< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/03/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل سوم بر رد شبه بعضی که می گویند بعض براهین به کمک بعض دیگر بیّن می شوند/ معرفت مبادی برهان/ فصل اول/ مقاله دوم/ فن خامس/ برهان شفا.
«والحجه الثالثه انه قد تبین فی انولوطیقا الاولی ان البیان بالدور کیف یکون و فی ای شیء یکون»[1]
بحث در این بود که نمی توانیم تمام مبادی برهان را با بیان دوری اثبات کنیم توضیح دادیم که به طور کلی بیانِ به دور باطل است چه در مبادی برهان باشد چه در جای دیگر باشد. دو دلیل بر این مدعا اقامه کردیم حال می خواهیم دلیل سوم را اقامه کنیم.
در دلیل سوم نمی گوییم هر بیانِ دوری باطل است بلکه می گوییم بیان دوری داریم که صحیح است ولی در تمام مبادی برهان نمی توانیم از این بیان استفاده کنیم پس ناچاریم بعضی از مبادی برهان را به عنوان علم بدیهی بپذیریم تا در آنجا معتقد به تسلسل شویم. کسانی که بیان دوری را قبول می کنند تسلسل را قبول ندارند می خواهند جلوی تسلسل را با این دور بگیرند ما به آنها می گوییم بیان دوری در بعضی موارد جایز است. در مبادی برهان «نه در خود برهان» ممکن است ما از بیان دوری استفاده کنیم ولی تمام مبادی برهان را نمی توانیم با بیان دوری اثبات کنیم یعنی طبق قانونی که در بیان دوری داریم در تمام مبادی برهان اجرا نمی شود. یک مبادی دیگری از برهان باقی می ماند که در آنها باید یکی از سه راه را برویم:
1 ـ یا بگوییم بدیهی اند که مصنف این را می گوید.
2 ـ یا بگوییم مبتلا به تسلسل اند یعنی این مبدأ برهان را یکی دیگر ثابت می کند و آن دیگری را یکی دیگر ثابت می کند و هکذا تا تسلسل لازم بیاید.
3 ـ یا بگوییم این مبدأ را به عنوان اصل موضوع پذیرفتیم و به عنوان یک قضیه ظنیه قبولش داریم که گفتیم اگر این هم باشد مبدأ برهان نمی شود.
مورد دوم و سوم اشکال داشت. پس مورد اول باقی می ماند یعنی شما معتقد شوید به آنچه مصنف قائل شده است.
پس دلیل سومی که آورده می شود بر رد کسانی که قائل شدند به اینکه به بیان دوری در مبادی برهان می توان اکتفا کرد این است که این بیان دوری در تمام مبادی برهان کارآیی ندارد. در اشکال اول و دوم گفتیم بیان دوری باطل است اما در اشکال سوم می گوییم آن بیان دوری که صحیح است در تمام مبادی برهان کارآیی ندارد.
آن بیان دوری که صحیح است چه می باشد؟ چگونه است و در کجا اجرا می شود؟ به قول مصنف « کیف یکون و فی ای شیء یکون».
بیان دوری را قیاس دور هم می گویند و این در فصل 12 از مقاله 9 قیاس شفا آمده است. پاورقی اشاره می کند در فصل 5 از مقاله 2 آمده استبنده به این فصلی که ایشان گفته مراجعه نکردم.
در فصل 12 ازمقاله 9، قیاس دور و قیاس عکس را مطرح کرده است.
در قیاس دور، شرایطی داریم. توجه داشته باشید که قیاس دور در باب مغالطه یا جدل مطرح است. در برهان مطرح نیست.
شرط اول: کیفیت و شرائط قیاس دور این است که باید سه قضیه داشته باشیم «به تعبیر مصنف، باید سه تا حدّ داشته باشیم ـ فی حدود اقلها ثلاثه ـ»:
1 ـ صغری
2 ـ کبری
3 ـ نتیجه.
صغری را با کبری ضمیمه می کنیم و نتیجه را بدست می آوریم.
شرط دوم: یکی از مقدمتین را عکس کنیم نه اینکه عکس منطقی کنیم که شرط دارد بلکه مراد عکس لغوی است مثل «کل انسان ضاحک» تبدیل به «کل ضاحک انسان» شود نه اینکه تبدیل به «بعض ضاحک انسان» شود در اصطلاح گفته می شود عکس موجبه کلیه، موجبه جزئیه است این عکسی که درما نحن فیه می گوییم عکس اصطلاحی نیست بلکه لغوی مراد است.
شرط سوم: عکس احدی المقدمتین را به نتیجه ضمیمه کنیم و مقدمه دیگر را نتیجه بگیریم. این، قیاس دور می شود.
مثال اول: « کل انسان متعجب» و «کل متعجب ضاحک»، «فکل انسان ضاحک». حال مقدمه اول را عکس کنید و بگویید «کل متعجب انسان» نتیجه را به آن ضمیمه کنید که «کل انسان ضاحک» بود حال نتیجه می گیرید «فکل متعجب ضاحک» که این همان کبری بود.
می توان کبری را عکس کرد. کبری «کل متعجب ضاحک» بود حال آن را عکس کنید و تبدیل به «کل ضاحک متعجب» کنید و سپس نتیجه را عکس کنید و به عنوان صغری برای «کل ضاحک متعجب» قرار دهید و بگویید «فکل انسان ضاحک» و «کل ضاحک متعجب» نتیجه گرفته می شود «فکل انسان متعجب» که همان صغرای اولی بود.
مثال دوم: «الانسان جوهر» و «لا شی من الجوهر بعرض» نتیجه می گیریم «فلا شی من الانسان بعرض» حال کبری را عکس می کنیم می شود «ما لیس بعرض جوهر».
در این مثال ابتدا دو مقدمه آوردیم و نتیجه بدست آمد سپس بر می گردیم و از نتیجه با یک مقدمه، مقدمه ی دیگر را نتیجه می گیریم که این، دور می شود یعنی نتیجه از مقدمتین گرفته می شود و مقدمتین هم از نتیجه گرفته می شود به همین جهت به آن، قیاس دور می گویند. حال در این مثال توجه کنید که صغری را عکس می کنیم. صغری «کل انسان جوهر» بود. نتیجه «لا شی من الانسان یعرض» بود. اولی را عکس کردیم شد «کل جوهر انسان» و «لا شی من الانسان بعرض»، نتیجه می گیریم «فلا شی من الجوهر بعرض» که همان مقدمه دیگر است. البته صغری خراب شد ولی این، اشکالی ندارد چون قیاسِ دور در مغالطه هم می آید.
این توضیحی که دادیم برای قیاس دور در موجبه و سالبه هر دو بود در قیاس دور توجه کردید که ما نتیجه را از مقدمتین گرفتیم و مقدمه را هم از نتیجه گرفتیم. حال در برهان اینچنین می گوییم که نتیجه ای را از مقدمه ای بگیریم و دوباره همان مقدمه را از نتیجه بگیریم سپس مبادی برهان را به این صورت درست کنیم. یک مبدأ برهان را به عنوان مقدمه قرار دهیم و یکی دیگر را نتیجه بگیریم دوباره برای اینکه بخواهیم آن مقدمه را اثبات کنیم از این نتیجه استفاده کنیم و مقدمه را اثبات کنیم در این صورت هم نتیجه، برهانی شده هم آن مقدمه، برهانی شده است حال این قضایا را به افراد می دهیم و می گوییم این قضایا برهانی شدند و از آنها استفاده کنید. اینها را مبادی برهان می گویند.
این، کلامی بود که قائلین به دور گفته بودند. جوابی که مصنف می دهد این است که ما در همه مبادی برهان نمی توانیم این کار را بکنیم بنابراین مبادیی باقی می مانند که در آن مبادی یا باید مشکل تسلسل را بپذیرید یا مشکل اینکه قبول کنید آن رابه عنوان اصل موضوع ظنیاً، یعنی یکی از دو اشکال گروه قبلی دوباره بر می گردد پس نتوانستید با این راه حلی که گفتید مشکل را در تمام مبادی برهان حل کنید.
این دلیل سوم ثابت می کند که کلام این گروه دوم در همه مبادی برهان کارآیی ندارد بنابراین اشکال گروه اول هنوز هست.
توضیح عبارت
«و الحجه الثالثه انه قد تبین فی انولوطیقا الاولی ان البیان بالدور کیف یکون و فی ای شی یکون»
کلمه «انولوطیقا» اگر مقید به «الاولی» شود مراد از آن، قیاس است و اگر مقید به «ثانیه» شود مراد از آن برهان است. گاهی از اوقات هم قید را می اندازند که به معنای برهان است.
ترجمه: در انولوطیقا گفته شده که بیان به دور چگونه است و گفته شده که در کجا اجرا می شود و چه شرایطی دارد.
«فانه لابد من ان یقع فی حدود اقلّها ثلاثه»
از اینجا اشاره به شرائط می کند و می فرماید این بیان دوری، در حدودی باید واقع شود که اقل آنها سه تا است یعنی در سه قضیه است که دو تا عبارت از صغری و کبری است و سومی عبارت از نتیجه است.
«و ان یکون بعضها منعکسا علی بعض مساویا له»
از اینجا شرط دوم را می گوید که بعض حدود، عکسش مساوی با خودش باشد یعنی اگر موجبه کلیه است عکسش هم موجبه کلیه شود.
«و اتفاق مثل هذه فی البراهین قلیل»
در براهین، چنین وضعی کم اتفاق می افتد لذا مبادی برهان را نمی توان گفت که با بیان دوری بدست بیاوریم.
«و کیف یمکن ان یتفق ان تکون المبادی الاُولی للبراهین کلها علی هذه الشریطه حتی یتبین بعضها ببعض بالدور؟»
چگونه تمام مبادی برهان این شرط را دارند تا ادعای شما که می گفتید بعض از این مبادی را با بعض دیگر به بیان دوری ثابت کنیم تمام می شود؟
در همه مبادی برهان ما نمی توانیم از قیاس دور استفاده کنیم. با توجه به اینکه قیاس دور در برهان جاری نمی شود باید گفت در هیچ مبدأ از مبادی برهان نمی توانیم از قیاس دور استفاده کنیم.
«و هذه ـ اعنی مبادی البراهین ـ کثیره جدا لا یتفق فی جمیعها ان تکون حدودها متعاکسه»
مبادی براهین زیاد است جداً، و نمی توان درهمه گفت این حدود «یعنی قضایا» عکس می شوند. پس در همه مبادی برهان نمی توان از قیاس دور استفاده کرد مفاد این جمله این است که بعضی از مبادی برهان باقی می مانند که از بیان دوری نمی توان استفاده کرد در این بعض یا باید تسلسل را قبول کرد یا باید آن بعض را اصل موضوع دانست و به دلالت ظنی که دارد اکتفا کرد و اگر این کار را کنیم مبتلا شدیم به همان دو اشکالی که گروه اول وارد کردند.
نکته: شرائط قیاس دوری در بعضی از مبادی برهان وجود دارد ولی در برهان ما از قیاس دوری استفاده نمی کنیم چون اطمینان نداریم و لو شرائط موجود است چون در جایی که شرائط موجود است درهمه جا جوابِ صحیح نمی دهد. در برهان باید مواظب بود که کوچکترین خللی وارد نشود چون طالب یقین هستید اما در جدل به ظن اکتفا می کنید و در مغالطه به غلط هم اکتفا می کنید. اما در برهان با اینکه شرائط وجود دارد ولی اجازه جریان نمی دهید.
ترجمه: مبادی براهین زیاد است جداً و اتفاق نمی افتد در جمیع این مبادی که حدود شی متعاکس باشد «مراد ازحدود، خود قضایایی است که به کارمی رود و مراد صغری و کبری است یا مراد از حدود، موضوع و محمول است»
«فان لم یتفق هذا بقی بعضها لا یتبین بالدور»
پس اینگونه شد که در همه مبادی برهان نمی توانیم از قیاس دور استفاده کنیم مفاد کلام ما این است که در بعضی مبادی، قیاسِ دور جاری نمی شود. در آن مبادی که قیاس دور جاری نمی شود چه کار باید کرد؟
«هذا»: قیاس دور
ترجمه: اگر قیاس دور در بعضی از مبادی برهان اتفاق نیفتاد باقی می ماند بعضی از مبادی برهان که با دور بیان نمی شود.
«و نعم ما قیل ان هولاء یعالجون الداء بأدوی منه»
«هولاء»: یعنی کسانی که می خواهند مبادی قیاس برهانی را با قیاس دور حل کنند اینها درد را با دردناکتر از آن معالجه می کنند. درد، عبارت از تسلسل بود. آمدند آن را معالجه کنند با دور آن را معالجه کردند، تسلسل به آسانی منتهی به تناقض نمی شود اما دور به آسانی منجر به تناقض می شود پس دور دردناکتر از تسلسل است.
«فانهم لما ارادوا ان یتخلصوا من لزوم ان لا برهان او لابد من ذهاب مبادی البرهان الی غیر النهایه»
در قول گروه اول گفته شد که یکی از دو چیز لازم می آید:
1ـ تسلسل پیش می آید.
2 ـ ما در یک مقدمه تسلسل را به وجود نیاوریم بلکه معتقد شویم که این مقدمه بدون استدلال قبول می شود و به عنوان اصل موضوع قرار داده شود و مقدمه ظنیه باشد. این گروه با توجه به این دو محذور گفتند اصلا برهان نداریم حال مصنف می گوید این گروه دوم می خواست از آن دو اعتراض رهایی یابد ولی خودشان را گرفتار یک مساله دیگر کردند.
ترجمه: این گروه چون اراداه کردند که خلاص شوند از لزوم یکی از این دو چیز که یکی این است که برهان نیست «چون برهان ها همه مبتنی بر مبادی ظنینه می شوند و چون مبتنی بر مبادی ظنیه می شوند پس برهانی نداریم چون برهان آن است که مبتنی بر مبادی یقینیه شوند نه ظنیه» دوم این است که بگوییم برهان داریم ولی مبادی برهان تا بی نهایت می روند «یعنی تسلسل لازم می آید»
«فجعلوا مبادی البرهان محتاجه فی ان تُعلَم الی ما لا یُعلم الا بها»
«فجعلوا» متفرع بر «ارادوا» است.
«ان تعلم» یعنی معلومیت. ضمیر «بها» به «مبادی برهان» بر می گردد.
این گروه خواست از لزوم یکی از این دو اشکال خلاص شوند قرار دادند مبادی برهان را محتاج در معلومیت شان به دلیلی که آن دلیل دانسته نمی شود مگر به همین مبادی برهان «که مراد دور است. خواستند مشکل را حل کنند مبادی برهان را اینطور قرار دادند که در معلومیت و معلوم شدنشان احتیاج داشته باشند به دلیل که آن دلیل جز از طریق خود همین مقدمه حل نمی شود».
«فآل امرهم الی ان جعلوا مبادی البرهان لا تعلم البته و لا یعلم بها شیء»
رجوع کرد امر این گروه دوم به اینکه قرار بدهند مبادی برهان را که اصلا خودش دانسته نشود ووقتی خودش دانسته شود شیئی هم به توسط این مبادی دانسته نمی شود چون خودش مبتلا به دور است ومبادی برهان را اگر بخواهید بفهمید باید از طریق دور بفهمید و چون از طریق دور نمی توان فهمید پس مبادی برهان به صورت «لا تُعلَم» می ماند یعنی غیر معلوم می ماند و اگر مبادی برهان غیر معلوم بود به توسط این مبادیِ غیر معلوم نمی توان مجهول را حل کرد.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص120، س1، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo