< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

93/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ بیان نکته ای در مورد برهان 2 ـ فرق مغالطه برهانیه و مغالطه جدلیه.
«و اعلم ان المقدمات البرهانیه التی علی مطالب ضروریه انما هی فی مواد واجبه ضروریه»[1]
در این قسمت مصنف به نکته ای اشاره می کند که در برهان باید رعایت شود و به مناسبت این نکته وارد بحث در مغالطه می شود و در وقتی که می خواهد در مغالطه بحث کند می گوید مراد، مغالطه ی برهانی است. شنونده فکر می کند که پس دو گونه مغالطه داریم سپس مصنف توضیح می دهد که بله دو گونه مغالطه داریم:
1 ـ مغالطه در باب برهان.
2 ـ مغالطه در باب جدل.
سپس فرق بین اینها را بیان می کند.
بیان نکته در مورد برهان: مطلوب ما در برهان «یعنی آن نتیجه ای که میخ واهیم بگیریم» گاهی ضروریه است و گاهی ممکنه است.
اگر مطلوب ما، ضروریه باشد مقدماتی که برای رسیدن به این مطلوب تنظیم می کنیم همگی باید ضروریه باشند چون مقدمات غیر ضروری نمی توانند ما را به مطلوب ضروری برسانند پس همه مقدمات در فرضی که مطلوب، ضروری است باید ضروری باشد. اما اگر نتیجه و مطلوبی که می گیریم ممکنه باشد قیاسی که تشکیل می شود «یعنی مقدماتی که آورده می شود» ممکنه است. این، یک نکته ای است که در قیاسی که برهانی است باید حالِ مطلوب ملاحظه شود اگر حالی که در مطلوب وجود دارد، ضرورت است مقدمتین باید حال ضرورت داشته باشند و اگر حالی که در مطلوب وجود دارد، امکان است مقدمتین باید ممکنه باشند. این نکته را بعضی توجه ندارند و فکر می کنند که مقدمات برهان همیشه باید ضروری باشند. می گویند یکی از شرائط برهان، کلی بودن مقدماتش است و یکی هم ضروری بودن است. ضروری بودن را شرطِ مطلق برای برهان می دانند در حالی که شرط مطلق برای برهان نیست بلکه شرط برای برهان است اگر مطلوب در برهان، ضروری باشد. اما اگر مطلوب در برهان، امکان باشد احتیاجی نیست که مقدمه، ضروری باشد مقدمه باید ممکنه باشد.
این مطلب را مصنف در اینجا بیان می کند. مرحوم خواجه هم در کتاب اشارات، اشاره می کند و به این تفصیل بیان نمی کند. در اشاره ای که مرحوم خواجه می کند مشخص می کند در جایی که مطلوبِ ما ممکن است مقدمات برهانی هم ممکن هستند.
بحث در جایی است که مطلوب، ضروری است و باید مقدمات ضروری باشند. مصنف می فرماید مقدمه باید و اجبه و ضروریه باشد.
وقتی گفته می شود مقدمه، واجب باشد دو معنا می توان از آن اراده کرد:
1 ـ قبولش واجب است.
2 ـ محمولش برای موضوعش واجب باشد.
اینکه مقدمه برهان باید قبولش واجب «واجب قبولها» باشد را قبلا توضیح دادیم و اینجا نمی خواهیم آن را مطرح کنیم. مقدمه برهان یا بدیهی است که واجب القبول است یا نظری است که اثبات شده، در این صورت باز هم واجب القبول است. این مطلب مفروغ عنه است و قبلا ما شرطش را کردیم و اینجا نمی خواهیم اثباتش کنیم اینجا می خواهیم بگوییم اگر گفته می شود «مقدمه، واجب است» یعنی محمولش برای موضوعش واجب است یعنی ضرورت دارد پس واجبه با ضروریه یک چیز است. مصنف دو صفت آورده ولی یکی مبیّن صفت دیگر است مصنف تعبیر به «واجبه ضروریه» کرده که واجب با ضروری هر دو به یک معنا هستند چون وقتی محمول برای موضوع، واجب بود وجوب، همان ضرورت است قهراً محمول برای موضوع، ضرورت خواهد داشت.
این، شرط برهان است که گفته شد.
سپس مصنف می فرماید مغالطات برهانی بر خلاف این هستند مقدمات مغالطات برهانی، ممتنعه ضروریه هستند. اما مقدمات برهان، واجبه ضروریه هستند «البته به این شرط که مطلوبش، ضروری باشد» در مقابل «واجبه»، «ممتنعه» آمده، «واجبه» به این معنا بود که محمول برای موضوع واجب باشد. ممتنعه به این معنا بود که محمول برای موضوع ممتنع باشد. اما گفت هم مقدمات برهان ضروری است هم مقدمات مغالطات برهانیه را می گوید ضروری است. مغالطه برهانیه، مقابل برهان است. در برهان، قید «وجوب» آورده می شود و در مغالطه برهانیه، مقابل «وجوب» یعنی «امتناع» آورده می شود. اما در قید «ضروریه»، مقابله رعایت نشده است. مصنف در برهان، قید «ضروریه» آورده و در مغالطه برهانیه هم، قید ضروریه آورده است. هم مغالطه بودن قرینه می شود هم کلمه «ممتنعه» که در بحث مغالطه آمده قرینه می شود که مراد از ضرورت در مغالطه، ضروره العدم است و مراد از ضرورت در برهان، ضروره الوجود است. در اینصورت منافاتی نیست و مقابله بین برهان و مغالطه برهانیه درست می شود. در برهان می گوییم محمول برای موضوع، ضرورتِ وجود دارد. ضرورت وجود همان وجوب است. در مغالطه می گوییم محمول برای موضوع، ضرورت عدم است. ضرورت عدم همان امتناع است.
پس عبارت مصنف صحیح است ولی ضرورت را در برهان، ضروره الوجود قرار دهید و در مغالطه، ضروره العدم قرار دهید عبارت مصنف اینگونه بود که مغالطات برهانیه اینچنین اند حال به نظر شخص می رسد که قید «برهانیه» احترازی است گویا دو گونه مغالطه وجود دارد:
1 ـ مغالطه برهانی
2 ـ مغالطه غیر برهانی «یعنی جدلی».
مصنف جواب می دهد که بله دو گونه مغالطه است.
سپس شروع به فرق این دو می کند.
توضیح عبارت
«و اعلم ان المقدمات البرهانیه التی علی مطالب ضروریه انما هی فی مواد واجبه ضروریه»
بدان که مقدمات برهانیه آن مقدماتی که تنظیم و اقامه می شوند بر مطالب ضروریه «مراد از مطالب، مطلوب و نتیجه است» و این مقدمات منحصراً باید در موادی باشند که آن مواد، واجب و ضروری اند. مواد برهان، قضایای برهان است که همان صغری و کبری است.
نظمی که این صغری و کبری به خودشان می گیرند. به آن، صورت قیاس گفته می شود. مثلا صورت قیاس این است که اوّل صغری باشد بعداً کبری باشد. و مثلاً حد وسط اگر در فلان جا باشد شکل اول یا شکل دوم می شود. این مطالب که تنظیم مقدمات است را صورت قیاس می گویند. اما خود دو مقدمه، ماده قیاس است. وقتی مصنف می فرماید «فی مواد واجبه ضروریه» منظورش این است که مقدمات باید واجب و ضروری باشند چون مقدمات، مواد هستند. تنظیم و شکل را فعلا کاری ندارد خود ماده را کار دارد یعنی آن قضیه باید ضروری باشد. البته شرائط دیگر هم لازم است که فعلا به آنها کاری نداریم. چون در برهان، هم شرط صورت وجود دارد هم شرط ماده وجود دارد بحث ما الان در شرط صورت نیست بلکه شرط ماده را مطرح می کند.
«و المغالطات البرهانیه فی امثالها هی فی مواد ممتنعه ضروریه»
ضمیر «امثالها» به «مطالب ضروریه» بر می گردد.
اگر در مغالطه وانمود شود که نتیجه، ضروری است «در مغالطه، نتیجه باطل است اما شخصی که مغالطه می کند اینطور نشان می دهد که نتیجه، ضروری است» باید مقدماتِ چنین مغالطه ای، ممتنعِ ضروریه باشد اما اگر مطلوبی که در مغالطه نشان می دهد ممکنه نشان دهد مقدماتی که در مغالطه بکار می روند ممکنه هستند، یعنی همان حالتی که برهان است در مغالطه هم اجرا می کند. در برهان گفته شد اگر نتیجه واجب است مقدمتین هم باید واجب باشند و اگر نتیجه ممکن است مقدمتین هم ممکن هستند. حال مغالطه برهانیه هم به این صورت نشان داده می شود که برهان است پس باید همین وضع برهان در آن اِعمال شود. بنابراین اگر شخصِ مغالِط، مطلوبش را به صورت واجب نشان می دهد مقدمتین را هم باید واجب بیاورد و اگر مطلوبش را به صورت ممکن نشان می دهد مقدمتین را هم باید ممکن بیاورد.
مصنف می فرماید «والمغالطات البرهانیه فی امثالها» یعنی مغالطات برهانی در امثال چنین مطالبی که مطالب ضروری هستند «البته در برهان ضروری هستند اما در مغالطه، ضروری نشان داده می شوند»
ترجمه: مغالطات برهانی در موادی واقع اند که ممتنع ضروریه باشد «مثلا فرض کنید در ماده، حجر را بر انسان حمل کند. البته حمل حجر بر انسان چون قضیه شناخته شده ای می باشد مغالطه اش به زودی روشن می شود ما به عنوان نمونه مثال گفتیم. این حجر که محمول است برای انسان که موضوع است امتناع یا ضروره العدم دارد. اینچنین مقدمه ای را باید مقدمه مغالطه قرار دهد.
«و اعنی بالمغالطات البرهانیه ما یشبه البرهان و لیس برهانا»
مصنف می گوید مراد من از مغالطات برهانیه، قیاسی است که شبیه برهان است در حالی که برهان نیست یعنی وانمود می شود که شبیه برهان است ولی وقتی آن را بشکافید می بینید مغالطه است.
«فان من المغالطات مغالطات جدلیه غیر برهانیه»
«من» تبعیضیه است.
سوال می کنیم که چگونه شما قید «مغالطات برهانیه» آوردید یعنی از لفظ «برهانیه» استفاده کردید. یعنی وقتی بحث مغالطه را مطرح می کنید قید «برهان» می آورید؟ مصنف با این عبارت جواب می دهند که بعضی از مغالطات، مغالطات جدلی هستند و برهانی نیستند.
صفحه 116 سطر 6 قوله «و الفرق»
از اینجا شروع به فرق مغالطات جدلی و مغالطات برهانیه می کند و تا آخر فصل هم همین فرق را می گوید.
بیان اجمالی فرق بین مغالطات برهانی و مغالطات جدلی: برهان از مقدمات حقّه تشکیل می شود فعلا به شرایط برهان کاری نداریم که باید کلی باشد، ضروری باشد و در یک جا باید ممکنه باشد. به طوری کلی می گوییم برهان از مقدمات حقه تشکیل می شود. مراد از «حقه»، مطابق با واقع و صادق است. حق با صادق فرقی ندارد جز به اعتبار لذا اگر تعبیر به مقدمات حقه یا مقدمات صادقه کنی فرقی ندارد. زیرا مراد مقدمات مطابق با واقع است.
اما جدل از مقدمات مشهوره تشکیل می شود، به حق بودن مقدمات کاری ند اریم گاهی ممکن است باطل و خلاف واقع باشد ولی چون مشهور است در جدل بکار می رود و جدل، جدل صحیحی است و باطل نیست چون قانون جدل این است که از مشهورات استفاده کند و به حق، کاری ندارد یعنی مقدمات، مشهور باشند و شنیع «شنیع یعنی شاذ، و در مقابل مشهور بکار می رود» نباشند.
مغالطه اگر برهانیه باشد شبیه برهان است. و اگر جدلیه باشد شبیه جدل است. در برهان از حق استفاده می شود. در مغالطه برهانیه از قضایایی استفاده می کنیم که حق، نشان داده می شوند ولی حق نیستند. در جدل از مشهور استفاده می شد در مغالطه جدلیه از مقدماتی استفاده می کنیم که مشهور، نشان داده می شوند ولی مشهور نیستند ممکن است در مغالطه جدلیه از قضیه ای که حق است استفاده شود که قضیه حق جا دارد در برهان بکار رود اما اگر در مغالطه جدلیه بکار رود این مغالطه جدلیه، باطل است با اینکه از قضیه حق استفاده کرده چون این مغالطه، مغالطه جدلیه است یعنی چیزی را که مشهور نیست مشهور نشان داده و این، مغالطه است ولو چیزی که مشهور نیست و مشهور نشان داده شده حق هم باشد باز هم می گوییم مغالطه است.
بله اگر مغالطه در باب برهان بود و از حق استفاده می کرد مغالطه نبود اما چون مغالطه در باب جدل است باید از مشهور استفاده کند و اگر از غیر مشهو استفاده کند مغالطه می شود و لو آن غیر مشهور، حق باشد پس توجه کنید برهان، دائر مدارِ مقدماتِ حق است و جدل دائر مدار مقدمات مشهور است.
چیزی که نموده شود که حق است و حق نیست را مغالطه برهانیه می گویند و چیزی که نموده شود که مشهور است و مشهور نیست را مغالطه جدلیه می گویند.
در مغالطه برهانیه اگر از مشهور استفاده شود یا استفاده نشود مهم نیست. در مغالطه برهانیه از باطل استفاده می شو د و حق نشان داده می شود چون در مغالطه برهانیه، شهرت دخالت ندارد همانطور که در خود برهان دخالت نداشت. در جدل گفتیم اگر از حق استفاده کنید و از مشهور استفاده نکنید اما مشهور نشان دهید مغالطه جدلیه می گویند و لو حق است اما باز هم مغالطه است.
تا اینجا فرق بین مغالطه برهانیه و مغالطه جدلیه روشن شد.
مغالطه در باب برهان را گاهی به طور مطلق، مغالطه می گویند و قیدی نمی آورند و مغالطه در باب جدل را مشاغبه می گویند مشاغبه همان مغالطه جدلیه است.
توضیح عبارت
«والفرق بینهما ان مقدمه المغالطه البرهانیه تشبه بالاولیه و تکون من امور ضروریه»
تمام فرق با عبارت «ان المقدمه المغالطه البرهانیه تشبه بالاولیه» و با عبارت «اما المقدمه المغالطیه الجدلیه فانها تشبه بالمشهوره» که در سطر 12 آمده بیان می شود و بقیه آن توضیح است.
فرق بین مغالطه برهانیه و مغالطه جدلیه این است که در مقدمه مغالطه برهانیه دو قید می آورد:
1 ـ شبیه به اولیات باشد. «اولیات یکی از اقسام بدیهیات است که از اقسام دیگر بدیهیات، بدیهی تر است». اولیات عبارتند از قضایایی که تصور موضوع و تصور محمول در تصدیقشان کافی است و مخالفت و انکار نم یکند.
2 ـ از امور ضروری هستند. در این قید دوم استثنا می کند. ابتدا گفت اگر مغالطه برهانیه، مطلوبش ضروری باشد مقدماتش، ممتنعِ ضروری است با آن قید «ضروری» همه چیز را در قبل فهماند اما در اینجا دوباره این مطلب را با تفصیل بیشتر تکرار می کند و می گوید این ضروری بودن مقدمات مغالطه در صورتی لازم است که مطلوب مغالطه هم ضروری باشد اما اگر مطلوب، امکانی است قضایای تشکیل دهنده مغالطه هم باید امکانی باشد. یعنی همان توضیحی که در برهان گفته شد که اگر مطلوب، ضروری بود مقدمتین هم باید ضروری باشد اما اگر مطلوب، ممکنه بود مقدمتین هم باید ممکنه باشد در اینجا هم همینطور است که در صورتی ضروری بودن مقدمه ی مغالطه را شرط می کنیم که مطلوب ما هم ضروری باشد اما اگر مطلوب، ممکن باشد شرط ضروری بودن برای مقدمات مغالطه نداریم.
ترجمه: فرق بین این دو این است که مقدمه مغالطه برهانیه اولاً شبیه مقدمات اولیه است «که بدیهیات اند» ثانیا از امور ضروریه هستند.
«الا ان یکون المطلوب امرا ممکنا فیکون القیاس علیه من الممکنات»
مراد از «المطلوب»، مطلوب به مغالطه است.
این عبارت، استثنا از «تکون من امور ضروریه» است استثنا از «تشبیه بالاولیه» نیست چون مقدمه مغالطه همیشه باید شبیه اولیات باشد.
ترجمه: مگر اینه مطلوب به مغالطه، امر ممکنی باشد که در اینصورت قیاسی که بر این مطلوب اقامه می کنیم از ممکنات تشکیل می شود «یعنی از قضایای ممکنه تشکیل می شود».
نکته خارج از درس: اگر موضوع را بما هو موضوع تصور کنید و محمول را بما هو محمول تصور کنید نسبت، قهراً تصور شده و فرق بین قول قدما و متاخرین نیست. لازم نیست تصور را شرط کرد ما موضوع را به عنوان اینکه یک کلمه است تصور نمی کنیم همینطور محمول را به عنوان اینکه یک کلمه است که جدای از موضوع است تصور نمی کنیم محمول بماهو محمول و موضوع بما هو موضوع را تصور می کنیم نسبت، قهراً تصور می شود. گاهی تصریح می کنید که نسبت هم تصور شود. لذا کسی که می گوید نسبت را هم تصور کن توضیح واضحات می شود و الا مگر می شود نسبت را تصور کرد و بعداً تصدیق کنید. بلکه نسبت را تصدیق می کنید.
پس چه بگوییم اولیات عبارتند از آن که تصور موضوع و محمول و نسبت، مستلزم تصدیق به نسبت است چه بگوییم تصور موضوع و محمول مستلزم تصدیق به نسبت است لذا اختلافی بین کلام قدما و متاخرین نیست.
ترجمه: مغالطه از امور ضروری درست می شود الا اینکه مطلوب در مغالطه امر ممکن باشد که در اینصورت قیاسی که بر چنین مطلوبی اقامه می شود از ممکنات تشکیل می شود.
«و اما القیاس علی ما لیس منها فانما یکون من ضروریات»
«ما» کنایه از مطلوب است.
قیاس بر مطلوبی که از ممکنات نیست این قیاس از ضروریات است مصنف تعبیر به «قیاس» می کند نه «برهان» چون بحثش در مغالطه است زیرا مغالطه، قیاس است اما برهان نیست.
ترجمه: قیاسی که بر مطلوبی اقامه می شود که آن مطلوب از ممکنات نیست بلکه از ضروریات است چنین قیاسی منحصراً باید از ضروریات تشکیل شود.
«و مقابلاتها مقابلات الضروریه»
این عبارت را می توان مرتبط به قسمت اخیر کرد و می توان مربوط به برهان کرد و از بحث مغالطه بیرون بیایید اما اگر مرتبط به قسمت اخیر باشد اینگونه توضیح داده می شود که بحث در مغالطه است ولی ما مقابلات آن مقدمات برهانی را می گوییم. مقابلات آن مقدمات برهانی، مقابلات ضروریه است. چون بیان کردیم که در مغالطه، ما مقابل برهان را داریم ولو آن مقابل را شبیه قرار می دهیم ولی شبیه نیست بلکه مقابل است.
پس در مغالطه، مقابلات آن ضروریات را می آوریم.
ترجمه: و مقابلات این ضروریات، مقابلاتی هستند که خودشان ضروری هستند.
«مقابلاتها» به صورت مضاف و مضاف الیه است ولی «مقابلات الضروریه» مضاف و مضاف الیه نیست یعنی شما در مغالطه، مقابل مقدمه ای که در برهان دارید می آورید. مقدمه برهانِ شما، ضروریه است پس در مغالطه، مقابل این ضروریه را می آورید و مقابل این ضروریه، خودش ضروریه است. پس شما در مغالطه، مقدمات مقابل برهان را می آورید که این مقدمات، خودشان ضروری اند ولی ضروری به همان معنایی که گفتیم یعنی ضروره العدم است.
نکته: مقابل ضروری، ضروری می شود چون مقابل ضروری دو گونه است:
1 ـ یکبار مقابل ضرورت این ضروری، مقدمه ای می آوریم مثلا این مقدمه، مقید به ضرورت شده شما در مقابل ضرورت این مقدمه، مقدمه ای می آورید. اگر بخواهید در مقابل ضرورت، مقدمه بیاورید امکان می آید. چون مقابل ضرورت، امکان است و مقدمه را باید ممکنه قرار بدهید. مقدمه ممکنه با مقدمه ضروریه ممکن است فرق نکند و فرق آن فقط در جهت باشد یعنی امکان در مقابل ضرورتِ آن قضیه است.
2 ـ یکبار مقابلِ «کل مقدمه ضروریه»، مقدمه ای می آوریم. مقابل مقدمه ضروریه، باید ضروریه شود ولی آن، حق است و این، باطل است.
در مقدمه برهان، مقدمه ای است که ضروری می باشد و حق است اما در مغالطه، مقدمه ای است که ضروری می باشد و باطل است.
مقابله در بطلان و حق است و مقابله در ضرورت نیست چون هر دو ضروری هستند مراد مصنف در اینجا قسم دوم است. می گویند مقابل ضرورتش مقدمه ای بیاور که امکان شود بلکه می گوید مقابل خودش که ضروری است یک ضروری دیگر بیاور. یعنی هر دو ضروری اند ولی یکی حق است و یکی باطل است.
«فلذلک توجد کلیه کاذبه فی الکل کبری و صغری»
«فلذلک»: چون در مغالطه، مقابله است اگر در برهان، حق داریم در مغالطه، باطل داریم. اگر برهان صادق داریم در مغالطه، کاذب داریم لذا ممکن است در مغالطه، قضیه ای بیاورید که کاذب فی الکل باشد یعنی یک موجب کلیه بیاورید که در تمام افرادش کاذب باشد چون موجبه کلیه می تواند کاذب باشد در صورتی که موجبه جزئیه آن صادق باشد ولی خود موجبه کلیه صادق نمی شود و می تواند کاذب باشد در صورتی که هیچ چیز از آن صادق نباشد مثلا بگویید «کل انسان حجر» موجبه کلیه ای است که تمام آن کاذب است اما یکبار می گویید « کل انسان کاتب بالفعل» موجبه کلیه ای است که بعض آن کاذب است چون در افرادی که مشغول نوشتن هستند صادق است پس قضیه کلیه گاهی کاذب فی البعض است و گاهی کاذب فی الکل است مصنف می فرماید وقتی که مغالطه می تواند مقابل با برهان باشد اگر قضیه برهانی، صادق فی الکل است در مغالطه می تواند کاذب فی الکل باشد اگر چه می تواند کاذب فی البعض هم باشد.
ترجمه: به خاطر مقابله ای که مغالطه با برهان دارد می یابی مقدمه مغالطه ای را که کاذب در کل افراد است. و هم می تو اند صغری باشد و می تواند کبری باشد «یعنی ممکن است صغری، چنین کاذبی باشد و ممکن است کبری، چنین کاذبی باشد.»
«و ینتج منها نتایج کاذبه فی الکل اذا اخذت کبری»
نتایجی که کاذب فی الکل هستند نتیجه گرفته می شود اما به شرطی که آن کلیه کاذبه ی فی الکل، کبری باشد در این صورت نتیجه هم کاذبه ی فی الکل می شود اما اگر کبری صادق باشد و صغری کاذب فی الکل باشد نتیجه می تواند کاذب فی الکل نباشد. در جایی که کبری کاذب فی الکل است نتیجه را هم کاذب فی الکل می کند چون کبری می آید و تمام افرادی را که در صغری است در نتیجه می آورد وقتی خود کبری کاذب شد تمام افرادی را که در نتیجه آورده کاذب می شود.
«و تکون المقدمه منها مضادهٌ للمقدمه البرهانیه»
مقدمه مغالطه مضاد با مقدمه برهانیه است.
دقت شود که نگفته «مقدمه المغالطیه» بلکه با الف و لام آورده و ناچار شده بعد از «منها» بیاورد و بگوید «المقدمه منها». یعنی مقدمه ی مغالطه، مقدمه مغالطه مضاد با مقدمه برهانیه است و نتیجه ای که از مغالطه گرفته می شود مضاذ با نتیجه برهانیه است زمانی که مغالطه به این صورت «یعنی صورت برهان» اخذ شود «اما اگر مغالطه به صورت جدل باشد چیز دیگر است در صورت جدل گفته می شود که ممکن است مقدمه، مشهور نباشد و نتیجه هم مشهور نباشد در مغالطه برهانی به مشهور کاری نداریم می گوییم مقدمه، کاذب است نتیجه هم کاذب فی الکل است که بحث در کذب و صدق است نه اینکه بحث در شهرت و عدم شهرت باشد.



[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص.116، س4، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo