< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

92/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح قیاس خفی در تجربه.
«الفعل العاشر فی بیان کیفیه کون الاخص عله لا نتاج الاعم»[1]
گفتیم تجربه بر دو امر مبتنی است:
1 ـ رسیدگی به جزئیاتی که حکمی را در پی دارد. یعنی با حس، جزئیاتی را که دارای حکمی هستند رسیدگی می کنیم و می بینیم این جزئی این حکم را دارد. جزئی دیگر هم همین حکم را دارد و هکذا ادامه می دهیم. وقتی احساس مکرر را بدست می آوریم یقین به سبب پیدا می کنیم و با وجود سبب، حکم را یقینی می کنیم مثلا سقمونیا را تجربه می کنیم و می بینیم شرب سقمونیا مفید تسهیل صفرا است. سپس سقمونیای دوم را تجربه می کنیم می بینیم همین حکم را دارد. سپس سقمونیای سوم و چهارم را تجربه می کنیم می بینیم همین حکم را دارد. سپس می گوییم در همه سقمونیا این حکم وجود دارد.
2- امضا تجربه. امضا تجربه از سه راه ممکن است:
الف: از طریق قیاس خفی وارد شویم و بگوییم «هذا دائمی او اکثری» و «کل ما هو دائمی او اکثری لیس باتفاقی» نتیجه بگیریم «فهذا لیس باتفاقی».
ب: «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز سیّان».
ج: هر چه تجربه بیشتر باشد و موارد بیشتری رسیدگی شود احتمال خلاف در آن کمتر است تا وقتی که احتمال خلاف را به صفر برسانیم و بگوییم مطلب یقینی شد.
تجربه مفید یقین است به وسیله دو چیز:
1 ـ رسیدگی به جزئیات و احساس جزئیاتی که حکم را در پی دارند.
2 ـ ضمیمه کردن قیاس خفی یا قاعده «حکم الامثال» یا حساب احتمالات.
بعداً در تجربه جزئیات اشکالی مطرح شد که حس خطا می کند. جواب این را دادیم. رسیدیدم به این کبراهایی که می توانند ضمیمه شوند و تجربه را یقینی کنند. یکی از آن کبری که «حکم الامثال» بود و کبرای دیگر که حساب احتمالات بود را رسیدگی کردیم الان می خواهیم کبرای سوم که قیاس خفی بود را بررسی کنیم.
توضیح قیاس خفی در تجربه: ما می گوییم «هذا دائمی او اکثری» این تردید به دائمی یا اکثری برای چیست؟ در موارد مختلف، اختلاف درست می شود یعنی در یک مورد ممکن است حکمی که عائد ما می شود اکثری باشد و در یک مورد ممکن است حکمی که عائد ما می شود دائمی باشد.
توضیح: در همه جا ما کشف سبب می کنیم و سبب وقوع این حکم را بدست می آوریم یعنی می گوییم علت اینکه سقمونیا تسهیل صفرا می کند طبیعت یا لازم طبیعت آن است اگر چه طبیعت و لازم طبیعت را نمی دانیم چیست؟ اما در مواضعی این طبیعت می تواند به مانع برخورد کند و تسهیل صفرا نکند و چون وقوع مانع کم اتفاق می افتد لذا اینطور می گوییم که طبیعت اکثراً منشا تسهیل صفرا است. اما درمواضعی مانع وجود ندارد مثلا در عالم افلاک مانعی وجود ندارد. اگر فلک، تجربه شد و دیده شد که حکمی را در پی دارد میتوان گفت این حکم دائمی است.
آنچه مهم است این مطلب است که الان می خواهیم بیان کنیم «البته این مطلب در هر سه کبری ـ قیاس خفی، حکم الامثال، حساب احتمالات - می آید ولی در قیاس خفی راحت تر فهمیده می شود.»
آیا ما ابتداءً با تجربه موارد خاص «یا به تعبیر دیگر جزئیات» به سبب می رسیم و با داشتن سبب می گوییم این امر اکثری یا دائمی است یعنی آیا ابتدا سبب را کشف می کنیم بعداً می گوییم این حکم دائمی یا اکثری است یا ابتدا دائمی بودن یا اکثری بودن حکم را کشف می کنیم سپس از اینجا به سبب می رسیم و سبب برای ما حاصل می شود؟ بالاخره هم سبب برای ما کشف شده «که مثلا طبیعت سقمونیا است» هم حکم «که تسهیل صفرا است» اکثری یا دائمی بوده. سوال این است که کدام یک از این دو در نزد ما حاصل است؟
در خارج، تقدم وتاخری نیست یعنی سبب وجود دارد وهمین سبب باعث شده که حکم، اکثری یا دائمی باشد. اما در کشف کردن آیا سبب مقدم است یا حکم مقدم است.
در بعضی عبارات اینطور است که از اکثری بودن تجربه یا دائمی بودن تجربه، سبب کشف می شود. مثلا عبارت شیخ در صفحه 95 سطر 5 فرموده «اقول انه لما تحقق... یوجبه السقمونیا طبعا» که سقمونیا را تجربه کردیم و حکم اسهال صفرا را در آن دیدیم و این که سقمونیا عامل تسهیل صفرا است به وسیله رسیدگی کردن کثیری از موارد می باشد و لذا امری اتفاقی نیست. بعد از اینکه فهمیدیم اکثری یا دائمی است معلوم می شود که تسهیل صفرا چیزی است که طبیعت سقمونیا آن را اقتضا می کند یعنی ابتدا تجربه ی کثیر کردیم و به سبب رسیدیم. پس دائمی بودن و اکثری بودن ابتدا روشن می شود بعداً پی می بریم که این حکم مستند به سبب است.
اما در توضیحاتی که بنده «استاد» دادم اینطور گفتم که چند مورد را نگاه می کنیم و می بینیم تخلف نکرده و حکم «تسهیل صفرا» در همه موارد اتفاق افتاد پی به سبب می بریم که آن سبب، طبیعت سقمونیا یا لازم طبیعت است. در اینصورت بیان می کنیم که تسهیل صفرا دائمی است یا اکثری است.
گفته شده که کلام فارابی مثل کلام ابن سینا است. بنده موفق نشدم به کلام فارابی مراجعه کنم ولی طبق نقلی که شده کلام فارابی مثل کلام ابن سینا است یعنی فارابی هم معتقد است که ابتدا به دائمی بودن یا اکثری بودن می رسیم بعداً حکم را مستند به سبب می کنیم. لذا آنچه که بنده «استاد» توضیح دادم هم مخالف با کلام مصنف و هم مخالف با کلام فارابی است.
اگر ما تجربه اکثری کردیم و اکثر موارد را تجربه کردیم یا تجربه دائمی کردیم وهمه موارد را تجربه کردیم و در همه جا تسهیل صفرا اتفاق افتاد. سوال می کنیم که چه احتیاجی به کشف سبب داریم؟ سبب، همان فایده را به ما می دهد که تجربه به ما داده است یعنی سبب به ما می فهماند که تسهیل صفرا باید در همه جا اتفاق بیفتد و باید یقین پیدا کنیم. هکذا بر عکس این را می گوییم که اگر کشف سبب کردیم می فهمیم که دائمی یا اکثری است چه احتیاجی به تشکیل قیاس خفی داریم؟ پس به نظر می رسد یکی از این دو حالت، لغو است.
جواب: یقینا مراد مصنف این نیست که تمام موارد را تجربه کنیم چون تمام موارد در اختیار ما نیست. مواردی که می خواهند تجربه شوند مواردی است که در زمان ما هست اما زمان قبل از خودمان و زمان بعد از خودمان را تجربه نمی کنیم. از طرفی فقط مواردی که در مکان خودمان است را تجربه می کنیم و لذا به خیلی از تجربه ها دسترسی پیدا نمی کنیم. چطور مصنف می فرماید اکثر موارد یا همه موارد را تجربه می کنیم؟ مصنف نفرموده «اکثر موارد را تجربه می کنیم» بلکه فرموده «تکرار کثیر می کنیم». و وقتی تکرار کثیر کردیم کشف سبب می شود و طبیعت را کشف می کنیم و در جایی که کشف سبب می شود حکم می کنیم که دائمی یا اکثری است نه اینکه ابتدا دوام و اکثری بودن ثابت شود بعداً کشف سبب شود بلکه با موارد کثیر، کشف سبب می شود و وقتی کشف سبب شد حکم می کنیم به اینکه دائمی یا اکثری است. چون اگر طبیعت مربوط به عالم عنصر باشدکه مبتلی به مانع است حکم می کنیم به اکثری بودن و اگر طبیعت، طبیعت فلک باشد که مبتلی به مانع نمی شود حکم می کنیم به دائمی بودن. ولی بالاخره باید از تکرار کثیر، کشف سبب کنیم و از کشف سبب، حکم به دائمی بودن یا اکثری بودن بکنیم اما آنچه که مهم است همان مطلبی است که قبلا گفتیم: لازمه استناد این حکم «تسهیل صفرا» به طبیعت، اکثری بودن یا دائمی بودن این حکم است. یعنی در واقع وقتی که کشف سبب می کنید در همان لحظه دائمی بودن یا اکثری بودن کشف شده است. اینطور نیست که دو مطلب داشته باشیم:
1 ـ دائمی بودن یا اکثری بودن.
2 ـ کشف سبب. بلکه کشف سبب، عبارت اخری دائمی بودن و یا اکثری بودن است. گاهی سوال می شود که وقتی کشف سبب کردید چه احتیاجی به تشکیل قیاس خفی دارید؟ جواب داده می شود که قیاس خفی تشکیل می شود. لازم نیست ما آن را تشکیل بدهیم. به محض اینکه کشف سبب شد قیاس خفی، تشکیل می شود. در واقع هم قیاس خفی است هم سبب است.
بنابراین چه بگویید ابتدا اکثری بودن و دائمی بودن بدست می آید، چه بگویید ابتدا کشف سبب بدست می آید فرقی ندارد چون این دو لازم هم هستند واز یکدیگر جدا نیستند آنچه که برای ما اتفاق می افتد کشف سبب است اما با تکرار کثیر نه با تکرار اکثر، چون تکرار اکثر در اختیار ما نیست.
پس چه بگویید قیاس خفی، تجربه ما را تکمیل می کند و چه بگویید کشف سبب، تجربه ما را تکمیل می کند یکی است.



[1] الشفاء، ابن سینا، ج9،ص99، س1، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo