< فهرست دروس

درس برهان شفا - استاد حشمت پور

92/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

صفحه 91 سطر 19 قوله (والذی سنقوله)
موضوع: آیا با علت بعیده می توان برهان «لم» درست کرد؟/فصل 8/مقاله 1/برهان شفا.
مصنف فرمود که در قیاس مرکب ممکن است حد وسط، علت باشد ولی علت بعیده باشد. سپس فرمود: لازم نیست که در برهان «لم» علت، حتما علت قریبه باشد بلکه اگر علت بعیده هم باشد برهان را برهان «لم» می کند بنابراین در قیاس مرکب اگر علت، علت بعیده است مانعی ندارد که برهان، برهان «لم» باشد یعنی علت بعیده هم می تواند برهان «لم» درست کند همانطور که علت قرییه می تواند.
بیان اشکال: شما (مصنف) بعد از این خواهید گفت که با علت بعیده نمی توان برهان «لم» درست کرد چرا الان می گویید علت بعیده برهان «لم» درست می کند؟ حرف شما در اینجا با حرفی که در آینده می گویید ناسازگار است.
جواب: مصنف می فرماید آن چیزی که ما در آینده می گوییم بیانش این است که علت بعیده گاهی باعث ثبوت الاکبر للاصغر می شود و ما نمی دانیم که علت قریبه چیست. گاهی هم باعث ثبوت الاکبر للاصغر می شود و ما می دانیم که علت قرییه چیست. در هر دو حال علت بعیده در اختیار ما هست گاهی علت قریبه را می شناسیم و می توانیم جانشین علت بعیده کنیم گاهی نمی شناسیم و علت بعیده همچنان علت بعیده باقی می ماند. در جایی که ماعلت قریبه را می شناسیم و می توانیم جانشین بعیده کنیم برهان ما «لم» می شود و در جایی که علت قریبه را نمی شناسیم و نمی توانیم به جای بعیده، قریبه بیاوریم برهان ما «لم» نیست. در قیاس مرکب این وضع اتفاق نمی افتد که ما دسترسی به علت قریبه نداشته باشیم.
بلکه همیشه دسترسی به علت قریبه داریم چون علت قریبه، کلی است که ما از آن به مصداق می رسیم. وقتی مصداق را داشتیم کلی را هم داریم بنابراین علت قریبه را حتما داریم. زیرا علت قریبه، کلی آن مصداقی است که ما در قیاس آوردیم و وقتی مصداق در قیاس بیاید کلی آن هم هست. در قیاس مرکب، ما از اوسطِ در قیاس دوم به اصغرِ در قیاس دوم می رسیم یعنی به ثبوت الاکبر للاصغر می رسیم در حالی که اوسط در قیاس دوم کلیِ اصغرِ قیاس دوم است. ما از حکمی که روی کلی بار شده به مصداق می رسیم، علت قریبه را می شناسیم بنابراین می توانیم بگوییم برهان ما، برهان «لم» است فقط در جایی نمی توانیم بگوییم که برهان ما، برهان «لم» است که علت بعیده بکار رفته و ما علت قریبه را که جانشین علت بعیده کنیم نمی شناسیم.
مصنف مثال می زند که مثال را در جلسه گذشته مفصلا توضیح دادیم و الان به صورت مجمل می گوییم: فرض کن «ج» اصغر است و «ب» اوسط است و «ا» اکبر است. سپس قیاس را تشکیل بدهید و بگویید «کل ج ب»، «و کل ب ا»، «فکل ج ا». فرض کنیم «ب» که حد وسط است علت بعیده باشد و علت قریبه «د» باشد. در اینصورت یا «د» را می شناسیم و می توانیم به جای «ب» بگذاریم که برهان ما، «لم» می شود یا «د» را نمی شناسیم و نتوانستیم به جای «ب» بگذاریم، در این صورت برهان ما، غیرِ «لم» می شود. چه وقت می توانیم «د» که علت قریبه است را بشناسیم و به جای «ب» بگذاریم؟ در وقتی که بتوانیم چنین قیاسی تشکیل دهیم که «ب» و «د» را یکی کنیم و اینطور بگوییم «کل ب د»، «و کل د ا»، «فکل ب ا».
در این قیاس «د» و «ب» را یکی کردیم و حد وسط که علت بعیده است را با علت قریبه یکی کردیم. در اینصورت که نتیجه گرفتیم «فکل ب ا» این نتیجه، همان کبرای قیاس اول است حال قیاس اول را کامل کرده و حکم می کنیم که قیاس اول، برهان «لم» است.
توضیح مثال: ما به جای «ج»، لفظ «انسان» می گذاریم و به جای «ب» لفظ «حیوان» می گذاریم وبه جای «ا» لفظ «یشغل مکاناً» می گذاریم.
حال قیاس اول را تشکیل می دهیم و می گوییم:
صغری: کل انسان حیوان.
کبری: و کل حیوان یشغل مکانا.
نتیجه: فکل انسان یشغل مکانا.
حیوان، علت قریبه برای اشغال مکان نیست بلکه علت بعیده است. جسم، علت قریبه برای اشغال مکان است. چون هر جسمی، اشغال مکان می کند. حیوان هم چون فردی از جسم است اشغال مکان می کند. یا بگو حیوان چون نوعی از جسم است اشغال مکان می کند حیوان بما اینکه حیوان است حساس و متحرک بالاراده است اما این حیوان به لحاظ جسمیتش اشغال مکان می کند پس حیوان، علت قریبه برای اشغال مکان نیست بلکه علت بعیده است. علت قریبه برای اشغال مکان، جسم است. ما علت قریبه را در اینجا شناختیم لذا می توان در قیاس اول به جای علت بعیده که حیوان است علت قریبه را که جسم است قرار بدهید و اینطور بگویید «کل انسان جسم»، «و کل جسم یشغل مکانا»، «فکل انسان یشغل مکانا». اینجا برهان ما، برهان «لم» می شود. چون آن قیاس قبلی را می توان به این قیاس تبدیل کرد و اگر این قیاس، «لم» است آن قیاس قبلی هم، «لم» می شود. راه دیگری هم هست اما نه اینکه حد وسط در قیاس اول را عوض کنید چون ما الان عوض کردیم و به جای علت بعیده، علت قریبه را گذاشتیم. این کار را نکنید بلکه یک قیاس دیگری تشکیل بدهید که در آن قیاس، «ب» و «د» را با هم مقایسه کنید.
یعنی «ب» که حیوان است و «د» که جسم است. اینطور بگویید که «کل حیوان جسم»، «و کل جسم یشغل مکانا»، «فکل حیوان یشغل مکانا». این «فکل حیوان یشغل مکانا» کبرای همان قیاسی بود که ابتداءً تشکیل دادیم. الان کبری را درست کردیم و از طریق جسم که علت قریبه است به کبری رسیدیم پس کبری که می گوید «کل حیوان یشغل مکانا» تمام شد. همین کبرایی که تمام است در قیاس اول بکار رفت. قیاس اول این بود: «کل انسان حیوان»، «و کل حیوان یشغل مکانا». حال از طریق قیاس جدیدی که درست کردیم این کبری را بدست آوردیم چون کبری را از طریق قیاس جدیدی بدست آوردیم مطمئن شد و لذا این کبری که در قیاس اول بکار رفته بود قیاس اول، برهان «لم» می شود اگر نتوانستیم «د» که علت قریب بود را پیدا کنیم (مراد از «د» جسم بود) ما از «حیوان» به «یشغل مکانا» رسیدیم که علت بعیده بوده است.
نمی توانیم چیزی جانشین «حیوان» کنیم و نمی توانیم قیاسی تشکیل بدهیم که کبرای قیاس اول را درست کند لذا قیاس اول نمی تواند برهان «لم» باشد. پس در جایی که ما از علت بعیده استفاده می کنیم اگر علت قریبه را نشناسیم برهان ما، برهان «لم» نیست اما علت قریبه را بشناسیم و بتوانیم جایگزین علت بعیده کنیم برهانی که از علت بعیده استفاده کرده برهان «لم» است. در این مثالی که زدیم علت قریبه را شناختیم و جایگزین علت بعیده کردیم و برهان «لم» را درست کردیم اما اگر در جایی نتوانستیم «د» را که علت قریبه است بشناسیم و «ب» که علت بعیده بود در قیاس، ثابت ماند آن قیاسی که از علت بعیده استفاده کرده برهان «لم» نیست. پس اینطور نیست که مطلقا ما بگوییم برهانی که از علت بعیده استفاده کرده برهان «لم» نیست تا شما اشکال کنید که چگونه این برهان خودتان را (که مراد قیاس مرکب است) که از علت بعیده استفاده کرده «لم» گرفتید. ما همه جا منکر «لم» بودن قیاسی که از علت بعیده استفاده کرده نیستیم بلکه در بعضی جاها منکر هستیم. ما نحن فیه از آن موارد نیست پس می توانیم در ما نحن فیه حکم کنیم که برهان، برهان «لم» است در حالی که بعضی براهینی را که از علت بعیده استفاده نمی کنند برهان «لم» نمی دانیم. آن بعضی را که «لم» نمی دانیم غیر از این قیاس مرکبی است که حکم به «لم» بودنش می کنیم لذا بین کلام فعلی ما و کلامی که در آینده می گوییم تناقض نیست.
توضیح عبارت
(والذی سنقوله من ان البرهان اذا اعطی العله البعیده من الحد الاکبر لم یکن برهان لم)
آنچه که بعداً خواهیم گفت عبارت از این است که برهان وقتی علت بعیده را عطا کرد برهان «لم» نخواهد بود.
در بسیاری از عبارتها مثل «من الحد الاکبر»، «من» را به معنای «نسبت به» معنی می کنیم در اینجا هم اینگونه معنی می کنیم و می گوییم «علت بعیده نسبت به حد اکبر را عطا کرده» یعنی آن که نسبت به حد اکبر علت بعیده است یا بگویید نسبت به ثبوت اکبر للاصغر علت بعیده است. اگر برهان ما، چیزی را که نسبت به حد اکبر، علت بعیده است عطا کرد این برهان، برهان «لم» نخواهد بود.
ما این مطلب را در آینده خواهیم گفت.
مصنف می گوید آن چیزی که درآینده می گوییم معنایش این است که الان می خواهیم بخوانیم و منافات ندارد با آنچه که در اینجا گفتیم.
(فهو ان یکون مثلا الحد الاصغر ج و الحد الاوسط ب و الحد الاکبر ا)
«فهو» یعنی الذی سنقوله.
آن چیزی که بعداً می گوییم این است که مثلا حد اصغر «ج» باشد (که در مثال ما «انسان» شد) و حد اوسط، «ب» باشد (که در مثال ما «حیوان» شد) و حد اکبر، «ا» باشد (که در مثال ما «یشغل مکانا» شد. می توان به جای «یشغل مکانا»، «متحیزا» گذاشت وگفت «کل حیوان متحیزا»)
(لکن ب لیس عله قریبه لکون ج ا)
«کون ج ا» یعنی ثبوت الاکبر للاصغر.
لکن «ب» که حد وسط است علت قریبه برای بودن «ج»، «ا» نیست یعنی، علت قریبه برای ثبوت اکبر للاصغر نیست.
(انما هو عله لذلک لاجل انه د)
ضمیر «هو» و «انه» به «ب» بر می گردد که حد وسط است.
«عله لذلک» یعنی «عله لکون ج ا» یعنی «عله لثبوت الاکبر للاصغر».
چرا «ب» علت برای ثبوت اکبر للاصغر شده است چون «ب»، «د» بوده لذا توانسته علت برای ثبوت اکبر للاصغر شود. پس باید بیان کنیم که «ب»، «د» است اگر توانستیم بیان کنیم برهان ما، «لم» می شود اگر نتوانستیم بیان کنیم برهان ما، «لم» نیست.
(و اذا اعطینا ان ب ا لم یخل اما ان یکون یقینا لنا ان ب ا و مقبولا عندنا او لایکون)
در قیاس اول اینطور گفتیم «کل ج ب»، «کل ب ا» که کبری عبارتست از «کل ب ا».
مصنف می فرماید که اگر کبری را عطا و القا کردید یکی از سه حالت اتفاق می افتد:
حالت اول: کبری اصلا مقبول نیست و قبول نداریم. مصنف می فرماید اگر قبول ندارید اصلا قیاس تشکیل نمی شود. چه رسد به این که برهان تشکیل شود آن هم برهان «لم» تشکیل شود.
حالت دوم: کبری را قبول داریم ولی توجه به «ب» داریم و «د» را کشف نکردیم یعنی همین «کل ب ا» را تا آخر حفظ می کنیم و به جای «ب» نمی توانیم «د» بگذاریم یعنی «کل حیوان متحیز» را می آوریم و به جای آن نمی توانیم «کل جسم متحیز» را بیاوریم چون جسم را نشناختیم، در این صورت برهان تشکیل می شود ولی برهان ما، «لم» نیست چون از علت بعیده استفاده می کند.
حالت سوم: کبری را قبول داریم و می گوییم «کل ب ا» اما به جای «ب» می توانیم «د» را بگذاریم یعنی علت قریبه را بشناسیم و به جای علت بعیده قرار دهیم . بتوانیم به جای «کل حیوان متحیز»، «کل جسم متحیز» بگذاریم. در این صورت برهان ما، برهان «لم» خواهد بود.
آنچه که ما در آینده توضیح می دهیم با آنچه که الان گفتیم فرق می کند.
آنچه که الان در قیاس مرکب گفتیم در جایی است که می توانیم به جای علت بعیده، علت قریبه را بگذاریم یعنی به جای «ب» می توانیم «د» را بگذاریم و گفتیم چنین برهانی، برهان «لم» است اما آن که بعدا می گوییم یا آن است که کبرایش معقول نیست یا کبری، علت بعیده دارد وعلت بعیده را نمی توانیم به علت قریبه تبدیل کنیم.
در همین مثالی که زدیم حیوان، نوع جسم بود ما نوع را آوردیم اما جنس آن را نمی شناسیم. این کثیرا اتفاق می افتد. شما به طور کلی اینطور بگویید که نوعی را در حد وسط قرار بدهید ولی کبری را خاصیتِ جنسِ این نوع قرار بدهید یعنی تحیز، خاصیتِ جسم است و جسم هم جنسِ حیوان است شما نوع را حد وسط قرار دادید یعنی حیوان را حد وسط قرار دارید با این که باید جنس این حیوان را که جسم است حد وسط قرار می دارید چون متحیز را می آورید و متحیز خاصیت جسم است و خاصیت حیوان نیست در چنین حالتی که شما نوع را حد وسط قرار دادید اگر جنسِ آن را نشناسید علت قریبه را نمی توانید بیاورید زیرا علت قریبه آن جنس است علت قریبه در مثال ما جسم بود که جنس حیوان بود و چون آن را شناختیم. آن را آوردیم اما در یک جا جنسِ این نوع را نمی شناسید و نوع را حد وسط قرار دادید خاصیت را هم که آوردید خاصیت جنس است جنس نسبت به آن خاصیت، علت قریبه می شود و نوع نسبت به آن خاصیت علت بعیده شود. شما علت بعیده را آوردید جنس را هم که علت قریبه است نمی شناسید و آن را نیاوردید در اینجا برهان شما، برهان لم نیست. البته ما هر مثالی که بزنیم جنس و نوع آن را می شناسیم شمابه جایی مثال بزنید که جنس و نوع آن را نمی شناسیم.
ترجمه: اگر به مخاطب خودمان القا کردیم که «ان ب ا» (که مراد کبری است یعنی اگر به مخاطب خودمان کبری را القا کردیم) یا این «ان ب ا» برای ما یقین و مقبول است یا یقین و مقبول نیست.
(فان لم یکن مقبولا لم یکن هذا القیاس برهانا فضلا عن ان یکون برهان ان)
اگر مقبول نباشد اصلا برهان نیست تا بحث کنیم که برهان «ان» است.
(و ان کان مقبولا لا من جهه د لم یکن یقیننا بان کل ب ا یقینا تاما)
اما اگر مقبول باشد یا از جهت «د» مقبول است (یعنی آن علت قریبه آمده و مقبول است) برهان لم است یا از جهت «د» مقبول نیست که اگر از جهت «د» مقبول نباشد برهان، «لم» نیست.
ترجمه: اگر این برهان مقبول باشد اما نه از جهت «د»، یقین ما به اینکه «کل ب ا» یقین تام نخواهد بود یعنی کبری، یقین به یقین تام نیست و اگر کبری یقین به یقین تام نیست نتیجه هم یقین به یقین تام نیست.
(و کان انتاجنا ان کل ج ا لانه ب غیر متیقن یقینا دائما تاما)
انتاج ما که می گوید «کل ج ا» و اکبر را برای اصغر ثابت می کند چون حد وسط دخالت کرده یقین دائمی تام نخواهد بود یعنی وقتی کبری، یقین دائمی نداشت نتیجه هم یقین دائمی نخواهد داشت و متیقن نخواهد بود.
(فاما اذا کان قد تقدم العلم بان کل ب ا لاجل ان د ا او تاخر فعلم ذلک فان البرهان حینئذ لا یکون برهان ان مجردا)
اما اگر ما یک قیاس دیگری درست کردیم و توانستیم «د» را به جای «ب» بگذاریم و کبرایی را که «کل ب ا» بود را توانستیم به «کل د ا» تبدیل کنیم یا از طریق «د» توانستیم ثابت کنیم که «کل ب ا» در این صورت برهان ما برهان «لم» می شود.
«قد تقدم العلم او تاخر» یعنی قبل از اینکه این قیاس را تشکیل بدهیم (مراد از قیاس این است: «کل ج ب»، «و کل ب ا»، «فکل ج ا») توانستیم قیاس دیگر را تشکیل دهیم («کل ب د»، «و کل د ا»، «فکل ب ا») و کبری را بدست آوردیم پس قبل از اینکه این قیاس اول را بدست آوریم کبرای آن را با قیاس دیگر بدست آوردیم. یا بعد از اینکه قیاس اول را بدست آوریم کبرای آن را با قیاس دیگر بدست آوردیم. در هر دو صورت که برای بدست آوردن کبری، قیاس دیگری تشکیل دادیم، قیاسِ منظور ما (که همان قیاس اول است یعنی «کل ج ب»، «و کل ب ا»، «فکل ج ا» است) قیاس لم می شود.
«بان کل ب ا لاجل ان د ا: اگر از «کل د ا» استفاده کردیم یعنی گفتیم «کل ب د»، «و کل د ا»، «فکل ب ا» یعنی «کل ب ا» را از «کل د ا» بدست آوردیم یعنی از قیاسی که در آن «کل د ا» است «کل ب ا» در آوردیم در اینصورت کبرای قیاسِ منظورِ ما، یقینِ تام می شود نتیجه آن هم یقین تام می شود.
«فعلم ذلک» یعنی دانسته شد که «کل ب ا» چون«کل د ا» است.
«فان البرهان ...» در این هنگام که «کل ب ا» را از طریق «کل د ا» بدست آوردید تنها برهان «ان» نیست بلکه برهانی است که ما می توانیم اسم آن را «لم» بگذاریم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo