< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: طبیعیات شفا/تشریح کبد /رگ اجوف صاعد بعد از گذشتن از قلب

 

«واما الباقی من کل واحد منهما وهو زوج فان کل واحد من فردیه یخلف خمس شعب»[1]

گفتیم اجوف که از محدب کبد خارج می شود به دو قسم صاعد و هابط تقسیم می شود، بحث در صاعد را شروع کردیم. گفتیم وقتی به محاذات قلب می شود، دو شعبه می شود، یک شاخه ی عظیم که در اذن قلب وارد می شود و زمانیکه به گوش قلب می شود، سه غشاء پیدا می کند و سه شاخه هم از آن به وجود می آید. اما ادامه آن به سمت ترقوه می رود، وقتی نزدیک ترقوه می رسد دو شعبه به سمت راست و چپ می رود. هنوز نرسیده به ترقوه، از هرکدام از دو شعبه، دو شعبه جدید به وجود می آید. یکی از شعبه های اول و دوم به سمت پایین می آیند تا به خنجری می رسند. دو شعبه دیگر را بررسی می کنیم.

این دو شعبه هر کدام پنج شعبه پیدا می کنند. شعبه پنجم، به سمت زیر بغل می رود. این شعبه به تنهایی چهار شاخه پیدا می کند.

تطبیق متن

«واما الباقی من کل واحد منهما» ضمیر منهما به شعبتین بر می گردد. (یکی از هر دو شعبه ای که از دو شعبه ی رونده به سمت ترقوه) این جمله عطف بر (واحدة منهما من کل جانب تنهدر) می باشد. «وهو زوج» (الباقی) زوج است و تکی نیست. «فان کل واحد من فردیه یخلف خمس شعب » هر یک از دو فرد این زوج پنج شعبه را به جا می گذارد.

اولین شعبه: «شعبة تتفرق فی الصدر» شعبه ای در سینه پخش می شود و تبدیل به مویرگ می شود. و دیگر ادامه ندارد. «وتغذو الاعضاء الاربعة الاولی» این شعبه به چهار ضلع بالا از اضلاع سینه غذا می رساند. اضلاع سینه و اضلاع شکم داریم. اضلاع از زیر ترقوه شروع می شود.

دومین شعبه: «وشعبة تغذو موضع الکتفین» ابن سینا نمی گوید که این شعبه کجا می رود اما زمانیکه می گوید به چه چیزی غذا میدهد معلوم می شود. این شعبه در موضع کتفین متفرق می شود و به آنجا غذا می رساند.

سومین شعبه: «وشعبه تاخذ نحو العضلة الغاعره فی العنق» گردن پوستی در ظاهر دارد، زیر پوست گوشت و عضله است. عضله ای هم در عمق گردن وجود دارد که عضله قاعره نامیده می شود. شعبه سوم می رود به سمت عضله ی عمق گردن تا به آن غذا برساند.

چهارمین شعبه: «وشعبة تنفذ فی ثقب الفقرات الست الاولی فی الرقبه وتجاوزها إلى الرأس » در گردن هفت مهره وجود دارد و باقی مهره ها مربوط به بدن می شوند. قسمتی مربوط به سینه و قسمتی مربوط به کمر و قسمتی مربوط به سرین ها هستند که به قسم آخر را قتن می نامند. این شعبه از این شش مهره می گذرد و وارد سر می شود.

پنجمین شعبه: «وشعبه عظیمة هی اعظمها» این شعبه از همه شعبه ها بزرگتر است «تصیر الی الابط من کل جانب» ظاهرا این شعبه دو قسمت می شود. یک قسمت طرف زیر بغل راست و یک قسمت به طرف زیر بغل چپ می رود. ابط به معنای زیر بغل است. «وتتفرع فروعا اربعة» هرکدام از این دو شعبه از شعبه ی پنجم چهار شعبه می شود.

اولین شاخه: «اولها یتفرق فی العضل التی علی القص» اولین شاخه در عضل روی جناق سینه متفرق می شود. «وهی من التی تحرک مفصل الکتف» ضمیر هی به عضل بر میگردد. این عضله از جمله عضلاتی است که مفصل کتف را حرکت می دهد. کتف با بازو مفصل دارد و این مفصل را ماهیچه هایی تحریک می کنند.

دومین شاخه: «ثانیها یتفرق فی اللحم الرخو والصفاقات التی فی الابط» زیر بغل غده ها و پرده های نازکی وجود دارد. دومین شاخه وارد غده ها و پرده ها می شود. لحم الرخو به معنای غده است. صفاقات به معنای پرده های نازک است.

سومین شاخه: «وثالثها یهبط مارا علی جانب الصدر الی المراق» الی المراق متعلق به یهبط است، مارا علی جانب الصدر حال است. این شاخه به سمت مراق می آید در حالیکه از پهلو عبور می کند. بعضی مانند ابن سینا می گویند پوست ظاهری شکم و پوست نازکی که زیر پوست ظاهری است و عضل نازکی که زیر آن ها است هر سه صفاق است. برخی هم می گویند فقط پوست ظاهری شکم صفاق است. مراد از مراق، ظاهر مراق است.

چهارمین شاخه: «ورابعها اعظمها وینقسم ثلاثه اجزاء» این شاخه خود سه قسم می شود.

جزء اول: «جزء یتفرق فی عضل الذی فی تقعیر الکتف» یک جزء در عضلی که در گودی کتف است پخش می شود.

جزء دوم: در عضل کبیره ای که در زیر بغل است می رود.

جزء سوم: بزرگترین از این سه جزء است که بر بازو مرور پیدا می کند و داخل دست می شود. «وهو المسمی بالابطی» گاهی (ورید ابطی) می گوییم. این جزء همان ورید ابطی است که وارد عضد می شود و داخل دست می شود. این جزء چون از زیر بغل می آید و وارد دست می شود، هم بزرگ تر است و هم نام آن ورید ابطی است.

قسم دوم از رگ صاعد از اجوف

اجوف از محدب کبد در آمد، دو شاخه شد(صاعد و هابط)، وارد در صاعد شدیم، دو قسم شد، قسمی به سمت قلب رفت و انشعابات فراوان داشت و الان وارد قسم دوم می شویم.

گفتیم صاعد حجاب را می شکافد و محاذی با غلاف قلب می شود و دو قسم می شود. قسم عظیم آن سمت قلب می آید الان می فرماید «والذی یبقی من الانشعاب الاول» منظور قسم دوم از صاعد است. «الذی انشعب احد فرعیه هذه الاقسام الکثیرة» انشعاب اولی که یکی از دو قسم آن، این اقسام کثیره ای را که خواندیم داشت. «فانه یصعد نحو العنق» این قسم به سمت گردن می رود و دیگر وارد قلب نمی شود. و قبل از ورود به گردن دو شاخه ظاهر و غائر پیدا میکند.

در فقه آمده است که هنگام ذبح حیوان، باید اوداج اربعه پاره شود. وداج به ظاهر و غائر تقسیم می شود. وداج ظاهر دیده می شود، انسان هنگامی که خشمگین می شود، دو رگ بغل گردن باد می کند که همان وداج ظاهر است.

«وقبل ان یمعن فی ذلک ینقسم قسمین» فی ذلک یعنی گردن، قبل از رسیدن به گردن دو قسم می شود. یمعن به معنای فرو رفتن است. «احدهما الوداج الظاهر، والثانی الوداج الغائر» به وداج ظاهر و غائر تقسیم می شود.«والوداج الظاهر ینقسم کما یصعد من الترقوه قسمین» وداج ظاهر به محض آنکه از ترقوه گذشت به دو قسم تقسیم می شود. کما در اینجا به معنای به محض اینکه است. قسم اول به محض اینکه از قسم دوم جدا می شود، یک مقدار به جلوی گردن می آید، و دوباره به سمت پهلوی گردن برمی گردد و به بالا می رود. قسم دوم در ابتدای جدا شدن، یک مقدار به جلو گردن می آید و یک مقدار پایین می رود و دوباره به بالا برمی گردد.

«احدهما کما ینفصل» یکی از آن ها به محض اینکه از دیگری جدا می شود «یاخذ الی قدام و الی جانب» یعنی به سمت جلو می رود و بعد از آن به سمت پهلو گردن می رود. ظاهر عبارت ابن سینا این است که هم به سمت جلو و هم به سمت پهلو می رود اما این مراد نیست بلکه همانطور که شارحین گفته اند، به سمت جلو می رود و دوباره به سمت پهلو می رود.

«والثانی» قسم دوم از آن دو قسمی که وداج ظاهر پیدا کرده است «یاخذ اولا الی قدام و یتسافل ثم یصعد ويعلو مستظهراً ثانياً من الترقوة ويستدير على الترقوة » سه کار انجام می دهد: یک مقدار به سمت جلو گردن (گلو) می رود و بعد یک مقدار میل به پایین پیدا می کند و دوباره بالا می رود از ترقوه و دور ترقوه می زند یعنی یک تکیه ای به ترقوه می دهد «ثم یسعد و یعلو» سپس بالا می رود. «مستظهر الرقبه» مستظهر به معنای تکیه کننده می آید ولی ظاهرا در اینجا مایل شدن به بیرون گردن است شارحین اینگونه گفته اند: (مائلا الی ظاهر الرقبه). «حتی یلحق بالقسم الاول فیختلط به» می رود جلو تا به قسم اول ملحق شود و با آن مخلوط شود. «فیکون» تامه است یعنی فیتحقق «منهما بعد الاختلاط یکون الوداج الظاهر المعروف» از قسم اول و دوم بعد از مخلوط شدن وداج ظاهر معروف تشکیل می شود که عرض کردم هنگام خشم باد می کند. این رگ اگر برید بشود انسان یا حیوان کشته می شود.

ابن سینا می گوید قسم دوم قبل از مخلوط شدن با قسم اول، دو زوج را از خود باقی می گذارد. «وقبل ان یختلط به» و قبل از اینکه قسم دوم به قسم اول مخلوط شود «ینفصل عنه» از قسم دوم «جزءان» دو جزء جدا می شود. «احدهما یاخذ عرضا» یعنی یکی از آن ها به پهنا می رود یعنی به بالا نمی رود. شارحین یاخذ عرضا را اینگونه معنا کرده اند: یذهب احد فردیه الی جانب والاخر الی جانب یعنی یکی به طرف چپ و دیگری به طرف راست می رود. «ثم یلتقیان» ضمیر یلتقیان به دو فردی که این زوج اول دارد برمیگردد. « عند ملتقى الترقوتين في الموضع الغائر» در محل ملاقات دو ترقوه در گودی گلو، با هم ملاقات میکنند. «والثانی» یعنی جزء دوم «یتورب» یعنی دو فرد آن مورب به سمت بالا می روند «مستظهرا العنق» مستظهر به معنای تکیه دهنده نیست بلکه به معنای ظاهر است یعنی در ظاهر گردن این دو جزء بالا می روند. مرحوم آملی: (یتوربان صاعدین فی ظاهر العنق) به صورت اریب از ظاهر گردن صعود می کنند. « ولا يتلاقى فرداه بعد ذلك» و دو فرد این جزء دوم بعد از اینکه اریب بالا رفتند با یکدیگر ملاقات ندارند. (فرداه) بیان می کند که هر کدام از آن زوجان، زوج هستند، گذشته از آنکه (یلتقیان) به این مطلب اشاره کرد. « ويتفرع من هذين الزوجين شعب عنكبوتية» در اینجا هم تصریح به زوج بودن آن زوج کرده است. یعنی از این دو زوجی که هرکدام زوج هستند، مویرگ هایی متفرع می شود که از شدت نازکی مانند تارهای عنکبوت هستند. «تفوت الحس» یعنی از شدت نازکی، با چشم و بدون دقت محسوس نیستند. «لکنه» استثناء از نازکی است. «قد یتفرع من هذا الزوج الثانی خاصة» گاهی فقط از زوج دوم متفرع می شود «فی جمله فروعه اردة ثلاثة» فی جمله متعلق به یتفرع است. در بین مجموعه شعب خود، سه ورید، «محسوسه لها قدر» که محسوس هستند و دارای اندازه ای است که قابل مشاهده است. «وسائرها» یعنی سائر فروعات زوج ثانی «غیر محسوسة» قابل مشاهده نیستند. «واحد هذه الاورده» یکی از این وریدهای سه گانه که گفتیم قابل مشاهده هستند. این ورید وسط دو ورید دیگر است و بزرگتر از آن ها نیز هست و در صورت هم می رود «یمتد علی الکتف» به سمت کتف می رود «وهو المسمی الکتفی» و به آن ورید کتفی می گویند «ومنه القیفال» و از همین ورید قیفال به وجود می آید «واثنان عن جنبتی هذا الکتفی» دو ورید دیگر که دو طرف این ورید کتفی هستند «یلزمانه الی راس الکتف معا» ضمیر یلزمانه به احد هذه الاورده یا به المسمی الکتفی بر می گردد. همراه این ورید کتفی هستند و هر سه به سمت کتف می روند. «لکن احدهما یحتبس هناک» ضمیر هما به اثنان بر می گردد و به وسط کار ندارد. یکی از آن دو در راس کتف حبس می شود «ولا یجاوزه» و ادامه پیدا نمی کند «بل یتفرق فیه» بلکه در آنجا به صورت مویرگ در می آید و متفرق می شود. اما دومی از دو رگ دو طرف ورید کتفی بودند « وأما المتقدّم منهما فيجاوزه إلى رأس العضد ويتفرق هناك» دومی که مقدم و جلو تر می باشد از راس کتف تجاوز می کند به راس عضد می رسد و در آنجا متفرق می شود. ضمیر یجاوزه به راس کتف بر میگردد. کتف و عضد به هم متصل هستند و بین آن ها فقط یک مفصل فاصله است. «اما الکتفی» اما ورید کتفی که وسط بود «فیجاوزهما» از راس الکتف و راس العضد عبور می کند «الی آخر الید هذا» تا آخر دست می رود. هذا یعنی خذ ذا.

«اما الوداج الظاهر بعد اختلاط فردیه» وداج ظاهر بعد از اینکه قسم اول و دوم آن مخلوط می شوند «فقد ینقسم اثنین» به دو قسم تقسیم می شود. «فیستبطن جزء منه» یکی از دو جزء مستبطن می شود یعنی به سمت باطن می رود. در ادامه می گوید (والجزء الظاهر) یعنی جزء دیگر آن ظاهر میشود. «وتفرع شعبا صغارا» تبدیل به شعب کوچک می شود که دو قسم هستند «تتفرق فی الفک الاعلی» در فک بالا متفرق می شود «وشعبا اعظم بکثیر تتفرق فی الفک الاسفل» و شعب دیگری بزرگ تر از شعب قبل، از آن فرد باطن جدا می شوند که در فک پایین متفرق می شوند. «واجزاء من کلا صنفی شعب» و برخی از اجزاء شعب صغار و اعظم «تتفرق حول اللسان و فی الظاهر من أجزاء العضل الموضوعة هناك » در اطراف زبان و در ظاهر از اجزاء ماهیچه دور زبان پخش می شوند. «والجزء الآخر یستظهر» یعنی جزء دیگر به ظاهر صورت می رود « فيتفرق في المواضع التي تلي الرأس والأذنين» و در کنار سر و گوش پخش می شود. نسخه قانون به شرح آملی دارد (فی الراس و الاذنین) و به شرح گیلانی دارد (علی الراس و الاذنین).

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo