< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ادامه بحث روده ها (اعور)

 

فن هشتم طبیعیات شفاء الحیوان صفحه 304 سطر ششم

 

«ومنها ان هذا المعاء هو منظر فیه یتم استحالة الغذا الی السفلیه والتهیئة لامتساس مستانفا یطرئ علیه من الماساریقا»

 

بحث ما در مورد اعور بود که اولین قسمت از روده بزرگ است. منافع اعور را می شماریم. دیروز منفعت اول را خواندیم. امروز منفعت بعدی را توضیح می دهیم.

 

دو معنا برای (تم سفلا)

 

«ثم یندفع بسهولة اذا تم سفلا» یعنی مابقی مواد که داخل اعور هضم نشده است، به آسانی از اعور بیرون می آید و در قسمت های بعدی از روده می رود. (اذا تم) به دو شکل معنا می شود: معنای اول: وقتی مواد از روده کوچک به اعور وارد می شوند، هم مواد غذایی دارند و هم سفل دارند، مواد غذایی جذب می شوند و فقط سفل باقی می ماند. بنابراین (تم سفلا) یعنی اینکه مواد غذایی جذب می شوند و فقط سفل باقی می ماند و سفل بودن کامل می شود. این معنایی بود که دیروز گفتیم.

معنای دوم: معنای دیگر که بعضی به آن اشاره کرده اند این است که (تم سفلا) یعنی تمام سفل در اعور جمع شوند زیرا سفل در قسمت های قبلی در قسمت ها پراکنده بودند و در سفل جمع می شوند نه اینکه سفل بودن آن تکمیل شود بلکه اجتماع آن ها تکمیل می شود.

پس دو لحاظ در (تم سفلا) وجود دارد یکی اینکه (تم اجتماعا) و دیگری (تم صیرورة) می باشد. اجتماع سفل کامل بشود یا سفل گردیدنش کامل شود.

 

فایده دوم اعور (ساکن کردن غذا برای جذب)

 

مطلب ساده است اما عبارت ابن سینا پیچیده است.

مقدمه:

غذا مادامیکه در حال حرکت است آنچنان که باید، جذب نمی شود، اما وقتی ساکن می شود، کامل جذب می شود.

در معده، غذا ساکن است و جذب در آنجا زیاد نیست زیرا در معده تازه غذا برای جذب آماده می شود. در روده ها جذب وجود دارد و ماساریقا شروع به مکیدن غذا می کند. به تعبیر ما امتساس(مکیدن) ابتدایی در هر سه قسمت روده باریک (اثنی عشر،صائم و دقاق) انجام می شود. اما غذا در این سه قسمت در حال حرکت است بنابراین غذا جذب می شود اما به خاطر وجود حرکت، جذب کامل نیست. این غذا باید در جایی آرام و ساکن شود تا جذب کامل صورت بگیرد.

 

غذا تا وقتی در سه قسمت روده باریک است چون در حال حرکت است، جذب تام صورت نمی گیرد، خداوند این غذاها را در اعور جمع می کند و ساکن می کند چون منفذ ورودی و خروجی اعور واحد است و از همانجایی که ورود صورت می گیرد، از همان مکان خروج نیز صورت می پذیرد.

غذا در معده ساکن می شد تا تبدیل به کیلوس شود، در اعور نیز غذا ساکن می شود تا بتواند به راحتی جذب شود. پس یکی از منافع اعور این است که غذا در آن ساکن می شود تا جذب کامل انجام شود. این خلاصه منفعت دوم است.

به خاطر این جذب تام، مابقی سفل کامل است و باید اخراج بشوند. درست است که در قولون و در روده مستقیم رگ های ماساریقا وجود دارد ولی خیلی زیاد نیستند و جذب در قسمت های بعد از اعور آنقدر کم است که کالعدم است. پس نهایت جذب در همین اعور است.

 

مکیدن دوباره در اعور

در اعور امتساس مستانف انجام می شود، در سه قسمت روده باریک، امتساس ابتدایی بود و مکیدن در ابتدا شروع می شود و مقدار زیادی از غذا مکیده می شود ولی امتساس کامل نمی شود زیرا غذا ساکن نیست. وقتی غذا در اعور ساکن شد، امتساس مستانف (یعنی مکیدن دوباره) شروع می شود و این امتساس، مکیدن غذا را به آخر می رساند و باقی مانده تقریبا سفل خالص است.

 

نزدیک بودن اعور به کبد

ابن سینا شرط دیگری برای جذب می آورد. باید محلی که غذا در آن ساکن باشد نزدیک کبد باشد زیرا رگ های متصل به کبد جاذب هستند و درواقع کبد به توسط رگ های ظریف جذب می کند و اعور نزدیک کبد است. تقریبا تمام روده عمود هستند و یا به منزله عمود هستند اما اعور کاملا افقی است و زیر کبد رفته است و دهانه‌ی آن طوری است که از بالا می گیرد و از پایین به قسمت های بعدی می ریزد.

 

دو خصوصیت اعور به طور خلاصه

دو شرطی که برای تکمیل امتساس باید باشد برای اعور وجود دارد یکی غذا در آن ساکن می شود و دیگری نزدیک کبد می باشد.

 

«ومنها» یعنی از جمله منافعی که اعور دارد «هذا المعاء مبدا فیه یتم» ابتدای محلی است که سفل در آن تمام می شود «استحالة الغذا الی السفلیة» تبدیل غذا به سفلیت کامل می شود. «والتهیة لابتداء الامتساس المستانف» این فائده دوم است. غذا آماده مکیده شدن دوباره می شود. «یطرء علیه من الماساریقا» مکیدن دوباره ای که از طریق رگ های ماساریقا صورت می گیرد. (من الماساریقا) به یطرء یا به امتساس متعلق است «وان کان لیس فیه ذلک الامتساس» اگر چه در اعور مکیدن ابتدائی صورت نمی گیرد «بامتساس الکبد عنه» متعلق به امتساس مستانف است یعنی امتساس دوباره به کبد از اعور صورت میگیرد. جوهر غذایی که به خاطر حرکت تمام آن جذب نشده است. «عن جوهر الغذایی الذی لا یتم مثله هو متحرک منتقل متفرق» جوهر غذایی که امتساس دوباره آن کامل به خاطر حرکت و انتقال و متفرق بودن، نشد. ضمیر (فیه) به غذایی که در اعور وارد می شود بر می گیرد (ذلک الامتساس) امتساس ابتدایی است.

 

«بامتساس الکبد عنه عن جوهر الغذایی الذی لا یتم مثله» در بعضی نسخ نیست و اینگونه «وان کان لیس فیه ذلک الامتساس وهو متحرک و منتقل و متفرق» آمده است. اگرچه در غذا امتساس مستانف انجام نشده است درحالیکه غذا حرکت می کرده است.

 

«بل انما یتم» بل در اینجا یک شرط دیگر اضافه می کند. تا اینجا فهمیدیم حرکت غذا مانع کمال مکیده شدن است پس سکون شرط کمال مکیدن غذا است. شرط دوم این است که غذا باید نزدیک کبد باشد تا با حرارت کبد پخته شود و جذب شود.

 

ابن سینا تعبیر هضم بعد از هضم دارد. بار اول غذا در معده هضم شده است در حدی که کیلوس درست شد. هضم دوم در اعور است که غذا ساکن می شود تا هضم دوم صورت بگیرد. هضم در اینجا برای جذب و دفع غذا است. اما یک هضمی وجود دارد که برای جذب غذا به بدن است. هضم در معده و هضم در کبد و هضم در رگ ها و هضم در عضو چهار هضمی است که قبلا خوانده بودیم. هضم در اعور دنباله ‌ی همان هضم در معده است که غذا برای جذب آماده می شود.

«بل انما یتم هذا الامتساس اذا سلم من الکبد» سلم به معنای رهایی و جدایی است. هذا الامتساس به معنای امتساس مستانف است. «وقرب منه» مکیدنی که از کبد جدا است باید نزدیک کبد باشد تا کامل انجام شود «لیاتیه منه بالمجاوره هضم بعد هضم المعده» تا غذای وارد شده در اعور از کبد به سبب مجاورت، هضمی بعد از هضم معده بیاید. «الذی کان بالسکون و المجاوره» هضمی که در معده انجام می شد با سکون و مجاورت با کبد صورت می گرفت. در معده هم حرارت کبد کمک به هضم غذا دارد همانطور که در اعور نیز حرارت کبد کمک به هضم غذا می کند.

 

«وهو مجتمع» واو، حالیه است و ضمیر به غذای موجود در معده بر می گردد. یعنی در حالیکه غذا در معده محبوس بود و جریان نداشت «فی شی واحد» یعنی معده «یبقی فیه زمانا طویلا» غذا مدت زیادی باقی می ماند.

 

«وهو ساکن مجتمع» (بعد هضم المعده الذی کان به السکون والمجاوره وهو مجتمع محصور فی شی واحد یبقی فیه زمانا طویلا) عبارت معترضه است. بنابراین غذای موجود در اعور مراد است. یعنی غذای موجود در اعور ساکن و مجتمع است.

به جهت مشابهتی که بین اعور و معده وجود دارد به اعور معده‌ی دوم گفته اند. «فتکون نسبته الی المعاء الغلاظ نسبت معده الی الدقاق» معده قبل از روده باریک است. واعور هم قبل از روده بزرگ است و غذا را برای روده کوچک و روده بزرگ آماده می کنند. یعنی پس نسبت اعور به روده های بزرگ مانند نسبت معده به روده های باریک می باشد.

کتاب ما دارد «ولما احتیج بذلک» هم نسخه قانون و هم نسخه خطی شفا (لذلک) را جلو آوردند و (لما) را حذف کردند. گفته اند (ولذلک احتیج) و لما حذف شده است و باید حذف بشود زیرا جواب لما نیامده است و با وجود لذلک دیگر احتیاجی به (لما) نیست. یعنی به خاطر اینکه غذا در اعور باید هضم بعد از هضم پیدا کند تا امتساس کامل پیدا کند، اعور نزدیک به کبد شده است تا با حرارت کبد غذا به هضم دوم، هضم شود یا به تعبیر ابن سینا غذا (تمام الهضم) شود. غذایی که جذب نشده است در اعور به سمت جایی که برای آن بهترین مکان است می رود.

 

مقداری از غذا در روده های باریک جذب می شود. ارسال می شود به جایی که برای آن بهتر است که همان اعور است تا در اعور آن مقدار غذایی که در معده و روده های باریک جذب نشده است، جذب بشود. در معده و روده های باریک غذا به دو قسمت می شود. قسمتی (ما هو اطوع للانفعال) یعنی آماده برای پذیرش تاثیر کبد است و هضم و مکیده می شود. قسمت دیگر از دسترس حرارت کبد و رگ های ماساریقا نیست که به این قمست (ما هو اعصی) گفته می شود. یعنی قمستی که از پذیرش اثر کبد و مکیده شدن نافرمانی می کنند. قسمتی که نافرمانی می کند به اعور ارسال می شود تا در آن جا مطیع بشود و هضم و جذب بشود. این قسمت در زمانیکه در معده است، به جهت زیاد بوده غذا، بخشی (غامر) یعنی پوشاننده می باشد و بخش دیگر (مغمور) پوشانده شده می شود. بخشی که پوشاننده است از هضم و جذب بخش دیگر مانع می شود. و بخش دوم در اعور بدون پوشاننده می ماند و هضم و جذب می شود.

 

«واحتیج لذلک» برای پیدا کردن هضم دوم «یقرب من الکبد» احتیاج دارد نزدیک کبد باشد. «لیستوفی من الکبد بتوسط العروق امتساس الصفوه من السفول» تا از ناحیه کبد، به توسط عروق ماساریقا، مکیده شدن خالص از سفل کامل شود.

«تمام الهضم» بدل از امتساس است. یعنی تا هضم تمام شود. در نسخه قانون و نسخه خطی شفا (امتساس الصفوه من السفل) وجود ندارد. جمله اینگونه است (لیستوفی من الکبد بتوسط العروق تمام الهضم) که عبارت روانی است.

«واحالة الباقی الی اجود ما یمکن ان یستحیل الیه» (الی اجود ما یمکن) متعلق به احاله است. باقی ماننده از خالص غذا که در اعور مکیده شد، به بهترین جای ممکن می رود. «اذ کان قد عصی فی المعده» زیرا این بخش در معده نافرمانی کرد «بسبب کثرة الماده» زیرا در معده ماده غذایی زیاد بود. «وسبوق الانفعال الی ما هو اطوع» و هضم شدن به بخشی که در دسترس بود سبقت گرفت. (انفعال) به معنای هضم شدن است. مراد از (اطوع) دسترس بودن برای هضم و مکیدن است. (بسبب) دلیل برای ضم نشدن بخش دوم است که همان (عصی) باشد. «لغمور ما هو اطوع لما هو عصی» برای اینکه بخش اطوع، بخش نافرمان را فرا گرفت و اجازه در اختیار واقع شدن بخش نافرمان را نداد. «والان فقط جرد ما هو عصی» در اعور فقط بخش نافرمان باقی مانده است و هضم و جذب روی آن واقع می شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo