< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا هر قضیه ای باید با برهان تبیین شود/ معرفت مبادی برهان/ فصل اول/ مقاله دوم/ فن خامس/ برهان شفا.
«المقاله الثانیه من الفن الخامس الفصل الاول فی معرفه مبادی البرهان و کلیتها و ضروریتها»[1]
کتاب برهان مشتمل بر 4 مقاله است. مقاله اول خوانده شد حال می خواهیم وارد مقاله دوم شویم. مصنف می فرماید «المقاله الثانیه من الفن الخامس» منطق را به 9 فن تقسیم می کنند فن اول، مدخل است. فن دوم، مقولات عشر است. فن سوم، عبارات است. فن چهارم، قیاس است. الان فن پنجم است که برهان می باشد و ما الان وارد در مقاله دوم از فن پنجم شدیم.
در نسخه های خطی به اینصورت آمده که بعد از «المقاله الثانیه من الفن الخامس» آمده «عشره فصول» که بیان می کند 10 فصل است و عناوین آن فصل ها را هم می آورد بعداً می گوید «الفصل الاول فی معرفه...»، شاهد بر این مطلب کلمه «الفصل الاول» است که با الف و لام آمده است. در ابتدای مقاله دوم جا ندارد که الف و لام آورده شود باید بگوید «فیه فصول» بعداً بگوید «الفصل الاول». و الا اگر از ابتدا فصل را معرَّف به الف و لام بیاورند صحیح نیست بلکه باید بگوید «فصلٌ فی معروفیه مبادی البرهان» پس حدود چند خط از این کتاب افتاده که در آن چند خط، فصول 10 گانه مقاله دوم را ذکر می کند و عناوین آن فصول را می آورد.
عنوان فصل اول در کتاب به این صورت آمده «الفصل الاول فی معرفه مبادی البرهان و کلیتها و ضروریتها». در پاورقی اشاره می کند که در تمام نسخه ها خطی لفظ «معروفیه» به جای «معرفه» آمده و صحیح است چون وقتی وارد بحث می شویم مصنف بحث در معرفت مقدمات برهان ندارد بلکه بحث در معروفیت دارد و می گوید مقدمات برهان معروف و اعرف از نتیجه اند بحث خودش را روی معروفیتِ مقدمات می برد که مقدمات برهان «قبل از رسیدن به نتیجه» باید معروف و شناخته شده باشند. در هر قیاس به این صورت است. برهان هم یکی از قیاسها است و آن هم همین حکم را دارد که باید مقدماتش معروف باشد لذا نسخه «معروفیه» درست است و نسخه «معرفه» معنای کامل و تامی ندارد مگر اینطور گفته شود «فصل اول در شناخت مبادی برهان با این صفت که باید اعرف باشد» در اینصورت نسخه «معرفه» هم صحیح می شود ولی از نظر معنا به «معروفیه» بر می گردد.
در فصل اول سه مطب بیان می شود:
مطلب اول: مبادی برهان باید معروف باشند «یعنی قبل از مطلوب و نتیجه ای که با برهان طلب می شود باید مقدمات نزد ما معروف و شناخته شده باشند»
مطلب دوم: کلی بودن این مبادی و مقدمات است.
مطلب سوم: ضروری بودن این مبادی و مقدمات است.
توضیح مطلب اول: مبادی برهان باید معروف باشند یعنی قبل از مطلوبِ بالبرهان، باید مبادی را شناخت. گاهی ما برهان را از مقدمات بدیهیه تشکیل می دهیم بعداً به نتیجه می رسیم.
مقدمات بدیهیه قبل از مطلوب بالبرهان که نتیجه می باشد شناخته می شوند. شرط معروفیت مبادی برهان حاصل است و اگر شرائط دیگر هم باشد نتیجه بدست می آید. گاهی ما برهانمان را از مقدمات نظری تشکیل می دهیم اما گاهی بعضی مقدمات نظری و بعضی بدیهی اند. در اینصورت هم باید مقدماتِ برهان، قبل از رسیدن به نتیجه، معروف و شناخته شده باشند. فرقی ندارد. چه مقدمات برهان، بدیهی باشند چه نظری باشد در هر دو صورت مقدمات برهان اعرف از نتیجه برهان هستند. فرض کنید که اگر ما بخواهیم اولین برهان را تشکیل بدهیم یا برهانهای اولیه را بخواهیم تشکیل بدهیم مقدمات ما باید حتما بدیهی باشند بعداً نتیجه بدست آید. پس برهانهایی که در ابتدا می خواهند اقامه شود باید از مقدمات بدیهی تشکیل شوند. از اینجا نتیجه می گیریم که بعضی از مقدمات برهان لازم نیست با برهان اثبات شوند. مقدمات بدیهیه خود بخود ثابت اند و لازم نیست با برهان اثبات شوند. پس بعضی از مقدمات یا قضایا را بدون برهان می پذیریم که قضایای بدیهی اند. بعد از اینکه اینها را پذیرفتیم از آنها، اولین برهانها را تشکیل می دهیم و نتیجه می گیریم. سپس براهینی که در طول این برهان ها می آیند می توانند از نتیجه های نظری ما استفاده کنند.
ما الان به مقدمات بدیهی کار داریم و می خواهیم برهانی اقامه کنیم که مقدماتش شناخته شده هستند.
نکته: مراد از «معروفیه» این است که به طور مطلق، شناخته شده باشد می تواند بدیهی باشد و شناخته بشود، می تواند نظری باشد و با کمک قیاسِ قبلی اثبات شود و شناخته بشود. لذا «معروفیه» اختصاص به بدیهی ندارد و همه را شامل می شود ولی اگر بخواهیم برهانی را ابتداءً بیاوریم باید مقدمات ما بدیهی باشد. از اینجا نتیجه می گیریم که ما بعض قضایای بدیهیه که احتیاج به برهانی ندارند را داریم و آن قضایای بدیهیه را می توانیم مقدمه برهان قرار بدهیم.
پس لازم نیست بر همه قضایا استدلال و برهانی اقامه کنیم ولی گروهی فکر کردند که برهمه قضایایی که در اختیار ما قرار می گیرند باید برهان اقامه شود. اینها منکر بدیهیاتند و می گویند همه مقدمات و قضایا باید اثبات شوند. بنابر قول اینها باید ببینیم وضع برهان چگونه است؟
ما دو مقدمه می آوریم و یک برهان تشکیل می دهیم. خصم از ما قبول نمی کند و می گوید نتیجه ای که گرفتی از این دو مقدمه بدست می آید اما این دو مقدمه را در کجا اثبا کردید؟ قرار است که هیچ مقدمه ای بدون اثبات، قبول نشود. همه مقدمات احتیاج به برهان دارند. در این دو مقدمه که الان در این برهانِ خاص بکار گرفتید از کجا وبا چه برهانی اثبات کردید؟ فرض کنید ما مقدمات را پیدا کردیم و گفتیم مقدماتِ قیاس را از جای دیگر استفاده کردیم و قیاس دیگری آوردیم تا دو مقدمه ی این قیاسِ اول را امضا کند. دوباره خصم به ما می گوید این قیاس قبلی، مقدماتش را از کجا آوردید آن هم نیاز به استدلال دارد لذا مقدمات قیاسی قبلی را هم باید اثبات کنید به این ترتیب قبل از آن قیاس، قیاس دیگر لازم داریم و هکذا ادامه دارد. از طرفی هر قیاسی دو مقدمه دارد و هر مقدمه ای باید با قیاسِ جدایی درست شود پس اگر من یک قیاس با دو مقدمه تشکیل دادم قبل از آن باید دو قیاس برای اثبات این دو مقدمه داشته باشم. آن دو قیاس خودشان 4 تا مقدمه دارند و قبل از تشکیل آن دو قیاس که می خواهد مقدمه ی قیاس مورد بحث ما را اثبات کند باید 4 قیاس تشکیل داده شود تا 4 مقدمه اثبات شود و آن 4 قیاس دارای 8 مقدمه است و هر مقدمه نیاز به قیاس جداگانه ای دارد پس نیاز به 16 قیاس است و هکذا پس لازم می آید برای اثبات یک مطلب، نیاز به بی نهایت قضیه است. و این باطل است زیرا باعث می شود که ما نتوانیم دسترسی به هیچ علمی پیدا کنیم در حالی که ما دسترسی به علم داریم.
خلاصه استدلال: اگر ما همه مقدمات و قضایا را محتاج به قیاس و برهان بدانیم لازمه اش این است که نتوانیم بر هیچ مطلبی حتی یک برهان اقامه کنیم. و تالی باطل است زیرا ما بر مطالبی برهان اقامه می کنیم پس مقدم هم باطل است که می گوید هر قضیه ای احتیاج به اقامه برهان دارد بلکه بعضی قضایا که نظری اند نیاز به اقامه برهان دارند و بعضی قضایای دیگر نیاز ندارند.
تا اینجا مطالب را به صورتی بیان کردیم که با آن مطالب، آشنا شوید الان می خواهیم شروع به بیان حرف مصنف کنیم. مصنف می فرماید بعضی ها، یک قضیه صحیح و یک قضیه باطل را کنار یکدیگر ضمیمه کردند و ناچار شدند که برهان را منکر شوند و بگویند اصلا برهان نداریم (بعضی به توجیه برهان پرداختند و گفتند برهان داریم ولی مقدمات را طور دیگر ثابت می کنیم که توضیح این مطلب را در ادامه بیان می کنیم) که آن دو قضیه عبارت از این است که یک قضیه این است «مقدمات برهان باید اعرف و اوضح از نتیجه باشد». بیان کردیم این قضیه در تمام قیاس ها هست و اختصاص به برهان ندارد. قضیه دیگر این است «همه قضایا را باید اثبات کرد» و هیچ قضیه ای نیست که بدیهی باشد و اثبات نیاز نداشته باشد. پس معنای قضیه دوم این است که بدیهیات نداریم و همه قضایا باید اثبات شوند و همه آنها نظری اند.
مصنف می گوید قضیه دوم باطل است. اما قضیه اول صحیح است. بعضی ها این دو قضیه را ضمیمه کردند و با یکدیگر جمع کردند و باعث شده یکی از دو قول را بپذیرند.
قول اول: به اینصورت می گویند که بر همه چیز برهان لازم داریم سپس می خواهیم یک قضیه ای را اثبات کنیم نیاز به برهان دارد. آن برهان چون از مقدمات تشکیل شده و مقدماتش بدیهی نیست لذا آنها هم نیاز به برهان دارند و آن برهان ها از مقدمات تشکیل شدند و هکذا لازم می آید که ما هرگز برهانی بدست نیاوریم چون هر برهانی که می خواهد اجرا شود باید قبل از آن بی نهایت برهان برای اثبات مقدمات آورده شود و چون ممکن نیست که بی نهایت برهانی برای اثبات مقدمات آورده شود لذا باید بگوییم برهان نداریم. پس این قول اول، محذورِ اقامه برهان را تسلسل قرار می دهد.
قول دوم: برهان وجود دارد و تسلسل لازم نمی آید بلکه این مقدماتی که در برهان بکار گرفته شد و ما را به نتیجه، عالِم کرد باید اثبات کرد و در اثباتش از نتیجه استفاده می شود. نتیجه ای که به توسط این مقدمات حاصل شد دوباره سبب پیدایش این مقدمات قیاس قرار داده می شود که لازمه اش دور می شود.
این گروه، برهان را قبول می کنند ولی ملتزم به دور می شوند و می گویند دور باطل نیست پس روشن شد از این دو قضیه که یکی صحیح و یکی باطل است دو قول به وجود آمد که هر دو قول باطل است. یک قول برهان را باطل کرد اما قول دیگر برهان را اثبات کرد ولی دور را باطل نگرفت.
توضیح عبارت
«المقاله الثانیه من الفن الخامس الفصل الاول فی معرضه مبادی البرهان وکلیتها و ضروریتها»
نسخه صحیح «معروفیه مبادی» است چنانکه توضیح داده شد.
در فصل اول سه مطلب بیان می شود:
مطلب اول در معروفیت «یعنی اعرفیت» مبادی برهان از نتیجه است.
مطلب دوم درکلیت مقدمات است.
مطلب سوم ضروری بودن مقدمات است.
مصنف ابتدا وارد مطلب اول می شود و آن را توضیح می دهد.
«انه لما علم ان مبدأ البرهان یجب ان یکون اوضح واعرف من البرهان»
«من البرهان» به معنای «من المطلوب بالبرهان» است که مراد نتیجه است.
ترجمه: مبدأ برهان باید اوضح و اعرف از برهان باشد.
«و هو الحق»
مصنف می فرماید این علمی که را که پیدا کردند علم حق و قضیه صحیح است.
«و اقترن به ظن ان کل شیء یتبین بالبرهان»
این عبارت عطف بر «علم» است و «لما» بر آن داخل می شود.
به این قول ما که گفتیم «مبدأ هر برهانی باید اوضح و اعرف باشد» قضیه دیگری مقرون شده است.
ترجمه: مقرون شده به این، گمانِ اینکه هر شیئی با برهان تبیین می شود «یعنی قضیه بدیهیه نداریم و همه قضایا را باید با برهان تبیین کرد»
«و هو باطل»
مصنف می گوید قضیه دوم باطل است. ما معتقدیم که علاوه بر قضایایی که با برهان اثبات می کنیم وجود دارد، قضایایی هم داریم که احیتاج به برهان ندارند و آنها بدیهی هستند. پس ادعای اینکه گفته شده هر شیئی با برهان تبیین می شود صحیح نیست.
«اجتمع منهما رایان»
اجتمع، جواب برای «لما» است.
ترجمه: از این دو قضیه «که گفتیم یکی حق است و یکی باطل است» دو رای مجتمع و حادث شده است.
«احدهما رای مبطل البرهان»
یکی از آن دو رای این است که برهان را باطل می داند چون اگر بخواهید برهان تشکیل دهید باید بی نهایت برهان قبل از آن تشکیل دهید و این، شدنی نیست پس اقامه برهان، شدنی نیست پس برهان، باطل است.
«و الثانی رای من یری ان مبادی البرهان تبین دوراً»
قول دوم قول کسانی است که می گویند مبادی برهان به صورت دور تبیین می شوند یعنی یک مقدمه، مقدمه ی دیگر را اثبات می کند یا به این صورت بگو که نتیجه، مقدمتین را اثبات می کند و مقدمتین، نتیجه را اثبات می کند. یا بگو مقدمتین به وسیله دیگر ثابت می شوند و آن وسیله دیگر به توسط این نتیجه ثابت می شود. فرقی ندارد که دور، دورِ مصرّح و بی واسطه باشد یا دور مضمر و با واسطه باشد.
در ادامه بیان می کنیم هر دو قول باطل اند و قول حق همان است که گفته شد و آن این است که قضیه دوم را از این دو قضیه ای که به هم ضمیمه کردند باطل بدانیم اگر قضیه دوم باطل شود «که باطل هم هست» مشکل پیش نمی آید.
دو رای در مساله را گفتیم علت پیدایش این دو رای را هم ذکر کردیم. تفصیل دو رای را در جلسه بعد بیان می کنیم.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص.117، س1، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo