< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح اجوف هابط و رگ هایی که از آن منشعب می شوند – رگ هایی که به سمت کلیه و بیضه می روند – رگ هایی که به سمت مهره ها و نخاع می روند – رگ هایی که به سمت ران ها می روند

 

فن هشتم طبیعیات شفا، الحیوان صفحه 317 سطر هفتم

«فقد یتشعب من ایسر الطالعین عرق یاتی البیضة الیسری من الذکران و الاناث و علی النحو الذی بیناه فی الشرایین»[1] [2]

 

بعد از اینکه جزء صاعد از اجوف را ذکر کردیم و شعب آن را گفتیم، پرداختیم به جزء نازل. در ابتدا گفته بودیم این اجوف به دو قسم صاعد و نازل تقسیم می شود، صاعد را قبلا بیان کردیم رسیدیم به نازل.

 

در نازل مطالبی گفتیم بعد رسیدیم به اینجا که این نازل دو شعبه بزرگ دارد که به سمت کلیتین می روند و یکی به سمت کلیه‌ی راست و یکی به سمت کلیه‌ی چپ، این ها می‌روند برای اینکه خون را وارد کلیه کنند و آنجا تصفیه کنند و زوائد مائیه را از آن بگیرند. تا اینجا را دیروز گفته بودیم.

 

از این طالعین، از طالع چپ، یعنی از دو رگی که توضیح دادیم، آن رگی که طرف چپ است، یک رگ منشعب می‌شود به سمت بیضه‌ی چپ؛ بعد می‌فرماید به همان نحوی که درباره‌ی سرخ رگ‌ها گفتیم، یعنی این رگی که از سمت چپ طالعین به سمت بیضه می‌رود که یک رگ وریدی است، مثل رگی است که رگ شریانی است، آن هم از سمت چپ، می‌رود به سمت بیضه‌ی چپ.

 

پس تا اینجا هم رگ وریدی و هم رگ شریانی هردو به سمت بیضه‌ی چپ می‌روند و در این مسئله با هم مساوی هستند. توضیح می دهد که در دوچیز دیگر هم با هم مساوی هستند یکی اینکه رگ وریدی از «ایسر الطالعین» منشعب می‌شود، یعنی دو رگی که به سمت کلیه می‌رفتند، آن رگ چپ که به سمت کلیه‌ی چپ می‌رود، از آن، یک رگی به سمت بیضه‌ی چپ منشعب می‌شود ، در شریان هم همینطور است، وقتی یک رگ شریانی به سمت کلیه‌ی چپ می‌رود، از این رگ نیز یک رگ دیگری منشعب می‌شود که به سمت بیضه‌ی چپ می رود، پس از این جهت این رگ شریانی و وریدی به هم شبیه هستند.

 

شباهت دوم اینکه از دو رگ شریانی که به سمت کلیتین می‌رفت، دو تا رگ منشعب می‌شود به سمت بیضتین؛ در رگ وریدی نیز همینطور است، دو رگی که به کلیتین می‌رفتند (که یکی به سمت کلیه راست و دیگری به سمت کلیه چپ می‌رفت)، هر کدام یک انشعابی به وجود می‌آورند که انشعاب راست به سمت بیضه‌ی راست و انشعاب چپ به سمت بیضه‌ی چپ می‌رود.

 

[توضیح شباهت ورید و شریان در انشعاب به سمت کلیتین و بیضتین به عبارت موجز:]

بعد از اینکه گفتیم این دو عرق که از اجوف منشعب می‌شوند و به سمت کلیتین میروند یکی کلیه راست و یکی کلیه چپ(طالعین)، توضیح دادیم که از طالع چپ که به سمت کلیه چپ میرود، یک رگی به سمت بیضه چپ منشعب میشود، اینجا که رسیدیم شریان را تشریح کردیم که در شریان هم همین اتفاق می‌افتد، یعنی دو رگ شریانی به سمت دوتا کلیه میروند، از رگ چپ یک شعبه‌ای می‌آید به سمت بیضه‌ی چپ، یعنی درست همان انشعابی که در سرخ رگ اتفاق می‌افتد، در ورید(سیاهرگ) نیز همین امر اتفاق می‌افتد. شباهت دوم اینکه در شریان، از دو رگی که به سمت کلیه ها میرفتند، از هر رگ شعبه ای به وجود می‌آید، از راست شعبه ای به وجود می آید که به سمت بیضه راست و از چپ هم شعبه ای به وجود می آید که به سمت بیضه چپ میرود. همین اتفاق در مورد ورید هم می افتد.

بنابراین ورید و شریان دو مابه الاشتراک دارند. ابن سینا درباره این دو شعبه که از دو طالع جدا می شوند و به سمت بیضه می روند، بحث تفصیلی بیشتری دارد. تقریبا تکرار می شود اما اضافه دارد.

 

صفحه 317 سطر هفتم

«وقد یتشعب من ایسر الطالعین»، طالعین را دیروز توضیح دادیم، دو رگی بودند که از اجوف جدا می شدند یکی به سمت کلیه راست و یکی به سمت کلیه چپ می رفت، به این دو طالعین می گفتیم. «من ایسر طالعین» یعنی از آن طالعی که به سمت چپ می رود یعنی به کلیه چپ وصل می شود، متشعب می شود یک رگی که آن رگ به سمت بیضه چپ می آید، چه در مرد ها و چه در زن ها، که هر دو دارای بیضه هستند اما بیضه مرد آشکار است و بیضه زن مخفی است.

ابن سینا در اینجا ورید را به شریان تشبیه می کند. یعنی در شریان هم همین اتفاق افتاده بود. از سرخ رگی که به سمت کلیه چپ می رفت، شعبه خارج می شد که به سمت بیضه‌ی چپ می رفت. لذا می فرماید:«وعلی النحو الذی بیناه فی الشرایین»، به همان نحوی که متشعب از چپ را در شرایین مطرح کردیم به همان نحو در ورید هم مطرح می کنیم.

بعد می فرماید «لایغادر»، که در نسخه قانون و در شفای نسخه خطی دارد «لایغادره» که یک ضمیر اضافه دارد و بهتر است. یعنی تجاوز نمی کند ورید، آن شریان را، یعنی با هم مساوی هستند.

در دو چیز باهم مساوی هستند. یکی «فی هذا» و یکی «فی انه یتفرع»، عرض کردم توضیح بیشتری بر عبارت است. ضمیر «هذا» به «قد یتشعب» بر می گردد که همان جریان متشعب شدنی که اول بحث امروز توضیح دادیم. یعنی هم از وریدی که به سمت کلیه چپ می رود و هم از شریانی که به سمت کلیه چپ می رود شعبه ای خارج می شود که به سمت بیضه چپ می رود، پس در این تشعب باهم مساوی هستند. تساوی در امر دوم اینگونه است، دو شریان داشتیم که به سمت دو کلیه می رفتند، یکی به سمت کلیه راست و یکی به سمت کلیه چپ، دو عرق، یکی از شریان راست و یکی از شریان چپ جدا می شود، عرق جدا شده از شریان راست به سمت بیضه راست و عرق جدا شده از شریان چپ به سمت بیضه چپ می رود. همین اتفاق در دو وریدی که به سمت دو کلیه می روند اتفاق می افتد. از وریدی که به سمت کلیه ی راست می رود یک شعبه به سمت بیضه راست، و از وریدی که به سمت کلیه چپ می رود، شعبه ای به سمت بیضه چپ می رود.

 

«فی انه» پس شان چنین است ورید و شریان در امر دوم تساوی دارند، «یتفرع بعد هذین» یعنی بعد از دو طالعی که به سمت کلیه راست و چپ می روند، «یتفرع» کتاب ما دارد «عرقین»، ولی هم قانون و شفا دارد «عرقان» و درست است زیرا فاعل یتفرع است و نباید منصوب باشد. از هر کدام از دو طالع، عرقی متفرع می شود، پس از هر دو طالع «عرقان» متفرع می شوند. یک عرق از طالع راست و یک عرق از طالع چپ، این دو تا عرق «یتوجهان الی الانثیین» از کلیه بر می گردند و به سمت بیضتین می روند. عرقی که از طالع راست می آید به سمت بیضه ی راست می رود و عرقی که از طالع چپ می آید به سمت بیضه چپ می رود.

 

ابن سینا دوباره مطلب را تاکید می کند:«فالذی تاتی الیسری» خط بعدی «فالذی یاتی الیمنی» که توضیح دوباره‌ی دو شعبه است. عرقی که به سمت چپ می رود از طالع چپ دائما شعبه (مویرگ) می گیرد، یعنی شعبی هم از طالع چپ در می آیند که همراه عرقی می شوند که از طالع چپ منشعب شده است. «فالتی تاتی الیسری»، آن شعبه ای که از طالع چپ آمده است که «تاتی الیسری» به سمت بیضه چپ می رود، «تاخذ دائما» می گیرد دائما شعبه ای را از «ایسر هذه الطالعین» یعنی از طالع چپ دائما شعبه ای می گیرد. پس خود رگ از طالع چپ در می آید و شعبه ای هم از طالع چپ در می آید که با این رگ همراهی می کند و هر دو به سمت بیضه چپ می روند. «وربما کان فی بعضهم کل متشابه منه» توجه کردید که گفتیم از طالع چپ یک رگ و یک شعبه در می آید که همراهی می کنند تا بیضه چپ، می گوید در بعضی مردم، «کل» یعنی هم آن شعبه و هم آن رگ، متشابها از طالع چپ خارج می شوند و اختلافی با هم ندارند یعنی در خروج طالع متشابه اند. مرحوم آملی در اینجا اینگونه توضیه داده است: در بعضی انسان ها اینطور نیست که دوتا رگ از طالع چپ بیاید به سمت بیضه، این ها متشابها از طالع چپ جدا می شوند و گویا یکی می شوند و باهم تفاوتی ندارند. «بل یکون بتمامه من الاتی الی الیسری» یعنی رگ به تمامه از طالع چپ می آید و شعبه ای را همراه خود ندارد. پس در بعضی از انسان ها از طالع چپ یک رگ و یک شعبه به سمت بیضه چپ می رود و در بعضی فقط یک رگ به سمت بیضه می رود و شعبه ای همراه آن رگ نیست. «فی بعضهم» چه زن و چه مرد باشد. «متشابه منه» ضمیر به «ایسر هذه الطالعین» بر می گردد، هر یک به نحو یک نواخت از آن «ایسر الطالعین» بیرون می آیند. که با تفسیری که از آملی بیان کردم توضیح داده شد.

 

توضیح درباره رگی بود که از طالع چپ بیرون می آمد، به سمت بیضه چپ می رفت. «والذی یاتی الیمنی»، در آنجا گفت «التی» که صفت برای شعبه گرفتیم، اینجا «الذی» را صفت برای جزء می گیریم، البته این هم همان شعبه است، اما چون «الذی» را مذکر آورده است، صفت «جزء» قرار می دهیم. آن رگی که از طالع راست جدا می شود و به سمت بیضه راست می آید، گاهی تنها می آید و به ندرت و در بعضی انسان ها به همراه شعبه می آید. آن رگی که از طالع چپ جدا می شد، دائما همراه شعبه است، اما عرقی که که از طالع راست جدا می شود، نادرا همراه آن شعبه است.

 

«والذی یاتی الیمنی» جزئی که به سمت بیضه راست می آید، «فقط یتفق له ان یاخذ فی الندره شعبتا من ایمن هذه الطالعین» به ندرت شعبه ای که از طالع راست آمده است را با خود همراه می کند.

 

دوباره همین مطلب را تاکید می کند. «لکن اکثر احوال یاتی الیمنی لایخالطه» اکثرا خلطی ندارد و شعبه ای همراه آن نیست. ضمیر «احواله» بر می گردد به «الذی یاتی الیمنی» که آن رگی است که از طالع راست جدا می شود و به سمت بیضه راست می رود. کتاب ما «لکن اکثر احواله ان لا یخالطه ما یاتی الانثیین» ولی در شفای خطی و قانون این طور آمده است: «لکن اکثر احواله ان لا یخالطه» تمام می شود بعد می فرماید «وما یاتی الانثیین» هر دو واو دارند، و به نظر می رسد واو باشد بهتر است. اگر واو نباشد، «ما یاتی الانثیین» فاعل «لایخالطه» می شود. اما اگر جدا بگیرید بهتر است و با عبارات بعدی سازگار تر است.

 

«وما یاتی الانثیین من الکلیه» یعنی من جانب الکلیه، گفتیم دو سیاهرگ به سمت کلیه می رود که طالعان نامیده شدند، از آنکه سمت راست می رفت، رگی جدا شد به سمت بیضه راست می رفت و از آن که به سمت کلیه چپ می رفت، رگی جدا می شد به سمت بیضه چپ می رفت، حالا این دو رگی که از طالعان جدا می شوند و به سمت بیضه راست و چپ می رود، این دو رگ، جوری واقع می شوند که محتوای خود را تبدیل به منی می کنند. یعنی منی در این دو رگ ساخته می شود.

 

دو رگ در حرکت به سمت بیضه ها پیچ می خورند، و در این پیچ ها خون مدتی باقی می ماند و مکث می کند و در آن فاصله تبدیل به منی می شود. خون قرمز است و منی سفید است. ابن سینا می گوید قرمزی خون آرام آرام از بین می رود و سفیدی جایش می آید و خون تبدیل به منی می شود.

 

اجوف یعنی سیاهرگ، اجوف هابط می خواهد به پا برود و دو رگ به سمت دو کلیه فرستاده شده است و از هر کدام از دو رگ، دو رگ به سمت بیضه فرستاده است.

اگر شکل این رگ ها مشاهده شود خوب است و کتاب هایی که شکل باطن بدن را کشیده اند زیاد هستند. و می شود از آن ها استفاده کرد و مطالب ابن سینا روشن تر می شود. البته نگاه هم نکنید تصویری به ذهنتان می آید.

 

«وما یاتی الانثیین من الکلیه» آن دو رگی که از جانب کلیه به سمت «انثیین» می آیند، که یکی به سمت بیضه راست و یکی به سمت بیضه چپ، «وفیه» واو حالیه است، در حالیکه در این «مایاتی الانثیین» کلمه ما مفرد است اما کنایه از دو رگ است چون لفظ آن مفرد است، ابن سینا ضمیر را مفرد آورد و گفت «وفیه»، اگر ضمیر تثنیه می آمد هم عیبی نداشت چون معنای «ما» تثنیه است. «ما» یعنی دو رگی که به سمت دو بیضه می آیند از جانب دو طالع، یعنی دو رگی که به سمت کلیه ها رفته بودند. «وفیه» یعنی در این دو رگ مجرایی است که «ینزج فیه المنی» در آن منی نزج پیدا می کند یعنی خونی که در این مجرا است در اثر مکث تبدیل به منی می شود. اگر «وفیه» واو نداشته باشد، خبر می شود برای «یاتی الانثیین» وعبارت خوب می شود.

 

«فبیض» یعنی منی سفید می شود «بعد احمراره» بعد سرخ بودنش. «بکثرة» هم می تواند به «ینزج» و هم به «یبیض» متعلق شود. چگونه خون پخته می شود و منی می شود؟ «بکثرة المعاطف عروقه» معاطف یعنی پیچ خوردگی و رفت و برگشت های عروقی که منی می سازند و مربوط به «انثیین» هستند. این عروق قبل از رسیدن به بیضتین پیچ می خورند، خون ها در آن مکث پیدا می کنند. «واستدارتها» عطف تفسیر است، هم چین خوردگی دارند و هم دور خوردن دارند. چین خوردگی یعنی جداره مانند روده صاف نیست و رگ پیچان است. «وما یاتیها ایضا من الصلب» مرحوم آملی واو در اینجا را به معنای «مع» می گیرد. یعنی با آنچه می آید این بیضه را از ناحیه کمر، آنچه می آید یعنی رگی که از ناحیه کمر می آید، با این رگی که از ناحیه کلیه آمده، با هم پیچ و چین خوردگیهایی دارند که باعث مکث خون می شود و مکث باعث تبدیل به منی یا سفید شدن رنگ می شود.

«واکثر هذا العرق» چون هذا العرق مفرد است، به نظر می رسد که مراد «اجوف هابط» است. درحالیکه مراد آن نیست، مراد همین دو رگی است که از طالعین به سمت بیضتین می آیند. اما چرا مفرد آورده است؟ مرحوم آملی می گوید: چون دو رگ را یک زوج گرفته است، اگر چه کنار هم نیستند اما زوج واحد هستند. اگر می گفت «اکثر هذین العرقین» این دو رگ را جدا حساب کرده بود، حالا که گفته است «اکثر هذا العرق»، دو تا رگ را یکی حساب کرده است. اکثر این دو رگ غیب می شود یعنی در عمق می رود، در قضیب ورد و در دهانه رحم زن «وعلی» یعنی به همان نحوی که بیان کردیم «من امر الضوارب» در شریان هم همین را گفتیم، که یکی در قضیب و یکی در دهانه رحم غیب می شوند.

 

بحث ما در طالعین تمام شد. معلوم شد از اجوف هابط دو رگ به سمت دو کلیه آمد که طالعین نامیده شد. و از این دو رگ دو شعبه ای به وجود آمد که بحث کردیم.

اجوف هابط ادامه پیدا می کند و به سمت پایین می رود و داخل پا می شود. در ادامه چه اتفاقی برای آن می افتد؟

می فرماید: تکیه می کند به نزدیک کمر، سه فرع از آن حاصل می شود. و در انتها به دو قسم تقسیم می شود. که دو قسم یکی طرف راست و یکی طرف چپ می رود و وارد ران انسان می شود. قبل از ورود به ران، ده شعبه از آن خارج می شود که هر کدام زوج است یعنی بیست رگ دوتایی، تشکیل ده شعبه می دهد و توضیح می دهد که هر کدام کجا می روند و چه کار می کنند.

توجه کنید اجوف نازل بعد از فرستادن طالعین به سمت کلیتین، ادامه پیدا می کند ودر ادامه تکیه می کند به فقرات پشت و کمر، در آنجا سه فرع را از خود خارج می کند، در ادامه دو قسم می شود، یک قسم در فخذ و ران راست می رود و یک قسم وارد ران چپ می شود، قبل از وارد شدن به ران، ده شعبه از آن به وجود می آید.

«وبعد نبات الطالعین» بعد از رویش دو طالع از اجوف نازل، «وشعبهما» و شعب آن دو هم رویید، اجوف ادامه پیدا می کند، «یوکئ الاجوف عن قریب علی الصلب» تکیه می کند اجوف بر فقرات کمر با فاصله کم، اینطور نیست که به فقرات بچشبد، با یک فاصله کم در فقرات کمر تکیه می کند «یاخذ فی الانهدار» یعنی شروع می کند به پایین رفتن به سمت پا، ولی «تتفرع منه» وقتی شروع به انهدار می کند، سه فرع از آن حاصل می شود «تتفرع منه» این فرع اول ، خط بعد «وتتفرع منه» این دوم، خط بعد تر «ثم عروق تدخل» این فرع سوم که در سوم تعبیر به «تتفرع» نکرده است.

 

«تتفرع منه» یعنی از اجوف هابط و نازل تفرع پیدا می کند، شارحین نوشته اند «فی کل جانب» یعنی از طرف راست و هم از طرف چپ، «عند کل فقرة شعبة» شعبة فاعل تتفرع است، پیش هر مهره ای از مهره های کمر، شعبه ای از این اجوف نازل منشعب می شود. یعنی هم طرف راست مهره یک شعبه می آید و هم طرف چپ، درهر مهره ای این اتفاق می افتد، «وتدخلها» این دو شعبه، یکی از راست و یکی از چپ، داخل در مهره می شود، ضمیر تدخلها به فقره بر می گردد.«و تتفرغ» این شعبه «فی العضل» در ماهیچه ای که وصل شده «عندها» یعنی نزد این فقره، در کنار هر مهره ای ماهیچه وجود دارد، این شعبه که از طرف راست و چپ وارد این مهره شده است می رود در عضله ای که در اطراف مهره است و به صورت مویرگ در آن جا پخش می شود، این فرع اول بود که از اجوف نازل آمد، عرض کردیم در هر مهره ای از مهره های کمر یک فرع راست و چپ درست می شود و هر کدام از این فرع ها در مهره ای از مهره های کمر فرو می روند و در عضل موجود در آن مهره ها پخش می شوند.

فرع دوم: «وتتفرع منه عروق» از همان اجوف نازل عروقی منشعب می شوند، در این جا تعبیر به عروق کرده است و تعبیر به شعوب نکرده است زیرا قدری بزرگ تر از شعوب هستند.«تاتی الخاصرتین» عروق به سمت دو لگن خاصره می آیند «وتنتهی الی عضل البطن» آخر آن ها ماهیچه های شکم است و وقتی به ماهیچه های شکم می رسند تمام می شوند. این عروق از آن اجوف نازل منشعب می شوند وبه سمت خاصره می آیند و در عضل بطن تمام می شوند.

فرع سوم: «ثم عروق» یعنی «ثم تتفرع منه عروق»، این عروق «تدخل ثقب الفقار الی النخاع» داخل می شوند در شکاف های مهره ها، فرع اول هم داخل در شکاف مهره ها شد اما داخل ماهیچه های اطراف مهره ها پخش شد، سومی هم وارد شکاف مهره ها می شود اما وارد ماهیچه های اطراف مهره نمی شود بلکه وارد نخاع درون مهره است می رود. «فاذن انتهی الی آخر الفقار» وقتی اجوف نازل که از آن سه فرع تولید شد، به آخر مهره ها می رسد.

 

در آخر مهره ها اختلاف است. بعضی گفتند منظور مهره های شکم است، بعضی گفتند منظور مهره های قتن(بین دو کپل و دو سرین) است بعضی گفتند مهره های عجز است. قبلا گفتیم عجز پایین تر از قتن است و سه فقره جدای از هم دارد و بعد از آن اُس اُس است که آخر فقرات است و سه مهره‌ی چسبیده به هم دارد. اختلاف است که اجوف نازل آیا به فقرات بطن می رسد یا قتن یا عجز می رسد دو شعبه می شود؟

ابن سینا تعیین نمی کند و می گوید وقتی به آخر فقرات می رسد دو شعبه می شود. یکی راست و یکی چپ که هریک به سمت ران راست و چپ می روند.

 

شارحین قانون گفته اند که این دو قسم به صورت لام یونانی است مثل زاویه فرض کنید که سر زاویه بالا باشد و دو تا ضلع زاویه پایین باشد که داخل پا بروند این دو ضلع هرچه ادامه پیدا کنند از هم دورتر می شوند، تا وارد ران ها بشوند. لذا ابن سینا می گوید«یتنهی احدهما عن الآخر یمنة و یسرة» این دو فرع از هم دور می شوند و یکی به سمت راست و یکی به سمت چپ می رود. «کل واحد منهما یاخذ تلقاء فخذ»[3] [4] هر یک از این دو قسم می رود به ملاقات یک ران. قبل از اینکه وارد ران راست یا چپ بشود، هر کدام ده شعبه به وجود می آورند.

 

پس اجوف بعد از فرستادن طالعین به سمت کلیه ها ادامه پیدا می کند به سمت پا و قبل از ورود به پا سه فرع پیدا می کند و به انتهای فقرات که رسید دو شعبه می شود و قبل از وارد شدن به ران هرکدام به قول ابن سینا ده طبقه به وجود می آورند و برخی هم گفته اند ده زوج به وجود می آورند و توضیح می دهد هر کدام از آن ده زوج کجا می روند و چه کار می کنند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo