< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیم خشکی به پنج قسمت طبق قول قدمای مشائین

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

فنقول: إن قوما جعلوا كرة الأرض مقسومة بخمسة أقسام، تفصلها دوائر موازية لمعدل النهار. فمن ذلك دائرتان تفصلان‌ الغامر الخراب‌ من العالم، بسبب القرب من القطب و شدة البرد، إحداهما شمالية و الأخرى جنوبية. و هاتان‌ تفصلان من الأرض قطعتين طبليتين تحيط بكل واحدة منهما طائفة من محيط الكرة و سطح مستقيم، و الحد المشترك بينهما دائرة. و أما الحد بين الغامر و العامر من جهة الحر عندهم، فهو ما بين البلاد التي تكون خارجة عن مجاز الشمس إلى الأرض المحترقة التي تحاذيها الشمس بمدارها، فتسخنها تسخينا لا يحتمل عندهم الحيوان المقام فيه. و هو مكشف بين العمارتين، فتكون الأرض المحترقة محدودة بدائرتين شمالية و جنوبية تليهما من جهة القطبين‌ عمارتان، فتكون ثلاثة قطوع دفيّة يحيط بكل واحد منها من الجانبين سطحا دائرتين، و يصل بينهما سطح دفى، و كذلك تكون هيئة العمارتين. لكن السطحين المحيطين بكل واحد منهما لا يكونان متساويين، بل الذي يلى القطب يكون أصغر. و أما سطحا دفّ الأرض المحترقة عندهم فمتساويان. فهذا هو قول قدماء المشائين، و ليس التحقيق و الوجود على ما حكوه.

 

گفتیم می خواهیم ربع مسکون را معین کنیم و در ضمن بیان کنیم که زمین به چند منطقه تقسیم می شود. کاری به دریا نداریم که کجاش دریاست کجاش خشکی، یعنی به لحاظ دریا و خشکی تقسیم نمی کنیم که بگوییم مثلا یک ربعش خشکی است و سه ربعش آب است که این ها را تاحالا می گفتیم، الآن می خواهیم زمین را تقسیم کنیم به منطقه هایی که به لحاظ سرما یا گرما قابل سکونت نیستند و به لحاظ اعتدال قابل سکونت هستند. یعنی زمین را تقسیم می کنیم به مناطقی که بارد هستند و قابل سکونت نیستند و منطقه ای که حار است و قابل سکونت نیست و همچنین مناطق معتدل. پس نطر به دریا و خشکی نداریم که بگوییم زمین این مقدارش دریا است یا آن مقدارش خشکی. نظر به این داریم که کدام قسمت از زمین بوسیله ی خورشید داغ می شود و کدام قسمت سرد می شود و کدام قسمت معتدل است. ابتدا یک تقسیمی را که قدمای مشائیون گفته اند مطرح می کنیم، این تقسیم را قبول نداریم. اما الآن طرحش می کنیم تا بعدا ردش کنیم. این تقسیم این است که دوتا منطقه ی خراب داریم، خراب یعنی قابل سکونت نیست که این دوتا منطقه را بارد می دانیم. یعنی از شدت سرما قابل سکونت نیست. یک منطقه را خراب می دانیم به خاطر حرارت شدید. دو منطقه را هم آباد می دانیم به خاطر اعتدال. زمین را به صورت تصویری که ملاحظه می کنید تقسیم کرده اند. یک قطب شمال داریم و یک قطب جنوب. قطب شمال به خاطر اینکه خورشید از دور می تابد و مایل می تابد، سرد است. قطب جنوب هم همین طور. این دوتا منطقه مسکونی نیستند. به خاطر شدت برودت. ما اسم این دو منطقه را می گذاریم خراب. جایی که خط استوا وسط آن میفتد منطقه ی حار یا محترقه است. این هم به خاط اینکه خورشید دائما مستقیم و نزدیک می تابد منطقه ی داغی است و قابل سکونت نیست. البته امروزه قابل سکونت است. در زمان ابن سینا هم بوده. این حرف را قدمای مشائیون می گویند که حرف درستی نیست. می ماند دو قسمت دیگر که خورشید خیلی مستقیم نمی تابد. محل عبور خورشید است یعنی خورشید عبور می کند و دوباره بر می گردد. از فروردین خورشید راه میفتد می رود بالا، سه ماه بعد یعنی انتهای خرداد می رسد به نقطه ی دیگر. از خرداد راه میفتد اول مهر می رسد نقطه ی دیگر. بعد دو مرتبه از مهر راه میفتد می آید و دی می رسد و از دی راه میفتد و فروردین می رسد نقطه ی اول. یعنی سه ماه عبور می کند به سمت بالا و سه ماه بعد عبور می کند به سمت پایین. دوباره سه ماه به سمت پایین و سه ماه بعد به سمت بالا. اول فروردین و آخر اسفند می رسد به نقطه ی اول. این محل تجاوز و عبور خورشید است. پس دوتا خراب داشتیم. یک خراب به خاطر برودت که دو منطقه را اشغال کرد. یک خراب داریم به خاطر احتراق و حرارت. دوتا هم معتدل داریم. این سه جا یعنی دوتا باردها و یک محترقه قابل سکونت حیوان نیستند. دوتا خراب به خاطر برودت دوتا سطح دارند. یک سطح گنبدی و یک سطح صاف. احاطه می کند این منطقه را یک سطح صاف که این است و یک سطح گنبدی که این است. پس دوتا منطقه ای که به خاطر برودت خراب هستند هر کدام به سک سطح صاف و یک سطح محدب احاطه شده است. اما خرابی که از جهت حرارت خراب است احاطه شده به دو سطح صاف که هر دو دائره هستند. همه ی این سطح ها دائره هستند. ملاحظه کنید این دوتا منطقه که هر دو معتدل هستند و قابل سکونت با منطقه ی وسط که محترقه است و قابل سکونت نیست هر سه دُفّی هستند یعنی مثل دف می مانند. دف یعنی داریه که در مجالس لهو و لعب می زنند. همان دنبک. یعنی دو طرفش گرد است و وسطش هم یک قطعه ای از دائره هست. یعنی یک دائره ی ضخامت دار. سه تا قطعه داریم که قطعه های دفّی هستند. مثلا پنج شش تا بشقاب گرد روی هم بذارید. یک ضخامتی پیدا می کند و شبیه دف می شود. هر کدام از این سه منطقه به همین شکل است. دائره ای که به سمت قطب است کوچکتر و دائره ای که به سمت منطقه ی محترقه است بزگتر است. اما منطقه ی محترقه دو دائره ای که احاطه اش کرده اند مساوی هستند. دائره هایی که سطح مستقیم قبه هستند هر دو مساوی هستند. حد مشترک بین این خراب و این آباد یک سطح است. همچنین سطح مشترک بین خراب دیگر و آباد دیگر یک سطح است. همه ی حد مشترک ها یعنی اونی که به هر دو مربوط است که زیر بارد است و روی معتدل یک سطح است. این بین خراب هایی که به خاطر برودت خراب اند و آباد سطح مشترک این دوتا است. (به دلیل نشان دادن روی تصویر نمی توان وویس را دقیق پیاده کرد.) تمام دائره ها موازی با خط استوا هستند. خط استوا ادامه ی معدل النهار است. معدل النهار که از محدب فلک نهم شروع می کنید تا مرکز عالم که مرکز زمین است ادامه می دهید این معدل النهار وقتی تماس پیدا می کند با پوسته ی زمین خطی فرضی به نام خط استوا درست می کند. مطلب تمام شد. تمام آنچه این گروه می گفتند توضیح دادیم. محل عبور شمس را می گوییم مجاز شمس. یعنی همان طور که گفتیم خورشید سه ماه بالا می رود و سه ماه پایین در نیمه ی جنوبی هم همین طور سه ماه بالا می رود و سه ماه پایین. این محلی که خورشید رفت و آمد می کند بهش می گوید مجاز شمس. یعنی محل تجاوز و عبور شمس. شش ماه اول یعنی فروردین تا مهر خورشید به قسمت نیم کره ی شمالی می تابد و در شش ماه بعد از خط استوا تا پایین می تابد. منتها ما این را مجاز شمس نگفتیم.

سوال: کلمه ی می تابد شاید زیاد خوب نباشد؟

جواب: خیلی سخت گیری نکنید. می تابد یعنی تقریبا مستقیم می تابد. بله بر همه ی قسمت زمین می تابد. اما بر این قسمت ها تقریبا مستقیم می تابد. وقتی محل عبورش هست مثلا به این شهر که می رسدیک روز در حین رفت مستقیم می تابد در حین برگشت هم همین طور که در فقه می گویند در آن روزها سایه ی شاخص سر ظهر نیست می شود.

سوال: شما از خط استوا به سمت بالا و پایین فرق گذاشتید. در قسمت حار که همیشه حال خودش را دارد. وقتی خورشید به سمت بالا می رود کانه انتهای خورشید از بالا که حساب کنیم از دائره ی شماره ی سه تا آخر خرداد می رسد به این دائره. به طوری که این طرفش به صورت غیرعمود می تابد به معتدل پایینی. وقتی برمی گردد برعکس می شود؟

جواب: بله

متن خوانی:فنقول: إن قوما جعلوا كرة الأرض مقسومة بخمسة أقسام، تفصلها دوائر موازية لمعدل النهار.بعدا بیان می کند که مرادم از این قوم قدمای مشائین است. قومی کره ی زمین را به پنج قسم تقسیم کرده اند. دو قسمش معتدل، دو قسمش بارد و یک قسمش محترقه و حار است. این پنج قسمت را دائره هایی که موازی با معدل النهار هستند جدا می کنند از هم. معدل النهار همانی است که خط استوا گفتیمش. این چهار دائره که با معدل النهار موازی هستند جدا می کنند این پنج قسم را. فمن ذلك دائرتان تفصلان‌ الغامر الخراب‌ من العالم، بسبب القرب من القطب و شدة البرد، إحداهما شمالية و الأخرى جنوبية.بعضی از آن دوائر، موازی دوتا دائره هستند که غامر نوشته درست نیست، واو هم نذاشته، عبارت درست این است تفصلان العامر و الخراب من العالم. جدا می کنند آباد و خراب از عالم را. آباد همین دو منطقه ی معتدل است. خراب هم دو منطقه ی بارد است. خودش بیان می کند. خراب به سبب برودت. این بسبب القرب من القطب و شدة البرد مربوط به خراب است. تفصلان العامر، درباره ی عامر بحثی نمی کند. خراب من العالم کدام خراب؟ یک خراب داریم به سبب برودت و یک خراب به سبب حرارت. قسمتی از زمین که خراب است به سبب این که به قطب چه شمال چه جنوب نزدیک است و خراب است به سبب شدت برد. به سبب قرب بر قطب و به سبب شدت برد این دو قسمت خراب هستند. آنوقت آن دو دائره تفصلان جدا می کنند آباد و خراب به سبب قرب به قطب را که این دو دائره یکیش شمالی است که منظور همین است و دیگری جنوبی است.و هاتان‌ تفصلان من الأرض قطعتين طبليتين تحيط بكل واحدة منهما طائفة من محيط الكرة و سطح مستقيم، و الحد المشترك بينهما دائرة. و هاتان، حالا این دو خراب چجوری است وضعشان؟ یعنی دو خرابی که به خاطر برودت خراب هستند. پس هر کدام از یکی از این دو خراب ها که به سبب برودت خراب هستند محاط هستند به دو سطح که یکی قبّه ایست و دیگری مستقیم. می فرماید و هاتان، این دوتا دائره جدا می کنند دو قطعه را، قطعه در هندسه گفته می شود عبارت است از جسمی که یک سطح قبّه ای احاطه اش کند و یک سطح صاف. مثلا شما یک نی مدایره یا کوچک تر از آن درست کنید این را بهش می گویند قطعه. یا مثلا نیم کره یا کوچک تر یا بزرگتر از آن. آنی که دائره ی کامل و کره ی کامل نمی شود بهش می گویند قطعه. اگر قطعه ای از دائره باشد یک خط صاف دارد و یک خط منحنی. اگر قطعه از کره باشد یک خط صاف دارد و یک خط منحنی. و هاتان یعنی این دو دائره جدا می کنند از زمین دو قطعه ای که مثل طبل می مانند. احاطه دارد به هر یک از این دو قطعه ی طبلی، طائفة یعنی قسمتی، قسمتی از محیط کره این یک و سطح مستقیم این دو. دو چیز احاطه می کند این قطعه ی طبلی را. یکی قسمتی از محیط کره که گرد است و محدب است و یک سطح مستقیم که زیر این بخش یا روی این بخش قرار دارد. این دوتا که به صورت طبل هستند شدند دو قسمت خراب من العالم، خراب به خاطر برودت. ضمیر بنهما را به دو قطعه طبلی برنگردانید. چون دو قطعه ی طبلی یکی بالاست و یکی پایین. سطح مشترک ندارند. سطح مشترک بین خراب و آباد. بینهما را برگردانید به خراب و آباد. و أما الحد بين الغامر و العامر من جهة الحر عندهم، فهو ما بين البلاد التي تكون خارجة عن مجاز الشمس إلى الأرض المحترقة التي تحاذيها الشمس بمدارها، فتسخنها تسخينا لا يحتمل عندهم الحيوان المقام فيه.و اما الحد شاهد بر این است که ضمیر بینهما باید برگردد به خراب و آباد. اینجا کتاب ما غامر و عامر را جا به جا نوشته. عامر یعنی آباد و غامر یعنی خراب. حتما غامر باید دوم بیاید چون من جهة الحر بسته به غامر است نه عامر. اونی که آباد است اصلا حر توش نیست. غامر یعنی خراب است که حرارت خرابش کرده. قبلا داشتیم خراب به سبب قرب من القطب اینجا داریم غامر من جهة الحر. یعنی آنی که خراب است به خاطر حرارت که می شود قسمت محترقه. کلمه ی عندهم دارد. یعنی اینها این قسمت را خراب می بینند. خراب به خاطر حار و الا ما این قسمت را آباد می بینیم نه خراب. اما حد بین آباد و خراب به خاطر حد نزد آنها، این حد ما بین بلادی است که خارج اند از محل تجاوز شمس تا ارض محترقه. قبلا حد بین معتدل و خراب به خاطر برودت را گفتیم حالا می خواهیم حد بین معتدل و خراب به خاطر حار را بگوییم. حد یعنی حد مشترک. قسمت هایی را گفتیم خارج از مجاز هستند. فاصله ی بین خارج از مجاز شمس تا قسمت محترقه این را ایشان حساب می کند می فرماید که بلادی که خارج از مجاز شمس است تا قطعه ی محترقه می شود معتدل. فهو یعنی این حد مشترک بین آباد و خراب به خاطر حرارت ما بین بلادی است که خارج اند از مجاز شمس تا زمین محترقه ای که همین قسمت حار است. التی صفت برای ارض محترقه است. ارض محترقه زمینی است که شمس با مداری که دارد محاذی با این قسمت است یعنی روبه روی این قسمت می تابد و شعاع هایش مستقیم وارد این قسمت می شود و این قسمت را داغ می کند. فتسخنها یعنی شمس این ارض محترقه را داغ می کند، تسخین یعنی یک نحوه داغ کردنی که، کلمه ی عندهم می آورد تا بفهماند ما قبول نداریم، ما معتقدیم در این منطقه ی حار هم موجود زنده می تواند زندگی کند ولی عندهم یعنی پیش اینها این مطلب است که لایحتمل حیوان مقام یعنی سکونت فیه در این تسخین را. ضمیر فیه را می توانید به ارض محترقه برگردانید اما بهتر است به تسخین برگردانیم. حیوان نمی تواند در این سخونت زندگی کند، یعنی سخونت انقدر شدید است که پیش این گروه موجود زنده نمی تواند در آنجا زندگی کند.و هو مكشف بين العمارتين، فتكون الأرض المحترقة محدودة بدائرتين شمالية و جنوبية تليهما من جهة القطبين‌ عمارتان، فتكون ثلاثة قطوع دفيّة يحيط بكل واحد منها من الجانبين سطحا دائرتين، و يصل بينهما سطح دفى، و كذلك تكون هيئة العمارتين.هو برمی گردد به ارض محترقه و مذکر آمده به اعتبار خبر. مُکشَف یعنی از داخل آب بیرون آمده و ظاهر شده. منظور از زمین مکشف زمینی است که آب آن را فرا نگرفته بلکه بیرون از آب است و به وسیله ی تابش خورشید خشک شده. پس مکشف یعنی خشکی. ارض محترقه از زیر آب بیرون آمده اما بین دو قسمت آباد زمین که معتدل هستند قرار گرفته. این ارض محترقه محدود است به دو دائره که یکی شمالی است و دیگری جنوبی. در پی این دائره به سمت قطب منطقه ی معتدل و عمارت قرار گرفته است. در پی آن دائره ی دیگر هم باز منطقه ی معتدل و عمارت قرار گرفته است. پس تلیهما یعنی به دنبال و در پی این دو دائره من جهت القطبین یعنی یکی را طرف قطب شمال برو و دیگری را به طرف قطب جنوب دو عمارت و دو منطقه ی معتدل که قابل آباد بودن هستند قرار گرفته است. فتکون یعنی در این قسمت در زمین سه تا قطعه داریم که هر سه دُفّی هستند یعنی شکل دف هستند. عرب ها شاید به دَف، دُف می گویند. اینجا مصحح کتاب عرب مصری بوده و ضمه گذاشته است. ما در فارسی دَف می گوییم. سطحا دائرة فاعل یحیط است. به هر کدام از این سه قطعه از دو طرف دو سطح دائره احاطه کرده است. بینهما یعنی بین هر کدام از این دو دائره، سطحی است که به شکل دف است. هیئت دوتا عمارت هم همین است. دوتا منطقه ی معتدل هم به صورت دف است که دو طرفش دو دائره ی سطحی قرار گرفته و وسطش هم یک شیئ ای به شکل دف.لكن السطحين المحيطين بكل واحد منهما لا يكونان متساويين، بل الذي يلى القطب يكون أصغر. و أما سطحا دفّ الأرض المحترقة عندهم فمتساويان.دوتا سطحی که منطقه ی معتدلرا احاطه کرده اند یکیش بزرگتر است و دیگری بزرگتر. اونی که به سمت قطب است کوچکتر هست و دیگری که دور است بزرگتر. ولی دو سطحی که منطقه ی محترقه را احاطه کرده اند مساوی هستند. بکل واحد منهما، منهما یعنی عمارتین، دوتا سطحی که احاطه کرده اند این دوتا عمارت را مساوی نیستند. از این دوتا سطح احاطه کننده آنی که نزدیک قطب است کوچکتر است. باز هم کلمه ی عندهم را آورده. عندهم این قسمت محترقه است درحالی که نیست. دو سطح منطقه ی محترقه مساوی هستند. اما دو سطح ارض به شکل دف که نزد اینها محترق است، این دو سطح مساوی هستند.فهذا هو قول قدماء المشائين، و ليس التحقيق و الوجود على ما حكوه.این قول، قول قدمای مشائین است و تحقیق و همچنین وجود خارجی به صورتی که اینها حکایت کرده اند نیست. یعنی حرفشان باطل است به دلیلی که ان شاالله بعدا خواهیم خواند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo