< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث از قابل سکونت بودن یا نبودن حد شمالی و فراتر از آن

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و لم يتبين لنا بعد أن مثل ذلك الموضع موضع يصلح لتوالد الناس فيه و لمقامهم الدائم فيه أو لا يصلح لذلك، بل يمكن أن يسافروا إليه فى الصيف و لا تكثر هناك‌ إقامتهم. و عسى أن يكون ذلك الموضع أو ما وراءه إن لم يكن صالحا لأن يتوالد فيه الناس، كان صالحا لأن‌ يتولد فيه حيوانات مخصوصة. و جميع هذه الأحكام منّى ظنية، و لا أجزم‌ فى شى‌ء منها. فلنضع أولا أنه لا مانع بسبب البحر، و لنعتبر المانع إنما هو بسبب قرب الشمس و بعدها الذي هو سبب الحر و البرد، و لننظر فى الأحكام التي يوجبها ذلك فى الأقاليم.

 

گفتیم که عرض خشکی ای که در نیم کره ی شمالی واقع شده است، یعنی اگر از خط استوا به سمت قطب برویم این عرضش و به قول ایشان حد شمالی این خشکی شصت و شش و نیم درجه یا شصت و شش درجه و شصت و پنج دقیقه بعد از خط استوا است. چون بیست و سه درجه و سی و پنج دقیقه کم می شود از نود. بیست و سه کم بشود باقی می ماند شصت و هفت. سی و پنج را کم کنیم، باقی می ماند شصت و شش و بیست و پنج. اینو بیان کردیم. منتها دو نکته را باید نسبت به بحث قبل اضافه کنم. یکیش را گفتم دوباره نادیده گرفتمش. میل اعظم، میل منطقة البروج نسبت به معدل النهار است. منطقة البروج دائره ی کمربندی کانه دائره ی عظیمه در فلک هشتم است و معدل النهار دائره ی عظیمه در فلک نهم است. منطقة البروج هم خیلی معروف است. توضیح خیلی لازم ندارد. میل منطقة البروج نسبت به معدل النهار را میل اعظم می گویند. میل شمس به معدل النهار را قبلا گفتیم میل اعظم. این قول درست بود چون خورشید همیشه تو منطقة البروجه بنابراین چه بگوییم میل خورشید نسبت به معدل النهار میل اعظم است و بیست و سه درجه و بیست و پنج دقیقه است چه بگوییم میل منطقة البروج. خیلی فرقی نمی کند. جلسه ی قبل میل خورشید را گفتم حالا دارم بیان می کنم که در اصطلاح میل منطقة البروج به معدل النهار را می گویند میل اعظم. مطلب دیگر اینکه اشاره شد که این میل حرکت می کند. یعنی منطقة البروج به سمت معدل النهار می آید تا بر روی معدل النهار منطبق شود ولی این بسیار کند است. مثلا هر هزار سال شاید یک دقیقه این میل کم بشود. بنابراین چندان به حساب نمی آید. از زمانی که ابوریحان حساب کرد تا حالا، آن بیست و سه درجه و بیست و پنج دقیقه هنوز عوض نشده. پس حرکت میل به منزله ی لاحرکت است. حالا وارد بحث امروز می شویم. ابن سینا تعیین کرد که از خط استوا تا شصت و شش و تقریبا نیم درجه، خشکی است. کانه کسی سوال می کند از آن به بعد تا قطب چی؟ آن هم خشکی است یا دریا؟ جزیره وجود دارد، احتمالا خشکی وجود دارد و هست، اما آیا مسکون هست یا نیست؟ جای زندگی انسان و تناسل آن هست یا نیست؟ ایشان می گوید هنوز برای من روشن نشده که آن موضع جای سکونت و توالد و تناسل انسان باشد. ممکن است انسان ها در تابستان که مقداری هوا گرم می شود و یخ های قطب شروع می کند به آب شدن به عنوان مسافرت تفریحی یا مسافرتی که قصدش ورود به مکان خنک باشد صورت بگیرد، اما اینکه در آنجا خانه بسازد و زندگی کند و توالد داشته باشد به نظر من بعید می آید. بعد می فرماید که احتمال دارد که حالا انسان در آنجا زندگی نمی کند اما بعضی از حیوانات نه همه بتوانند در آنجا زندگی کنند و توالد و تناسل داشته باشند. الآن روشن شده که همین طور است. خرس قطبی و گوزن قطبی و پنگوئن و حیوانات دیگری را داریم که در آن قسمت از قطب مشغول زندگی هستند. ولی اخیرا معلوم شده که انسان هم آنجا زندگی می کند و با یخ خانه می سازند. در تابستان هوا فقط مقداری روشن می شود و این خانه ها خراب نمی شوند چون هوا گرم نمی شود.

سوال: از کجا می دانستندآنجا کاملا یخبندان است؟

جواب: ظاهرا رفت و آمد داشتند. انسان هایی که آنجا موجودند خیلی تعدادشان زیاد نیست. ممکن است انسان هایی که آنجا می رفتند برخوردی با ساکنان آنجا نداشتند. یا به برف و یخ که می رسیدند دیگر جلوتر نمی رفتند.

سوال: از عبارات ایشان اینگونه پیداست که تا انتهای آن خشکی هم هرگز نرفته اند؟

جواب: بله. به انتهای خشکی نمی رسیدند. ظاهر حال این است که به برف و یخ که می رسیدند برمی گشتند. احتمالا ادامه ی یعنی بعد از شصت و شش درجه دیگر نمی رفتند جلو. علی ای حال ایشان با احتمال دارد ذکر می کند و پیداست که آنهایی که رصد می کردند یا حرفشان خیلی مورد اطمینان ابن سینا نبوده یا آن رصد کننده ها هم تا آن آخر نمی رفتند.

سوال: امکان دارد که مثلا با توجه به نحوه ی طلوع و غروب خورشید و اینکه باید در چه حالتی می بوده می فهمیدند که مثلا فلان جا یخبندان است؟

جواب: شاید هم از این طریق متوجه می شدند که خورشید اوج نمی گرفته تا آنجا یعنی نمی رفته قسمت های بالای قطب. می گفتن اگر این قسمت ها را خورشید نرود پس همگی یخبندان است.چون خورشید است که یخ ها را آب می کند. پس زمانی که حتی نور مایلش هم به زحمت به آنجاها می رسد احتمال اینکه آنجا ها یخبندان باشد داده می شود. ممکن هم هست آنها رصد هم نکرده باشند. اینکه خورشید ارتفاعش تا آنجا نمی رسیده بلکه حتی نور مایلش هم تا آنجا به زحمت می تابیده از آنجا کشف کردند که آن قسمت ها یخبندان است و سرد و مسکونی نیست.

متن خوانی:و لم يتبين لنا بعد أن مثل ذلك الموضع موضع يصلح لتوالد الناس فيه و لمقامهم الدائم فيه أو لا يصلح لذلك، بل يمكن أن يسافروا إليه فى الصيف و لا تكثر هناك‌ إقامتهم.نمی گوید لی بلکه می گوید لنا. برای ما هنوز روشن نشده است، مثل ذلک الموضع یعنی حد شمالی، از حد شمالی هم بالاتر به سمت قطب را هم اضافه کنید بهش، برای ما روشن نشده که حد شمالی موضعی است که بشر می تواند در آن موضع توالد کند یا زندگی کند. برای ما روشن ندشه که آن موضع صلاحیت دارد که انسان در آنجا اقامت دائمی داشته باشد. شاید مسافرت بکند اما اینکه ساکن شود و خانه بسازد برای ما روشن نیست. بلکه ممکن است مردم مسافرت کنند به این مکان در تابستان. یا برای تفریح یا برای مشاهده ی آن وضعی که در آنجا هست. اما اقامتشان در آن مکان زیاد نباشد. این احتمالش را می دهیم. بعد مطلب بعدی را بیان می کند که ممکن است در آن موضع انسانی زندگی نکند و توالد و تناسلی نداشته باشد ولی احتمال دارد که بعضی از انسان ها آنجا زندگی کنند و توالد و تناسلی داشته باشند.و عسى أن يكون ذلك الموضع أو ما وراءه إن لم يكن صالحا لأن يتوالد فيه الناس، كان صالحا لأن‌ يتولد فيه حيوانات مخصوصة.ذلک الموضع یعنی همان حد شمالی این ربع یا حد شمالی به سمت قطب و ماوراءه یعنی ماراء حد به سمت قطب. امکان دارد که اگر این موضع صلاحیت نداشته باشد که انسان در آن موضع توالد کند و زندگی کند، حیوانات مخصوصه ای ممکن است در آنجا تولد داشته باشند. در انسان می گوید یتوالد و در حیوان می گوید یتولد. توالد و تناسل با نکاح رخ می دهد. تولد می تواند با نکاح باشد و می تواند بدون نکاح باشد. مگس هایی که در سرکه متولد می شوند که ظاهرش این است که حیوانی وارد نمی شود تخم گذاری کند و در شیشه ی سرکه را محکم می بندند، می بینند در آن شیشه ها پشه هایی پیدا شدند. اینها با توالد پیدا نشده اند یعنی نکاحی بین ماده و نر واقع نشده است. اینها متولد شده اند یعنی خود به خود به وجود آمده اند. تولد شامل هر دو می شود. یعنی هم شامل نکاح می شود که بچه با نکاح به دنیا بیاید و هم شامل آنجا می شود که موجود بدون نکاح به دنیا بیاید. ایشان در مورد حیوانات تولد را به کار می برد که ممکن است در آنجا حیواناتی باشند که در آنجا یا با نکاح بچه دار بشوند یا بدون نکاح. در صورتی که در انسان حتما باید توالد باشد. اما در حیوانات ممکن است تولد باشد یعنی حتی نکاح هم نباشد و خود به خود به وجود بیایند. و جميع هذه الأحكام منّى ظنية، و لا أجزم‌ فى شى‌ء منها. تمام این مطالبی که درباره ی این ربع مسکون گفتم علی الخصوص درباره ی پهنا و عرض آن، همگی احکامی است که از جانب من ظنی است. ممکن است کسانی به این مطلب یقین پیدا کنند. اما برای من ظنی است و جزمی در هیچ یک از این مطالب ندارم. بعد بحث را به نحوی دیگر مطرح می کند. آیا عمارتی غیر از آنچه که در این ربع مسکون می بینیم وجود دارد؟ غیر از این خشکی پهناور در زمین وجود دارد؟ تا حالا از یک طریقی این بحث را تعقیب کردیم. دریا را مانع می دیدیم و می گفتیم وجود دریا نمی گذارد و گاهی اشاره می کردیم به این که خورشید یک منطقه ای را داغ می کند و نمی گذارد آنجا مسکونی باشد یا به خاطر دور شدنش و سرد کردن محیط نمی گذارد آنجا مسکونی باشد. پس علت ممنوعیت را دو چیز ذکر کردیم. یکی مانعیت دریا که این را هم دوجور بیان کردیم، یکی اینکه دریا مانع است از این جهت که ما گفتیم زمین باید کلش در جوف دریا باشد، آن مقداری که یقین داریم از جوف بیرون آمده،آن را می گوییم خشکی. مازاد بر آن مقدار را طبق طبیعت زمین که باید در جوف آب باشد، در جوف آب قرار می دهیم و می گوییم این آب که زمین را احاطه کرده مانع از این است که در جای دیگر زمین خشکی وجود داشته باشد. یک بیان دیگری برای توضیح اینکه دریا مانع است این بودکه عناصر باید اندازه ی هم باشند. آب وقتی فشرده می شود باید به اندازه ی زمین بشود. اگر جای دیگر زمین خشکی باشد آب کم می شود. وقتی کم و فشرده شد از زمین کم تر می شود و این با قانون نمی سازد. پس باید آب به مقدار زیادی باشد تا بر اثر فشرده شدن به اندازه ی زمین بشود. اگر بخواهد به مقدار زیاد باشد باید قسمت های دیگر زمین همگی آب باشد. با این دو بیان ما دریا را مانع گرفتیم از اینکه خشکی ای غیر از این خشکی مشهود در زمین باشد. ایشان می گوید من به مانعیت دریا توجه نمی کنم. آن عامل دیگر را در نظر می گیرم. عامل دیگر گرم کردن و سرد کردن خورشید بود. من به قرب و بعد خورشید فعلا می خواهم توجه کنم. به مانعیت دریا کای ندارم. ایشان می خواهد وارد بحث شود و ثابت کند در قسمت های دیگر زمین خشکی نیست. آیا این دو عامل که سردی شدید و گرمی شدید است می توانند مانع از این باشندکه در جای دیگر زمین خشکی باشد یا نه؟ فلنضع أولا أنه لا مانع بسبب البحر، و لنعتبر المانع إنما هو بسبب قرب الشمس و بعدها الذي هو سبب الحر و البرد، و لننظر فى الأحكام التي يوجبها ذلك فى الأقاليم.فلنضع یعنی فلنفرض اولا که شان این است مانع از وجود خشکی علاوه بر خشکی مشهود مانعی نداریم به سبب بحر. دریا را مانع از وجود خشکی دیگر نمی گیریم. اعتبار می کنیم که مانع منحصرا به سبب قرب شمس است که داغ می کند و بعدشمس است که سرد می گذارد. اگر نزدیک بشود زمین را داغ می کند. از قابلیت سکونت می اندازد. اگر دور بشود زمین یخ می کند و باز هم قابلیت سکونت ندارد. این عامل را می خواهیم مورد توجه قرار بدهیم و بگوییم آیا این عامل باعث شده تا ما خشکی دیگری در زمین نداشته باشیم یا این عامل باعث نفی خشکی دیر نیست؟ مانع از حضور خشکی دیگر را به سبب قرب شمس که نتیجه اش داغ شدن زمین است و بعد شمس که نتیجه اش یخ کردن زمین است، می خواهیم حساب کنیم. الذی صفت برای هر دوی قرب و بعد است. بعدی که سبب برد هست و قربی که سبب حر. این را می خواهیم بحث کنیم که قرب و بعد خورشید که باعث گرمی و سردی می شوند مانع از سکونت هستند. دریا را مانع نمی گیریم. ولننظر در احکامی که موجب می شود احکام را ذلک، ذلک یعنی قرب و بعد، که ببینیم قرب و بعد خورشید چه حکمی را موجب می شود فی الاقالیم، فی الاقالیم متعلق به یوجب است. چه حکمی در این اقالیم سبعه به توسط قرب شمس و بعد شمس به وجود می آید. آیا قرب و بعد باعث می شود که در همین اقالیم سبعه که خشکی وجود دارد در منطقه ای از آن سکونت نباشد. قرب و بعد خورشید را یک بار مانع می گیریم از وجود خشکی دیگر که این به جای خودش است و مورد بحث بود قبلا، اما یک بار علت می گیریم قرب و بعد را برای اینکه تو همین اقالیم شناخته شده هم ممکن است قسمت هایی باشد که جای سکونت نباشد. مثلا یک جایی از زمین خیلی داغ است با اینکه خشکی است ولی جای سکونت نیست. مثلا در جاوه دره ای وجود دارد که می گویند هفتاد درجه سانتی گراد بالای صفر است حرارتش و هیچ موجودی آنجا زنده نمی ماند. حتی گفته می شود دیده شده که آهویی، گوزنی چیزی در حین فرار گذرش به آن دره افتاده، پلنگی هم از پشت سر تعقیبش می کرده می بینیم که این پلنگ چنگش را انداخته روی این حیوان تا آن را بدرد، هر دو با هم مرده اند. یعنی فرصت شکار هم به این پلنگ داده نشده است. البته اخیرا می گویند این به خاطر حرارت شدید آن دره نیست. آن دره به خاطر اینکه قبلا آتشفشان بوده مواد سمی تولید می کند و این سموم منشاء می شود که کسی آنجا نتواند زندگی کند. همین الان مواضعی در زمین است که به خاطر شدت گرما محل سکونت نیست. حالا می خواهیم این را ببینیم که گرما و سرما و شدید مناطقی از همین اقالیم مانع از سکونت می شوند یا نه. از فنقول باید بگذاریم برای جلسه ی بعد. در این فنقول ملاحظه می کنید که این گوینده ای که می خواهیم قولش را نقل کنیم و بعد رد کنیم، این گوینده می گوید قسمت های خط استوا با اینکه خشکی است و جزو اقالیم سبعه حساب می شود، با وجود این اصلا جای سکونت نیست چون آفتاب مستقیم می تابد و دائما می تابد که البته ابن سینا این قول را ردمی کند. بحث ما در قسمت های خشکی زمین است که همان اقالیم سبعه است می خواهیم ببینیم در این اقالیم آیا مناطقی هست که به خاطر سرما و گرمای شدید محل سکونت نباشد؟ علاوه بر این ممکن است اشاره کنیم که علاوه بر این خشکی مشهود ما دیگر خشکی ای نداریم چون در جاهای دیگر خورشید یا نزدیک می تابد و داغ می کند یا دور می تابد و سرد می کند. پس نمی توانیم در جاهای دیگر زمین خشکی داشته باشیم. این را البته قبلا بحث کردیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo