< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: طبیعیات شفاء/الحیوان /تشریح کبد (رگ هایی که از کبد خارج می شوند برای تغذیه اعضای مختلف)

 

فن هشتم طبیعیات شفاء الحیوان صفحه 310 سطر4

«واما الطرف الذی یلی تقعیرها فانه کما ینفصل من الکبد ینقسم اقساما ثمانیه قسمان منها صغیران و ستة هی اعظم»

وارد بحث در باب شدیم و گفتیم باب رگی است که از قسمت مقعر (زیرکبد) خارج می شود، در مقابل اجوف که از محدب کبد (بالای کبد) خارج می شود و در آینده می آید. باب یک طرف قاعر دارد(به قَعر رفته) که در کبد فرو رفته است و یک طرف ظاهر دارد که از کبد بیرون است. قسمت قاعر آن را توضیح دادیم. امروز قسمت خارجی رگ باب را توضیح می دهیم و اگر شکم شکافته شود دیده می شود. باب زمانیکه از کبد خارج می شود و ظاهر می شود، و به محض خروج از کبد شعبی به آن وصل هستند. هشت شعبه که دو عدد آن کوچک و شش قسم از آن ها بزرگ است. یکی از شعب کوچک به روده اثنی عشر می چسبد و از آنجا ادامه پیدا می کند و داخل پانکراس می شود. پانکراس را بعدا توضیح خواهیم داد. یکی دیگر از دو شعبه کوچک به طرف زیر معده می رود و در دهانه پایین معده قرار می گیرد که یک مقدار بالاتر از اثنی عشر است و به دهانه معده هم وصل می شود. کار هر دو شعبه کوچک که از رگ باب منشعب شدند، جذب غذا می باشد و معده یا اثنی عشر را تغذیه نمی کنند.

 

تطبیق متن«واما الطرف الذی یلی تقعیرها» گفتیم باب (رگی که از پایین کبد خارج می شود) دو طرف دارد، طرفی که کنار کبد در قسمت پایین است (ضمیر تقعیرها به کبد بر میگردد) «فانه کما ینفصل من الکبد ینفصل الی اقسام ثمانیه» (کما ینفصل به معنای به محض اینکه است) فانه یعنی آن طرفی از باب که از پایین کبد خارج شده است به محض خارج شدن از کبد به هشت قسم تقسیم می شود. (یعنی بدون شعبه شدن امتدادی ندارد) «قسمان منها صغیران و ستة هی اعظم» دو قسم کوچک و شش قسم بزرگ تر هستند. توضیح دو قسم صغیر: «فاحد القسمین الصغیرین یتصل بنفس المعاء المسمی باثنی عشری » (دو خط بعد می گوید فالقسم الثانی) قبلا گفتیم اثنی عشری اولین قسمت از شش قسمت روده است و لفافه دارد یعنی قشائی روی آن پیچیده است. این شعبه آیا وارد روده می شود یا به قشاء متصل است؟ می فرماید (بنفس المعاء) یعنی نفوذ می کند در قشاء و به پوسته خود روده می چسبد. «لیجذب منه الغذاء» تا جذب کند از اثنی عشری غذا را «قد یتشعب منه شعب» (ضمیر منه به احد القسمین برمیگردد) از همین قسمت گاهی مویرگ هایی به وجود می آید «تتفرق فی الجرم المسمی بانقراص» که در جرمی پخش می شود که به آن انقراص می گویند. (قد) تحقیقی است زیرا انسان ها به یک گونه خلق می شوند. این شعبه که به انقراص می رسد کار جذب غذا ندارد بلکه تغذیه می کند این جرم را. در عربی به انقراص، مرابض می گویند. غده ای است در نزدیکی اثنی عشر و کار آن این است که رگ های شریانی و وریدی در این غده وارد می شوند و باعث می شوند تا این رگ ها جا به جا نشوند تا در هم تنیده نشوند.

بنده گمان می کنم که این غده همان غده پانکراس (لوزالمعده) باشد که امروزه نام می برند. گاهی هم تعبیر می کنند به جزائر پانکراس. البته انقراص معانی دیگری هم دارد.«القسم الثانی» قسم دوم از دو شعبه کوچکی که از باب منشعب شده اند. «تفرق فی اسفل المعده» زیر معده طرف راست معده می آید «وعند البواب» یعنی کنار بواب (دهانه ی بالای اثنی عشری است که به معده چسبیده است) می باشد. علت نامیدن بواب این است که زمانیکه معده در حال هضم است این دهانه بسته است و زمانیکه غذا آماده شد، اثنی عشر در را که همان بواب است باز می کند به همین جهت به آن بواب می گویند. بواب با باب تفاوت می کند. باب به معنای درب است ولی بواب به معنای دربان است. کسی که در ساختمانی را طبق مقتضای مصلحت می بندد یا باز می کند. «هو» آن بواب «فم المعده السافل» (سافل صفت فم است) دهانه پایین معده است. دهانه بالایی معده به مری وصل است. «لیاخذ الغذاء» (این جمله مربوط به فم است.) تا غذا را جذب کند و به سمت روده ارسال کند.

«واما الستة الباقیة» شش شعب دیگری است که از باب منشعب می شوند و بزرگ تر از دو شعبه قبلی هستند. قسم اول به سمت جانب مسطح معده می رود.

 

توضیح شکل معده

معده یک ظرف است که یک قسمت مسطح دارد و یک قسمت محدب دارد که روی قسمت مسطح قرار گرفته است. معده مانند مشکی می ماند که اگر روی زمین قرار بگیرد مانند زمین مسطح می شود اما قسمت بالای معده و مشک محدب است. قسمت مسطح معده به کمر وصل است و قسمت جلوی شکم محدب است و مسطح آن به سمت کمر است.

قسمت مسطح، محل اتصال اولین شعبه از شش شعبه ای است که از کبد خارج می شود. وظیفه این شعبه، غذا دادن به معده است. معده همانطور که غذا را هضم می کند، باید تغذیه بشود. اما ظاهر و پوسته ی بیرونی معده را غذا می دهد و غذای درونی معده از همان کیلوس درون معده است. قسمت ظاهر معده به وسیله ی رگ تغذیه می شود اما قسمت درونی معده وریدی ندارد و با همان کیلوس داخلی تغذیه می شود.«فواحد منها» یکی از این شش قسم «یصیر الی الجانب المسطح من المعده» یصیر یعنی یذهب، یعنی این رگ منتقل می شود به جانب مسطح معده «لیغذو ظاهره» تا غذا به ظاهر معده بدهد. ضمیر ظاهر مذکر است به اعتبار مسطح. «اذ باطن المعده یلاقی الغذاء الاول» زیرا باطن معده با غذای اول ملاقات می کند. منظور از غذای اول همان کیلوس است که غذا اولین باری که هضم می شود تبدیل به کیلوس می شود. خون نیز غذای دوم محسوب می شود. «الذی فیه» غذای اولی که در باطن معده است. دوباره ضمیر مذکر آورده است به اعتبار باطن. «فیغتذی منه بالملاقات» یعنی باطن معده از غذای اول تغذیه می کند به وسیله ملاقات (مستقیما) با کیلوس.

قسم دوم از شعبه های شش گانه ای که از قسمت پایین کبد خارج می شود به سمت طحال می رود و قبل از رسیدن به طحال شعبه هایی پیدا میکند و این شعبه ها به طرف انقراص می روند. بعد از اتصال به طحال یک شعبه ی قابل توجه خودش را به معده می فرستد اما خودش به داخل طحال می رود و قسمی از آن به سمت بالا و قسمت دیگر به سمت پایین طحال می رود و هر کدام دو شعبه می شوند.

«والقسم الثانی یاتی ناحیة الطحال» یعنی قسم دوم به سمت طحال می آید «لیغذو الطحال» تا به طحال غذا بدهد. در طحال غذا وجود ندارد تا آن را جذب کند «ویتشعب منه قبل وصوله الی الطحال شعب» این شعبه قبل از اینکه به طحال برسد شعبه هایی از آن منشعب می شوند. «تغذو الجرم المسمی بانقراس» تغذیه می دهند جرمی را که انقراص نامیده می شود. در خلاصة الحکمه نوشته است به فتح اول و سکون نون و کسر قاف و فتح راء و الف و سین مهملتین. که گوشت رخل (سست) است در اطراف جوابل و باید تحقیق شود که آیا همان پانکراس یا ونکریاس امروزی است یا نه؟ این قسم غذا به طحال و انقراس می دهد. غذای صاف تر را به انقراس می دهد. «من اصفی ما ینفذ فیه الی الطحال» ما ینفذ به معنای غذا است و ضمیر فیه به قسم ثانی بر می گردد و من اصفی متعلق به تغذو است یعنی غذایی که نفوذ می کند به سمت طحال، صاف تر را به انقراس می دهد. «ثم یتصل بالطحال» ثم یعنی بعد از تغذیه انقراس ادامه پیدا می کند تا اینکه به طحال متصل می شود. «ومع اتصاله به» یعنی وقتی قسم ثانی به طحال متصل می شود «ترجع منه شعبة صالحة» این قسم ثانی به معده نزدیک است و به طحال دور است، زمانیکه به سمت طحال می آید به معده کاری ندارد و از کنار معده عبور می کند و زمانی که وارد طحال می شود شعبه ای از آن خارج می شود و باید برگردد به سمت معده زیرا معده سر راه آن است به این جهت از این شعبه تعبیر به ترجع (بر میگردد) می کند. زیرا به سمت معده بر می گردد. البته شارحین قانون ترجع را به معنای تذهب معنا کرده اند و درست است اما ذهاب به این صورت که عرض کردم و این توضیح از مرحوم گیلانی است. این شعبه قبل از اینکه وارد طحال شود به سمت معده بر میگردد. صالحه به معنای صالحة المقدار است یعنی از جهت مقدار قابل توجه است و خیلی ریز نیست. «تنقسم فی الجانب الایسر من المعده لتغذوه» پخش می شود در طرف چپ معده تا طرف چپ را تغذیه کند. یک رگ سطح ظاهری را تغذیه می کرد و این شعبه سمت چپ معده را تغذیه می کند. «واذا نفذ النافذ منه» ضمیر منه به قسم ثانی بر میگردد یعنی قسمتی که داخل طحال نفوذ می کند «فی الطحال» در طحال که متعلق به نفذ است. می توانیم متعلق به النافذ هم بگیریم اما باید متعلق نفذ را در تقدیر بگیریم. لزومی به این کار نیست. «وتوسطه» مصدر نیست و فعل ماضی است و مدخول اذا است و عطف بر نفذ است. یعنی به وسط طحال که برسد دو قسم می شود. یک قسمت به بالا و یک قسمت به پایین طحال می رود. «فالصاعد» پنج خط جلوتر «واما الجزء النازل» شعبه پایین است. «فالصاعد تتفرق منه شعبة» قسمتی که به سمت بالای طحال می رود از آن شعبه ای جدا می شود و مویرگ می شود و پخش می شود «لتغذوه» تا آن قسمت را تغذیه کند. «والجزء الآخر» یعنی جزء دیگر از همین صاعد، «یبرز» یعنی از طحال بیرون می آید و آشکار می شود. قسمتی در جداره بالایی طحال پخش شده است و قسم دیگر از جداره و سقف طحال بیرون از طحال رفته است تا به قسمت محدب معده رسیده است. آنجا نیز دو قسم شده است، یک قسمت به ظاهرِ طرف چپ معده رفته است و یک قسم به دهانه بالای معده رفته است.

 

انسان چگونه احساس گرسنگی میکند؟

قسمتی که به سمت دهانه رفته است، مواد ترشی که عضو را جمع می کند را به دهانه می رساند تا انسان احساس گرسنگی کند و شهوت غذا به وجود بیاید و ما اصطلاحا می گوییم دل مالش یا دل ضعف رفت و احساس گرسنگی می کنیم. این حالت زمانی است که این ماده ترشح می شود. «حتی یوافی بحدبة المعده» تا به قسمت محدب معده برسد «ثم یتجزء جزئین» به دو جزء تقسیم می شود «جزء یتفرق منه» ضمیر منه به جزء آخر بر می گردد، جزئی از آن به قسمت ظاهر چپ معده می رود «لیغذوه» تا آن را تغذیه کند. «یغوص فی المعده» جزء دیگر به معده می رود و خود را به دهانه بالایی آن می رساند. «لیدفع الیه فضلا العفص الهامص» تا ماده ای تلخ و ترش را به آن برساند «من السوداء» متعلق به لیدفع می باشد، یعنی این ماده تلخ و ترش از سوداء می باشد. «لیخرج فی الفضول» تا نفوذ کند این فضل عفص که از سوداء است در فضولی که در دهانه معده هستند.

شارحین لیخرج را به نفوذ معنا کرده اند. که درست است. ابن سینا به ماده خارج شده نگاه می کند و شراح به ماده ای که می خواهد به دهانه نفوذ کند نگاه می کنند. در حقیقت تقدیر این جمله این است: لیخرج من ذلک الجزء و یدخل یا ینفذ فی الفضول یعنی ماده سوداوی خارج شود از جزء صاعد بارز، و داخل در فضول دهانه شود.

«ولیدقدق فم المعده» تا قلقلک بدهد دهانه معده را «الدقدقة المنبهة للشهوة» قلقلکی که برای شهوت به غذا تذکر می دهد. «وقد ذکرنا قبل» این مطالب را در فصل ششم از مقاله دوازدهم که منافع سودا را بحث کردیم این مطالب را گفتیم.

«واما الجزء النازل منه» یعنی جزء نازل از رگی که به وسط طحال رسیده بود « فانه یتجزء ایضا» یعنی مانند جزء صاعد دو جزء می شود «جزء تتفرق شعبه» یک جزء در قسم پایین طحال پخش می شود و بیرون از طحال نمی رود و در جداره پایین طحال متفرق می شود «لتغذوه» تا جداره پایین طحال را تغذیه کند «ویبرز الجزء الثانی» جزء دیگر آن آشکار می شود و به سمت سرو می رود سرو را در فصل قبل صفحه 294 توضیح دادیم که پرده ای است که برای هضم بهتر غذا و گرم کردن معده و روده ها روی معده و روده ها را پوشانده است و مختص انسان است زیرا غذا در انسان باید غذا بهتر از حیوانات دیگر هضم شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo