< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث روده باریک ( ادامه قسمت صائم – قسمت دقاق) و بحث روده بزرگ، قسمت اول روده بزرگ (اعور)

 

فن هشتم طبیعیات شفا الحیوان صفحه 303 سطر هشتم«وطائفة اخری تنغسل الی ما تحته من الامعاء لان المرة الصفرا تنجلب من المراره الی هذا المعاء وهی الخالصة»

 

گفتیم روده ها شش قسمت دارند. قسمت اول اثنی عشر بود که تمام شد و قسمت دوم صائم است که بحث الان در مورد این قسمت است.

صائم غالبا خالی است.

 

دو سبب باعث می شود این قسمت اکثر اوقات خالی از غذا باشد

سبب اول این بود که کیلوسی که از معده وارد صائم می شود، به وسیله رگ های ماساریقا به سمت کبد رانده می شوند. رگ های ماساریقا در صائم زیادتر از قسمت های دیگر روده است. به همین جهت کیلوس خیلی در قسمت صائم باقی نمی ماند و سریع به کبد ارسال می شود.

سبب دوم این است که اگر چیزی در این قسمت باقی می ماند، صفرای خالصی که وارد این قسمت می شود، باقی مانده را می شوید و به قسمت های دیگر روده سوق می دهد. بنابراین چیزی در این قسمت باقی نمی ماند.

سبب اول را در جلسه گذشته توضیح دادیم. طائفه دیگر از کیلوس به توسط صفرا شسته می شوند و به قسمت های پایین روده ارسال می شوند.

 

صفرایی که وارد این قسمت از روده می شود، صفرای خالص می شود. زیرا کیسه صفرا به این قسمت از روده نزدیک است و زمانیکه صفرا، از کیسه صفرا تخلیه می شود، صفرای خالص است و با چیزی مخلوط نیست و کیلوس را از صائم کاملا می شوید. اما وقتی که صفرا در این قسمت از روده(صائم) تخلیه شد، با کیلوس مخلوط می شود. و بعد که در قسمت های دیگر روده وارد می شود، دیگر صفرای خالص نیست. چون چیزهای دیگری به همراه خود دارد. لذا از خاصیت شویندگی این صفرا در قسمت های دیگر روده کم می شود.

بعد می گوید صفرا دو کار انجام می دهد. یکی شویندگی است که اشاره کردیم، دیگری این است که برای دفع تهییج می کند. یعنی صفرا وقتی در روده وارد می شود، بر اثر داغی و حدتی که دارد، روده را می گزد و با گزش روده، روده تهییج می شود و شروع به دفع آنچه در درون دارد می کند. پس صفرا هم شویندگی دارد و هم به دفع کمک می کند. گویا سفلی را که در روده قرار داده است هول می دهد و علت آن هم حدتی است که صفرا دارد.

فصل شش از مقاله دوازدهم به کتاب ما صفحه 213، تقریبا صد صفحه قبل، منفعت صفرا را نقل می کند. «فمنفعتان احدیهما غسل المعاء من السفل والبلغم اللزج و الثانیه لزع المعاء و لزع عضل المقعد لیحث بالحاجة» این دو منفعتی است که برای صفراء ذکر کردیم.

نتیجه کار صفرا که شستن صائم است، رفتن کیلوس به قسمت های پایین روده است. غسل باعث نمی شود که محتوای روده وارد کبد شود. اما نتیجه تهییج روده، باعث می شود محتوای روده یکی به سمت کبد برود، و در اختیار رگ های ماساریقا قرار بگیرد و دوم اینکه به سمت قسمت های پایین روده برود.

در مجموع این اتفاقات باعث می شود که چیزی درون صائم باقی نماند. و گفتیم به همین جهت به این قسمت از روده صائم گفته می شود.

 

«وطائفة اخری» یعنی قسمت دیگر از کیلوس «تنغسل عنه الی ما تحته من الامعاء» شسته می شود و از صائم به قسمت های دیگر روده سوق داده می شود. (تنغسل) ماده انفعال است یعنی قبول شستن می کند نه اینکه می شوید. در صفرا گفت (تغسل) و برای کیلوس می گوید (تنغسل).

 

«وان المرة الصفراء تنجلب من المرار الی هذا المعاء» مره همان صفراء است، گاهی مره گفته می شود و گاهی صفراء گفته می شود و گاهی باهم گفته می شوند. (مراره) همان کیسه صفرا است، صفراء از ظرف صفراء کشیده می شود به سمت روده صائم «وهی خالصة» واو، واو حالیه است. درحالیکه صفراء وارد روده صائم می شود خالص است چون مستقیم از کیسه صفراء می آید. «غیر مشوبة» مشوب و مخلوط با چیزی نشده است. «فتکون» اینجا دو صفت می خواهد برای صفراء ذکر کند «قویة الغسل» کامل می شوید چون خالص است. بعضی محشین قانون می گویند چون از جهت قوام رقیق است و از جهت رنگ دارای جلا و صاف است که همان حرف ابن سینا است. رقیق است یعنی با چیز دیگری مخلوط نشده است و دارای جلا است یعنی هنوز در اثر مخلوط شدن با کیلوس کدر نشده است. «شدیدة تهیج القوة الدافع بالزع» (بالزع) متعلق به تهیج است و باء آن سببیت است. به شدت قوه دافعه را با گزیدن تهییج می کند. تا روده ها محتوای خودشان را دفع کند.

 

«فبما یغسل یعین علی الدفع الی اسفل» یغسل و یعین باید مؤنث باشد، شاید به جهت امانت داری است و ابن سینا هم مذکر آورده بوده است. به سبب شستنی که صفرا انجام میدهد کمک می کند کیلوس را که به قسمت های بعدی روده وارد شود. «فبما تهیج الدافعه تعین علی الدفع الی الجهتین جمیعا» به خاطر تهییجی که صفرا برای قوه دافعه ایجاد می کند، قوه دافعه را کمک می کند تا محتوای روده را به دو طرف دفع کند «اعنی الی الکبد و الی الاسفل» محتوای روده صائم را به سمت کبد و به سمت پایین روده دفع کند. پس دو مرتبه جذب به کبد صورت می گیرد، یک مرتبه جذب مستقیم توسط رگ های ماساریقا و یک مرتبه به خاطر تهییجی که نسبت به روده دارد.

 

«فیعرض بسبب هذه الاحوال» دو حال بیشتر ذکر نکرد، اما حال دوم را به چند حال منشعب کرد، حال اول جذب کیلوس به سمت کبد از طریق ماساریقا بود بود. حال دوم با دخالت صفرا انجام گرفت. که برای خود این، دو حال ایجاد شد، یکی ارسال به کبد و یکی ارسال به پایین روده.

«یبقی هذا الجزء من المعاء خالیا» این احوال باعث می شود که این جزء از روده که اسم آن صائم است خالی بماند. «ویسمی لذلک صائما» و به خاطر اینکه خالی باقی می ماند، صائم نامیده می شود. مثل جوف انسان صائم که خالی است.

 

قسمت سوم از روده باریک (دقاق)

بحث در قسمت دوم روده تمام شد و از اینجا می خواهیم وارد قسمت سوم روده بشویم که آخرین قسمت روده باریک است. و نام این قسم (دقاق) یعنی باریک است.

 

گفتیم اثنی عشر پیچ خوردگی ندارد ولی از صائم تلفیف شروع می شود، و در قسمت روده باریک تلفیف(چین خوردگی) و استدارات(دور زدن ها) تشدید می شود و طبقه طبقه می شود. گفتیم که این حالت به جهت آن است که غذا بتواند مکث کند و با مکث کردن فرصت برای هضم شدن پیدا کند. در صفحه بعد اشاره خواهد کرد که غذا تا وقتی در حال حرکت است، ممکن است جذب شود ولی جذب کامل نمی شود. غذا باید ساکن شود تا به خوبی جذب شود. در اثنی عشر غذا در حال حرکت است و در صائم هم غذا در حال حرکت است، وقتی غذا وارد دقاق می شود غذا یک مقدار مکث می کند تا برای هضم بهتر آماده شود. بعد از آن غذا وارد (اعور) می شود که اولین قسمت از روده بزرگ است. غذا در اعور مکث کامل می کند به طوری که به نظر می رسد ساکن است و حرکت ندارد. در آنجا هضم کامل می شود و بعد از آن تقریبا غذا به صورت سفل در می آید که باید دفع شود زیرا می توان گفت تمام مواد غذایی در اعور جذب کبد شده است.

 

«ویتصل بالصائم جزء من المعاء طویل متلفف مستدیر استدارات بعد اخری» به قسمت صائم، جزئی از روده متصل می شود که طولانی است(به قدری زیاد است که روی هم طبقه طبقه شده است) چین خوردگی دارد (خود جداره چین خورده است) و دور زده است (یعنی از راست رفته به چپ و از چپ به راست رفته است و همینطور تا لایه لایه و طبقه طبقه روی هم قرار گرفته است). و دایره ها یکی بعد از دیگری است.

«والمنفعة فی کثرة تلافیفه و وقوع الاستدارة فیه» منفعت زیاد بودن چین خوردگی ها و دور زدن ها در این قسمت «قد شرحناه فی فصول متقدمه» آن چیزی است که در فصول قبل توضیح دادیم. «وهو ان یکون للغذاء مکث فیه» یعنی تا غذا در این قسمت مکث کند. «ومع المکث اتصال بعد اتصال» یعنی با مکث، اتصال بعد از اتصال صورت می گیرد. اتصال اول «بفوهات العروق الماسه بعد اتصال» یعنی اتصال غذا به دهانه رگ های مکنده بعد از اتصال قبل صورت می گیرد.

با مکث کردن، غذا به دهانه رگ های ماساریقا متصل می شود. اگر غذا عبور کند، اگرچه بازهم غذا به دهانه رگ های ماساریقا متصل می شود ولی تا بخواهد مکیده شود، غذا عبور می کند. اما اگر غذا مکث کند، یعنی مکث با حرکت خفیف داشته باشد، غذا به دهانه رگ های ماساریقا متصل می شود و به دهانه های بعدی متصل می شود که (اتصال بعد اتصال) رخ می دهد و نتیجه می شود که ماساریقا مقدار قابل توجهی از مواد غذایی در روده ریک را بمکد.

می شود گفت همانطور که دقاق آخرین قسمت روده باریک است، آخرین قسمت برای جذب غذا نیز می باشد. زیرا اگر چه در روده بزرگ هم جذب صورت می گیرد اما روده بزرگ بیشتر برای دفع است. در اول روده بزرگ نیز تعداد رگ های ماساریقا کم است و آنچه بیشتر باعث جذب است، سکون غذا است که باعث جذب کامل می شود.

«وهذا المعاء آخر الامعاء العلی» این جزء سوم که دقاق است، آخرین قسمت های بالای روده است. چون گفتیم روده ها اگرچه شش قسم هستند ولی به دو قسم بالا و پایین تقسیم می شوند. دو بخش بالا مشتمل بر سه جزء و دو بخش پایین هم مشتمل بر سه جزء است. «تسمی دقاقا» که نام دقاق نامیده می شود. گاهی تمام روده های بخش بالا دقاق نامیده می شود و گاهی هم فقط قسمت آخر از بخش بالا دقاق نامیده می شود. «والهضم فیها اکثر منه فی امعاء السفلی» ضمیر (فیها) برمیگردد به (الامعاء العلی) هضم غذا در سه قسم بالای روده بیشتر از هضم در روده های بخش پایین است. که امعاء پایین (غلاظ) نامیده می شوند. «فان الامعاء» دلیل برای جذب کم روده های بخش پایین است «السفلی جل فعلها فی تهیة السفل» زیرا روده بزرگ که سه بخش دارد، بیشترین کارش در آماده کردن مدفوع است. «للابراز» برای تخلیه آماده می کند. قبلا گفتیم (براز) به معنای مدفوع و سرگین است و (ابراز) به معنای تخلی است. «وان کانت ایضا» بخش های پایین روده (روده بزرگ) علاوه براینکه مدفوع را آماده می کنند، «لا تخلو عن هضم» اینطور نیست که هیچ هضمی انجام ندهند. «کما لا تخلو عروق الکبدیة» همانطور که از ماساریقا (رگ های کبدی) خالی نیستند. «تاتیها لمس و جذب» که این رگ های کبدی برای مس کردن غذا و جذب آن ها به سمت کبد هستند.

 

آغاز بحث روده بزرگ (قسمت اول روده بزرگ به نام اعور)

تا اینجا روده باریک گفته شد که از این به بعد بحث روده بزرگ شروع می شود که سه بخش دارد: اعور، قلون و مستقیم که مجموعا روده بزرگ نامیده می شوند.

 

اعور از بالا متصل به روده باریک است و از پایین متصل به قلون (قسمت دوم روده بزرگ) است. روده ها که لایه به لایه روی هم قرار گرفته اند، بخشی از آن که همان اعور گویا بیرون از روده ها است. در سمت روده ها کیسه ای واقع شده است که درون آن کیسه لایه ها وجود ندارد و یک مقدار به سمت پشت انسان انحراف دارد. گفته می شود همانطور معده، محتوای خودش را به سه بخش روده باریک می دهد، اعور هم محتوای خودش را به دو بخش روده بزرگ می دهد. یعنی اعور برای روده‌ی بزرگ حکم معده را برای روده باریک دارد. غذا در معده مدتی مکث می کند و روی آن فعل و انفعالاتی صورت می گیرد و بعد به روده باریک منتقل می شود، در اعور نیز غذا مدتی مکث می کند و بعد به بخش های دیگر روده بزرگ منتقل می شود. شاید از جهت اینکه به صورت یک کیسه است نیز مانند معده باشد.

یک طرف عور سوراخ است و یک طرف آن باز است. اما در روده های دیگر، سر و ته وجود دارد و هر طرف به قسمت های دیگر وصل است. اما اعور فقط یک دهانه دارد. غذا وارد اعور می شود و باید دوباره دور بزند و از همان سر خارج بشود. این عمل باعث می شود که غذا بهتر مکث کند. علت اینکه به این روده اعور گفته می شود کور بوده یک طرف آن است. دهانه را به عنوان چشم تلقی کرده است و چون یک دهانه دارد پس یک چشم است.

اعور منافعی دارد که یکی از آن منافع، مخزن بودن است که سفل در آن جمع می شود. البته مخزن دیگری برای سفل داریم که همان روده مستقیم است. روده مستقیم هم مدت ها سفل را نگه می دارد تا تخلیه زود به زود نباشد و انسان گرفتار تخلیه مدام نشود. اما فعلا ما درمورد اعور صحبت می کنیم.

 

«وتتصل باسفل الدقاق معاء تسمی اعور» وبه پایین روده باریک، روده ای متصل می شود که نام آن اعور است. «و سمی کذلک» چرا به این قسم اعور گفته اند «لانه معاء کالکیس له فم واحد» روده ای مانند کیسه است (نه مانند لوله) که فقط یک دهانه دارد. «یقبل لما یاتیه من فوق» قبول می کند سفلی را که از بالا می آید. «ومنه ایضا یخرج و یدفع ما یدفعه» یعنی از همین دهانه که غذا وارد می شود، غذا خارج می شود و دفع می شود. این دهانه هم به دقاق و هم به قلون وصل است.

«ووضعه الی الخلف قلیلا» یعنی جایگاه اعور کمی به سمت پشت انسان است. «ومیله الی الیمین» و به سمت راست میل دارد. «وقد خلق لمنافع منها ان یکون للسفل مکان یحصر فیه» اعور برای منافعی خلق شده است که یکی از آن ها محلی برای محصور شدن سفل در آن است. در قسمت های دیگر روده چون دو سر باز است، غذا حرکت می کند، اما چون اعور فقط یک دهانه دارد، غذا حبس می شود و باید دور بزند و به بیرون هدایت شود.

«فلا یهوج الی القیام کل ساعة» تا انسان را در هر ساعت برای قضاء حاجت محتاج نکند. «وفی کل وقت یصل الی الامعاء قلیل منه» در هر وقتی به سمت روده های پایین (قلون و مستقیم) مقداری کمی از سفل میرسد. آرام آرام محتوای اعور به قسمت های بعدی وارد می شود. «بل یکون مخزنا یجتمع فیه بکلیته» این واو عطف بر فلا یهوج است. نشان می دهد که بهتر است (وفی کل وقت) را به جمله (فلا یهوج الی القیام کل ساعة) متصل بدانیم یعنی:

(فلا یهوج الی القیام کل ساعة و کل وقت) یک جمله باشد و (یصل الی الامعاء قلیل منه بل یکون مخزنا یجتمع فیه بکلیته) یک جمله باشد.

انسان را در هر ساعت و هر وقت مجبور به تخلیه نمی کند که هر لحظه ای که مقداری از سفل وارد قسمت های بعدی شد، انسان مجبور به تخلیه بشود بلکه اعور مخزنی است که تمام سفل در آن جمع می شود و آرام آرام به قلون می رود.

«ثم یندفع بسهولة» یعنی بعد از اینکه سفل وارد مخزن شد و جمع شد، آرام آرام به راحتی دفع شود «اذا یصیر سفلا» هنگامی که ماده غذایی تقریبا تمام مواد مغزی آن جذب شد و تبدیل به مدفوع شد.

«اذا تم سفلا» هنگامی که غذا به وسیله ماساریقا مکیده شود و تبدیل به تفاله شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo