< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

94/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ علوم عامّي « مثل اجتماع نقيضين محال است » در هر علم برهاني به عنوان يكي از مبادي است. 2 ـ علوم عامّي در جدل هم مورد استفاده واقع مي شوند/ بيان كيفيت وقوع مبدء اول در علوم/ فصل 1/ مقاله 3/ برهان شفا.

و هذه العلوم العاميه الواجب قبولها تشترك العلوم فيها[1]

بحث درباره قضايايي بود كه عام بودند و در تمام علوم مورد استفاده قرار مي گرفتند مثل « الشيء اما موجود و اما معدوم » و امثال آن. به تعبير مصنف اين قضايا از جمله علوم عامه بودند.

مصنف مي فرمايد اين قضايا در تمام علوم بكار مي رود اما نه به عنوان مساله و نه به عنوان موضوع علم بلكه به عنوان مبادي كه براي اثبات مسائل از آنها استفاده مي شود يعني اين قضيه كه مي گويد « الشيء اما موجود و اما معدوم » و به عبارت ديگر « اجتماع نقيضين محال است‌» موضوع هيچ علم و مساله ي هيچ علمي نيست بلكه از مبادي است كه در هر علمي وقتي مساله اي مي خواهد اثبات شود از اين مبدء استفاده مي شود.

مصنف از « موضوع علم » تعبير به « ما فيه البيان » مي كند و از « مساله » تعبير به « ما له البيان » مي كند و از « مبادي » تعبير به « ما منه البيان » مي كند.

« ما فيه البيان »: يعني آنچه كه در هر علمي، بيانات « و مسائل » اين علم درباره آن است. چون مسائل درباره احوال ذاتي موضوع بحث مي كند پس بياناتي كه در علم هست درباره موضوع است بنابراين مي توان از موضوع تعبير به « ما فيه البيان » كرد.

« ما له البيان »: بياناتي كه در هر علم آورده مي شود براي اثبات مسائل است.

« ما فيه البيان »: يعني آنچه كه بيان از آن گرفته مي شود و قياس از آن تشكيل مي شود. قياس از مقدمات تشكيل مي شود كه اگر نظري باشند بالاخره به بديهي برمي گردند و بديهي همان « استحاله اجتماع نقيضين » است بنابراين مقدمه ي اصلي و ابتدايي، اين مقدمه است كه با مقدمات ديگر ضميمه مي شود و نتيجه گرفته مي شود.

مصنف اينگونه بيان مي كند: علوم عامّي « مثل اجتماع نقيضين محال است و امثال ذلك » در هر علمي مي آيد اما نه به عنوان اينكه موضوع آن علم يا مساله ي آن علم باشد بلكه به عنوان اينكه يكي از مبادي است كه در آن علم مورد استفاده قرار مي گيرد.

توضيح عبارت

و هذه العلوم العاميه الواجب قبولها تشترك العلوم فيها لا علي انها ما فيه البيان ـ اي الموضوعات ـ او له البيان و اياه نبين ـ و هي المسائل ـ بل علي انها من الذي منه البيان

اين علومي كه عام هستند « و در همه علوم مي توان از آن استفاده كرد » و در همه جا كاربرد دارند و قبولشان واجب است، علوم « يعني علوم مدوّنه » در اين علوم عامه شركت دارند « يعني همه ي آنها از اين علوم عامه استفاده مي كنند. اينطور نيست كه علوم عامه به علم مدوّني نفع برساند و به علم ديگر نفعي نرساند » اما نه اينكه اين علوم عامه، ما فيه البيانِ اين علوم « يعني موضوعات اين علوم » باشد يا « له البيانِ » اين علوم « يعني مسائل اين علوم » باشد. بلكه از اين باب است كه اين علوم عامه بعضي از مبادي هستند.

« له البيان و اياه نبين »: معناي اين دو عبارت يكي است يعني بيان براي اوست و او را بيان مي كنيم.

« تشترك العلوم فيها »: علومي كه در اينجا بيان شد « كه علوم مدونه در آنها شريك است » علوم برهاني مي باشند لذا مراد از اين عبارت مي شود « تشترك العلوم البرهاني فيها ».

فالجدل يستعملها من جهه ان كل اولي مشهور ايضا

ضمير « يستعملها » به « امور عامه » برمي گردد.

در اينجا اين سوال مطرح مي شو كه آيا جدل هم از امور عامه استفاده مي كند يا اين علوم عامه فقط در علوم برهاني استفاده مي شود؟ مصنف جواب مي دهد كه در جدل هم از اين امور عامه استفاده مي شود ولي اين امور عامه داراي دو عنوان است يكي عنوان « الواجب قبولها » و ديگري عنوان « المشهوره » است. يعني هم قبول امور عامه واجب است به خاطر اينكه جزء بديهيات است هم مشهورات است يعني عامه ي مردم آنها را پذيرفته اند. اين قضايا به اعتبار اينكه « الواجب قبولها » هستند مبدء برهان مي شوند و به اعتبار اينكه مشهور هستند مبدء جدل مي شوند پس اينطور نيست كه فقط برهان، از امور عامه استفاده كند بلكه جدل هم استفاده مي كند.

ترجمه: جدل هم اين امور عامه را بكار مي گيرد اما نه از جهت اينكه اين علوم عامه، اولي اند بلكه چون هر قضيه اي كه اوّلي باشد مشهور هم هست پس اين اوليات، مشهورات مي شوند و وقتي جزء مشهورات شدند جدل از آنها استفاده مي كند.

صفحه 191 سطر 18 قوله و الجدل

تا اينجا بيان شد كه علوم عامه در همه علوم برهاني بكار مي روند پس اين علوم عامه مشترك بين همه ي علوم برهانيه گرفته شد. مصنف مي فرمايد جدل هم مشترك است يعني جدل در همه ي علوم بكار مي آيد و در تمام مسائل مي توان از جدل استفاده برد. توجه كنيد مصنف مي خواهد عموميت جدل را درست كند. يعني همانطور كه اين قضايايي كه مقدمه ي جدل مي شدند و مقدمه ي برهان هم مي شدند عموميت داشتند و در تمام علوم از آنها استفاده مي شد جدل هم عموميت دارد و در همه علوم مي تواند مطرح شود. هر مساله اي از مسائل علمي را مي توان با جدل اثبات كرد همانطور كه مي توان با برهان اثبات كرد. پس توجه كنيد كه مصنف در اينجا نمي خواهد استفاده ي جدل از مقدمات مذكوره را بيان كند زيرا اين مطلب را با عبارت « و الجدل يستعملها ... » بيان كرد. الان مي خواهد بيان كند كه جدل، عام است و در همه جا مي آيد. به هر علمي كه مراجعه كنيد داراي سه بخش است:

1 ـ موضوع.

2 ـ مسائل.

3 ـ مبادي.

برهان، در سه بخشِ معين دخالت مي كند يعني اگر مثلا در هندسه برهان اقامه مي شود اين برهان بايد از مقدمات هندسي و مبادي هندسي استفاده كند و آن را اثبات كند و به موضوع هندسه مرتبط شود اگر بيرون از هندسه باشد برهان نخواهد بود به عبارت ديگر مساله اي كه اين برهان مي خواهد آن را اثبات كند هندسي باشد. مبادیي كه مي خواهد اين برهان از آن استفاده كند هندسي باشد. موضوعي كه اين برهان مي خواهد درباره آن موضوع اجرا شود هندسي باشد. و الا اگر برهان طبيعي « يعني برهاني كه مناسب با علم طبيعي است در هندسه آورده شود برهان نخواهد بود پس در برهان شرط مي شود كه از سه جهتِ موضوع و مساله و مبادي مناسب باشد. مثلا اگر كسي بخواهد اثبات كند « دو مقدار كه با مقدار سوم مساوي اند خود آن دو مقدار هم مساوي اند » بايد مقدمه طوري قرار داده شود كه لفظ « مقدار » در آن بيايد اگر لفظ « شيء » بيايد كافي نيست. مثلا اگر گفته شود « دو شيء كه باشي سوم مساوي اند خود آن دو شيء هم مساوي اند » كافي نيست زيرا جسم، موضوعِ هندسه نیست. موضوع هندسه، مقدار است.

در جدل چنين شرطي وجود ندارد زيرا جدل، توسعه دارد يعني در موضوعات مختلف مي تواند بيايد. در مسائل هم شمول دارد و اختصاص به مساله ي خاصي ندارد. در مبادي هم شمول دارد و از مبادي خاص استفاده نمي كند. برهان از مبادي « الواجب قبولها » استفاده نمي كند ولي جدل هم از مبادي « الواجب قبولها » و هم مشهور و هم مسلّم نزد خصم استفاده مي كند.

اين مطلبي كه بيان شد مشتمل بر سه ادعا شد:

1 ـ جدل به لحاظ موضوع علوم، عام است.

2 ـ جدل به لحاظ مسائل، عام است.

3 ـ جدل به لحاظ مبادي عام است.

اين سه مدعا بايد اثبات شود كه مصنف وارد اثبات آن مي شود سپس بايد بيان شود كه برهان در هر سه ادعا به صورت ضيق مطرح مي شود و عام نيست يعني برهان مختص به همين موضوع و همين مساله است و مختص به استفاده از همين نوع مبادي خاص است.

مصنف ابتدا وارد اين بحث مي شود كه چگونه جدل به لحاظ موضوع علم توسعه دارد دوم وارد اين بحث مي شود كه چگونه جدل به لحاظ مسائل علم توسعه دارد سوم وارد اين بحث مي شود كه چگونه جدل به لحاظ مبادي توسعه دارد؟

توضیح عبارت

و الجدل ايضا يشارك كلّ علم في المسائل

« ايضا »: يعني همانطور كه برهان اينگونه است ولي برهان، مخصوص همان علم است اما در جدل اين اختصاص نيست یعنی در علم رياضي، جدل از مقدمات طبيعي استفاده مي كند يا در علم طبيعي از مقدمات رياضي استفاده مي كند اما برهان در علم رياضي، از مقدمات رياضي استفاده مي كند و در علم طبيعي از مقدمات طبيعي استفاده مي كند.

ترجمه: جدل با هر علمي مشاركت مي كند در مسائل « يعني در همه ي مسائل علوم دخالت دارد و اختصاص نيست بلكه اشتراكي است ».

نكته: تا اينجا عبارت به اينصورت معنا شد « جدل با هر علمي مشاركت مي كند » يعني يك طرف مشاركت، جدل گرفته شد و طرف ديگر مشاركت، كلِّ علم گرفته شد. ممكن است عبارت به صورت ديگر معنا شود كه شايد دقيق تر هم باشد به اينكه يك طرف مشاركت، جدل گرفته شود و طرف ديگر، برهان گرفته شود و گفته شود جدل با برهان در همه مسائل علوم مشاركت دارند يعني هر جا برهان مي آيد جدل هم مي آيد. در هر مساله اي از مسائل علوم اگر برهان وارد شد و مدعا را اثبات كند جدل هم وارد مي شود و مدعا را اثبات مي كند.

كما يشارك في المبادي الواجب قبولها

جدل در مبادي مشاركت دارد اما مباديی كه قبول آنها واجب است.

در مبادي كه قبول آنها واجب است هم برهان استفاده مي كند هم جدل استفاده مي كند. پس جدل و برهان نسبت به « المبادي الواجب قبولها » مشترك هستند نه اينكه نسبت به همه مبادي مشترك باشند.

ترجمه: همانطور كه جدل با برهان مشاركت دارد در مبادي كه قبولشان واجب است « هم برهان از اين مبادي استفاده مي كند به عنوان اينكه اين مبادي، اوّلي اند هم جدل از اين مبادي استفاده مي كند به عنوان اينكه اين مبادي، مشهورند ».

و كما يشارك في الموضوعات

چنانه جدل با برهان در موضوعات مشاركت مي كند يعني در هر موضوعي كه برهان مي تواند وارد شود و مسائل آن موضوع را اثبات كند جدل هم مي تواند وارد شود و مسائل آن موضوع را اثبات كند. پس جدل و برهان عام مي شوند ولي جدل، مناسبت را رعايت نمي كند اما برهان، مناسبت را رعايت مي كند. برهان در همه علوم جاري مي شود ولي وقتي در يك علمي جاري شد مناسب با همان علم است اما جدل در همه علوم جاري مي شود. بدون رعايت مناسبت، يعني در علم طبيعي از مقدمات رياضي استفاده مي كند.

فانه لا يختص بموضوع لان الجدل ليس بمحدود النظر في شيء من الوجوه

مصنف بيان كرد كه جدل با برهان مشترك است هر جا برهان مي آيد جدل هم مي آيد. الان مي خواهد بيان كند كه جدل، سعه دارد يعني در جايي كه برهان مي آيد جدل هم مي آيد اما برهان با يك محدوديت هايي مي آيد كه جدل آن محدوديت ها را ندارد و مي تواند در علم رياضي از طبيعيات استفاده كند ولي برهان در علم رياضي فقط از رياضي استفاده مي كند و خودش را محدود به رياضي مي كند.

ترجمه: جدل اختصاص به موضوعي ندارد و در همه موضوعات مي تواند دخالت كند حتي بدون مناسبت « چنانكه برهان هم مي تواند در تمام موضوعات برهاني دخالت كند ولي بايد مناسبت را رعايت كند ».

لان الجدل ليس بمحدود النظر في شيء من الوجوه

مصنف از اينجا وارد توسعه جدل به لحاظ موضوع علم و مساله علم و مبدء علم مي شود.

« الوجوه »: مراد موضوعات و مسائل و مبادي است.

ترجمه: جدل، محدود النظر در هيچ يك از اين سه مورد نيست « يعني وقتي در موضوع علم وارد مي شود محدود نيست همينطور وقتي كه در مسائل علم وارد مي شود محدود نيست و وقتي در استفاده از مبادي علم وارد مي شود محدود نيست ».

و كل علم فانه محدود النظر في الوجوه الثلاثه من الموضوعات و المبادي و المسائل

مراد از « كل علم »، « كل علم برهاني » است.

ترجمه: هر علم برهاني در هر سه وجه محدود است.

و اما ان الجدل ليس محدود النظر في في الموضوعات فانه لا يقتصر علي موضوع واحد يبحث عن احواله بل الجميع عنده سواء و البرهان يقتصر عليه

جدل اختصاص به موضوع خاصي ندارد و به عبارت ديگر محدود النظر در موضوع خاصي نيست يعني اينطور نيست كه نظرش در يك موضوع محدود به همان موضوع باشد و نتواند از موضوع ديگر استفاده كند بلكه او از موضوع ديگر هم استفاده مي كند.

موضوع هر علمي در آن علم مطرح مي شود تا از احوال ذاتيه ي آن موضوع بحث شود در اينصورت احوال ذاتيه ي موضوع كه بر موضوع حمل مي شود مساله ي علم را تشكيل مي دهد. پس مساله ي علم تشكيل مي شود از موضوع علم « يا مصاديق موضوع علم » كه موضوع براي احوال ذاتي خودشان شدند. احوال ذاتي هم محمول و حكم مي شوند. در جدل اكتفا بر يك موضوع نمي شود اما برهان وقتي در علم هندسه مي آيد بايد به موضوع هندسه اكتفا كند و از آن موضوع تجاوز نكند ولی جدل، وظيفه خودش نمي بيند كه حتما درباره ان موضوع بحث كند لذا در موضوع رياضي از طبيعي استفاده مي كند و مطلوب رياضي را اثبات مي كند پس جدل نسبت به موضوع محدوديت ندارد اما برهان نسبت به موضوع محدوديت دارد. مثلا وقتي در علم رياضي برهان اقامه مي شود بايد موضوع رياضي كه مقدار است رعايت شود ولي اگر در علم رياضي جدل اقامه مي شود لازم نيست كه مقيد به مقدار باشد كه موضوع هندسه است بلكه مي توان از جسم و ... كه مربوط به جسم اند استفاده كرد و جدل را اقامه كرد.

ترجمه: اما اينكه جدل، نظرش در موضوعات محدود نيست « و اينطور نيست كه خودش را مقيد كند در هر علمي درباره موضوع همان علم بحث كند » به خاطر اين است كه جدل به موضوع واحدی که از احوال این موضوع بحث کند اکتفا نمي كند « اين علم درباره احوال اين موضوع بحث مي كند ولي وقتي جدل در اين علم مي آيد خودش را مقيد به موضوع نمي كند » بلكه هه موضوعات نزد جدل مساوي است اما برهان اكتفا بر موضوع واحد مي كند « كه از همان موضوع، در اين علم بحث مي شود ».


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص191، س16، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo