< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

92/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فرق بین صورت و فصل
«و کذلک فافهم الحال فی الحساس و الناطق»[1]
بعد از اینکه فرق بین ماده و جنس را گفتیم به بیان فرق بین صورت و فصل می پردازیم. چون فرقی که بین صورت و فصل وجود دارد. نظیر فرقی است که بین جنس و ماده می باشد لذا صورت و فصل را تشبیه به ماده و جنس می کنیم و توضیح کامل نمی دهیم چون توضیح کامل آن در بیان فرق بین ماده و جنس آمده است و فرق بین صورت و فصل نظیر آن است پس احتیاج به توضیح زیاد نیست لذا بحث را مصنف در فرق بین صورت و فصل با تشبیه می گذارند و وارد بحث مفصل نمی شود. مصنف هم مثال فصل بعید «حساس» و هم مثال به فصل قریب «ناطق» می زند ومی گوید شما می توانید حساس را عبارت از «شیء له الحس» بگیرید و بعداً بگویید ما زاد بر این چیزی نیست. ناطق را عبارت از «شیء له النطق» بگیرید و بعداً بگویید ما زاد بر این چیزی نیست. در این صورت هر چیزی که بخواهید بر حساس یا ناطق حمل کنید باید خارج از حساس یا ناطق قرار بگیرد و نمی توانید چیزی را غیر از «شی و حس» یا غیر از «شی و نطق» داخل حساس قرار داد. در چنین حالتی حساس یا ناطق را صورت دیدید و جزء حیوان یا انسان قرار دادید و اجازه ندارید چیزی بر آن حمل کنید که به عنوان ذاتی باشد ا گر چه می توان چیزی به عنوان عارض بر آن حمل کرد.
اما اگر حساس یا ناطق را ملاحظه کردید و برای آن این معنای «شیء له الحس یا شی له النطق» را آورید و اجازه دادید که چیزهای دیگر هم ضمیمه شوند یعنی اگر چیز دیگر ضمیمه شود مانعی ندارد. یعنی به عنوان یک امر درونی پذیرفتید در این صورت ناطق را به عنوان فصل ملاحظه کردید.
همین مطلب که در جنس و ماده گفته شد در فصل و صورت هم گفته شد که در فصل اموری اعتبار می شود و مانع از عبور امور دیگر نمی شود یعنی فصل را لا بشرط قرار می دهیم به طوری که با شرایط دیگر بسازد اما در صورت آنچه که معتبر است لحاظ می شود و اجازه داده نمی شود چیز دیگری بعداً داخل شود یعنی صورت، بشرط لا از اشیاء دیگر قرار داده می شود.
توضیح عبارت
«و کذلک فافهم الحال فی الحساس و الناطق»
و اینچنین که ما در بین حال جنس و ماده گفتیم «یا در بیان حال جسم و حیوان گفتیم» بفهم حالتی را که در حساس و ناطق است. یعنی در حساس و ناطق همان وضعی است که در جسم و حیوان داشتیم و چون جسم و حیوان را دو گونه لحاظ کردیم حساس و ناطق را هم به دو صورت لحاظ می کنیم.
«فان اخذ الحساس جسما او شیئا له حس»
اگر حساس اینگونه اخذ شود«جسم له حس» یا عام تر لحاظ شود و «شیء له حس» گفته شود ما در این بحث نداریم که چه چیز حساس است و چه چیز حساس نیست. ما معتقدیم حساس باید جسم عنصری باشد حال اگر کسی گفت که ما فقط جسم را حساس نمی دانیم اشیاء دیگر را هم حساس می دانیم به او می گوییم به جای «جسم له حس» بگو «شیء له حس» که شامل جسم عنصری و فلکی و مجردات هم بشود.
«بشرط الا تکون زیاده اخری لم یکن فصلا»
ضمیر «لم یکن» به هر یک از حساس و ناطق بر می گردد.
با این شرط حساس به صورت جسم اخذ شود که چیز دیگر زیاد نشود یعنی بشرط لا باشد و اضافه دیگری در ذات آورده نشده در این صورت هر یک از حساس و ناطق فصل نخواهند بود.
«بل کان جزءا من الانسان»
این عبارت نشان می دهد که مصنف ضمیر «لم یکن» را به هر یک از حساس و ناطق بر نگردانده بلکه فقط به ناطق برگردانده است.
ترجمه: آن ناطق، فصل نیست بلکه جزئی از اشان است.
حساس جزء برای انسان و ناطق هم جزء برای انسان است ولی یکی جزء بلا واسطه ویکی جزء مع الواسطه است اما چون ایشان بحث انسان را گفته بنده عرض می کنم که حساس جزئی برای حیوان است و به توسط حیوان جزء برای انسان است الان به نظر می رسد که مصنف دارد جزء بلا واسطه را ذکر می کند «ناطق جزء بلاواسطه برای انسان است و حساس هم جزء بلاواسطه برای حیوان است» اگر مطلق جزء را ذکر کند «چه باواسطه چه بی واسطه» اشکال ندارد که ضمیر «لم یکن» را به هر یک برگردانید و مراد از جزء را بی واسطه و با واسطه بگیرید. ولی اگر جزء را بلا و اسطه قرار دادید که بنده «استاد» هم اینطور قرار دادم ضمیر «لم یکن» به ناطق فقط بر می گردد. اما اگر در ضمیر «لم یکن» عمومیت قائل شوید در جزء هم باید عمومیت قائل شوید اگر در جزء، خصوصیت قائل شدید در ضمیر «لم یکن» هم باید خصوصیت قائل شوید.
«و کذلک کان الحیوان غیر محمول علیه»
حیوان هم نمی تواند بر هر یک از حساس و ناطق حمل شود یعنی اگر حساس و ناطق را بشرط لا گرفتید دو حکم پیدا می کند:
1 ـ جزء انسان یا حیوان می شود
2 ـ انسان و حیوان را نمی توان برآن حمل کرد چون حمل جزء بر کل و حمل کل بر جزء غلط است زیرا بین جزء و کل مغایرت است.
ترجمه: همانطور که جزء انسان است نه فصل انسان، همینطور انسان هم حمل بر ناطق یا حساس نمی شود یعنی اگر صورت ملاحظه شود دو حکم پیدا می کند:
1 ـ جزء می شود
2 ـ حیوان بر آن حمل نمی شود.
«و ان اخذ جسما او شیئا مجوّزاً له و فیه و معه ای الصور و الشرائط کانت بعد ان یکون فیها حس کان فصلا و کان الحیوان محمولا علیه»
«ای الصور» نائب فاعل «مجوزا» است. «کانت» تامه است.
اگر شیئی یا جسمی باشد به شرط اینکه حس را داشته باشد «یعنی بعد از اینکه جسم یا شی بود و بعد از اینکه حس را داشت» اجازه داده می شود که هر صورت و شرطی را بپذیرد در این صورت فصل می باشد و حیوان هم محمول بر آن می شود. اگر حساس یا ناطق، شی یا جسم گرفته شود «چرا تعبیر به ـ شی یا جسم ـ می کند چون کاری ندارد که حساس یا ناطق را در چه جایی می توان آورد و در چه جایی نمی توان آورد. هر جا که بتوان آورد اگر جسم و حساس را آوردید یا شی و حساس را آوردید ولی بشرط لا قرار ندادید بلکه اجازه دادید که هر صورت و شرایطی وجود داشته باشد» در اینصورت فصل می شود و حیوان بر آن حمل می شود.
«له و فیه و معه» هر سه را آورده و با «او» عطف نکرده اگر با «او» عطف می کرد باید به دنبال مغایرت بین این سه می رفتیم ولی چون با واو عطف کرده لازم نیست به دنبال مغایرت باشیم بلکه به خود این سه لفظ توجه می کنیم که آیا با هم می سازند یا نمی سازند.
اگر چیزی در چیزی باشد صدق می کند که برای آن چیز هم هست. اگر چیزی با چیزی باشد صدق می کند که برای آن چیز هم هست. پس «له» هم با «فیه» و هم با «معه» می سازد. اما «فیه» با «معه» هم می سازد زیرا اگر چیزی در چیزی باشد با او هم همراه است و اگر بیرون باشد و معیت داشته باشد باز هم همراه است پس «معه» با «فیه» سازگار است بلکه آنچه که «فیه» است «معه» بودنش قویتر است یعنی اگر صورتی در ماده باشد با ما ده هم هست.
این در صورتی است که معیت را معیت مطلق قرار بدهید که با «فی» جمع می شود ولی رایج شده که «فیه» و «معه» را در اینجا متفاوت می گیرند چون متفاوت می گیرند ما هم باید در اینجا بین آن تفاوت قائل شویم. لذا این عبارت مشیر به دو چیز گرفته می شود نه سه چیز
1 ـ به صورتی که در ماده باشد
2 ـ به صورتی که با ماده باشد.
صورتی که درماده باشد صورت معدنی و نفس نباتی است و نفس حیوانی بنابر نظر مشا، اما صورتی که با ماده است نفس حیوانی بنابر مبنای همه و نفس انسانی بنا بر نظر مرحوم صدرا است. نفس انسان چون مجرد است با ماده است و در ماده نیست و حلول نمی کند نفس حیوان بنابر نظر مرحوم صدرا که آن را مجرد می داند با ماده است ولی بنا بر نظر مشا که مادی می داند در ماده است. پس «فیه» اشاره دارد به صورتی که در ماده باشد و حلول کند و «معه»، اشاره دارد به صورتی که همراه ماده باشد ولی حلول نکند.
بیانی که شد در مورد صورت بود و گفته شد دو نوع صورت داریم و سه نوع صورت نداریم:
1 ـ صورت حالّ
2 ـ صورت مدبّر.
عقل، همان صورت به معنای فعلیت است عقل نه مدبر ما ده است و نه حال در ماده است عقل فعل خودش را بدون ما ده انجام می دهد و صورت به این معنایی که می گوییم نیست بلکه صورت به معنای فعلیت است این صورتی که ما می گوییم باید ارتباطی با ماده داشته باشد یا ارتباط «فیئیّت» یا ارتباط «معیت» و عقل هیچکدام از این دو ارتباط را ندارد پس این صورت بر عقل اطلاق نمی شود. توجه داشته باشید که گاهی به عقل، صورت می گویند گاهی هم نفی صورت از عقل می کنند این تناقض گویی نیست. چون آن صورتی که بر عقل اطلاق می شود صورت به معنای فعلیت است و آن صورتی که از عقل نفی می شود همین صورتی است که ارتباطی با ماده دارد حال یا ارتباط حلولی یا ارتباط تدبیری دارد.
پس صورت دو قسم است «اما صورت به معنای فعلیت سه قسم است» لذا نمی توان عبارت «له و فیه و معه» را به سه قسم اشاره دانست ناچار شدیم که به دو قسم اشاره بگیریم و گفتیم «له» عام است و «فیه و معه» خاص شد تا «فیه» مربوط به صورت حالّ شود و «معه» مربوط به صورت مدبّره باشد ولی بحث مصنف در صورت نیست بلکه در فصل است. در آن بخشی که مصنف بحث از صورت می کرد کلمه «له و معه و فیه» را نیاورد. در آنجا گفت «لم یکن فصلا» و بحث را تمام کرد اما در اینجا بحث در صورت نیست بلکه بحث در فصل است یعنی چیزی را مطرح می کند که در پایان حکم به فصل بودنش می کند ومی گوید «مجوزا له و فیه و معه»، لذا آن توضیح را نمی دهد و می توان سه قسم آن را جدا کرد. «له» علامت اختصاص است و «فیه» علامت حلول و «معه» علامت همراهی ا ست. در اینصورت اگر فصل را داشته باشید صورتهای دیگر یا شرایط دیگر را بخواهید داخل فصل کنید به یکی از این سه صورت داخل می کنید یا مختص به فصل می کنید یا همراه با فصل می کنید یا حلول در فصل می دهید. فصل را می توان با هر صورت دیگر جمع کرد نحوه جمع کردن هر طور که می خواهد باشد مهم نیست به نحوی باشد که «لام» صادق باشد. به نحوی باشد که «فی» صادق باشد. به نحوی باشدکه «مع» صادق باشد فرقی نمی کند. فقط آنچه که مهم است این است که باید این صورت و شرط در ذات برود و الا اگر بیرون ذات باشد نمی تواند فارق باشد.
ترجمه: اگر ناطق یا حساس، جسم یا شی گرفته شود در حالی که تجویز می شود هر صورت و شرائطی که باشد برای آن جسم یا شی و در آن جسم یا شی و مع آن جسم یا شیء، بعد از اینکه در آن جسم یا شی حس وجود داشته باشد «یعنی حس را باید تحفظ کرد» که بتوانیم بگوییم شی له الحس یا جسم له الحس «یعنی این قید را از دست ندهیم. این قید هم در بشرط لا ماخوذ است هم در لا بشرط ما خوذ است» اینچنین جسمی که هر صورت و شرایطی را توانستیم با آن لحاظ کنیم ولی حس را در این ماده قرار دادیم فصل می شود و حیوان هم جایز است برآن حمل شود چون فصل است و جزء نیست.
ضمیر «فیها» را به جسم یا شی برگذداندیم. سیاق عبارت مصنف نشان می دهد که ضمیر «فیها» به صور و شرائط بر می گردد لذا مونث آمده یعنی حساس را جسم بگیرید و با هر صورتی که می خواهید جمع کنید به شرطی که در بین آن صور، حس را داشته باشید یعنی یکی از صوری که در کنار این جسم اخذ می شود حس باشد. صور دیگر و شرائط را اگر خواستید ضمیمه کنید اما این یک صورت را ندیده نگیرد.
«بعد ان یکون»: یعنی در بین این صور، حس وجود داشته باشد اگر صورت دیگر و شرایط دیگر هم داشته باشید اشکال ندارد. پس ضمیر «فیها» اگر به صور بر گردد با سیاق عبارت بهتر سازگار است. اگر چه به جسم هم برگرداندیم اشکالی نداشت.
صفحه 101 سطر 5 قول «فاذن»
سپس مصنف دوباره مطلب را تکرار می کند چون هنوز آن مطلب جا نیفتاده که واضح شود لذا مصنف ناچار است مطلبی را با عبارتی بیاورد و برای اینکه در اذهان خوانندگان جا بیندازد عبارت را عوض می کند. مصنف در اینجا علاوه بر اینکه مطلب را تثبیت می کند ولی یک مطلبی را که در قبل به صورت اشاره گفته بود در اینجا تصریح می کند چون قبلا گفت لا بشرط، یا جنس یا فصل است بشرط لا را گفت یا ماده یا صورت است اما بشرط شی را نگفت و فقط به آن اشاره کرد. ما بشرط شی را ضمیمه کردیم و توضیح دادیم پس تکرار خالص نیست بلکه هم آن مطالب قبلی را تکرار می کند هم مطلبی را اضافه می کند.
مطلبی که مصنف شروع می کند این است که اگر معنایی به شما دادند و برای شما مشکل شد که آیا جنس است یا ماده است؟ آیا فصل است یا صورت است؟ با همین معیاری که گفته شد آن را بسنج و وضع آن را روشن کن تا معلوم شود که ماده است یا جنس می باشد. جنس است یا صورت است. سپس توضیح می دهد که اگر توانست شرایط و صور دیگر را در درون خودش بپذیرد ولی نپذیرفت بگو جنس است ولی اگر نتوانست بپذیرد بگو ماده است. اگر توانست بپذیرد و پذیرفت بگو نوع است.
توضیح عبارت
«فاذن ای معنی اخذته مما یشکل الحال فی جنسیته او مادیته»
هر معنایی که آن معنی را اخذ کردی و از معانی بود که تشخیص جنس بودن یا ماده بودنش برای تو مشکل بود «حالتی که در جنسیت یا در مادیت دارد مشکل بود»
«فوجدته قد یجوز انضمام الفصول الیه ـ ایها کان ـ علی انها فیه و منه کان جنسا»
ولی آن را به اینصورت یافتی که جایز است فصول را به آن ضمیمه کنی «و هر فصلی که به آن ضمیمه کنی درون خودش آن را قبول می کند» آن معنای مشکل جنس خواهد بود.
«علی انها فیه و منه»: یعنی به این نحوه باشد که این فصول، فیه و منه باشد. ضمیر در «فیه» و «منه» به «معنی» در سطر پنجم بر می گردد. یعنی به صورتی که این فصول در آن معنی باشند و از آن معنی باشند. در اینجا هم مصنف با واو، عطف گرفته و هر دو در کنار هم هستند و فرقی نمی کند. یعنی فصل در حیوان باشد یا از حیوان باشد «من، نشویه است» از این حیوان خاص، فصل حاصل است و حیوان جنسی وقتی درون هر نوعی رفت خاص می شود و وقتی خاص شد نوع از همین حیوان خاص گرفته می شود. چون جنس وقتی عام باشد حمل نمی شود زیرا ما بر انسان، حیوان مطلق را حمل نمی کنیم حیوان غیر انسان را حمل نمی کنیم. حیوانی که انسان باشد حمل می کنیم.
جنس در هر جا که حمل می شود اگر چه به ظاهر مطلق است ولی جنس خاص مراد است این انسان از حیوانِ نطق حاصل می شود از حیوان خاص هم نطق حاصل می شود «چون حیوان خاص، همان انسان است» پس فصل، من الجنس است و فصل فی الجنس است.
شما می گویید ناطق از انسان گرفته می شود اگر آن حیوانی که ما جنس انسان قرار دادیم آن هم حیوان مختص به انسان است پس فصلی که از انسان گرفته می شود از حیوان هم گرفته می شود لذا فصل از آن معنایی که در جنسیت و مادیت آن شک داریم گرفته می شود.
ترجمه: حال مصنف می فرماید جایز است انضمام فصول به این معنی و می یابی که انضمام فصول به این معنی جایز است هر فصلی که باشد اما چگونه انضمام فصول باشد؟ «علی انها فیه و منه بیان انضمام است» به این صورت که این فصول در آن معنی و از ان معنی است در این صورت آن معنایی که برای تو مشکل شده جنس خواهد بود.
فصل از حیوان مطلق گرفته نمی شود از حیوانی که تعیین به تعینات دیگر پیدا کرده گرفته نمی شود. از حیوانی که با همین فصل می خواهد تعیین بشود گرفته نمی شود.




[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص.101، س1، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo