< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: طبیعیات شفاء/تشریح کبد /رگ صاعد از اجوف

 

«واما الاجوف فان اصله اولا یتفرق فی الکبد نفسه الی اجزاء کالشعر لیجذب الغذاء من شعب الباب المتشعبة ایضا کالشعر»[1]

 

بعد از تشریح کبد به تشریح باب پرداختیم، اکنون با تمام شدن تشریح باب به تشریح اجوف می پردازیم.

صحبتی در خصوص عنوان فصل

قبل از اینکه بحث اجوف را شروع کنم، عرض کنم در عنوان این فصل، «فی تشریح الکبد و البواب والاورده» داشتیم. اول کبد تشریح شد، اورده که همین اجوف است ثالثا تشریح می شود و ثانیا یعنی در وسط باب تشریح شد اما در عنوان بواب آمد. زمانیکه عنوان را می خواندم گفتم شاید باب باشد، مراجعه به نسخ کردیم دیدیم همه بواب گفته اند. اما با مراجعه به بعضی کتب معلوم شد بواب دو معنا دارد. یک معنا همان دهانه روده اثنی عشر است که به فم سافل معده وصل می شود که در این فصل مناسب نیست. معنای دیگری برای بواب داریم که عبارت است از همین شعب باب که در کبد وارد شده اند و خود باب، یعنی مویرگ های موجود در کبد را بواب می گویند. همان هایی که برای آوردن غذا از معده به کبد باب هستند. یعنی بواب اطلاق دوم آن، مرادف با باب است و ابن سینا از بوابی که در عنوان فصل آورده است این دومی را اراده کرده است، بنابراین عنوان این فصل مشکلی ندارد یعنی چه بگوید باب و چه بگوید بواب ایرادی ندارد.

تشریح رگ اجوف

وارد بحث در اجوف می شویم. اجوف رگی است که از حدبه کبد خارج می شود و بعد بیان می کنیم که به دو قسم تقسیم می شود. یک قسم صاعد است یعنی به سمت بالای بدن می رود و خون را به قسمت های بالای بدن می رساند و یک قسمت دیگر آن هابط است که هبوط (نزول) می کند و داخل لگن و داخل پا می شود و تا کف پا را خون رسانی می کند.

ماهیت اجوف

این ورید که همان سیاهرگ است، تمام بدن را خونرسانی می کند و غذا می رساند و می توان گفت طولانی ترین و بلند ترین رگ بدن است و این همانی است که اسم آن را اورتی گذاشتیم و امروزه به آن آورت می گویند و اینجا به آن اجوف می گوییم.

منشا و ریشه های رگ اجوف (توضیح کلی درمورد اجوف)

ریشه این رگ در کبد است، ساقه از کبد بیرون می آید و دو شاخه می شود یکی به سمت بالا و یکی به سمت پایین که توضیح دادیم. قبل از اینکه این ساقه از کبد خارج شود، ریشه های این اجوف در کبد وجود دارد و این ریشه ها برای مکیدن خون از کبد هستند و ریشه های دیگری از باب در کبد وجود داشت که قبلا خواندیم که برای مکیدن غذا از معده بودند و غذا را از معده می مکیدند و درون کبد می آوردند و ریشه های اجوف هم برای این است که غذای تبدیل به خون شده را بمکند و به سائر بدن ارسال کنند.

پس این دو ریشه (ریشه باب و اجوف) در کبد با یکدیگر مرتبط هستند، یکی ریشه باب است که از مقعر کبد وارد می شود و یکی هم ریشه اجوف است که مربوط به محدب کبد است. ریشه های قسمت محدب و مقعر، داخل کبد با یکدیگر تماس دارند. یکی غذا را وارد کبد می کند و تبدیل به خون می شود و ریشه دیگر(ریشه های اجوف) این غذای تبدیل به خون شده را وارد قسمت های دیگر بدن می کند. به این شکل که این ریشه ها، خون را به سمت ساقه جذب می کنند و به وسیله اجوف در کل بدن پخش می کند.

این یک توضیح کلی در مورد اجوف بود که قسمت صاعد و هابط آن مورد لحاظ نیست. بعد از توضیح کلی، ابن سینا این اجوف را به دو قسمت صاعد و هابط تقسیم می کند و هر کدام را توضیح می دهد که بحث طولانی است.

 

تطبیق متن

«واما الاجوف» که دومین رگ ظاهر شده از کبد است «فان اصله» یعنی ریشه اش «اولا» یعنی قبل از اینکه خود ساقه بیاید و شاخه شاخه بشود ریشه درون کبد شاخه شاخه شده است.

در سه خط بعد می فرماید (ثم تطلع ساقه عند الحدبه) این ثم یعنی ثانیا، در اینجا می گوید (اما الاجوف فان اصله اولا یتفرق) بعد می گوید (ثم تطلع ساقه) یعنی ثانیا تخرج ساقه عند الحدبه، ریشه اولا درون کبد است و در مرحله بعدی ساقه از کبد بیرون می آید و به دو قسمت صاعد و هابط تقسیم می شود.

«یتفرق فی الکبد نفسه» ریشه ی این اجوف در خود کبد پخش می شود نه در آن لفافه و غشاء دور کبد، زیرا قبلا گفتیم غشائی دور کبد را احاطه کرده است و ریشه اجوف در خود کبد پخش است، نفسه به معنای خود کبد است

«الی اجزاء» متعلق به خود یتفرق است، این ریشه متفرق می شود به مویرگ هایی که دقیق و باریک هستند «کالشعر» با این کلمه (کالشعر) معنای باریک را فهمانده است. یعنی این اصل متفرق می شود به اجزائی که آن اجزاء مانند مو باریک هستند.

دلیل متفرق شدن ریشه های اجوف در کبد

از این عبارت ابن سینا بر می آید که این اجوف وقتی درون کبد وارد می شود، در ابتدا به صورت مویرگ نیست بلکه به صورت رگ واحد است، و درون کبد ریشه ریشه می شود و به صورت مویرگ در می آید، چرا به صورت مویرگ در می آید؟ زیرا این مویرگ ها درون کبد پخش شوند و غذاهایی را که درون کبد پخش هستند را جمع کنند و درون خود وارد کنند، و چون همه به اجوف وصل هستند، همه غذا ها (خون) را به رگ واحدی که اجوف است بریزند و اجوف با شاخه های صاعد و هابط خود به قسمت های بالا و پایین بدن برساند.

«لیجذب الغذاء من شعب الباب» تا جذب کند غذا را (خون آماده شده را) این ریشه های اجوف، از ریشه ها و شعبه ها و مویرگ هایی که باب از مقعر کبد وارد کرده بود.

البته عرض کردیم که باب برای مکیدن کیلوس است، ماساریقا که شعب باب هستند برای مکیدن کیلوس هستند اما توضیح دادیم که کیلوس درون ماساریقا تبدیل به خون می شود اما خون کامل نیست و در کبد به خون کامل تبدیل می شود پس ماساریقا خون دارند اما کامل نیست بعد از کامل شدن خون درون کبد از اجوف به کل بدن پخش می شود. ابن سینا نمی گوید ریشه های باب با ریشه های اجوف چسبیده اند اما بالاخره هردو درون کبد هستند و یکی غذا به کبد می رساند و دیگری غذای متحول شده به خون را از کبد خارج می کند و به سائر بدن می رساند.

«المتشعبه ایضا کالشعر» یعنی شعب باب هم متشعب شدند مانند مو (ایضا) یعنی همانطور که شعب ریشه اجوف مانند مو بوده اند. یعنی هم شعب باب مویرگ هستند و هم شعب اجوف مویرگ هستند.

محل ورود و خروج اجوف و باب (دو قسم شدن اجوف)

توضیح می دهد «اما شعب الاجوف فواردة من حدبة الکبد الی جوفه و اما شعب الباب فواردة من تقعیر الکبد الی جوفه» الان هم شعب اجوف را گفت و هم شعب باب را گفت مانند مو می مانند و باریک هستند، الان ازجهت ورود این مویرگ ها بحث می کند شعب باب از مقعر و شعب اجوف از محدب وارد کبد شده اند. از جهت مویرگ بودن هر دو مشترک هستند اما از محل ورود متفاوت هستند. ضمیر جوفه به کبد بر می گردد.

حالا به ساقه اجوف می پردازیم «ثم تطلع ساقه» تطلع یعنی تخرج و تظهر، ساق اجوف ظاهر می شود «عند الحدبه» یعنی از قسمت محدب کبد ساق اجوف خارج می شود. دو قسم می شود، قسمی به سمت بالای تنه(کبد در قسمت فوق شکم است، بالای کبد می شود حجاب حاجز، قلب و شش و می رود تا بالای مغز) و قسمی به سمت پایین کبد(معده و طحال و مثانه و لگن خاصره و پا و ران و ساق تا کف پا) می آید

«فتنقسم قسمین قسم صاعد(بالا رونده) و قسم هابط(پایین رونده)» بعد می گوید (فاما الصاعد) دو قسم صاعد و هابط را جدا جدا بحث می کند. در شش صفحه بعد (اما الهابط)، توضیح هابط را شروع می کند.

مباحث شبیه به هم است و قابل قاطی شدن است و انسان این ها را گم می کند. یا باید شکل جلوی مان باشد و با شکل تطبیق کند یا اینکه باید حواسمان باشد و با بدن خودمان تطبیق کنیم و باید توجه اجمالی به بدن خودمان داشته باشیم.

توضیح کلی قسم صاعد از اجوف (حجاب حاجز و غلاف قلب)

هردوی صاعد و هابط از بالای کبد خارج می شوند اما هابط خم می شود و به سمت پایین می آید. قسمتی که مستقیم به بالا می رود(صاعد)، اولین مکان به حجاب حاجز می رسد، حجابی که بین شکم و سینه را فاصله انداخته است و روی آن قلب و شش قرار دارد. حجاب را شکافته است و به بالا رفته است و حجاب کیپ صاعد را گرفته است. بعد از حجاب به سمت قلب می رود، ابتدا به غلاف قلب می رسد که غلاف قلب یک غشاء شحمی است و این پی به قلب چربی می دهد. اگر خون زیاد درون این پی بریزد اثر آن را از بین می برد. خداوند رگ هایی را که در این غلاف قلب بفرستد، باریک می کند تا خون زیادی را وارد نکند. اجوف که به غلاف قلب می رسد و در آن به صورت مویرگ متشعب می شود و خون را وارد غلاف می کند و اصل صاعد از اجوف ادامه پیدا می کند. زمانیکه محازی با غلاف می شود، گذشته از داخل رفتن مویرگ ها در غلاف، خود اصل صاعد در همانجا به دوقسم تقسیم می شود. یک قسم آن عظیم است. ابن سینا می گوید بزرگترین رگی است که وارد قلب می شود.ابن سینا این قسم عظیم را شروع می کند بحث کردن، دو صفحه بعد قسم دوم را بیان می کند. پس دقت کنید که صاعد در محازات قلب دو قسمت می شود که یک قسمت آن وارد قلب می شود که الان بحث می کنیم، شاخه دوم، در دوصفحه بعد شروع می کنیم.

تطبیق متن

«فاما الصاعد منه» منه یعنی من الاجوف یعنی شاخه صاعدی که جزئی از اجوف است «فیخرق الحجاب» حجاب حاجز را می شکافد. «فینفذ فیه» در حجاب نفوذ می کند. چون حجاب را شکافته است جبران می کند. دو رگ را در حجاب قرار می دهد تا این دو رگ خون را به حجاب برسانند. ینفذ یعنی صاعد نفوذ می کند «فیخلف فی الحجاب عرقین» به جا می گذارد دو رگ را که این دو رگ «یتفرقان فیه» به صورت مویرگ در حجاب پخش می شوند «فیاتیانه الغذاء» پی برای حجاب غذا می آورند. می توانیم یاتیانه را با عین و طاء (یعطیان) هم بخوانیم یعنی عطا می کنند غذا را. «ثم» سپس این صاعدی که دو رگ در حجاب جا گذاشت «ثم یحاذی غلاف القلب» با غلاف قلب محاذی می شود که عرض کردیم غلاف قلب را. «فیرسل الیه شعبا کثیره» می فرستد این صاعد الیه به غلاف قلب، شعب زیادی را که «تتفرع کالشعر فی الدقه» که به لحاظ باریک بودن مانند مو هستند «فتغذوه» این مویرگ ها به غلاف غذا می دهند. این غلاف نازک است ولذا رگ وارد آن وارد نمی شود و مویرگ درون آن می رود. تناسب بین محل و حال اقتضاء می کند که اگر محل نازک است حال که همان مویرگ است نازک باشد. «ثم ینقسم بقسمین» ثم یعنی بعد از اینکه محاذی غلاف قلب شد، و شعب باریکی را به سمت غلاف فرستاد، به دو قسمت تقسیم می شود. «قسم منه» یعنی قسمی از همین صاعدی که به سمت قلب می رود «عظیم» که «یاتی القلب فینفذ فیه» یعنی قسمت بزرگ آن وارد در قلب می شود، «عند اذن القلب الایمن» الایمن صفت اذن است. از کجا وارد می شود؟ در نزد گوش راست قلب.

قبلا گفتیم قلب دو گوش دارد که این دو گوش، یکی راست است و دیگری چپ است. وقتی قلب منقبض می شود تا خون را بمکد، این دو گوش شل می شوند و می افتند، وقتی قلب منبسط می شود که خون را به بیرون بدهد و داخل شریانات بفرستد، این دو گوش از حالت سستی در می آیند.

حالا ابن سینا می فرماید قسم از صاعد وارد گوش راست قلب می شود «وهذا العرق اعظم عروق القلب» این رگی که در مورد آن صحبت می کنیم، بزرگترین رگی است که در قلب وجود دارد.

بعضی از رگ ها از قلب می رویند، بعضی رگ ها از جای دیگر رویده اند و وارد قلب می شوند. فرقی نمی کند هر دو قسم را اگر ملاحظه کنیم، هیچکدام به اندازه این رگ وارد شده از صاعد به قلب نیستند.

چرا خداوند این رگ را عظیم آفرید؟ از مطلبی که ابن سینا بیان می کند بدست می آید مراد او از عظمت طولانی بودن نیست بلکه مراد ضخیم بودن و جوف وسیع داشتن است. به لحاظ عرض و عمق کلفت است. البته بعید هم نیست طول آن زیاد باشد اما مهم این است که جوف آن وسیع است. در جواب می گوید این رگ مسیر غذا است اما رگ های دیگر مربوط به قلب هستند مسیر هوا هستند. غذا اگر چه مایع است و بعدا به گوشت و چیزهای دیگر تبدیل می شود، اما هوا از مایع لطیف است. چون بقیه رگ های قلب مسیر هوا و جسم لطیف هستند، لزومی نداشته ضخیم آفریده بشوند اما این رگ چون مسیر غذا است و غلظت آن بیشتر از نسیم است، ضخیم تر آفریده شده است.

«وانما کان هذا العرق اعظم من سائر العروق» سائر رگ هایی که در قلب وارد می شود زیرا سائر عروق برای استنشاق نسیم و میکدن نسیم و مورد استفاده قرار دادن آن و اخراج آن است. نسیم یعنی هوای صاف «وهذا هو للغذاء» وهذا یعنی این رگی که داریم در مورد آن بحث می کنیم مسیری برای غذا است. این اولین مقدمه، مقدمه دوم: غذا غلیظ تر از نسیم است. نتیجه: «فیحتاج ان یکون منفذه اوسع و وعائه اعظم» پس احتیاج است که محل ورود، و خود مسیر که وعاء است باید اعظم باشد.

رگی از اجوف که وارد قلب می شود به همراه سه غشای آن

بعد می فرماید این قسم از رگ که گفتیم اجوف وقتی به محاذی قلب می رسد، دو شاخه پیدا می کند، پس این دو شاخه قبل از ورود اجوف به قلب است. این شاخه ای که در مورد آن صحبت می کنیم دارد به سمت قلب می رود و به آن میرسد و وارد آن می شود. به محض چسبیدن به قلب سه غشاء دور آن را احاطه می کند و این رگ با غشاء وارد قلب می شود. غشائی که از خارج بافته می شوند تا داخل قلب یا از داخل قلب بافته می شوند به سمت خارج قلب زیرا دو نسخه داریم یکی (من داخل الی خارج) و یکی (من خارج الی داخل) حال کدام ترجیح دارد باید به کتابهای تشریح رجوع کنیم. قلب وقتی منقبض می شود تمدد پیدا می کند و خودش را می کشد. زیرا از پهلو خودش را منقبض می کند و از جلو و عقب دراز می شود و تمدد پیدا می کند. وقتی قلب منقبض می شود و دراز می شود تا خون را بمکد، غذا وارد قلب می شود، غذا از همین قسمی که گفتیم سه غشاء دور آن است وارد می شود. بعد قلب منبسط می شود، خون را به بیرون می دهد. وقتی خون بخواهد بیرون برود، احتمال دارد وارد این رگ مورد بحث ما بشود زیرا دهانه آن باز است. می فرماید این غشاء ها مانع از ورود غذا به این رگ می شوند. به محض این که غذا وارد قلب شد و قلب بخواهد غذا را وارد رگ های شریانی کند، این غشاء ها دهانه این رگ وریدی را می پوشانند. روید همان سیاهرگ است و خون داخل آن برنمی گردد، خون داخل شریان ها می شوند تا به شش وارد کنند و در شش خون همراه هوای صاف بشود و دوباره به قلب برگردانند و قلب دوباره این ها را به جاهای دیگر بدن بدهد که هم غذا و هم هوا را قلب پخش می کند.

«وهذا» یعنی این رگی که مورد بحث ما است «کما» یعنی به محض اینکه «تدخل» داخل قلب می شود «تتخلق له اغشیة ثلاثه» سه غشاء برای آن خلق می شود. «مسفقها من داخل الی خارج» مسفق یعنی منسج یعنی محل بافتن، بافت این غشاء از داخل به سمت خارج است. یعنی جوری ساخته شده است که پیدا است هر چه سه سمت خارج می آید لایه روی لایه می آید و این نشان می دهد بافت آن از داخل شروع شده است و به سمت خارج می آید. در نسخه قانون و نسخه خطی دارد (من خارج الی خارج).

«لیجتذب القلب» این دلیل برای وجود سه غشاء است نه اینکه برای جذب قلب دلیل باشد. قلب بخاطر انقباض خون را جذب می کند. پس این غشاء ها چه فایده ای دارند؟ می گوید (لیجذب القلب) و جمله بعد می فرماید (ثم لا یعود)، این مجموعه منفعت غشاء است و فقط جذب به تنهایی منفعت نیست زیرا قلب بدون این غشاء ها غذا را جذب کند زیرا حالت انقباض پیدا می کند و غذا را می مکند، اما جذب غذا و برنگشتن غذا به صورت توامان منفعت غشاء است یعنی این جمله (لیجذب القلب ثم لا یعود) با هم انجام می شود هم غذا جذب می شود و هم غذا برنمی گردد. «لیجتذب القلب عند تمدده منها الغذاء» ضمیر تمدده به قلب بر می گردد. ضمیر منها به اغشیه ثلاثه بر می گردد. یعنی تا جذب کند قلب زمانیکه تمدد پیدا کرد قلب (منقبض بشود) از اغشیه غذا را «ثم لا یعود الانبساط» یعنی زمانیکه رگ منبسط می شود تا خون را بیرون بدهد غذا وارد این رگ نمی شود «واغشیته اصلب الاغشیه» غشاهای سه گانه ای که دور این قسمت از رگ ورید هستند، غشاهای خیلی سفتی هستند. بحث غشاء تمام شد.

سه قسم شدن اجوف در محاذات قلب

حالا این ورید به محض ورود به قلب سه غشاء همراه آن است، بعد تقسیم به سه قسم می شود. از عبارت بر می آید که قبل از ورود به قلب سه قسم می شود یعنی وقتی محاذی قلب می شود سه قسم می شود. یک قسم طرف ریه می رود، یک قسم داخل قلب می شود و در جداره داخلی قلب دور می زند و یک قسم به سمت چپ می رود و بعد می رود طرف اضلاع یعنی استخوان های طرف دنده. ابن سینا در ابتدا می گوید (عرق یسیر منه الی الرئه) یعنی یکی از اقسام ثلاثه به سمت ریه می رود و سه خط بعد می گوید (واما القسم الثانی) قسم داخل قلب می شود و سه خط بعد می گوید (اما القسم الثالث) قسم سوم که طرف چپ می رود. که آن قسم اولی را با (عرق) بیان می کند که قسم اول است.

«وهذا الورید» این وریدی که گفتیم بزرگترین رگی است که وارد قلب می شود «یخلف عند محاذاة القلب عروقا ثلاثه» وقتی محاذی قلب می شود سه شاخه می شود. محاذی به معنای مقابل است و هنوز داخل قلب نرفته است. ابن سینا تعبیری دارد (ناتعا) یعنی برآمده و ورم کرده، نشان می دهد این رگ به قلب چسبیده و آن جا را ورم کرده، کرده است.

رگی از این سه قسم به سمت ریه می رود(محل و ویژگی های آن)

«عرق یصیر منه» ضمیر منه یعنی من هذا الورید یا من القلب که هر دو درست است زیرا رگ محاذی قلب شده است و به قلب مرتبط شده است بنابراین یصیر یعنی ینتقل، منه بگید من القلب درست است یا من الورید هم درست است. «الی الرئه ناتعا عنه» ضمیر عنه به مرجعی بر می گردد که ضمیر منه را برگرداندید (ورید یا قلب) ناتعا یعنی برآمده از قلب و بیرون زده و ورم کرده، یعنی به نظر می رسد که این بخش از قلب ورم کرده باشد.

نسخه ما و شرح گیلانی دارد (ناتعا) اما شرح آملی دارد (نابتا) و شرح آملی جایگاه رویدن را تعیین می کند که مراجعه میکنید. تعبیر (یصعد الی الرئه) هم در شرح آملی وجود دارد که نحوه انتقال این رگ به ریه را توضیح می دهد که به شکل صعود است.

«عند منبت الشرایین» از کجای قلب این رگ به سمت ریه بر می گردد؟ آن جایی که شرایین از قلب در می آیند، از همانجا به سمت ریه می رود. «بقرب الایسر» توضیح می دهد که این رگ کجای قلب می رود. ایسر یعنی تجویف ایسر، یعنی نزدیک تجویف چپ قلب. «منعطفا فی التجویف الایمن الی الریه» یعنی از تجویف ایسر برآمده می شود بعد منعطف می شود و منحرف می شود در تجویف ایمن بالریه، نشان می دهد با قلب تماس گرفته است و حتی نفوذ هم کرده است و به سمت ریه می رود.

توضیح نام این رگ

نام این قسم (ورید شریانی) است. چون شاخه ای از همین قسم صاعدی است که از کبد آمده ورید است، اما شریانی هم نامیده می شود چون دو جداره است. شریان ها همه دو طبقه هستند به جز شریان وریدی که بعدا می گوییم که یک طبقه است اما بقیه سرخرگها و شریانها دو طبقه هستند. ورید ها هم یک طبقه هستند اما این ورید استثناء دو طبقه می باشد. لذا می گویند (ورید شریانی).

«وقد خلق ذا غشائین» یعنی این قسمی که الان بحث می کنیم، رگی از سه رگی که از رگ مورد بحث خارج شده و به سمت ریه رفته است، خداوند دو لایه آفریده است «کالشرایانات» مانند سرخرگها «فلهذا» به خاطر اینکه دو غشائی می باشد به آن می گویند ورید شریانی.

منفعت دو جداره بودن این رگ

دو جداره شدن این رگ چه منفعتی دارد؟ دو منفعت دارد. زمانی که دوجداره بشود، جوف آن باریک می شود و وسعت داخلی کم می شود. وقتی باریک شد، با ریه سازگار است. ریه یک جسم رقیق است. خون در آن باید با رقت وارد بشود. وقتی که جوف رگ باریک باشد، خون با رقت وارد می شود و ریز ریز ترشح می شود و ریه می تواند خون ترشح شده را تحمل کند. نه تنها دهانه تنگ است بلکه خون هم چون تازه از قلب آمده است، کاملا رقیق است و هنوز نزج کامل پیدا نکرده است تا منقعد بشود. هم ترشح این خون از دهانه بارک و هم خود خون رقیق است چون تازه از قلب آمده است، از این دوجهت مناسب با ریه است. وقتی جداره دو تا شود، داخل رگ گرم تر از وقتی است که یک لایه باشد. داخل این رگ خون نزج کامل پیدا می کند به خاطر اینکه حرارت بیشتر است.

منفعت اول

«والمنفعة الاولی فی ذلک» ذلک یعنی دو طبقه بودن این رگ منفعت اولی این است که «ما یرشح منه دما فی غایة الرقة» آنچه از این رگ ترشح می کند بر ریه به عنوان دم، (دما تمییز است) در غایت رقت باشد «اذ هذا الدم» چرا این دم رقیق است؟ اولا با ترشح می آید چون داخل رگ تنگ است ثانیا «قریب عهد من القلب» این رگ تازه از قلب خارج شده است و رقت خون قلب را دارد «لم ینزج فیه نزجا المنسب فی الشریان الوریدی» نزج پیدا نکرده است این خون (فیه) در قلب، عدم نزج در قلب است نه در رگ، زیرا می گوییم در رگ نزج پیدا می کند؛ مانند نزج خونی که ریخته شده است در شریان وریدی نزج ندارد. (نزجا مفعول مطلق نوعی، الف و لام المنسب، الف و لام موصول و کنایه از خون است.)

خونی که در شریان وریدی ریخته می شود درون قلب کاملا نزج پیدا می کند و بعد در شریان وارد می شود اما خونی که در ورید شریانی وارد می شود هنوز در قلب نزج کامل پیدا نکرده است، اگرچه در همین ورید شریانی نزج کامل پیدا می کند.

تفاوت شریان وریدی و ورید شریانی

عرض کردیم شریان وریدی غیر از ورید شریانی است. شریان وریدی در واقع سرخرگ است برخلاف ورید شریانی که در واقع سیاهرگ است که به خاطر دو طبقه بودن به آن شریان می گوییم. این شریان یک طبقه است به همین جهت مانند ورید است. اما برای جهت وریدی آن غالبا می گویند: چون این شریان بر خلاف دیگر شریان ها، ساکن است. پس دو شباهت به ورید دارد یکی اینکه یک طبقه است و دوم اینکه ساکن است و ضربان ندارد. و خونی که در این شریان وریدی ریخته می شود، خون نزج پیدا کرده است.

کار شریان وریدی این است که هوا را از ریه به قلب می آورد، هوای بازدم را که قابل استنشاق نیست به ریه می رود، خونی که در قلب می آید با آن هوایی که از شریان وریدی وارد می شود، مخلوط می شودو خون صاف می شود، دومرتبه این خون ها که می روند و کربن پیدا می کنند و از حالت صافی در می آیند و خون سوخته می شوند به قول قدیمی ها، این خون باید پس زده بشود که از طریق این شریان وریدی است. البته هوای خالص نمی آید بلکه هوایی است که داخل خون است. هوا را از شش جذب می کند و به قلب می آورد و بعد هوای بازدم را که آلوده شده است باز در خون می آورد و منتقل به شش می کند و خارج می کند. و خود هوا خالصا جابجا نمی شود. این منفعت اول بود برای دو جداره بودن ورید شریانی.

منفعت دوم

«ان ینزج فیه الدم» فیه یعنی در ورید شریانی خون نزج پیدا کند «فضل نزج» یعنی نزج اضافه و کامل. حرارتی که دو جداره بودن در خون ایجاد می کند بیش از حرارت یک جداره است، بنابراین این خون حرارتش زیادتر می شود و نزج بیشتری پیدا می کند. یک مقدار نزج درون قلب داشت وقتی وارد ورید شریانی شد به خاطر دو طبقه بودن این رگ فضل نزج پیدا کرد.

این از سه شاخه ای که از ورید مورد بحث به وجود آمد، شاخه اول را توضیح دادیم و اسم آن ورید شریانی است، شاخه دوم و سوم را جلسه آینده مطرح می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo