مبادي هندسيه كه در فلسفه بحث مي شود مسائل هندسيه باشد. لذا مصنف وارد بحثي مي شود كه از تعليم اول نقل كرديم.

اما ان تكون منظريه خاصه تُبَيَّن فيها و اما ان تكون هندسيه و هي مبدا لعلم المناظر فان مبادئه من الهندسه

يا مساله، مساله منظريه ي خاصه اي است كه در خود علم مناظر بيان مي شود « نه در هندسه » يا مساله، مساله ي هندسي است ولي از آن در بسياري از مسائل مناظر استفاده مي شود و مبدء عام براي مناظر مي شود زيرا مبادي علم مناظر از هندسه گرفته مي شود.

فتكون مسائل هندسيه هي مبادي مناظريه و من وجه مسائل هندسيه

همين مبادي كه در هندسه بحث مي شوند مسائل هندسي مي باشند ولي مبادي مناظريه هستند و از وجهي مسائل هندسي هستند « و از وجهي مسائل منظريه هم هستند. كه مصنف اين را بيان نكرده است اما در دليل كه مي آورد آن را اثبات مي كند ».

نكته: آن كه در فلسفه بحث مي شود در هندسه مورد بحث قرار مي گيرد لذا به آن هندسي گفته مي شود اما نه اينكه مساله ي هندسي باشد بلكه مساله ي فلسفي است كه در هندسه مورد بحث قرار مي گيرد. چون مساله است به آن، مسائل گفته مي شود و چون مفيد در علم المناظر است به آن مساله ي منظريه گفته مي شود ولو اينكه در هندسه بحث شده است.

مصنف در ادامه بيان مي كند كه چگونه اين مبادي، مسائل است و چگونه مطالب، مسائل گفته مي شود.

 


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص193، س5، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo