< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب رد بر سه فرضیه ی بیان کننده ی علت گرمی زمین و بیان نظر صحیح

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

فنقول: بالحرى أن يكون السبب الأول فى سخونة الجو الذي يلينا هو الشمس و ليس ذلك لأن الشمس حارة، و لا لأن الشمس تقهر شيئا من النار و تنزله، و لا لأن الشعاع شى‌ء نارى ينفصل منه. فقد علمت أن للفلك طبيعة، بحيالها غير هذه‌ الأربع، و علمت من خلال ما مضى لك أنه لا يجوز أن يكون الشعاع الشمسى يقهر النار إلى الهبوط، و ستعلم أيضا أن الشعاع ليس جسما أو قوة تأتى منتقلة من الشمس إلى الأرض مارة فى الوسط؛ بل هو شى‌ء يحدث فى المقابل القابل للضوء دفعة إذا توسط بينهما جسم لا يمنع‌ فعل ذلك فى هذا بالموازاة؛ و ذلك الجسم‌ هو الشاف. لكن الجسم القابل للحر، إذا أضاء سخن و كلما اشتدت الإناءة اشتد الحر.گفتیم که خورشید می تواند جو را گرم کند. بحثمان در این بود که خط استوا منطقه ی معتدل زمین است و قابل سکونت است. گفتیم این را با مقدماتی اثبات می کنیم. یکی از مقدماتی که تقریبا طولانی هم هست مقدمه ای بود که دیروز شروع کردیم و گفتیم خورشید جوی را که در اطراف ما است یعنی طبقه ی اول جو را گرم می کند. حالا می خواهیم بگوییم عامل گرما چیست؟ چرا خورشید طبقه ی اول هوا را گرم می کند؟ چهار سبب ذکر می شود که سه تا را ایشان رد می کند و چهارمی که مذهب خودشان است قبول می کنند. سبب اول این است که خود خورشید داغ است بنابراین مقابل هر چیزی قرار می گیرد آن را گرم می کند. امروزه هم همین ثابت شده. مذهب دوم این است که خورشید شعاعش را که می فرستد، این شعاع باید از کره ی نار عبور کند و به زمین برسد، چون کره ی نار بین شمس و زمین فاصله است. شعاع وقتی می خواهد از خورشید به زمین برسد باید این فاصله را طی کند، در ضمن این فاصله کره ی نار وجود دارد. آنوقت لازم می آید که شعاعش کره ی نار را بشکافد و بیاید به سمت زمین. در حینی که دارد کره ی نار را می شکافد، اجزایی از نار را با خودش می آورد به قهر و قسر. و این اجزا وارد جو یا وارد زمین می شوند و هر دو را گرم می کنند. خود خورشید گرم کننده نیست. این اجزای ناریه را که از کره ی نار جدا می کند آنها گرم کننده هستند. سومین احتمال این است که خود شعاع دارای اجزاء ناریه باشد و این اجزای ناریه ازش جدا بشوند و توی جو یا زمین قرار بگیرند و زمین یا جو را گرم کنند. این سه احتمال هست که هیچ کدام را ابن سینا قبول نمی کند و هر سه را جواب می دهد.متن خوانی:و ليس ذلك لأن الشمس حارة، و لا لأن الشمس تقهر شيئا من النار و تنزله، و لا لأن الشعاع شى‌ء نارى ينفصل منه.

این که شمس سبب اول است برای گرم کردن جو مجاور ما، این سبب اول بودن شمس یا داغ کردن شمس به این جهت نیست که شمس حار است. این یک. دوم اینکه این طور نیست که شمس وادار کند، قسر کند بخشی از نار را و این بخش را نازل کند در هوا و زمین قرار بدهد تا این بخش منفصل شده و نازل شده از نار بتواند زمین و جو را گرم کند. سوم، و چنین هم نیست که شعاع دارای شیء ناری باشد یا خودش شیء ناری باشد. دارای معنای کردم به خاطر ینفصل منه، به خاطر این نیست که شعاع دارای شیء ناری باشد که ینفصل این شیء ناری منه، یعنی من الشعاع. این طور نیست که شعاع مشتمل باشد بر شیء ناری و وقتی وارد جو شد این شیء ناری از او جدا شود و شناور شود و زمین و جو را گرم کند. در یک نسخه داریم ینفصل منها. در آن صورت دیگر لازم نیست شیء ناری را به این معنا بگیریم شعاع دارای شیء ناری است. می توانیم بگوییم شعاع شیء ناری است که از خورشید منفصل می شود. هر دوجور نسخه را داریم و هر دوجور هم می توانیم معنا کنیم.

سوال: ضمیر منها را نمی شود به جسم شمس برگرداند؟

جواب: بله می شود. احتمال دارد همان ینفصل منها باشد و به شعاع برگردد همانی که عرض شد. علی ای حال این عبارت قابلیت دو معنا را دارد.

تا اینجا سه تا احتمال را گفتیم. حالا یکی یکی می خواهیم رد کنیم. احتمال اول این بود که خود خورشید گرم است. ایشان می گوید حرارت از خصوصیات عنصر است و شمس از عناصر نیست. عناصر چهارتا طبیعت هستند. طبیعت آب، خاک، نار و هوا. گفته شده فلک طبیعت خامسه است. یعنی هیچ کدام از این چهار طبیعت نیست و خصوصیت هیچ کدام را ندارد. یعنی نار که یکی از این چهار طبیعت است گرم است. خورشید اگر بخواهد این خصوصیت و گرما را داشته باشد می شود مثل عنصر نار، درحالی که ما در جای خودش ثابت کردیم خورشید طبیعت پنجم است نه طبیعت نار. در فصل دوم از فن دوم طبیعت شفا ثابت کردیم که به کتاب ما صفحه ششم می شد. افلاک طبیعتشان با طبیعت عناصر فرق دارد بنابراین خصوصیت و لوازمشان هم با آنها فرق دارد. حرارت از خصوصیات عنصر است. این را نمی شود در فلک اجرا کرد بنابراین نمی توان گفت شمس حار است. این جواب فرض اول.فقد علمت أن للفلك طبيعة، بحيالها غير هذه‌ الأربع، و علمت من خلال ما مضى لك أنه لا يجوز أن يكون الشعاع الشمسى يقهر النار إلى الهبوط

فلک طبیعت مستقل دارد. غیر هذه الاربع صفت طبیعت است. غیر از این چهار عنصر. اگر طبیعتش با طبیعت این چهار عنصر فرق می کند لوازم و خصوصیاتش هم فرق میکند. بنابراین اگر لوازم یکی از این چهارتا حرارت است بنابراین شمس نمی تواند حار باشد. و علمت من خلال ما مضى جواب فرض دوم است. اشکال دوم این است که ما قبلا ثابت کردیم، البته نمی گوید ثابت کردیم بلکه از خلال حرف هایی که قبلا زدیم خودت فهمیدی که شعاع کارش عبور کردن است. کارش نازل کردن نار نیست. تو جسم لطیف که می آید عبور می کند. همان طور که در هوا این شعاع کارش عبور کردن است، در نار هم کارش عبور کردن است. عبور می کند و هیچی از نار نمی کند. گذشته از این اگر شعاع بخواهد مدام تکه تکه از آتش بکند و در طول مدت بی نهایت زمین را با این آتش های نازل شده گرم کند، بعد از مدتی کره ی نار تمام می شود و زمین سرد می شود. چون اجزای کره ی نار را دارد می کند و می فرستد پایین. خود مشاء معتقدند که خورشید و زمین و این جریانات ازلی و ابدی هستند، اگر این طور است در طول این مدت بی نهایت دارد هر روز مقداری از این کره ی نار می کند، کره ی نا حتی اگر خیلی بزرگ هم باشد وقتی بینهایت اجزاء از آن کنده شود آخرش تمام می شود و لازم است زمین سرد شود در حالی که می بینیم اینگونه نیست. البته این را ابن سینا بیان نکرده. از حرف هایی که قبلا بر تو گذشت دانستی که جایز نیست شعاع شمسی مجبور کند نار را به هبوط.

و ستعلم أيضا أن الشعاع ليس جسما أو قوة تأتى منتقلة من الشمس إلى الأرض مارة فى الوسطدر آینده می دانی که شعاع جسم نیست که بگوییم ازش اجزاء ناری منفصل می شود یا خودش نار است. قوه ای هم نیست. نیرویی هم نیست مثل حرارت که این هم بتواند از شمس منتقل بشود به زمین و بگوییم اجزاء ناری است. اصلا شعاع حالا چه اجزاء ناری باشد چه هرچیزی باشد، اصلا از خورشید چیزی منفصل نمی شود به نام شعاع. این حرف قدیمی هاست. آنها می گفتند خورشید دارای شعاع نیست. یعنی شما اگر بروید از جو زمین بالا اصلا شعاعی برای خورشید نمی بینید. شعاع این طور است. وقتی خورشید مقابل زمین قرار می گیرد، یک انعکاسی پیدا می کند، آن انعکاس می شود شعاع. پس شعاع از زمین شروع می کند می رود بالا نه اینکه از خورشید به سمت پایین بیاید. اصلا از خورشید چیزی کنده نمی شود. در فن ششم که فن نفس است، در فصل دوم از مقاله ی سوم این فن بیان می کند که شعاع جسم نیست بلکه کیفیتی است که حادث می شود. و ستعلم اشاره به همین فصل دارد. فصل دوم از مقاله ی سوم از فن ششم. خب اگر اینچنین است اصلا ما شعاعی نداریم که حالا بگویید مشتمل بر شیء ناری است یا اصلا خود شیء ناری است. شعاع از خورشید جدا نشده، از انعکاس نور روی زمین حاصل شده. پس اصلا بین خورشید و زمین شعاعی فاصله نیست. شعاع یک مقدار از زمین برویم بالا دیگر قطع می شود و به خورشید وصل نمی شود و از خورشید هم نمی آید. و ستعلم ایضا که شعاع نه جسم است و نه قوه ای که منتقل شود از شمس به سمت ارض درحالی که مرور کند در وسط که از خورشید تا زمین این شعاع وصل باشد. بیرون از جو زمین شما فقط یک قرص گرد خوریشید می بینید نه شعاع خورشید. شعاع همان رگه های تیزی است که مشاهده اش می کنید. از پنجره که نگاه کنید نوری نازک از خورشید افتاده توی اتاق. به نظر شما این شعاع سوزن سوزن است که امده تو اتاق. اگر اطراف تاریک باشد این شعاع خوب معلوم می شود. شعاع تو هوا روشن می شود. این را درست می گفتند قدیمی ها. نه که هوا بالاخره جسم است، این شعاع وقتی توی این جسم می آید نشان داده می شود. اما اگر برویم بیرون جو شما شعاع را نمی بینید در عین اینکه شعاع هست. پس ایشان نتیجه می گیرد که شعاعی از خورشید جدا نشده است. اصلا این بین زمین و خورشید شعاعی نیست. این شعاع از زمین بلند شده است. مثل اینکه گاهی از اوقات دیدیدکه زمین تر است وقتی خورشید به آن می تابد بخار از آن بلند می شود. حالا وقتی تر یا خشک است و خورشید به آن می تابد، شعاع از آن بلند می شود. این شعاع مال زمین است نه خورشید. این نظر اینهاست که درست نیست. شعاع مال خورشید است. ولی اینکه یک مقدار از جو بگذرید دیگر شعاع را نمی بینید این درست است. امروزه هم ثابت شده که اگر تو جو نباشید هر منیری را دیگر صاحب شعاع نمی بینید. به صورت یک قرص گرد مشاهده می کنید.بل هو شى‌ء يحدث فى المقابل القابل للضوء دفعة إذا توسط بينهما جسم لا يمنع‌ فعل ذلك فى هذا بالموازاة؛ و ذلك الجسم‌ هو الشاف.از اینجا نظر خودش را بیان می کند. این فرض چهارم است. ایشان این طور می فرماید خورشید ضوء دارد. حالا شعاع ندارد، حرارت ندارد ولی ضوء دارد. نور دارد. ضوء یعنی نور اصلی. نور به روشنی کسبی می گویند. ماه را می گویند دارای نور است چون روشنی اش کسبی است. به خورشید می گویند داراری ضوء است چون روشنی اش اصلی است. بعد این ضوئش را به جسم مقابل می اندازد. جسم مقابلی که قابل ضوء است. هوا جسم مقابل خورشید است ولی قابل ضوء نیست. ضوء را نفوذ می دهد، غبور می دهد اما قبولش نمی کند. زمین چون جسم شفاف نیست نور را قبول می کند. اما هوا به خاطر اینکه جسم لطیف و شفاف است ضوء را از خودش عبور می دهد. پس هرگاه خورشید در مقابل یک جسمی که قابل ضوء است واقع شود، آن جسم هم مقابل خورشید واقع می شود، آنوقت این جسم مقابل می تواند حرارت تولید کند. یعنی وقتی شرائط حرارت فراهم شود این جسم مقابل که قابل ضوء است، تولید حرارت می کند. پس خورشید مولد حرارت نیست. نار هم با خودش نمی آرد. فقط ضوئش را می فرستد تو جسم مقابل. پس مولد حرارت این جسم مقابل است با شرط حصول ضوء. که جسم مقابل می شود مقتضی حرارت و قبول ضوء می شود شرط تاثیر این مقتضی. هر دو که جمع شوند حرارت تولید می شود. منتها یک شرط دیگر هم هست.

سوال: بین ضوء و شعاع فرق است؟ می توانیم بگوییم شعاع همان ضوء است؟

جواب: بله بین این دو فرق است. می توانید بگویید همان ضوء وقتی به زمین می خورد و منعکس می شود شعاع می شود. شعاع انعکاس از زمین است. ضوء از خورشید می آید و به زمین می خورد، منعکس از شیء می شود و تبدیل به شعاع می شود. سبب شدن خورشید برای گرمای زمین به این است که ضوئش را می فرستد به سمت زمین و جسم قابل تولید حرارت می کند. اما منبع حرارت خورشید است منتها به این صورت.

یک شرط دومی هم برای تولید حرارت می فرماید که هست. آن این است که بین خورشید و بین جسم قابل یک جسمی واسطه نشود که تاثیر ان ضوء را از بین ببرد. جسم شفاف باشد تا ضوء بتواند بیاید و تاثیر کند. پس این طور شد، ضوئی باید باشد، جسم قابلی هم باید باشد و بین این دو باید جسم شفافی واقع شود که تاثیر ضوء در آن جسم قابل را منع نکند. در چنین حالتی حرارت به توسط این همه با هم انجام می شود. من مقتضی را زمین گرفتم ممکن است شما بگویید مقتضی ضوء است.

سوال: واسطه شدن شیء شفاف شرط است یا اگر اصلا نباشد هم گرما تولید می شود؟

جواب: نه شرط است. اگر این واسطه نباشد گرما نیست. به همین دلیل می گویند در کره ماه که جو نیست گرما نیست. در آنجا هم ضوء به ماه می خورد و جسم قابل هم هست یعنی خود ماه هم جسم قابله، هر دو امر که لازمه وجود دارد، فقط اون سومی که واسطه ی شفاف است وجود ندارد. به همین دلیل گرما حاصل نمی شود. پس در تولید گرما این سه تا شرط است. یکی وجود ضوء و یکی وجود جسم قابلی که مقابل ضوء باشد و یکی هم وجود واسطه ای که فعل ضوء یعنی تاثیر ضوء در جسم مقابل را منع نکند یعنی جسم شفاف.

بل هو، هو یعنی شعاع که به دنبالش حرارت می آید، شعاع شیء ای است که حادث می شود در جسمی که مقابل خورشید است که این جسم نه تنها مقابل است، بلکه قابل ضوء هم هست. یعنی جسم شفاف نیست که ضوء را عبور دهد بلکه جسم کثیف است که ضوء را منعکس می کند. دفعتا قید یحدث است. یعنی شعاع دفعتا حادث می شود در جسم مقابلی که قابل ضوء است. با این شرط که بین ضوء یا بگویید خورشید و بین آن مقابلی که قابل ضوء است باید واسطه بشود جسمی که این جسم همان جسم شفاف است مثل هوا که این جسم این صفت را دارد که تاثیر ضوء در جسم مقابل را منع نمی کند. یعنی اجازه دهد که ضوء در این جسم مقابل اثر بگذارد. آن جسم واسطه باید حتما شفاف باشد تا اجازه ی تاثیر را بدهد. بالموازاة "با" سببیه است و متعلق به فعل است. یعنی تاثیری که ضوء در این حسم مقابل دارد به سبب موازاتی که با آن جسم مقابل پیدا کرده. چون ضوء موازات پیدا کرده با جسم مقابل، در جسم مقابل تاثیر می کند. تاثیری که به توسط این موازات پیش می آید نباید به وسیله ی جسم واسطه منع شود. پس جسم واسطه باید شفاف باشد تا ضوء را از خودش عبور دهد. تا اینجا روشن شد که ضوء منشاء پیدایش شعاع است و شعاع باعث سخونت است. لكن الجسم القابل للحر، إذا أضاء سخن و كلما اشتدت الإناءة اشتد الحر.شعاع باعث می شود زمین گرم شود. هرچه شعاع بیشتر باشد گرما بیشتر است. همچنین این شعاع که پخش می شود، یک خط وسط دارد مثلا به صورت مخروط یا به صورت استوانه این شعاع می آید پایین. وسطش یک خط فرضی است که بهش می گوییم محور استوانه یا محور مخروط، این خط فرضی همان طور که در کتب مرایا و مناظر ثابت شده این خط فرضی که بهش سهم گفته می شود از همه گرم تر است چون هم عمودی می تابد هم شعاع های اطراف کمکش می کنند. هرجا که این سهم ضوء بتابد گرم تر است. پس این طور شد. این ضوء باعث گرمی می شود. هرچه ضوء بیتشر باشد گرمی بیشتر می شود. اگر ضوء کم هم باشد یا زیاد باشد سهمش گرما را بیشتر می کند. پس در دو حالت گرمای زمین بیشتر است. یکی آن قسمت زمینی که محل تابیدن آن سهم است. یکی هم جایی که شعاع ها بیشترند. پس شعاع منشاء گرما می شود در دوجا هم منشاء گرمای بیشتری می شود. یکی آنجا که شعاع بیشتر باشد و دیگر آنجا که سهم شعاع بتابد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo