< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه رگ هابط یا اجوف نازل

«ويتشعب من كل واحد منهما قبل موافاة الفخذ طبقات عشر: واحدة منها یقصد المتنين.والثانية من الشعب دقیق شعری تقصد بعض أسافل أجزاء الصفاق.»[1]

گفتیم آن وریدی که هابط است، اجوفی که نازل است، از کبد می آید و به سمت پاها می رود، در ابتدا دو رگ را به کلیه می فرستد که طالعین نامیده شد. درمورد رگ هایی که از طالعین منشعب می شود بحث کردیم.

دوباره به اجوف نازل می پردازیم. ادامه اجوف که نزدیک کمر تکیه می کند، سه فرع از خود تولید می کند، که توضیح دادیم. بعد از آن به دو قسم تقسیم می شود. بحث درمورد این دو قسم است.

دوقسم قبل از اینکه به فخذ برسند، ده طبقه به وجود می آورند. ابن سینا به «طبقه» تعبیر کرده است. بعضی از اطباء به جای طبقه، به «ازواج» تعبیر کرده اند زیرا هر یک از ده شعبه، زوج هستند.

«ویتشعب من کل واحد منهما» بعد از اینکه اجوف ادامه پیدا می کند و از طالعین عبور می کند، سه فرع تولید می کند و بعد به دو قسم تبدیل می شود، یعنی از هر یک از این دو قسم، « قبل موافاة الفخذ» قبل از اینکه اجوف به ران برسد، «یتشعب طبقات عشر واحدة منها یعضد المتنین» نسخه ما یعضد دارد اما هم نسخه خطی شفا و هم نسخه قانون «یقصد» دارد و درست است. یکی از طبقات به سمت متنین می رود. متنین، دو ماهیچه در دو طرف کمر هستند که ستون فقرات آنجا را احاطه کرده اند که این طبقه وارد آن متنین می شود که یکی طرف راست و یکی طرف چپ است. متنین مخلوطی از گوشت و عصب و چیزهای دیگر است و ماهیچه خالص نیست. متنین اصطلاح طبی نیست بلکه لغوی است و به همان معنای لغوی استعمال می شود. به همین جهت در لسان العرب و کتاب های لغت دیگر متنین را به همین گونه معنا کرده اند. پاورقی کتاب ما از لسان العرب آورده است، متنین را ترجمه کرده و حتی نوشته است: «عن عصب ولحم» یعنی گوشت و عصب مخلوط هستند.

«والثانیه من الشعب» دومی از شعب که از دو قسم متولد می شود «دقیق شعری» یعنی نازک مانند مو است.«تقصد بعض اسافل الصفاق» نسخه شفا خطی و قانون دارد:«بعض اسافل اجزاء الصفاق»، یک اجزاء اضافه دارد. صفاق یعنی پوست نازکی است که نزدیک قَتَن است، قتن به میان دو سرین می گویند. دومی از شعب به سمت پوست های نازکی که در زیر پوست قتن است می رود. پوست رو جلد نامیده می شود و پوستی که زیر پوست رو می باشد که نازک است صفاق نامیده می شود.

«والثالثه تتفرق فی العضلة التی علی عزم العجز» عجز سه مهره ای است که ما قبل آخر در ستون فقرات است که بعد از عجز اس اس است که آخرین قسمت فقرات است. عجز سه فقره(مهره) است. در آنجا عضله ای وجود دارد که سومین شعبه از ده شعبه، داخل آن عضله می رود.

«والرابعه» یعنی شعبه چهارم «تتفرق فی عضل المقعد وظاهر العجز» مراد از ظاهرالعجز منظور خود استخوان نیست، بلکه مراد عضلی است که در ظاهر عجز است. بنابراین اینجا هم شعبه وارد گوشت می شود و شراح عضل را در تقدیر گرفتند.

پنجمین طبقه متوجه می شود به دهانه رحم من النساء. اینجا شارحین قانون اضافه کردند «والقضیب من الرجال» یعنی این شعبه اختصاص به نساء ندارد. بلکه در زنان به دهانه رحم متوجه می شود و در مردان به قضیب متوجه می شود. «فتتفرق فیه و ما متصل به» این شعبه در عنق رحم و در اطراف عنق متفرق می شود. «والی المثانه» یعنی ادامه پیدا می کند تا به مثانه می رسد. نسخه خطی شفا هم مانند ما دارد اما نسخه قانون اینگونه دارد: «ویمتد الی المثانه» البته یمتد هم نباشد، چون الی دارد، ما یمتد را در تقدیر می گیریم.

شعبه ای که به سمت مثانه آمده است دو قسم می شود، یک قسم داخل مثانه می رود و یک قسم نیز در لبه مثانه واقع می شود، آن که در لبه مثانه است، در مردها زیاد است و در زن ها کم است. بعد می فرماید، آنکه سمت رحم زن ها می آید دو شعبه می شود، یک شعبه مربوط به رحم است و یک شعبه به پستان می رود. بنابراین این پنجمین شعبه، وقتی به مثانه می رسد دو شعبه می شود که یک شعبه برای رحم و یک شعبه برای پستان است. لذا اگراین شعبه را حساب کنیم، آن ده شعبه که می گفتیم، یازده شعبه می شود.

«ثم ینقسم القاصد الی المثانه» آن وریدی که قصد کرده است به مثانه برود، قبل از اینکه به مثانه برسد به دو قسم تقسیم می شود، یک قسم آن «یتفرق فی المثانه» یعنی در خود مثانه واقع می شود و یک قسم «یقصد عنقها» یعنی به سمت دهانه مثانه می رود. «هذا القسم» یعنی این که قصد دهانه مثانه کرده است، «فی الرجال کبیر جدا و للنساء قلیل» در مقابل قلیل، «کثیر» مناسب تر است و نسخه های دیگر را ندیدم. قسمی که به دهان مثانه می رود در مردان زیاد تر است «لمکان القضیب» به خاطر وجود قضیب، باید زیاد باشد که بتواند وارد قضیب بشود. «وللنساء قلیل» اما برای زن ها کم است چون مثانه دارند و قضیب ندارند و احتیاجی به زیاد بودن شعب نیست تا بخشی در عنق مثانه وارد شود و بخشی وارد قضیب بشود.

«والعروق التی تحت الرحم من الجوانب» منظور از عروق همه رگ ها نیست بلکه رگ هایی است که در مورد آن بحث می کنیم یعنی دسته پنجم از رگ ها که شعبی دارد که من الجوانب وارد رحم شدند، این عروقی که تحت الرحم هستند از دو طرف، عروق دیگری از این رگ ها متفرع می شوند و به سمت پستان صعود می کنند. «لیشارک بها الرحم الثدیان» ثدیان فاعل برای یشارک است و الرحم مفعول است. تا اینکه به وسیله این عروق، پستان ها با رحم مشارکت کنند. می دانید که رحم و پستان با هم ارتباط دارند، مقداری از آن خونی که در رحم وارد می شود، وارد در پستان می شود تا تبدیل به شیر شود. مقداری هم باقی می ماند تا تبدیل به حیض شود. خون حیض را جنین استفاده می کند و شیر هم برای بعد از تولد جنین ذخیره می شود. پس رحم و ثدیان با هم مشارکت دارند. و در این عروق یا به وسیله ی این عروق هم با یکدیگر مشارکت می کنند.

«فهذا» یعنی این شعبه خامسه در واقع وقتی به دهانه رحم می رسد دو قسم می شود که یکی به دهانه رحم و یکی به ثدیان می رود. بنابراین خامسه دو قسم حساب می شود، و طبقات عشر یازده طبقه می شوند. اما ابن سینا همان ده طبقه را دارد ولی تذکر می دهد که قسم پنجم دو قسم است.

«والسادسه» یعنی طبقه ششم «تتوجه الی العضل الموضوع علی عظم العانه» متوجه می شود به عضله ای که گذاشته شده است روی استخوان عانه، استخوانی است که در انتهای آن قبل انسان، چه مرد و چه زن، قرار دارد. آنجا عضلی وجود دارد که طبقه ششم به سمت آن توجه دارد.

«والسابعه» هفتمین طبقه به سمت ماهیچه شکم می رود، ماهیچه شکم به استقامت بدن مستقیم است. یعنی در عرض بدن نیست بلکه به طول بدن است. تقریبا زیر جناق است که این طبقه به آن جا می رود. «تقصد الی العضل الذاهب فی البطن علی استقامة البدن» علی استقامة البدن نحوه ذهاب را بیان می کند که عضلی که به سمت بطن می رود و وارد بطن می شود به پهنای بدن نیست بلکه به طول بدن است.

ابن سینا می فرماید این عروق مرتبط می شوند با عروقی که قبلا از آن ها بحث کردیم. پنج صفحه قبل درباره عروق صاعده این مطلب را داشتیم که عروقی که بالا می روند تا به مغز برسند، بعضی از آن ها منهدر می شوند، یعنی پایین می آیند تا می رسند به پوست شکم، آن منهدر شده ها با این طبقه هفتم مخلوط و متصل می شوند و هر دو به پوست شکم متصل می شوند.

بعضی ها «مراق» را پوست شکم می دانند و برخی مانند ابن سینا می گوید مرکب از سه چیز است، یکی پوست شکم و یکی صفاق نازکی که زیر این پوست است و یکی ماهیچه نازکی که زیر صفاق است. مجموعه این سه چیز را مراق می نامد.

«وهذه العروق» یعنی رگ های طبقه هفتم «تتصل باطراف» انتهای عروقی که «قلنا» در پنج صفحه پیش، «انها تنهدر فی صدر الی مراق البطن» گفتیم اجوفی که صعود می کند به وسط سینه که می رسد، بخشی از آن منهدر می شود و پایین می آید و می رسد به مراق بطن، این عروق سابعه، به اطراف آن عروقی که صاعده بودند و به سمت بطن آمدند متصل می شوند و همه آن ها تا مراق بطن می روند و در آن جا پخش می شوند.

«و تخرج من اصل هذه العروق فی الاناث عروق تحت الرحم» از بیخ این عروقی که بحث می کنیم، در زن ها عروق دیگری به وجود می آیند که به سمت رحم می روند.

«والثامنة» شعبه یا طبقه هشتم «تحت القبل من النساء و الرجال جمیعا» عورت جلو چه در زن و چه در مرد.

«والتاسعة تاتی العضل الباطن الفخذ فتتفرق فیها» گفتیم این ده طبقه قبل از رسیدن به ران از اجوف هابط به وجود می آیند. اما الان می گوییم این طبقه نهم به ران داخل می شود اما در باطن ران می رود. پشت ران را باطن فخذ می گویند و جلوی فخذ را مقدم یا ظاهر می گویند. گاهی ظاهر با عمق اشتباه می شود. مواردی که استعمال می شود نوعا قرینه وجود دارد که انسان متوجه می شود کدام یک مراد است.

«والعاشرة» که آخرین طبقه است «تاخذ من ناحیه الحالب» حالب رگی است که به سمت ران ها می آید. و رگی است که ادارار را از کلیه به سمت مثانه می آورد. دو حالب است یکی طرف راست و یکی طرف چپ است. ابن سینا می گوید طبقه دهم از نواحی که حالب وجود دارد شروع به پایین آمدن می کند. «مستظهرة» یعنی درحالیکه به سمت ظاهر حالب یا ران می رود. «الی الخاصرتین» ادامه دارد تا به لگن خاصره برسد «وتتصل به اطراف عروق منهدرة» عروقی در همان نواحی هستند که از بالا به پایین آمدند، که با انتهای آن ها مرتبط می شود «لاسیما المنهدرة من ناحیة الثدیین» الان در فصل ششم هستیم، در فصل سوم، عروق منهدرة از ناحیه ثدیین را توضیح داده است. طبقه عاشره با عروقی که از ناحیه ثدیین پایین می آیند مخلوط می شوند با تمام عروقی که منهدر هستند در اطراف خاصرتین به خصوص با عروقی که از ناحیه ثدیین منهدر شده اند.

«ویصیر من جمتلها جزء عظیم»تمام این عروق منهدره و متصله، یک جزء عظیم می سازند و یک رگ بزرگ می سازند که به سمت الیتین می آید و آنجا پخش می شوند.

«وما یبقی من هذه» بعضی از شارحین قانون هذه را به عاشره اشاره گرفتند و بعضی به طبقات عشر اشاره گرفته اند. ظاهرا مفاد هر دو یکی است. چون آخرین از ده طبقه تا الیتین رسید و قبلی ها همان بالا تمام شدند و فقط نهمی به باطن فخذ آمد. پس عاشره آخر است. حالا بگوییم امتداد پیدا می کند ما بعد عاشره یا امتداد پیدا می کند ما بعد آن ده طبقه، فرقی ندارد. مابقی وارد ران ها می شود و تا پا امتداد پیدا می کند.

اجوف نازل از مهدب کبد در می آید، کبد هم تقریبا وسط، یک مقدار پایین تن است. رگ اجوف آمده تا به خاصرتین رسیده است و مابقی باید وارد ران ها بشود.مرحوم آملی نوشته است عاشره و مرحوم گیلانی نوشته است طبقات عشر.

«ومایبقی من هذه یاتی الفخذ فیتفرع فی الفخذ فروع و شعب» در ران متفرع می شود و شعبی پیدا می کند. «واحد منها» و «وآخر» بعد هم دارد «وشعب اخری» که سه تیکه می شود. بعد از بیان این سه فرع، ادامه ورید را ذکر می کند.

«واحد منها ینقسم فی العضل التی علی مقدم الفخذ» یک شعبه در مقدم فخذ یعنی جلوی ران پخش می شود، « وآخر في عضل أسفل الفخذ وإنسيه متعمقاً» بخش دیگر نزدیک های زانو می آید. وقتی انسان می ایستد، طرفی که بیرون ران است که وحشی ران نامیده می شود. دو طرف داخلی ران که هنگام چسباندن پاها به هم می چسبند انسی ران نامیده می شوند. شعبه دوم وارد قسمت پایین ران در قسمت انسی وارد می شود و در عمق انسی وارد می شود یعنی به سمت استخوان ران می رود. «وشعب اخری کثیرة» شعب دیگری از این اجوفی که به ران رسیده منشعب می شوند «وتتفرق فی عمق الفخذ» و در عمق ران متفرق می شوند.

قسمتی از اجوف باقی مانده است که می خواهد پایین برود. ابن سینا می گوید ورید اجوف که بعد از این سه فرع ادامه پیدا می کند خودش را به زانو می رساند. بعد از زانو سه شعبه می شود. یک شعبه وحشی و یک شعبه انسی و یک شعبه در وسط این دو است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo