< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث روده ها (اعور)

 

فن هشتم طبیعیات شفا الحیوان صفحه 305 سطر اول

«واذا اتته قوة فاعله صار مهیا مجردا الا عن الفضل الذی من حقه ان یستحیل السفلی»

 

بحث ما در روده ای بود که اعور نامیده می شد و گفتیم که اولین بخش روده بزرگ است. خواستیم فوائد آن را ذکر کنیم. دو فائده را ذکر کردیم. الان در ادامه فائده دوم بحث داریم و برای اعور فوائد دیگری هم ذکر می شود، اما آن فوائد برای این است که اعور چرا یک دهانه دارد و بعدا خواهد آمد.

فعلا ما در دومین منفعت اعور بحث داریم که غذا در اعور، مکث می کند و قوه‌ی طابخه ای که در کبد وجود دارد، مسلط بر غذا می شود و هضم دوم در این اعور انجام می گیرد، هضم دوم یعنی ادامه هضم اول است. قسمتی که در معده هضم نشده بود، در اعور انجام می شود. قسمتی که در معده هضم نشده بود، اسم آن را «ما هو اعصی» گذاشتیم، یعنی بخشی که عصیان کرده است و خود را در اختیار قوه هاضمه قرار نداده است. بخشی که در معده هضم شد، نامش را «ما هو اطوع» قرار دادیم یعنی بخشی که خودش را در اختیار قوه هضم معده قرار داده است و در دسترس رگ های ماساریقا قرار گرفته است و هضم و جذب شده است.

گفتیم علت آنکه «ماهو عصی» هضم نشده است این است که «ماهو اطوع» آن را پوشیده است و باعث دور افتادن «ماهو عصی» از رگ های ماساریقا شده است.

قرار گذاشتیم که از آن بخشی که در معده هضم شده است «ما هو اطوع» تعبیر کنیم و از آن بخشی که در معده هضم نشده است، و می خواهد درون اعور هضم شود، «ما هو عصی» تعبیر کنیم.

ابن سینا می فرماید که وقتی که این «ماهو عصی» وارد اعور می شود، دیگر آن پوشش «ما هو اطوع» را از دست داده است و کاملا در اختیار قوه‌ی هاضمه قرار می گیرد. هیچ خلطی و هیچ مانعی و هیچ پوششی وجود ندارد مگر اختلاط با آن قسمتی که قرار است بعدا سفل شود.

ابن سینا حصر می کند: مجرد از همه چیز است مگر از آن چیزی که قرار است بعدا سفل شود. این حصر، حصر اضافی است. یعنی می خواهد بگوید آن پوششی که «ما هو اطوع» نامیده بودیم، همراه آن نیست، این معنای حصر اضافی است.

 

تطبیق متن

«فاذا اتته» ضمیر در (اتته) به (ما عصی ) بر می گردد «قوة فاعلة» قوه فاعله همان قوه هاضمه است. یعنی زمانیکه به (ما عصی) قوه فاعله وارد شود. زمانیکه ما هو عصی وارد اعور می شود، قوه فاعله وارد بر آن می شود. «صادفته مهیا مجردا الا عن الفضل» درحالیکه (ما عصی) آماده هضم شدن است. چون (الا) آمده است باید بعد از مجردا چیزی تقدیر بگیریم، (مجردا من کل شئ الا عن الفضل) یعنی (ما هو عصی) از همه چیز (یعنی از پوشاننده قبلی که ما هو اطوع بود) مجرد شده مگر از یک چیز و آن همان سفلی است که می خواهد در انتها دفع شود. فضلی که تبدیل به سفل می شود زیرا قابلیت غذا شدن و جذب شدن را ندارد.

بنابراین قوه هاضمه در اعور، (ماهو عصی) را در اختیار می گیرد و ما هو عصی از عصیان در می آید و مطیع می شود.

نکته:

آیا (ما هو عصی) در معده وجود داشت و در اختیار هاضمه قرار نگرفت؟ یا در معده وجود نداشت و در اعور موجود شد؟ پیدا است که در معده هم موجود بود زیرا اگر آنجا موجود نبود در اعور نمی آمد. این مطلب روشن است و ابن سینا می خواهد استفاده ای از این مطلب کند. ابن سینا می خواهد بگوید که ما عصی اگر در معده موجود بوده و عصیان کرده است، عصیان در این حد بوده است که هضم تام پیدا نکرده است، والا هضم ناقص را به دست آورده است. زیرا در معده موجود بوده است و قوه هاضمه در معده مسلط بوده است. بنابراین قوه هاضمه در ما هو اطوع و در ماهو عصی تاثیر گذاشته است. لکن تاثیر آن در ما هو اطوع تام بوده است و تاثیر آن در ماهو عصی ناقص بوده است. پس ما هو عصی در معده بی تاثّر نبوده است. و بخاطر این هضم ناقص، استعداد هضم تام پیدا کرده است.

ما عصی در معده دو خصوصیت پیدا کرد، یکی اینکه هضم ناقص شد، و دیگری اینکه استعداد هضم تام را پیدا کرد. که هنگامی که در اعور آمد، استعدادش به فعلیت برسد.

ابن سینا می گوید به سبب این هضم ناقص، کار قوه هاضمه نیز در اعور راحت شده است زیرا با کوچک ترین تاثیر روی ما هو عصی، می تواند هضم و جذب کند.

پس عصیان ماهو عصی به معنای تاثیر ناپذیری تام نیست، بلکه به معنای تاثیر پذیری ناقص است.

 

«وکان موجودا فی الحالین جمیعا» ضمیر در کان به (ماهو عصی) بر می گردد. (حال) یعنی زمانیکه در معده و اعور بوده است یا به تعبیر دیگر (حال) وقتی است که غامر داشته یا نداشته است. هر دو معنا درست است. یعنی (ما هو عصی) هم در معده بوده است و هم در اعور است.

«لکن کان فی المعده مع غامر آخر» اما در معده به همراه پوشاننده دیگر است. چرا می گوید (غامر آخر)؟ زیرا ابن سینا خود ما هو عصی را غامر[پوشاننده] می داند و ما هو اطوع را پوشاننده دیگر می داند. زیرا ما هو عصی برای (سفل) پوشانندگی دارد.

«اما فی الاعور هو الغامر وحدة» یعنی (ما هو عصی) وقتی داخل اعور می شود به تنهایی پوشاننده قسمت هایی است که می خواهند سفل بشوند و در انتها دفع بشوند. و به جهت اینکه خود پوشاننده ندارد می تواند به راحتی اثر پذیر باشد.

در اعور هم به ماده غذایی (مخالط) گفته می شود و هم به آن چه که می خواهد سفل شود (مخالط) گفته می شود. در اعور کدام بخش هضم می شود؟ معلوم است که مواد غذایی در اختیار قوه هاضمه قرار می گیرد و مواد سفل، در اختیار قوه دافعه قرار می گیرد. لذا ابن سینا می گوید:

«وکان الذی یخالطه اولی بان ینفعل» الذی یخالطه همان مواد غذایی است که وارد اعور می شود. ضمیر یخالطه به مجموعه ای که در اعور وارد شده است برمی گردد. یعنی آن فضلی که از معده آمد، و حالا می خواهد غذا شود و جذب شود، و فضلی را که قرار است سفل شود باقی بگذارد. آن فضل اولی به این است که هضم شود.

«خصوصا ولم یخلف المعده عن انفعال ما و انهضام» خصوصا که در معده، هضم ناقص پیدا کرد و استعداد برای هضم تام پیدا کرد.

«واستعداد لتمام الانفعال والانهضام اذا خلا لتاثیر الفاعل» استعداد عطف بر (انفعال ما) است. یعنی به خصوص که در معده استعداد برای هضم تام پیدا کرد. هنگامی که برای تاثیر گذاشتن فاعل یعنی قوه هاضمه، تنها می شود. یعنی زمانیکه در اعور می آید. (اذا خلا) ظرف برای (تمام) است و ظرف برای (استعداد) نیست. یعنی تمامیت انفعال در زمان تنها شدن است.

 

برای غذایی که وارد اعور می شود سه اتفاق می افتد:

هضم آن در اعور تمام می شود.

بخش (ما هو عصی) از بخش (ما هو اطوع) جدا می شود. البته اگر دقت کنیم می بینیم، ما هو اطوع از این بخش جدا شده است زیرا قبلا جذب شد و جدا شد ولی ابن سینا می گوید ماهو عصی جدا می شود.

آنچه که پوشاننده ماهو عصی بود و مانع قرار گرفتن ماعصی برای رگ های ماساریقا شده بود[یعنی همان ماهو اطوع]، در اعور کم شده است.

به جهت این سه خصوصیت، قوه هاضمه و جاذبه، ماهو عصی را در اعور به راحتی هضم و جذب می کند.

«فالمعی الاعور معا» (معا) به معنای روده است که همان (معی) است و به معنای (باهم) نیست. یعنی روده اعور روده ای است که «یتم هضم ما عصی فی المعده» تمام می شود در اعور هضم بخشی که در معده از هضم تام شدن عصیان کرد.

در نسخه قانون اینگونه آمده است:«هضم ما عصی عن قبول فعل القوة الهاضمة» البته این جمله را اگر نداشته باشیم، در تقدیر میگیریم زیرا از قوه هاضمه عصیان کرده است. و این را در نسخه قانون تصریح کرده است.

«وفصل عن المنهضم الطائع» یعنی ماهو عصی از آن بخشی که هضم را قبول کرد و از هضم اطاعت کرد جدا می شود.

«وقل ما یغمره» یعنی و کم می شود آن بخشی که این ما هو عصی را می پوشاند. علت کم شدن آن نیز جذب شدن آن قبل از ورود به اعور است.

«ویحول بین ما هو عصی و بین ما یمتص من الکیموس الرطب» این جمله عطف تفسیر است یعنی (وقل ما یحول)، همچنین (من الکیموس) بیان (ما یغمر) و (ما یحول) است زیرا کیموس همان ما هو اطوع است که جدایی بین ماعصی و بین رگ های ماساریقا انداخته بود.

نسخه قانون (کیلوس) دارد. گفته می شود کیلوس، کیموس الفاظ سریانی هستند که در بین یونانی ها راه پیدا کرده است. کیلوس مایعی است که در معده تولید می شود و شبیه کشک است و کیموس به معنای خلط است.

اما در کتاب نهایه ابن اثیر که کتاب لغت است نقل می شود که کیموس غذایی است که در معده هضم شده است اما هنوز از معده بیرون نیامده است و تبدیل به خون نشده است. و گفته است کیلوس غلط است و کیموس درست است. اما گفتیم در برخی لغت ها آمده است کیلوس به معنای مایعی است که در معده درست می شود و مانند کشک است و کیموس به معنای خلط است.

تا اینجا، ابن سینا خصوصیات غذای وارد شده در اعور را توضیح داده است. الان سراغ قوه هاضمه می رود و توضیح می دهد که با غذای اعور چه می کند. قوه هاضمه با اندک تصرفی غذای موجود در اعور را هضم می کند زیرا غذای در اعور، هضم ناقصی در معده شده است.

«وصار بحیث القلیل من القوه یصلحه» غذای وارد در اعور به گونه ای است که یک کمی از قوه هاضمه آن را هضم می کند. (یصلحه) یعنی یهضمه (هضم کند آن را) «اذا وجد هذا الغذا مستقرا» غذا باید در اعور استقرار پیدا کند تا هضم آن صورت پذیرد. «یلبث فیه قدر ما یتم انهضامه» یعنی غذای وارد شده به اعور مکث کند در اعور به اندازه ای که هضم آن تمام شود.

«ثم» یعنی بعد از اینکه هضم تام شد، «ینفصل عنه الی معا تتصل به المقعدة» قسمت باقی مانده که می خواهد سفل شود، از اعور جدا می شود به سمت روده ای که مقعد به آن متصل است.

 

نقد یک قول (برخی گفته اند که جذب فقط در اعور است)

اعور محل هضم ثانی اعلام شد. و بخشی که در معده هضم و جذب نشده بود، در اعور هضم و جذب می شود. برخی معتقد هستند که اصلا غذا در همین اعور جذب می شود. گویا اصلا جذبی اصلا انجام نمی شود. گفتیم بخشی در معده جذب می شود و بخش دیگر در اعور جذب می شود. و دو هضم و دو جذب درست کردیم. ولی برخی قائل هستند که مقداری از هضم درون معده است، اما جذب تماما در اعور اتفاق می افتد و در معده و همچنین در اثنی عشر و صائم و دقاق که سه بخش روده باریک هستند، جذبی انجام نمی شود و جذب در اعور شروع می شود. این عده معتقدند که رگ های ماساریقا فقط به اعور اتصال دارد. درحالیکه ما گفتیم اکثر رگ های ماساریقا به صائم متصل است و بعد از آن بیشترین مکانی که رگ های ماساریقا دارد، اثنی عشر است. و در اعور رگ های ماساریقا وجود دارد اما انحصار به آن ندارد.

می گویند خداوند اعور را آفرید تا غذا در آن مکث کند تا کیلوس آن جذب شود و اعور به وسیله کبد تنظیف شود. یعنی کیلوس به کبد ارسال شود و کبد آن را بمکد و آن راتنظیف کند یعنی پاک کند. و ما بقی دفع می شود. یعنی اعور از دو جهت تنظیف می شود، هم به وسیله مکیدن توسط کبد، و هم به سبب دفع مواد تنظیف می شود.

ابن سینا می گوید این قول اشتباه است.

«واما قوم [من المشرحین]فقالوا ان هذا المعاء خلق اعور لیلبث فیه الکیلوس ویستنظف الکبدُ ما بقی فیه من جوهر الغذاء بتمامه» یعنی بعضی از افرادی که در کتاب خود تشریح اعضاء و منافع اعضاء نوشته اند، گفته اند که خداوند اعور را یک دهانه آفرید تا کیلوس در آن مکث کند و کبد تمام آن چه در آن باقی می ماند از غذا را تنظیف کند. قوه دافعه نیز، سفل را از اعور خالی می کند.

کبد در همین اعور به طور کامل غذا را می مکد و اعور را به طور کامل تنظیف می کند.

ما معتقد هستیم که کبد غذا را در دو جا می مکد. یکی در معده و روده باریک و یکی هم در اعور می مکد. پس کبد در اعور تنظیف به تمام را به عهده ندارد، بلکه بخشی از تنظیف در قبل از اعور است.

تفاوت مشرحین با شارحین:

شارحین افرادی هستند که کتابی را شرح می دهند اما مشرحین افرادی هستند که بدن را تشریح می کنند.

«وحسبوا ماساریقا انما» ابن سینا می گوید این قوم گمان کرده اند که ماساریقا فقط به اعور متصل هستند. «فقط اخطئوا فی ذلک هذا المحدث» ذلک یعنی بیان منفعت. این قوم در بیان منفعت اعور بودند که چرا خداوند اعور را آفرید یا چرا اعور را یک دهانه آفرید؟ ابن سینا می گوید این شخصی که یک رای جدید احداث کرده است در بیان این منفعت خطا کرده است.

محدث یعنی شخصی که حرف نو می آورد. چه حرف صحیح با شد و چه حرف باطل باشد. حرفی می آورد که قبل از او گفته نشده است.

در بعضی نسخه ها آمده است «المخدب» که به معنای کذاب و دروغ گو است. یعنی به لحاظ واقع دروغ گفته است و مثلا به خاطر خطائی که کرده است دروغ گفته است و در دروغ گویی عامد نبوده است.

«وانما المنفعة ما بیناه» منفعت آن چیزی است که ما بیان کردیم. ابن سینا دو منفعت ذکر می کند. یکی منفعت خلقت اعور است که گذشت، و یک منفعت دیگر که بعدا، در دو سه سطر بعد می آید، یک دهانه خلق شدن اعور است.

مراد از منفعتی که ذکر کردیم دو منفعتی است که ابن سینا در گذشته برای اعور ذکر کرد:

منفعت اول: (ان یکون للسفل مکان یحصر فیه) خداوند اعور را آفرید تا مکانی باشد که سفل در آن حبس شود و مدتی مکث کند و انسان به تخلیه مکرر پیدا نکند.

منفعت دوم: خداوند اعور را آفرید تا استحاله‌ی غذا به سفلیت، و آماده شدن برای مکیدن دوباره به وجود بیارد.

امکان دارد مراد ابن سینا از منفعت [مابیناه]، منفعتی باشد که در آینده برای یک دهانه بودن اعور ذکر می کند، باشد. اما فکر می کنم اگر بیناه به معنای ماضی بگیریم بهتر است.

 

«وهذا المَعا کفاه فم واحد» این اول مطلب است. یعنی این روده [اعور] برای آن یک دهانه کافی است. مابقی روده ها دو دهانه دارند. «اذ لم یکن وضعه وضع المعده» زیرا نحوه قرار گرفتن این روده مثل نحوه قرار گرفتن معده و روده های دیگر نیست. روده های دیگر مانند معده در طول بدن واقع هستند، اما اعور در عرض بدن واقع است. اعور هم اگر در طول واقع بود، دو دهانه می داشت. و وضع آن و نحوه قرار گرفتن آن مانند نحوه قرار گرفتن معده نیست.

«علی طول البدن» تفسیر وضع المعده است. زیرا معده در طول بدن قرار گرفته است اما اعور «علی عرض البدن» است. بنابراین غذا اگر داخل شود باید از همان دهانه خارج شود.

اینکه اعور یک دهانه دارد، چه فائده ای دارد؟ فوائدی ذکر می کنند که انشاءالله در جلسه آینده مطرح می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo