< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الحیوان/طبیعیات شفاء /تشریح کبد

 

فن هشتم طبیعیات شفا الحیوان صفحه 309 سطر2

«فقد یاتیها عرق ضارب صغیر یتفرق فیها فینقل الیها الروح فیحفظ حرارتها الغریضیه فیعدلها بالنبض»

اگرچه از کبد سیاهرگ می روید و به بقیه بدن پخش می شود، اما در کبد سرخرگ هم وجود دارد. اینکه این سرخرگ از قلب به کبد می آید یا از کبد به قلب می رود اختلافی است. شعب این سرخرگ وارد قعر کبد می شود و در داخل کبد پخش می شود. این سرخرگ چه فائده ای برای کبد دارد؟ چرا این سرخرگ در قعر کبد است و چرا در گوشت کبد رفته است و ظاهر کبد نیست؟

سرخرگ وارد شده در کبد چه فوائدی دارد؟

رگ های شریانی که سرخرگ هستند و ضوارب نامیده می شوند ناقل روح بخاری هستند. این رگ وارد کبد می شود تا روح بخاری را وارد کبد کند که بخش نباتی روح است. البته چه بخش نباتی و چه بخش نفسانی و چه بخش حیوانی از قلب می آید. بنابراین روح بخاری در کبد نیست و وسیله انتقال آن همین شریان است. بنابراین فائده اول آن انتقال روح است. فائده دوم این است که حرارت غریزی کبد را حفظ می کند. این حرارت با انجام فعالیت کبد کم یا نابود می شود، این رگ شریانی یا حرارت قبلی را نمو و رشد می دهد یا حرارت جدید احداث می کند و حرارت غریزی محفوظ می ماند. فائده بعدی برای این شریان به جهت ضربان و انقباض و انبساط آن است که به طبع آن کبد هم انقباض و انبساط کمی پیدا می کند و این باعث می شود که هوای کمی وارد کبد شود و خود شریان نیز هوا در خود دارد زیرا وصل به شش است که هوای شش ها وارد شریان می شود و این هوا هم وارد کبد می شود. هوا خنک است و حرارت کبد تعدیل می شود. بنابراین هم حرارت کبد را حفظ می کند و نیز آن را تعدیل می کند.

چرا سرخرگ در باطن کبد رفته است و محدب کبد که ظاهر کبد است را کاری ندارد؟جهت اول

کبد از طرف حدبه وصل به حجاب است و حجاب حرکت می کند و بر اثر حرکت حجاب، کبد هوا می گیرد از قسمت بیرونی و حرارت آن تعدیل می شود و احتیاجی به شریان ندارد چون همان منفعتی را که شریان می خواهد برساند همان منفعت را حجاب حاجز برای بخش محدب می رساند. بر خلاف قعر و داخل کبد که حرکت حجاب تاثیری ندارد و باید شریان داخل بشود و تعدیل حرارت را انجام دهد.

جهت دوم (شارحین گفته اند و ابن سینا اشاره نکرده است)

حدبه ظاهر کبد است و قعر باطن کبد است. احتیاج باطن به تعدیل زیاد است زیرا از ظاهر تعدیل نمی شود. در ظاهر گفتیم حجاب تعدیل را انجام می دهد. همین که حدبه در ظاهر است همین ظاهر بودن آن را بی نیاز از تعدیل می کند. مانند ظاهر و داخل بدن. ظاهر بدن زیاد نیاز به تعدیل نیست زیرا با هوای بیرون در ارتباط است اما داخل چون با هوای آزاد در ارتباط نیست باید به وسیله چیزی حرارتش تعدیل شود.

کبد به سه مکان وصل است:

1.خداوند کبد را از بالا با یک رباط قوی به حجاب حاجز وصل کرده است.

2.خداوند کبد را به استخوانهای دنده نیز وصل کرده است.(استخوان های دنده به دو قسم تقسیم می شوند: استخوانهای صدر و استخوانهای خلف که به استخوانهای خلف اضلاع زور هم می گویند. اضلاعی هستند که یک طرف آن ها به پشت وصل است و طرف دیگر آنها در جلوی شکم رها است و وصل نیست. برخلاف اضلاع صدر که از پشت به ستون فقرات وصل هستند و از جلو هم جناق سینه وصل هستند و یک دائره کامل هستند و اضلاع خلف دائره کامل نیستند که از پشت کامل هستند و در جلو به یکدیگر وصل نمی شوند.)

3.خداوند کبد را به وسیله رابطی، قشاء کبد را به قشاء امعاء وصل کرده است.

 

تطبیق متن

«فقد یاتیها عرق ضارب صغیر» رگ ضربان دار، یعنی رگ شریانی که انقباض و انبساط دارد وارد کبد می شود. «یتفرق فیها» در داخل کبد پخش می شود «فینقل الیها الروح» روح بخاری را به کبد منتقل می کند. منشا روح بخاری در قلب است. روح حیوانی است اما در داخل کبد بخش نباتی آن درست می شود «فیحفظ حرارتها الغریزیة» حرارت غریزی کبد را حفظ می کند. حرارت غریزی همان حرارت طبیعی است. حرارت طبیعی بدن ثابت نمی ماند بلکه گاهی ناقص می شود و گاهی زیاد می شود که تب درست می شود. حرارت کم شده را زیاد می کند و یا اینکه حرارت جدیدی را احداث می کند. «ویعدلها بالنبض» تعدیل می کند حرارت یا کبد را به وسیله انقباض و انبساط حرارت کبد را تعدیل می کند.

«وانفذ هذا العرق من القعر» این رگ شریانی به داخل کبد نفوذ داده شد « لان ظاهرها تتروح بحرکة الحجاب» زیرا ظاهر کبد به وسیله حرکت حجاب شاداب می شود.

خداوند می توانست کبد را توخالی بیافریند مانند کاسه ای که جداره دارد ولی داخل آن خالی است. خون داخل کبد برود و آن جا پخته شود. قسمتی کف شود بالا بیاید و قسمتی رسوب شود و پایین بیاید و قسمتی که با آب و خون مخلوط است وسط بماند. یا اینکه کبد را به طور کامل پر کند و همه از گوشت باشد و لوله هایی لا به لای آن بفرستد و کیلوس داخل این لوله ها بیاید و تبدیل به خون شود. اگر کبد به شکل حفره بود قسمتی به دیواره می چسبید و وسط کیلوس یا نپخته باقی می ماند یا ناقص پخته می شد. وقتی کیلوس وارد رگ ها بشود تاثیر کبد روی تمام کیلوس ها مساوی می شود و سریع تر هم می پزد به همین جهت خداوند کبد را تو خالی نیافرید بلکه شعبی از رگ ها درون آن قرار داد.

«ولم یخلق للدم فی الکبد فضاء واسع» خداوند برای خون یا کیلوس فضای خالی قرار نداد «بل شعب متفرقة» بلکه در کبد شعبی از رگ ها خلق شد که در تمام اعضای کبد متفرق بودند. «لیکون اشتمال جمیعها علی الکیلوس اشد» تا اشتمال تمام کبد بر همه کیلوس شدید تر باشد تا همه آن ها را یکنواخت بپزد «وانفعال تفاریق الکیلوس منها اتم و اسرع» و تا کیلوس های پخش شده بهتر و سریع تر منفعل بشوند و بپزند.

خداوند جداره‌ی رگ هایی را که مربوط به کبد هستند را نازک تر از باقی رگ ها آفرید. حتی رگ های کنار کبد مانند ماساریقا نازک آفرید شدند به جهت آن که اثر کبد بر آن ها کامل و سریع باشد. اگر جداره این رگ ها ضخیم می بود اثر کبد باید از آن ها عبور می کرد و اثر کبد به سرعت به کیلوس نمی رسید. «وما یلی الکبد من العروق» رگ هایی که نزدیک کبد (داخل یا خارج) هستند «ارق صفاقا» پوسته آن ها نازک تر است «لتکون اسرع تادیة لتاثیر لحمیة التی تحویها» تا بتواند سریع تر ارسال کند تاثیر لحمیت کبد را چون کبد با لحمیت خود اثر می کند. اگر بدنه رگ ها نازک باشد این انتقال با سرعت بیشتری انجام می شود. در نسخه قانون (الی الکیلوس) اضافه دارد. شارحین سبب دیگری اضافه کرده اند: کبد نرم است و رگ مجاور یا داخل کبد هستند به خاطر اینکه با یک چیز نرم در ارتباط هستند مصون از خطر هستند بنابراین نیازی نیست که جداره آن ها ضخیم باشد.

قشائی که کبد را احاطه کرده است با قشاء سایر احشاء ارتباط و اتصال دارد. (ولیربطها بغیرها من الاحشاء) که قبلا گفتیم. قشائی که کبد را در بر گرفته است با قشائی که معده و امعاء را پوشانده است ارتباط دارد و این ارتباط باعث محکم شدن جایگاه کبد می شود زیرا انسان یک موجود عمودی است و اعضای آن باید یک جا محکم بایستد. «والقشاء الذی یحوی الکبد یربطها بقشاء المجلل الامعاء و المعده الذی ذکرناه» پوسته کبد، آن را به پوسته معده و روده ای که گفتیم مرتبط می کند. کبد از بالا به حجاب حاجز وصل است و از طرف دیگر کبد به استخوانهای دنده وصل هستند. «ویربطها ایضا برباط عظیم قوی» ضمیر فاعلی یربطها به قشاء و مفعولی به کبد بر می گردد، یعنی این قشاء همانطور که ربط داد کبد را به قشاء معده و روده، همچنبن کبد را به حجاب حاجز مرتبط می کند به وسیله رباط بزرگ و قوی. «ویربطها باضلاع الخلف بربط اخری دقاق صغیره» ضمیر فاعلی به قشاء بر می گردد و ضمیر مفعولی به کبد بر می گردد یعنی این قشاء دور کبد، کبد را به استخوان های دنده پشت ربط می دهد به وسیله رابط دیگری که نازک و کوچک است. «ویصل بینها و بین القلب العرق الواصل بینهما الذی سنصفه و طلع من القلب الیه او منه الیه» یعنی بین کبد و بین قلب رگی واصل و متصل کننده است رگی که بعدا آن را توصیف خواهیم کرد و رگی است که از قلب به سمت کبد یا از کبد به سمت قلب می رود.

بعدا یک وریدی را ذکر می کنیم که ورید شریانی است. یک سمت این ورید به قلب می رود و یک سمت آن به کبد می رود. این همان رگی است که گفتیم معلوم نیست این رگ از قلب به کبد رفته است یا از کبد به قلب رفته است. نام این رگ ورید شریانی است. ارسطو به شریانی بودن این رگ توجه کرده است و می گوید این رگ چون شریانی است باید از قلب به کبد آمده باشد، اما جالینوس به وریدی بودن این رگ توجه کرده است ومی گوید این رگ چون وریدی است، باید از کبد به سمت قلب رفته باشد. رگ های شریانی دو طبقه یعنی دو جداره و دو پوسته دارند. یک پوسته درونی و یک پوسته بیرونی دارد. این رگ ها به جهت ضربان داشتن، باید محکم باشند تا بر اثر انقباض و انبساط پاره نشوند به همین جهت خداوند این ها را دو جداره خلق کرده است. رگ های وریدی ضربان ندارند و انقباض و انبساط ندارند. این رگ شریان وریدی اگرچه دو جداره و دو پوسته دارد، اما ساکن است و انقباض و انبساط ندارد و نبض ندارد. حالا امروزه امکان دارد که با وسائلی و دوربین هایی بررسی کنند این رگ از کجا طلوع می کند و به کجا ختم می شود.

رگ واصل بین قلب و کبد چگونه به کبد متصل است؟

پوسته غلیظ و کلفتی دور رگ را احاطه کرده است و این رگ را به قشاء کبد چسبانده است. «وقد احکم ربط هذا العرق ایضا بقشاء صلب ضخیم» همانطور که کبد به قشاء امعاء و دنده ها مرتبط داده شده است، رگ واصل بین قلب و کبد نیز با پوسته محکم و ضخیمی به کبد وصل است. و علت این امر جلوگیری از قطع شدن این رگ است. «وهو ینفذ علیه» هو به هذا العرق بر می گردد، علیه به قشاء کبد بر می گردد یعنی این رگ بر قشاء کبد نفوذ کرده است و از آن به کبد نفوذ کرده است. (علیه) نشان می دهد یعنی این رگ از بالا آمده است و به کبد نفوذ کرده است. قسمت بالای این رگ که هنوز وارد کبد نشده است کلفت است اما وقتی وارد کبد می شود نازک می شود.زیرا زمانیکه داخل کبد می آید ایمن از خطر است. «وارق جانبیه الذی یلی الداخل فانه اجد للامن لانه یماس الاعضاء الرقیقه» ارق مبتدا و الذی خبر است یعنی نازک ترین دو طرف این رگ آن طرفی است که به داخل کبد می آید و این طرف رقیق شد زیرا ایمن است زیرا با اعضائی تماس دارد که نازک و لطیف هستند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo