< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه فرق بین مغالطه جدلی و مغالطه برهانی.
«فلذلک توجد کلیه کاذبه فی الکل کبری و صغری»[1]
بحث در مقدمات برهانی داشتیم و به مناسبت وارد بحث در مقدمات مغالطه برهانی شدیم و گفتیم مقدمات برهانی باید ضروری باشند اگر نتیجه برهان ضروری است. حال می گوییم اگر مغالطه هم طوری بود که نتیجه را ضروری قرار داده بود مقدمات در مغالطه هم ضروری خواهند بود ولی مقدماتی که غلط هستند. مقابل مقدمه ضروری در برهان، در مغالطه برهانی داریم قضیه ضروری در برهان، حق و ضروری است اما قضیه در مغالطه برهانی، کاذب و ضروری است. مقابل بودن این دو قضیه در ضرورت نیست. در حق و باطل بودنشان است یکی، حق است و یکی مقابل حق یعنی باطل است نه اینکه یکی ضروری باشد و دیگری مقابل ضروری یعنی ممکن باشد.
سپس می فرماید «فلذلک» یعنی چون مقدمات مغالطه برهانی، مقابله با مقدمات برهانی دارند در مغالطه قضایای کلی پیدا می کنید که این قضایای کلی، در کل افراد، کاذب است.
مصنف می گوید ممکن است قضایایی انتخاب کنید که کلیه باشند چه صغری چه کبری باشد ولی نتیجه کاذب بگیرید که نتیجه در کل افرادش کاذب است. این وقتی اتفاق می افتد که کاذب، کبری قرار داده شود. عبارت مصنف را اگر بخواهیم به خوبی توضیح بدهیم اینگونه گفته می شود: یکبار فرض می کنیم صغری و کبری هر دو کاذبند. یکبار فرض می کنیم که کبری کاذب است و صغری صادق است دراین دو مورد، مصنف می گوید نتیجه، کاذب خواهد بود فی الکل، چون کبری کاذب است. اما در جایی که صغری کاذب باشد و کبری صادق باشد مصنف نتیجه را کاذب فی الکل قرار نمی دهد لذا باید سه مثال بزنیم که در یک مثال صغری و کبری کاذب و کلی باشد و در یک مثال کبری کاذب باشد و دریک مثال صغری کاذب باشد.
مثال اول درجایی که صغری کاذب است و کبری، حق است:
صغری «کل انسان حجر»
کبری: «و کل حجر حادث»
نتیجه «کل انسان حادث» نتیجه در این صورت کاذب نیست.
مثال دوم در جایی که کبری کاذب باشد و صغری صادق باشد:
صغری: «کل انسان ناطق»
کبری «کل ناطق حجر»
نتیجه: «کل انسان حجر» نتیجه، کاذب فی الکل است یعنی در کل افراد انسان این نتیجه کاذب است مثال سوم در جایی که کبری کاذب باشد و صغری هم کاذب باشد:
صغری «کل انسان حجر»
کبری: «و کل حجر شجر»
نتیجه «کل انسان شجر» این نتیجه هم کاذب فی الکل است.
پس در صورتی که کبری، کاذب باشد نتیجه، کاذب فی الکل می شود چه صغری کاذب باشد چه نباشد. اما اگر صغری، کاذب بود و کبری صادق بود نتیجه، کاذب فی الکل نمی شود و گاهی صادق می شود گاهی هم اتفاق می افتد که مغالطه است ولی کذبش روشن نیست باید با توجه به شرائط کذبش راروشن کرد.
نکته: ما خواستیم مثال بزنیم و الا در قضایا باید تمام شرائط قیاس حفظ شود. در اینجا ماده کاذب است. اگر صورت کاذب باشد مسلماً به نتیجه فاسد می رسید یا به عبارت دقیق تر اصلا نتیجه نخواهید گرفت.
اگر نتیجه گرفته شود نتیجه آن، تخیلی است. الان بحث ما در جایی است که ماده کاذب باشد. و ما ماده را مقابل می کنیم. ماده را باید مضادّ با ماده برهان قرار دهید یعنی ماده برهان وضد آن را بیاورید. در این مثالهایی که زده شد چنین کاری شد. فقط خواستیم توضیح بدهیم که اگر کاذب باشد به چه صورت می شود؟ و الا اگر بخواهید حرف مصنف را به طور صحیح تبیین کنید باید مقدمه برهانی را بیاورید ضدش را هم که مقدمه مغالطی است آورده شود تا معلوم گردد حرف مصنف صحیح است. ما الان به مقدمه برهان کاری نداشتم ما ابتدا به سراغ مغالطه رفتیم و سه مثال زدیم. این توضیحات برای کلام مصنف کافی نیست باید برهان آورده شود و سپس مغالطه ی آن، ضد قرار داده شود مثلا گفته شود «کل موجود فی العالم الجسمانی متغیر» و «کل متغیر حادث». تعبیر به «العالم متغیر» نکردیم تا موجبه، کلیه باشد. نتیجه: «کل موجود فی العالم الجسمانی حادث»، «ما به مجردات کاری نداریم چون آن متغیر نیستند و این دلیل، شامل آنها نمی شود. اگر این قضیه بخواهد به صورت مغالطه شود به اینصورت است که ضد آن آورده شود «کل موجود فی العالم الجسمانی متغیر» که این قضیه صادق است. و «کل متغیر قدیم» این قضیه ضد قضیه قبلی است. نتیجه «کل موجود فی العالم الجسمانی قدیم» که باطل است.
اما اگر صغری ضد شود و باطل باشد صغری:«کل موجود فی العالم الجسمانی ساکن» کبری: «و کل ساکن حادث» صغری کاذب است چون هر موجود در عالم جسمانی ساکن نیست بلکه بعضی متحرک و بعضی ساکن است اما کبری صحیح است. «بین ساکن و ثابت فرق است چون ثابت شامل مجردات می شود اما مجردات تامل نمی شود. بلکه شامل مادیات می شود. لذا اگر گفته شود «کل ساکن حادث» صحیح است چون مادیات گفته شد. نتیجه: «کل موجود جسمانی حادث» که این نتیجه صحیح است.
توضیح عبارت
«فلذلک»
چون مقدمه مغالطه، مقابل مقدمه برهانی است.
«توجد کلیه کاذبه فی الکل کبری و صغری و ینتج منها نتانج کاذبه فی الکل اذا اخذت کبری»
مقدمه ای که کلیه باشد و درکل افرادش کاذب باشد یافت می شود چه صغری و چه کبری باشد و نتیجه می دهد نتیجه کاذب فی الکل اگر آن مقدمه مغالطه ای کبری باشد.
«و تکون المقدمه منها مضاده للمقدمه برهانیه و النتیجه منها مضاده للنتیجه البرهانیه اذا اخذت علی هذه الصوره»
ضمیر «منها» به «مغالطه» بر می گردد.
مقدمه ای از مقدمات مغالطه مضاد می شود با مقدمات برهانی.
و نتیجه ای هم که از مغالطه گرفته می شود مضاد با نتیجه برهانی می شود زمانی که این مغالطه بر این صورت و قالب برهان باشد «نه بر صورت جدل»
صفحه 116 سطر 12 قوله و اما المقدمه»
تا اینجا بحث ما در مغالطات برهانی بود. از اینجا وارد بحث در مغالطه جدلیه می شود چون می خواهد فرق بین این دو مغالطه را ذکر کند مصنف می فرماید مغالطه برهانی عبارت از شبیه به اولیات بود ولی اوّل نبود حال مغالطه جدلی عبارت از شبیه به مشهورات باشد ولی مشهورات بنا شده چون قبلا اشاره کردیم که جدل از مشهورات تشکیل می شود چه مشهورات، حق باشند چه باطل باشند. ما در جدل با حق و باطل کاری نداریم در جدل، به شهرت و عدم شهرت کار داریم. عدم شهرت راشناعت می گویند پس در جدل ما به شهرت و شناعت کار داریم. اگر مقدمات، مشهور بودند جدل داریم اما اگر مقدمات، شنیع بودند جدل نداریم ولو آن مقدماتِ شنیع، حق هم باشد. مثلا در مشهورات مثال زده به «انصر اخاک ولو کان ظالما» این قضیه جزء مشهورات است ولی حق نیست. شنیعِ این قضیه این می شود که خصمِ برادرت را یاری کن اگر آن خصم حق بوده.
این قضیه، مشهور نیست چون مشهور می گوید که برادرت را یاری کن و کاری نداشته باشد که حق است یا ناحق است. بعضی افراد می بینند که دو نفر دعوا می کنند یکی از این دو نفر رفیق یا قوم و خویش او است این شخص نمی پرسد دعوا بر سر چه چیز است همینطور آن خصم را می زند به خاطر اینکه به مشهور عمل می کند ولی اینکه می گوید بپرس که حق با کدام است آیا با رفیق خودت است یا نه؟ اگر حق با رفیقت نیست او را محکوم کن این قضیه، قضیه شنیعی می شود که حق است. اگر جدل از اینها تشکیل شود گفته می شود مغالطه جدلیه شده است یعنی وا نمود شود که مقدمات جدلی، مشهور هستند در حالی که مشهور نیستند و شنیع هستند که مغالطه در جدل می شود ولو حق هم باشد.
پس مقدمات جدلیه عبارت از قیاسی است که مقدماتش شنیع اند ولی وانمود می شود که مشهوری اند در اینصورت با مقدمه برهانی و مغالطه برهان فرق کرد چون در برهان و مغالطه، با حق و باطل کار داشتیم اما در جدل و مغالطه اش به مشهور و شنیع کار داشتیم.
توضیح عبارت
«و اما المقدمه المغالطیه الجدلیه فانها تشبه بالمشهوره و لا تکون مشهوره عند التعقب»
مقدمه مغالطه جدلیه شبیه مشهوره است در حالی که عنه التعقب مشهوره نیست اگر تعقیبش کنید «یعنی در آن دقت کنید» می بینید مشهور نیست.
گاهی ممکن است یک مقدمه ای در ظاهر، مشهور باشد اما عند التعقیب «یعنی وقتی تعقیب شود» مشهور نیست. مصنف می فرماید جدل از مقدمه ای تشکیل می شود که به ظاهر مشهور است ولی عند التعقیب مشهور نیست.
«و لا یجب فی الاکثر ان تکون ضروریه»
«فی الاکثر» به معنای غالبا است.
ترجمه: واجب نیست که ضروری باشد.
در مغالطه برهان گفته شد چون مقدمه برهان، ضروری است این هم ضد مقدمه برهانی است باید ضروری باشد اما در اینجا گفته می شود که لازم نیست ضروری باشد چون در اینجا ضرورت مطرح نیست بلکه شهرت مطرح است.
«و ربما کانت شَنِعَهً»
گاهی همین قضیه که مقدمه ی مغالطه جدلیه قرار گرفته، شنیع است.
«شنیع در مقابل مشهور است یعنی رایج نیست.
«و ربما کانت مع شناعتها صادقه»
گاهی در عین شنیع و غیر مشهور بودن، صادق است.
«و لکن استعمالها فی الجدل یکون مغالطه»
با وجود اینکه صادق است استعمالش در جدل، مغالطه است چون خلاف مشهور است و وقتی خلاف مشهور شد جدل نیست بلکه مغالطه جدلی است.
«لانها و ان کانت صادقه فهی خلاف المشهوره»
این مقدمه ای است که در قیاس بکار بردیم و لو صادق است اما خلاف مشهور است. اگر خلاف مشهور است جدل را نمی سازد بلکه مغالطه جدلیه می سازد.
«فان کثیرا من المشهورات کاذب و کثیرا من الشَنع حق»
سوال می شود که مگر می شود چیزی صادق باشد و خلاف مشهور باشد می فرماید باید مثل مقدمات مشهوره که بعضی از آنها کاذبند و خلافش صادق می شود.
ترجمه: بسیاری از مشهورات کاذبند و بسیاری از شنیع ها هم حق اند.
«و نسبه المشهور و الشنع الی القیاسات الجدلیه نسبه الحق و الباطل الی القیاسات البرهانیه»
این عبارت را می توان خلاصه تمام مطالب گذشته قرارداد یا تکرار مطالب قبل با عبارت دیگر قرار داد.
حق و باطل را به قیاسات برهانی نسبت دهید. مشهور و شَنِع را هم به قیاسات جدلی نسبت دهید می بینید نسبت ها یکسان است. در برهان، حق، برهان ساز است و مقابلش که باطل است مغالطه برهانی می سازد. در جدل، مشهور، جدل ساز است. مقابلش که شنیع است مغالطه جدلی می سازد پس نسبت حق و باطل به قیاسات برهانی مساوی است با نسبت مشهور و شنیع به قیاسات جدلی یعنی به جای حقّی که در برهان مطرح است مشهور مطرح است و به جای کاذب که در برهان مطرح است شنیع در جدل است. همانطور که حق بودنِ مقدمه، برهان درست می کند مشهور بودن مقدمه هم، جدل درست کند همانطور که کاذب بودن مقدمه، مغالطه برهانی درست می کند شیخ بودن مقدمه هم مغالطه جدلی درست می کند. پس نسبت مشهور و شنیع به قیاسات جدلی مانند نسبت حق و باطل به قیاسات برهانیه است.
نسبت مشهور و شنیع به قیاسات جدلیه مانند نسبت حق و باطل به قیاسات برهانیه است «مصنف لف و نشر مرتب آورده، ابتدا مشهور را آورده که سازنده جدلی است. بعدا شنیع را آورده که سازنده مغالطه است.
یعنی ابتدا سازنده های برهان و جدل را ابتدا گرفته و سازنده مغالطه برهان و مغالطه جدلی را بعدا گفته و نشر مرتب را آماده کرده است.
«فالغلط و البرهان هو بما لیس بحق و فی الجدل بما لیس بمشهور»
غلط «یعنی مغالطه» در برهان به وسیله مقدماتی است که حق نباشد و لو مشهور هم باشد. و مغالطه در جدل به وسیله مقدماتی است که حق مشهور نباشد ولو حق باشند. حق بودن در مقدمات جدلیه مطرح نیست و باطل است.
حق بوده مضربه مغالطه جدلیه نیست. ولی مضر به مغالطه برهانیه است. شنیع بودن مضر به مغالطه برهانیه نیست. ولی مضر به مغالطه جدلیه است.
«و المغالطه البرهانیه تقع لسهو من القیاس و قد تقع لقصد الامتحان و قد تقع شرّا ورداء نفس»
«قیاس» یعنی اقامه کننده قیاس. گاهی تعبیر به «قیاس» و گاهی تعبیر به «قائس» شود.
مغالطه برهانیه به چه صورت واقع می شود؟ عامل پیدایش و وقوع این مغالطه چیست؟ مصنف سه عامل در اینجا ذکر می کند:
1ـ خود قایس حرکتی که قیاسی را اقامه می کند، خودش به اشباء افتاده مثلا از کلمه مشترک استفاده کرده و به غلط افتاده است. یا حد وسط را تکرار نکرده و مغالطه پیش آمده خودش هم متوجه نیست و اشتباه از جانب خودش است.
2ـ معلمی می خواهد متعلمی را امتحان کند تا ببیند منطق را خوب خوانده یا نه لذا یک قیاس مغالطه ای را برایش می گوید و می گوید تشخیص بده که این قیاس چه نوع قیاسی است. یا نتیجه را می گیرد و به او می گوید این قیاس که صحیح بود چرا نتیجه اش خطا بود. متعلم باید جستجو کند و نوع مغالطه را پیدا کند
3ـ شخصی شرارت علمی وردائت نفسی دارد و می خواهد دیگران را به اشتباه بیندازد. این سه عامل برای مغالطه وجود دارد که قیاس را به مغالطه می کشاند ما عامل مغالطه را نمی گوییم چون عامل مغالطه سیزده مورد است که بعضی لفظی و بعضی معنوی است مثل اشتراک لفظی کلمه باعث مغالطه می شود مثلا می گوید «کل ماء یجری من المنبع عین» و «کل عین یبکی» «کل ماء یجری من المنبع یبکی» در اینجا حد وسط که عین است تکرار نشده چون در صغری به معنای چشمه است و در کبری به معنای چشم است. یا ما بالعرض را به جای ما بالذات می گذارند. اینها الان مورد بحث ما نیست. آنچه مورد بحث ما می باشد این است که آن محرکی که قایس را تحریک به ایجاد مغالطه می کند چیست؟ نه اینکه چه عاملی، مغالطه ساز است بلکه چه عاملی قایسِ مبتلا به مغالطه را تحریک می کند تا مغالطه را ایجاد کند بیان کردیم که یکی از آن سه عامل است.
ترجمه: مغالطه برهانیه گاهی به خاطر سهو از اقامه کننده قیاس است گاهی به قصد امتحان است و گاهی به لحاظ شرّ بودن شخص و ردائت نفس داشتنش واقع می شود «نفس او، نفس کریم نیست بلکه نفس لئیم است».
نکته: آیا مغالطه در حدّ هم جاری می شود یا مخصوص قیاس است؟
الان تمام مباحث ما، مغالطه را مربوط به قیاس کرد نه اینکه مخصوص به قیاس کرده باشد چون همه مثالهایی که زده شد از سنخ قیاس بود.
شاید بعضی فکر کنند که مغالطه اختصاص به قیاس دارد ولی توجه کنید که بحث ما در برهان بود و از برهان به مغالطه منتقل شد یعنی از یک نوع قیاسی به نوع دیگر قیاس منتقل شدید پس جا دارد وقتی بحث از مغالطه می شود مغالطه مربوط به قیاس مطرح شود چون ورود ما به این صورت بود. اگر می خواستیم بحث مغالطه را به طور کلی مطرح کنیم حتما می گفتیم مغالطه می تواند در حجت و در حدّ راه پیدا کند. لذا اگر در تعریفِ معرَّف، از لفظ مشترک استفاده کنید مغالطه است به خاطر یکی از آن سه علتی که بیان شد پس مغالطه در حدود هم جاری می شود و اختصاص به قیاس ندارد ولی چون بحث ما در قیاس بود و مغالطه هم به این مناسبت مطرح شد بحث مغالطه رامربوط به قیاس کردیم.
نکته: ما در مغالطه برهانی در فرضی که برهان، ضروریه باشد شرط کردیم که در مغالطه، مقدماتش ضروری باشد اما اگر برهان، ممکنه باشد «یعنی در قضایای ممکنه بود» مغالطه را هم بخوانیم در قضایای ممکنه اجرا کنیم سوال می شود که باید از شبیه اولیات استفاده کرد. آیا شبیه اولیات داریم که ممکنه باشد؟ اولیات باید ضروریه باشند اما آیا می توان گفت شبیه اولیات می تواند ممکنه باشد یا نمی توان گفت؟ جواب این است که باید بحث شود که آیا همه اولیات ضروری اند؟ این را در جلسه بعد مطرح می کنیم و جواب می دهیم.



[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص.116، س9، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo